سه‌شنبه 04 فوریه 14 | 09:57

انقلاب‌اسلامی نظریه «اسکاچپل» را دگرگون کرد

اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمداً و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است. انقلاب آن ها صرفاً نیامد، بلکه به صورت آگاهانه و منطقی ساخته شد


وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357، از دید اغلب ناظران بیرونی به عنوان تحولی مهم و بنیادین در نظر گرفته شد که به طور بالقوه، توانایی ایجاد تغییرات اساسی در سطح نظام بین الملل را داراست. بر همین اساس، متفکران و اندیشمندان سرشناس بسیاری از همان ابتدا درصدد بررسی و تحلیل این انقلاب و ابعاد مختلف آن برآمدند. «تابناک» قصد دارد به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، نگاهی سلسله وار به نظریات برخی از مهمترین این متفکران داشته باشد.

به گزارش «تابناک»، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه 1357/ فوریه 1979، به عنوان انقلابی با ویژگی های خاص و منحصر به فرد – و به ویژه انقلابی مستقل در فضای وابستگی های دوقطبی دوران جنگ سرد – در سرتاسر جهان مورد توجه اندیشمندان و متفکران حوزه جامعه شناسی سیاسی و مسائل انقلاب ها قرار گرفت.

بر این اساس، هریک از این نظریه پردازان درصدد برآمدند ضمن تحلیل زمینه ها و عوامل موثر بر وقوع انقلاب اسلامی، به بررسی این موضوع بپردازد که این انقلاب، تا چه حد با نظریات ودیدگاه های موجود در نظریه های مرسوم انقلاب مطابقت داشته و تا چه میزان دارای جنبه های منحصر به فرد و متمایز است.

«تدا اسکاچپل»، از نام های شناخته شده در حوزه نظریات انقلاب، از جمله کسانی بود که از همان ابتدا، درصدد طرح دیدگاه هایی درباره عوامل زمینه ساز انقلاب در ایران برآمد. اما نکته مهم درباره وی که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد، این بود که جنبه های منحصر به فرد انقلاب ایران سبب شد وی اساساً در نظریه کلی خود در باب انقلاب – که در آن زمان بسیار مورد توجه و پذیرش بود – تجدیدنظر نماید.

ﻧﻈﺮﯾﻪ اﺳﮑﺎﭼﭙﻞ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان مشهورﺗﺮﯾﻦ ﺗﺌﻮری «ﺳﺎﺧﺖ ﮔﺮا» در ﺗﺒﯿﯿﻦ پدیده انقلاب شناخته می شود. از دﯾﺪﮔﺎه اﺳﮑﺎﭼﭙﻞ هر اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﺳﻪ ﻓﺎﮐﺘﻮر ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻠﯿﻞ اﺳﺖ: 1- ﺳﺎﺧﺖ ﻧﻈﺎم ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻞ. 2- ﺳﺎﺧﺖ اﻗﺘﺪار. 3- ﺳﺎﺧﺖ دهقانی. در اﯾﻦ ﺗﺌﻮری ﺑﻪ ﻣﺆﻟﻔﻪ هایی همچون رهبری، اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژی، ﮐﺎرﮔﺰاران ﺗﺎرﯾﺨﯽ و ﮐﻨﺸﮕﺮان و اﺣﺰاب ﺳﯿﺎﺳﯽ ﭼﻨﺪان اهمیتی دادهﻧﻤﯽ ﺷﻮد. اسکاچپل همچنین ﻋﻮاﻣﻞ دﯾﮑﺘﺎﺗﻮری، ﺳﺎزﻣﺎن های ﻧﻈﺎﻣﯽ، ﭘﻠﯿﺴﯽ و اﻣﻨﯿﺘﯽ را ﻧﯿﺰ ﻋﺎﻣﻞ مهمی در ﮐﻨﺪ ﮐﺮدن ﺣﺮﮐﺖ اﻧﻘﻼب ها ﻧﻤﯽ داﻧﺪ.

در اﯾﻦ دﯾﺪﮔﺎه، اﻧﻘﻼب ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻨﺒﻪ «ﺟﺒﺮی» دارد. ﺗﺪا اﺳﮑﺎﭼﭙﻞ در ﮐﺘﺎب ﺧﻮد ﺑﺎ ﻧﺎم «دولت ها و انقلاب های اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ»، ارادی ﺑﻮدن اﻧﻘﻼب ها را رد کرده و ﺗﻔﺴﯿﺮ انقلاب ها را ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻋﻮاﻣﻞ ﺳﺎﺧﺘﺎری و از ﭘﯿﺶ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪه ﻣﯽ داﻧﺪ؛ ﺑﻪ طﻮری ﮐﻪ وی ﻧﻘﺶ اﻧﻘﻼﺑﯿﻮن را در ﮔﺴﺘﺮش اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژی ﺧﻮد و ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺷﺎن در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ اﻧﮑﺎر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. همچنین وی ﺑﺮ اﯾﻦ ﻋﻘﯿﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ اﻧﻘﻼب ها «ﺳﺎﺧﺘﻪ» ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ، بلکه «می آیند».

در این کتاب که در سال 1979 و همزمان با وقوع انقلاب اسلامی در ایران منتشر شد، اسکاچپل با تفکیک بین «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی» بیان می دارد که یک انقلاب سیاسی با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی همراه است. همچنین، منازعات طبقاتی و دهقانی نقشی در آن ندارد. انقلاب های سیاسی ساختار حکومت را تغییر می دهند، ولی ساختار اجتماعی را تغییر نمی دهند، و ضرورتاً نیز ناشی از تعارضات طبقاتی نیستند.

اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه که با اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه مثل دهقانان همراهی می شود. علاوه بر این، باعث دگرگونی های ریشه دار در ساختار طبقاتی و اجتماعی می شوند. بنا بر این تعاریف، انقلاب اسلامی ایران را باید در زمرة انقلاب های اجتماعی به نظر اسکاچپل دانست.

از نظر وی، شرایطی که خبر از وقوع انقلاب می دهند، عبارتند از بحران سیاسی دولت، شورش از پایین (به ویژه شورش های دهقانی)، و مشارکت نخبگان سیاسی حاشیه ای.

به هر حال، وی انقلاب ها را محصول اراده و فکر انسان ها نمی داند، بلکه به صورتی جبرگرایانه آنها را معلول ساختارهای عمدتاً بیرون از قدرت انسان می داند. اسکاچپل می گوید: «به نظر من انقلاب های اجتماعی توسط نهضت های انقلابی حقیقی که در آنها یک رهبری ایدئولوژی حمایت توده ای را برای خلع ید از یک نظام موجود تحت عنوان یک جانشین جدید جلب کند، به نتیجه نرسیده اند. به خوبی روشن است که رهبران انقلابی معمولاً تا هنگام فروپاشی یا اصلاً حضور نداشته اند و یا شخصیت سیاسی حاشیه ای بوده اند و گروه های مردمی به ویژه دهقانان، از طریق شورش در دگرگونی های انقلابی برای رسیدن به آرمان های خاص و اهداف خود که مورد حمایت رهبران انقلابی قرار گرفته مشارکت نموده اند».

اما با با تطبیق نظریه اسکاچپل بر انقلاب اسلامی ایران، مشخص شد که برخی از اصول نظریه وی با واقعیات انقلاب ایران در تعارض آشکار است:

نخست اینکه جامعه ایران، قبل و هنگام وقوع انقلاب، یک جامعه کشاورزی نبوده؛ زیرا کشاورزی اهمیت خود را از دست داده بود و شیوه تولید از اواسط قرن بیستم بیشتر بر مبنای اصول سرمایه داری بود. دوم آنکه دولت ایران از جانب دولت های قوی تر و سرمایه داری جهانی، آن قدر تحت فشار نبود که مجبور به آغاز سریع فرایند نوسازی و مدرنیزاسیون باشد، ارتش ایران در هیچ فعالیت نظامی درگیر نبود و بنابراین از شکست نظامی تجربه ای نداشت در عین حال، ارتش در هیچ گونه فعالیت نظامی که بتواند قدرت آن را به عنوان دستگاه سرکوب کاهش دهد درگیر نبود. سوم، وضعیت روستاها و نقش دهقانان با آنچه اسکاچپل توضیح داده کاملاً متفاوت بود؛ زیرا اصلاحات ارضی ساخت و بافت روستایی جامعه ایران و اقتدار زمین داران را کاملاً تحت تاثیر قرار داده بود.

به هر حال، اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ و ﻣﺆﻟﻔﻪهای ﻣﻮﺟﻮد در آن ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ اﺳﮑﺎﭼﭙﻞ ﺑﻪ ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺧﻮد و ﺑﺮرﺳﯽ اﯾﻦ ﻣﺆﻟﻔﻪ ها ﮐﻪ هرﮐﺪام ﺑﻪ ﻧﻮﺑﻪ ﺧﻮد ﯾﮏ ناهنجاری ﺑﺮای ﻧﻈﺮﯾﻪ او ﺑﻪ ﺣﺴﺎب ﻣﯽ آﻣﺪﻧﺪ، ﺑﭙﺮدازد.

بر این اساس، اسکاچپل در سال 1982 با نوشتن مقاله ای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» می نویسد: «اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمداً و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است. انقلاب آن ها صرفاً نیامد، بلکه به صورت آگاهانه و منطقی ساخته شد».

وی می افزاید: «این انقلاب قابل توجه، همچنین مرا وادار می سازد تا به درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سیستم های عقاید و ادراک های فرهنگی در شکل بخشیدن به کنش های سیاسی، عمق و وسعت بیشتری ببخشم. این انقلاب مطمئناً شرایط یک “انقلاب اجتماعی” را دارا می باشد. با این وجود، وقوع آن به ویژه در جهت وقایعی که منجر به سقوط شاه شدند، انتظارات مربوط به علل انقلاب ها را که من قبلاً در تحقیق تطبیقی ـ تاریخی ام در مورد انقلاب های فرانسه، روسیه و چین تکامل و توسعه بخشیده ام زیر سؤال برد».

در مجموع، باید گفت انقلاب اسلامی ایران از جهات متعددی نظریه اسکاچپل درباره انقلاب های اجتماعی را زیر سؤال برد. اسکاچپل خود به این مطلب به گونه ای تناقض آمیز اعتراف می کند، اما به رغم این، نمی خواهد بر این اعتراف خود باقی بماند. وی برای گریز از قبول شکست نظریه خود، به جای آنکه به اصلاح نظریه اش بپردازد، به پاک کردن مسأله از اساس روی می آورد و انقلاب ایران را یک «استثنا» معرفی می کند. اما صرف همین قضیه می تواند تأییدی بر تأثیرگذاری قابل توجه انقلاب اسلامی ایران در عرصه نظریه پردازی بین المللی باشد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.