و ياد اعلاميه افتادم و اين بحث ها و بگومگوها و بر سروکلهء هم زدنها و شاخ و شانه کشيدنها. پيش خود گفتم:« صبح پيدا شده از آن طرف کوه آزاکو، اما…» و فرورفتم توي فکر که آيا ميشود ما دست به دست هم بدهيم و دست از اين حرفها برداريم و کلک اين بابا را بکنيم. آيا خميني همان مردي نيست که اين ملت قرنهاست که در انتظارش نشستهاست؟ آيا اين، خود، تاکتيک و تکنيک و روش و فرمول جديدي در مبارزات خلقهاي تحت ستم، عليه امپرياليستها در تاريخ ضبط نخواهدشد؟ آيا اين شيوههاي بکر و به ظاهر خندهدار، ريشه در دل اين فرهنگ ندارد و خود نميتواند منبع و منشا و خط مشي فرمولها و شيوههاي جديدي بشود، حتي اگر شکست بخورد؟» پيمان دم در بود. از دور صدايم کرد و دويد و جلو آمد و گفت:«بابا کجايي؟»
جمعه 31 ژانویه 14 | 19:29
لحظههای انقلاب روایت انقلابیگری نویسنده
«لحظههاي انقلاب» با تسلط تاريخي دقيقي نوشتهشده که در آن گرماگرم مبارزه عجيب به نظر ميرسد. نويسنده از هر فرصتي براي برگشت به گذشته استفاده ميکند و بارها به مسير طولاني مبارزهء مردم ايران نظر ميافکند. از تحريم تنباکو تا بيست و هشت مرداد را به دفعات مرور ميکند و اشتباهات قبلي را برميشمرد و از نهايت دل آرزو ميکند که اين بار آن اشتباهات تکرار نشوند.
مجید اسطیری-«لحظههاي انقلاب» محمود قادري گلابدرهاي از جهات مختلف اثر منحصر به فردي است. يکي اين که اين مرد در همان تب و تاب انقلاب به اين فکر ميافتد که بايد چيزي براي آينده بنويسد. يعني همان وقتي که همهء دوستان نويسندهاش قلمها را زمين گذاشتهاند و منتظرند ببينند آخرش چه ميشود، و بالاخره شاه ميماند يا ميرود، خميني ميآيد يا نميآيد، او مؤمنانه از انقلاب مردم و براي آيندگان اين انقلاب نوشته. اين خودش امتياز ويژهاي است که «لحظههاي انقلاب» دارد. ميشود گفت گلابدهاي داشته آيندهء انقلاب را به چشم ميديده و ايمان داشته به پيروزي انقلاب.
اين نويسندهاي که به قول خودش با کمر چيني بندزدهء ديسک عمل کردهاش روزهاي فراواني در اوج مبارزات انقلابي به همراه جوانان راه ميافتاده کف خيابانها و شعار ميداده، جا به جا از ملاقاتهاي اتفاقياش با دوستان نويسندهء روشنفکرش ميگويد و اينکه همه از او يک سوال ميپرسند«چرا جلسات انجمن نويسندگان را نميآيي؟». و بعد از اين سوال است که سيل انتقاد و نيش و کنايهء گلابدرهاي به روي صفحات «لحظههاي انقلاب» به راه ميافتد. نيش و کنايه به اين جماعت روشنفکر بريده از مردم که نميتوانند اين حرکت بزرگ انساني و اسلامي را تجزيه و تحليل کنند. نميتوانند رابطهء مردم و امام را بفهمند و وقتي با عينک مکاتب جامعهشناسي غربي با اين تظاهرات و شهادتها نگاه ميکنند نتيجه ميگيرند که اين حرکت طبيعي و تاريخي طبقهء فرودست است و هدف درستي ندارد! چقدر گلابدرهاي از اين آدمهاي پوچ و دور از اصالت بدش ميآيد. اين آدمهايي که به جاي پيوستن به مردم توي خيابانها، توي جلسات خودشان مينشينند و سيگار ميکشند و فکر ميکنند چه بيانيهاي بدهند وچه موضعي بگيرند. دوستان نويسندهاش او را بين مردم ميبينند که داغتر از همه شعار ميدهد و به او ميگويند «محمود تو اين وسط چه کار ميکني؟ مگر نميداني ما نه سر پيازيم نه ته پياز!» و او که از اين ژستها بدش ميآيد ميگويد که بايد از مردم ايده بگيريم و در ميان مردم باشيم و بنويسيم و بنويسيم و از مردم و براي مردم بنويسيم. خيلي جاها هم از ديدن اين آدمها و جواب دادن به آنها ميگريزد و ميداند که بحث کردن با اين جماعت نتيجهاي ندارد.
در برابر اين تنفر از روشنفکرها ميبينيم اين نويسنده عشق بيپاياني به مردم دارد. به مردم سادهء کوچه و بازار. بچهمحلهاي قديمياش در گلابدره، بازاريها، کارمندهاي دولت که عکس شاه را از پنجرهء ادارهشان پرت ميکنند کف خيابان، زنهاي بيحجاب و باحجاب که ميگويد اينها همان سرلختها هستند که حالا با معجزهء خميني چادر کشيدهاند به سرشان که بيايند وسط خيابان تير بخورند. عشق گلابدرهاي به مردم واقعا بينظير است و همين عشق است که ميبينيم او را ميکشاند وسط جمعيت که شعار بدهد و حتي شعارهاي نرم را با فريادهايش تبديل کند به شعارهاي تندوتيز عليه سلطنت پهلوي. برود روي سقف ماشين کنار آخوند قديمي گلابدره و بگويد «آقا شما بايد شعارهاي برندهتري توي بلندگو فرياد بزني!» و راستي که چه ايماني به روحانيت دارد. چه ارزشي برايشان قائل است. و تجلي روحاني مبارز را در امام خميني (ره) ميبيند و سطور فراواني از کتابش را به بيان کشش عاطفياش به اين مرد خدايي اختصاص دادهاست. مردي که همهء اين آخوندها را سربلند کرد، آخوندهايي که تا ديروز ميديدي يک گوشه دارند ميگذرند و ميروند و سرشان به کار خودشان است و نهايت ارتباطشان با مردم جلسات روضهء زنانه بود حالا به خاطر خميني سربلند شدهاند و هر يکيشان يک دسته را پشت سرش راه انداخته که بروند و ريشهء پهلوي را بکنند.
«لحظههاي انقلاب» با تسلط تاريخي دقيقي نوشتهشده که در آن گرماگرم مبارزه عجيب به نظر ميرسد. نويسنده از هر فرصتي براي برگشت به گذشته استفاده ميکند و بارها به مسير طولاني مبارزهء مردم ايران نظر ميافکند. از تحريم تنباکو تا بيست و هشت مرداد را به دفعات مرور ميکند و اشتباهات قبلي را برميشمرد و از نهايت دل آرزو ميکند که اين بار آن اشتباهات تکرار نشوند. گاهي حتي به دلهره و اندوه دچار ميشود و با ترديد به آيندهء انقلاب نگاهميکند. بعد به خودش دلداري ميدهد که اگر خميني رهبر اين انقلاب است آن اشتباهات تکرار نميشود و باز شروع ميکند به راز و نياز با رهبرش که حالا در نوفل لوشاتوي پاريس است. از عشقش به اين مرد خدا ميگويد و ميگويد مبادا سرت کلاه بگذارند! بارها و بارها پيش خودش با خميني نجوا ميکند و ميگويد خدا تو را از کجا براي ما رسانده؟! مبادا با وعدههايشان گولت بزنند! از اميد ملت ايران به رهبرشان ميگويد و از تفاوت خميني با ديگر مراجع تقليد که يکي شاه را نصيحت کرده و ديگري گفته مردم نيايند توي خيابانها! از ديوارهاي پر از اعلاميهء شهر ميگويد که هر جا ديدي عدهاي جمع شدهاند ميفهمي دارند اعلاميهء خميني را ميخوانند و باقي اعلاميهها خريداري ندارد. جواني که آمد و اعلاميهء يک حزب تازه تاسيس را روي اعلاميهء امام خميني چسباند نزديک بود در دستان مردم تکه پاره شود. «لحظههاي انقلاب» انقلاب را نقطهء نهايي يک سير تاريخي و يک مبارزهء اجتماعي طولاني مدت نشان ميدهد که نه از 17 شهريور 57 و نه حتي از 15 خرداد 42 که از مشروطه آغاز شدهاست.
«لحظههاي انقلاب» اگرچه بر خلاف گفتهء خود مرحوم گلابدرهاي قطعا رمان نيست، اما بسيار با لوازم رمان نويسي و نگاه داستاني نوشته شدهاست که باعث ميشود خواندنش لذت خواندن يک متن خلاقه را داشتهباشد. از جملهء اين لوازم رماننويسي، يکي حضور شخصيتهايي است که اگرچه در انقلاب سهم زياد يا نقش مستقيمي ندارند اما اظهار نظرهاي گاه به گاهشان واقعا شخصيت داستاني به آنها ميدهد. نويسنده ميتوانست اصلا اين بخشها را وارد اثر خودش نکند. در کنار اتفاق بزرگي که دارد در خيابانها ميافتد و هزاران انسان دارند در پيشبرد آن نقش ايفا ميکنند فلان اظهار نظر خواهر راوي يا فلان حرف پيمان پسر نويسنده چه نقشي دارند؟ اما نگاه دقيق داستاني گلابدرهاي لزوم روايت کردن اين اظهارنظرها و نشان دادن اين احساسات را فراموش نکرده و به موقع، با فواصل درست و به جا، نگاهش را از صحنههاي پرتپش وسط خيابانها گرفته و به صحنههاي نزديک خود دوختهاست.
به خانه که رسيدم، اخبار هشت و نيم شروع شد. امشب اخبار، اخبار ترس و وحشت و بدبختي و بيغذايي و بيناني و بيآبي و بيبرقي است. انگار يکباره، همه چيز در ايران تمام شدهبود و همين. ديروز، دولت ناگهان متوجه شدهبود که انبار سيلوها خالي و مخازن بنزين و نفت خالي و منبع آب خالي است و از فردا، همه بايد بنشينند و منتظر مرگ باشند تا مرگشان سر برسد، يا بزنند به در و دشت و ريشهء گون و رک بخورند. در دل خنديدم.
نثر تپنده و شتابان و پرکشش و شاعرانهء گلابدرهاي در اين کتاب واقعا اثر را به سطحي عالي ارتقا دادهاست. نثري با جملات کوتاه و مقطع و پي در پي که به نثر معلم گلابدرهاي، جلال، تنه ميزند و واقعا هيچ نثري بهتر از اين نميتوانستهاست هياهو و هيجان روزهاي انقلاب را در متن اثر هنري القا کند. همين نثري که مرز شعر و شعار را چنان باريک کرده که گاهي با اينکه ميداني و ميبيني که داري شعارهاي کف خيابان را ميخواني و اين حرفهايي که نويسنده ميزند کاملا شعاري هستند، اما چنان تو را براي شنيدن اين حرفها و دقيقا همين حرفها آماده کرده که همهء شعارها را به گوش جان ميشنوي.
يکي از فاميلهاي نجات اللهي را ديدم که افتادهبود روي دست چند نفر و شيون ميکرد. آن طرف، شهيدي را برميگرداندند. شهيد توي تابوت بود و سر کفن سفيد شهيد، پر از گل بود. شهيد روي دست بود. دستها بلند بود. شهيد انگار روي آسمان پرواز ميکرد. روي موج صوت و صدا بود.
مردم مثل توپ ميغريدند. «اين سند جنايت پهلوي، اين سند جنايت پهلوي»، بهشت زهرا گرفتهبود. پرسيدم:«چرا برميگردانيدش؟» يکي گفت:«کفنش خوني شده، ميبريم کفنشو عوض کنيم.» آن طرف يکي ديگر را داشتند ميبردند. بچه بود. همه گريه ميکدند. ميگفتند توي بغل مادرش، با مادرش تير خورده. زنها «علياصغرم، علياصغرم» گويان، دنبالش ميدويدند. شهيد شيرخواره، روي دست يک مرد قدبلند، بين زمين و آسمان بود. تمام طول قامتش که در کفن سفيدي پوشيده بود، يک متر هم نميشد. مثل گل سفيدي که از ساقه قطع شدهباشد و افتادهباشد روي امواج، بالا و پايين ميرفت و تاب برميداشت. آم مرد قدبلند، بياعتنا به شيون و زاري، يکريز نعره ميزد: «زنده و جاويدباد / راه شهيدان ما» و يک عده جوابش را ميدادند و عدهاي هم که دور دستهء فشرده هي ميدويدند، بالبالزنان ميگفتند: «ميکشم ميکشم / آنکه برادرم کشت»
گلابدرهاي با «لحظههاي انقلاب» انقلابيگري يک نويسنده را در نقش خودش تبيين ميکند. نوشتن در گرماگرم حرکت اجتماعي بزرگ مردم و همگام بودن با اين حرکت بزرگ پيشنهاد گلابدرهاي به جامعهء نويسندگان ايراني است که در آن مقطع از ملت عقب افتادهبودند. داستاننويسان در آن مقطع بسيار از ملت عقب افتادهبودهاند و گرچه عمدهء شاعران نيز چنين وضعي داشتهاند اما حضور انقلابي چند شاعر در اين اثر ديده ميشود. و نويسنده نيز با بارها ابياتي از شاعران مختلف را براي بيان مضمون مورد نظرش استخدام ميکند.
هر جا که ميرفتي همين بود. تا دو نفر يا سه نفر با هم جمع ميشدند، بحث شروع ميشد و حرف ها و نظرها و ارئهء طريقها از زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت و معلوم نبود چه خواهدشد. با خود کلنجار ميرفتم که جواني که جلو نشستهبود، زد به شانهام و کاغذي به دستم داد و با شتاب رفت. باز کردم. شعر بود. بالاي صفحه نوشتهبود:«سرباز برادر ماست.» به جوان نگاه کردم. داشت ميرفت. سرش را از ته تراشيدهبود.
شعر را خواندم:
وقتي به خانه آمد سرباز
مادر گفت / جامه ديگر کن
برادرت تير خوردهاست…
بيا تا او را در باغچه بکاريم.
سرباز گفت / ميدانم مادر
خودم او را زدهام
مرگ بر آنکه مرا به برادرکشي واداشت.
شعر از گرمارودي بود. شعر فردوسي به يادم افتاد و زير لب خواندم:
از ايران و از ترک و وز تازيان
نژادي پديد آمد اندر ميان
نه دهقان، نه ترک و نه تازي بود
سخنها به کردار بازي بود
همه گنجها زير دامن نهند
بکوشند و کوشش به دشمن دهند
پياده ميرفتم و فکر ميکردم. ديدم بعد از هزار سال بعد از آن سالهاي بر سروکلهء هم زدن و بيتصميمي بعد از 20 و بعد لب 27 و بعد تا 28مرداد 32 و تمام طول 32 تا امروز و حتي هنوز هم، اين شعر نيما بياختيار بر زبان انسان جاري ميشود:
من دلم سخت گرفتهست از اين
ميهمانخانهء مهمان کش روزش تاريک
که به جان هم نشناخته انداختهاست
چند تن خوابآلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشيار
اخرین اخبار
- افزایش محدودیتهای متا بر انتشار اطلاعات پیش از انتخابات آمریکا
- معرفی ۵ بازی آنلاین موبایل در سال ۲۰۱۹
- معرفی ۵ بازی برتر در زمینهی دعوای دسته جمعی برای موبایل
- تنوع هتل و هتل آپارتمان برای رزرو در مشهد مقدس
- باورهای غلط درباره دندانپزشکی زیبایی
- یک هدیه تبلیغاتی از جنس آرامش و لذت !!
- ترفندهای کاربردی برای تعمیر یخچال و فریزر
- چرا خرید نهال به صورت آنلاین شامل تخفیف می شود ؟
- ۱۰ توصیه برای بهینه سازی مطالب سایت مانند یک سئوکار حرفهای
- زیباکنار به سمت ویلاهای پیش ساخته میرود
- تو رو خدا لختتر نشو!
- جعبه پیتزا و درآمد خوب فعالان این حوزه
- در مورد لکسوس NX چه میدانید؟
- سویق خوب از کجا بخریم؟
- بررسی چند بانک برتر تست ریاضی تجربی
- معرفی انواع لایت باکس تبلیغاتی
- چرا باید شارژ آپارتمان پرداخت کنیم؟
- ۸ مزیت خرید هاست حرفه ای برای کسب و کار شما
- اهمیت استفاده از تریلی تراکتور
- مجتمع فنی تهران نمایندگی انقلاب
پربازدیدترین
Sorry. No data so far.
Sorry. No data so far.