تریبون مستضعفین – محمدصادق شهبازی*
در جمعهای فرهنگی و انقلابی مواجه میشویم با کسانی که با استناد به عدم آمادگی به لحاظ دینی، عرصه فعالیت و نقش آفرینی بیرونی را به سودای خودسازی و پیش از آن خودشناسی و تحکیم مبانی دینی رها میکنند. با این استدلال که اثر منفی فعالیت بدون پیشزمینه معرفتی و تربیتی کافی به مراتب بیش از آثار مثبت است، وقتی کسی خودش عامل نیست چگونه میخواهد هادی بقیه باشد؟ و…. برای این استدلال به آیات، احادیث، بحثهای اخلاقی و… هم استناد میشود و با تکیه به تقدم خودسازی به دیگرسازی و نقشآفرینی اجتماعی، ضرورت ترک یا تاخیر دعوت دیگران به عمل نتیجهگیری میشود. حال باید دید صلاح و اصلاح دو موجود جدا از هم هستند که تباین یا تقدم داشته یا با هم تلازم دارند؟
هویت جامع و یکپارچه اسلام ناب
اسلام ناب، هویت جامع و یکپارچه دارد. دین همه ساحتهای فردی و خانوادگی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی را میپوشاند. تفکیک دین و دنیا و فرد و اجتماع، بیش از آنکه ریشه در دین داشته باشد، در رفتار مسلمین و یا حتی ریشه در تجارب بشری بهویژه غرب مدرن دارد.
صلاح و اصلاح، تقدم یا تلازم؟
صلاح و خودسازی فردی در این نگاه، از مدیریت فرد بر خویشتن فراتر میرود، چه اینکه مدیریت فرد بر خود در تعامل با خویشتن (قال حسن بن علی (ع) یابن آدم نفسک نفسک فانما هی نفس واحد ان نجوت نجوت و ان هلکت لم ینفعک نجات من نجی ای فرزند آدم بر تو با به خودت، همانا تو یک نفس هستی، اگر نجات پیدا کردی نجات یافتی و اگر هلاک شدی دیگرانی که نجات یافتهاند به تو سودی نمیرسانند)، خدا و جهان بیرون از او اعم از سایر انسانها (قَالَ رسول الله (ص) كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه(مجموعة ورام، ج1، ص: 6) ) وجانداران و طبیعت (ِامیرالمومنین (ع) فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم(نهج البلاغه خ 167)) شکل میگیرد. انسان نیز در ادبیات دینی در قبال همه آنها مسئول است. صلاح و خودسازی در گرو تنظیم درست همه این روابط، مدیریت شهوت و غضب و وهم، و خودداری از افتادن در ورطه شهوت و عادت و طبیعت است. صلاح فردی به معنای اداره همه ابعاد وجود انسان بر اساس وحی است. اعمال و ملکات اخلاقی در چارچوب همین تعامل شکل میگیرد. لذا خودسازی انسان متوقف بر عمل به تکالیف مشخص شده به وسیله وحی است، که بخش مهمی از آنها به همین جهان خارج مربوط میشود. در همین چارچوب، تلاش برای اصلاح جامعه و جهان، بخشی از صلاح و خودسازی فردی است و ترک آن فسق است. متون اسلامی نیز پر از این مضامین است. مثلاً در برابر ترک وظیفه امر به معروف و نهی از منکر جدای از بحث فقهی ارتکاب حرام، مومن ضعیف بیدین اطلاق میکند: «قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ قَالَ الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ.» (الكافي (طبع الإسلامية)، ج5، ص59) یا در مورد اهتمام به امور مسلمین، ترک آن و ترک یاری مظلوم تا حد عدم مسلمان بودن بالا رفته است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ.( الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص 164 ح 5). اضافه برآن، حقوق ریزتری که در مورد فرد، خانواده، مومنین نسبت به هم و…. درآیات و روایات آمده است. بر این مبنا، عدم مبارزه موجب برگشتن قلب انسان میشود، چنانکه امام علی (علیه السلام) در حکمت 375 نهجالبلاغه میفرمایند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ». امام راحل هم سرگرم بودن به اصلاح فردی بیتوجه به اصلاح اجتماعی را نفی کرده و عدم عمل به وظیفه را نشان عدم مهذب بودن میداند: «در برابر این گرفتاریها و مصایبی که بر مسلمین وارد شده است، من چه کنم؟ به شما درس اخلاق بگویم؟ در شرایطی که مسلمین و اسلام را دارند از بین میبرند؟ اساس اسلام و مسلمین را دارند از بین میبرند؟ بنشینم تهذیب نفس بگویم؟ مهذب نیستیم که در فکر اسلام و امت اسلام نیستیم، اگر مهذب بودیم در فکر بودیم».)6/3/50) لذا آنکه اصلاح اجتماعی را انجام نمیهد، بخشی از وظایف دینی را ترک کرده است و ترک صلاح کرده است.
آیا اساساً بدون ابتلا خودسازی شکل میگیرد؟
بسیاری از اعمال و ملکات اخلاقی تنها در عرصه ابتلا و مواجهه با جامعه و تعامل است که فرصت بروز مییابند، کما این که بدون هبوط انسان و افتادن در ورطه اختیار، صف خوب و خوبترها و خوبترینها از بد و بدترها و بدترینها جدا نمیشد (الملک 2). ساخته شدن انسان جز :.7-ز مسیر ابتلا نمیگذرد و ابتلا سنت الهی است. (العنكبوت 2 و الحجرات14 و 15). امیرالمومنین (ع) در خطبه 32 نهجالبلاغه به همین دینورزی و خودسازی عافیتطلبانه و عدم انجام فساد بدون حصول ملکات اخلاقی اشاره دارد: … مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ … وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ …ْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا گروهى از آنان مانعى از فساد در زمين ندارند مگر پستى نفس، و كندى اسلحه و كمى مال. … گروه ديگر آن كه با عمل آخرت، دنيا خواهد و آخرت را به وسيله عمل صالح دنيوى نجويد.اظهار فروتنى كند، گامها را كوچك بردارد، دامن جامه كوتاه نمايد، و خود را امين جا زند، و پردهپوشى حق را وسيله معصيت قرار دهد! گروه ديگر را پستى نفس و نداشتن قوم و قبيله از طلب حكومت بر جا نشانده، اين تهيدستى او را محدود كرده، خود را به اسم قناعت آراسته، و خويش را به لباس زهد زينت داده، در حالى كه شب و روز اهل عنوان قناعت و زهد نيست. باقى ماندند آنان كه ياد قيامت چشمشان را از حرام بسته، و ترس از محشر اشكشان را جارى كرده. … ملّت را موعظه كردند تا ملول و خسته شدند، مقهور مردم شده تا خوار گشتند، و شهيد شدند تا اندك شدند». حتی ویژگیهای عبادی و اخلاقی که برای عارفان و متخلقین ذکر میکند، از مبارزه و ابتلا و حضور در صحنه دور نیست، چه اینکه در نهایت قهر اجتماعی نسبت به آنها و شهادت آنها را نیز که نشان دهنده حضور آنها در صحنه و پرهیز از دنیا ضمن نقشآفرینی در آن است را ذکر میکند. گذشته از آنکه در زمان اهل بیت بودند کسانی مثل حسن بصریها و بایزیدها که اهل انزوا و انجام بعضی اذکار و اعمال بودند، اما چون داعیه مبارزه نداشتند، محل خشم و مقابله طاغوتهای حاکم نبودند. بر این مبنا اساساً خودسازی در صجنه و تعامل با دیگران است که شکل میگیرد نه در کتابخانه و محراب صرف! حسد و بخل و…. با دانستن بد بودن آنها از بین نمیرود، با کنترل خویش در تعامل با دیگران است که از بین میرود. خودسازی بدون ابتلا ممکن نیست.
دنیای مذموم روایات آیا با فعالیت اجتماعی مربوط است؟
دنیای مذموم روایات، دنیاطلبی مثل ریاستطلبی و دل دادن به دنیاست، نه حضور در عرصهها. آیتالله جوادی آملی در ولایت در قرآن با اشاره به مشاهده جوان شب زندهدار از جانب پیامبر در همین مورد بحث موستوفایی دارند: «فقال الشاب ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهاده معکم آنگاه آنجوان عرض کرد یا رسولالله دعا کنید که من در رکاب شما شهید بشوم. معلوم میشود جنگیدن برای حفظ اسلام و مبارزه برای تثبیت پایههای حکومت اسلامی جزء دنیا نیست، چون آن جوان دنیا را رها کرده و با تمام وجود از آن بیزار بود. همین شخصی که رسول خدا (ص) درباره او فرموده: «هذا عبد نور الله قلبه بالایمان» عرض کرد دعا کنید تا من در رکاب شما شهید بشوم، پس معلوم میشود ترک دنیا غیر از ترک مبارزه به منظور حفظ حکومت اسلامی است. در روایت است که حضرت امیر (ع) در جنگ جمل هنگامی که بصره را فتح کرد، فاتحانه وارد بیتالمال شد و فرمود من دنیا را طلاق دادم با این که از شمشیر حضرت خون میچکید. بنا بر این معنای طلاق دادن دنیا این نیست که انسان منزوی باشد. آنوقتی که حق مسلم آن حضرت را که خلافت الهی بود غصب کرده بودند و ایشان کشاورزی مینمود، میفرمود من دنیا را طلاق دادم و هنگامی هم که فرمانده کل قوا بود باز همین سخن را تکرار مینمود. معلوم میشود ترک دنیا همان پرهیز از تعلق به دنیا است. (ولایت در قرآن، رجاء، چاپ پنجم، 1376، ص 146 و 147(
تقدم دادن مستحب در برابر از دست رفتن واجب!!
ما بسیاری اوقات به دنبال خودسازی هستیم، برای آن مثلاً به بعضی اعمال مستحب تمسک میکنیم، از فعالیتها و جامعه کناره میگیریم، اما در عین حال بسیاری از واجبات روی زمین میماند. تفاوت عرفان اهل بیت با عرفان امثال بایزید بسطامی و حسن بصریها همینجاست. در روایات ما بعضی وظایف اجتماعی مثل انجام حقوق نسبت به برادران دینی در برابر بعضی اعمال مستحب وزنکشی شده است مثلاً تلاش برای رفع حاجت برادران مومن در دهها حدیث باارزشتر از یک ماه اعتکاف شمرده شده (من مشى مع أخیه فی حاجة کان کصیام شهر و اعتکافه و من مشى مع مظلوم یعینه ثبت الله قدمیه یوم تزل الأقدام (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج۱، ص: ۳۷۷)). بسیاری اوقات این مسائل حتی وجوب کفایی پیدا میکند. البته باید توجه کرد این احادیث نمیگوید فلان مستحب را انجام ندهید، میگوید نسبت به تکالیف دیگرتان بیاعتنا نباشید. ضعف در جهاد یا امر به معروف و گفتن کلمه حق و عدل نزد مسئول ظالم با دو برابر کردن میزان حضور در مسجد حل نمیشود.
پیمودن یک شبه راه صد ساله
این که امام راحل میفرمودند بسیجیهای دوران جنگ راه صدساله را یک شبه طی میکردند به همینجا برمیگردد. به ایجاد همین ملکه شجاعت و گذشتن از دنیا برای حفظ و تثبیت حکومت دینی و اصلاح جامعه که موحب میشود، انسان به واسطه آن به تعبیر سید شهیدان اهل قلم بر شک و ترس و تردید و ضعف غلبه کند و حسینی شود. ورود به عرصه مبارزه و جهاد میانبر ایجاد میکند به تعبیر آیات قرآن موجب رحمت الهی (البقرة 21، التوبه 71)، فلاح (المائدة 35) غفران (الأنفال 74و النحل 110)، شفای سینههای مومنین و رفتن کینه از قلوب آنان (التوبه 14 و 15) ، برتری بر عافیتطلبان، فوز، بشارت، رضوان ( التوبه 19(،جات از عذاب الیم و ورود به بهشت میشود (الصف 10 -12). مجاهدین با عافیتطلبان برابر نیستند (النساء 95 و 96). هدایت یک نفر از همه خلقت برای انسان بیشتر ارزش ایجاد میکند: (قال رسول الله ص لعلی ع لأن یهدی الله على یدیک عبدا من عباده خیر لک مما طلعت علیه الشمس من مشارقها إلى مغاربها ( مصباح الشریعة، ص: ۱۹۹)) که هر کس یک نفس مرده را زنده کند انگار همه مردم را زنده کرده است (المائده ۳۲). خودسازی و معامله با خدا در مسیر مبارزه ایجاد میشود، چنان که رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهید مطهری فرمودند که: « روزی منزل …(شهید مطهری) بودیم و بحثهای فراوانی داشتیم، یکی دیگر از دوستان هم آن جا بود. ایشان گفتند که: «من که دارم زودتر مسئله بازنشستگیام را درست میکنم. میخواهم بروم قم و آن جا خدا را ببینم». من گفتم: «آقای مطهری! من خدا را گوشهی سلول دیدم». ایشان تکانی خوردند و توجه زیادی کردند. گفتم: «آن وقتی که مأمور آمد و مرا گرفتند، در گوشه سلول انداختند، آن جا خدا را دیدم». (77/2/12). عرصه مبارزه و فعالیت، فرصتی را فراهم میکند که انسان با اشکالات خود روبهرو شود برای تأثیرگذاری بر دیگران مجبور شود از بسیاری از اسباب آسایش نفس بگذرد، یا در تلاش برای فعالیت با ضعفهای خود روبهرو شود و بهاجبار به اصلاح آنها هدایت شود، یا با یافتن فضیلتی مثل شجاعت سیطره آنها را بر خود از بین ببرد. بسیار متفاوت است انسان به دنبال اصلاح یک رذیله از خود در گوشهای باشد، یا این که در عرصه مبارزه برای اثرگذاری پیدا کردن بر دیگران و عمل به تکلیف به دنبال از بین بردن آن رذیله باشد. امیرالمومنین(ع) خطاب به امام حسن (ع) میفرمایند وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ (تحف العقول، ص69) امر به معروف کن تا از اهل معروف و نیکی باشی. به صلاح رسیدن از دل همین اصلاح میگذرد، یا امام حسین (ع) در مسیر کربلا در مواجهه با افراد با اشاره به پاک کننده بودن جهاد آنان را به میانبر غلبه بر گناهان کثیرشان با پیوستن به کاروان جهاد فرامیخواند: «ان لک ذنوبا کثیره فهل لک من توبه تمحوا بها ذنوبک…تنصر ابن بنت نبیک%9(88!(نهج الحیاه، جلد 6).
مبارزه راه فنای فی الله در برابر خودسازی خودمحور!
شهید چمران در اینباره رساترین سخن را دارند: «انسان مخلوق عجيبي است؛ از لحظهاي كه چشم به جهان ميگشايد، همه دنيا را براي خود ميخواهد؛ همه آمال و آرزوهايش بر محور «من»، و «خود» دور ميزند …در دنيا انسانهايي نيز يافت ميشوند كه عمق ديدشان يا ديگران تفاوت دارد، به لذات مادي دنيا راضي نميشوند، به مال و جاه و اولاد علاقه چنداني ندارند، به آروزهاي زودگذر دل نميبندند و بهطور كلي اسيردنيا نميشوند، ولي در عين حال به «خود» و به «من» علاقمندند. «منِ» آنها والامقام است و خواستههايي والا دارد و هيچگاه خود را سرگرم بازيچههاي دنيا نميكند، آرزوهايي آن آسماني و خدايي است، به بينهايت و ابديت اتصال دارد و همه دنيا را در بر ميگيرد، از معراج روح سيراب ميشود و در بُعدي روحاني و خدايي سير ميكند. ولي به هر حال رنگي از خودخواهي و خودبيني درآن وجود دارد…البته هستند معدود كساني كه از اين خودخواهي هم ميگذرند و آنچنان در خدا محو ميشوند كه ديگر «خود» و «من» نميبيند،…اينجا سخن از موقعي است كه آدمي در برابر تجربهاي سخت قرار ميگيرد… و بهراستي دست از جهان ميشويد، با همه دنيا و مافيها وداع ميکند، همه خودخواهيهايش ريخته ميشود، به پوچي زندگي و آرزوهاي زودگذرش آگاه ميشود، …دشمنيها، كينهها، حسادتها، كوتهنظريها، خودخواهيها، غرورها، خواستهها، آرزوها، همه پوچ و بيمعني مينمايند؛ آدم ميماند و خدا كه ماوراي اين زمين و زمان است و بقيه بازيچه است، مسخره است، بيمعني است….در اين حالت، آدمي با دنيا وداع ميكند، از همهچيز ميگذرد، خود را به خدا ميسپرد و آماده هجرت به دنياي ماورايي ميشود، از همه خواستهها و آرزوها سبك ميگردد…انسان در اينجاست كه كاملاً خود را به خدا ميدهد و از همهچيز خود، حتي غرور و منِ «خود» درميگذرد، ميداند و اطمينان حاصل ميكند كه همه آنها به باد رفتهاند و نابود شدهاند و ديگر نيستند و بيمعني و پوچ بودند، و ديگر باز نميگردند…اين حالات، كه در تجربهاي كوتاه و سريع به انسان دست ميدهد، با نتيجه سالها عبادت و رياضت و مطالعه و تحقيق برابري ميكند، و آنچنان آدمي را منقلب مينمايد كه انساني جديد و بازساخته به وجود ميآورد»(رقصی چنین میانه میدانم آرزوست، ص 39).
مشکل از کجاست؟
خب ما فعالیت میکنیم، اما به مقصد نمیرسیم، اما احساس بهجت روحی و رشد نداریم، مشکل از کجاست؟ ورود به عرصه جهاد، کافی نیست. در کنار ورود به عرصه جهاد، احتیاج به ابزارهایی هست، او باید مواردی را یاد بگیردمثلاً شرایط امر به معروف و نهی از منکر، احکام غیبت و… همچنین باید ذخیرهای معنوی برای حرکتش آماده کند. همین آدم احتیاج به توجه و توبه و عبادت و حمد و سیر و رکوع و سجود و امر به معروف و نهی از منکر و حفاظت از حدود خدا (التوبه9) و تواصی شدن به حق و صبر(العصر 2و 3) دارد. امیرالمومنین (ع) در همین مورد میفرمایند: «يَقُولُ الرَّجُلُ هَاجَرْتُ وَ لَمْ يُهَاجِرْ إِنَّمَا الْمُهَاجِرُونَ الَّذِينَ يَهْجُرُونَ السَّيِّئَاتِ وَ لَمْ يَأْتُوا بِهَا وَ يَقُولُ الرَّجُلُ جَاهَدْتُ وَ لَمْ يُجَاهِدْ إِنَّمَا الْجِهَادُ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ مُجَاهَدَةُ الْعَدُوِّ وَ قَدْ يُقَاتِلُ أَقْوَامٌ فَيُحْسِنُونَ الْقِتَالَ وَ لَا يُرِيدُونَ إِلَّا الذِّكْرَ وَ الْأَجْرَ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُقَاتِلُ بِطَبْعِهِ مِنَ الشَّجَاعَةِ فَيَحْمِي مَنْ يَعْرِفُ وَ مَنْ لَا يَعْرِفُ وَ يَجْبُنُ بِطَبِيعَتِهِ مِنَ الْجُبْنِ فَيُسْلِمُ أَبَاهُ وَ أُمَّهُ إِلَى الْعَدُوِّ وَ إِنَّمَا الْمَآلُ حَتْفٌ مِنَ الْحُتُوفِ وَ كُلُّ امْرِئٍ عَلَى مَا قَاتَلَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ الْكَلْبَ لَيُقَاتَلُ دُونَ أَهْلِه (الغارات (طبع القديمة)، ج2، ص: 343) مرد میگوید هجرت کردم و هجرت نکرده، همانا مجاهدان کسانی هستند که از بدیها هجرت کنند و مرد میگوید مجاهده کردم ولی جهاد نکرده، همانا جهاد اجتناب از محارم و مبارزه با دشمن است و کسانی قتال میکنند و جز نام و اجر نمیخواهند، و مردی هست که به خاطر روحیه شجاع و متهورش به قتال روی میآورد و یا به واسطه طبیعت ترس آلودش پدر و مادرش را تسلیم میکند…. هر مردمی بر اساس آنچه بر آن جنگیده ارزیابی میشود….»
وقتی این توجه به نیت و ضرورت تطهیر نیست، آدم احساس پوچی میکند. باید برای خود نیز وقت جداگانه گذاشت. رهبر انقلاب خود بهتر این مسئله را ترسیم میکنند: « غالباً کسانی که دیگران را به سمت کمال و تعالی سوق میدهند، خودشان از کمال و تعالی باز میمانند. خیلی از کسانی که مردم را نصیحت میکنند، خودشان نصیحت نمیشوند. بسیاری از کسانی که با تعلمیات و ارشادات خود برای مردم آگاهی، معرفت و تهذیب را به ارمغان میآورند خودشان از این همه محروم میمانند و این خسارت بزرگی است. لذا امیرالمومنین (علیه السلام) میفرمود: من نصب نفسه للناس اماما فلیبتدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره انسان باید اول خودش را ادب کند، و بعد به غیر خودش بپردازد، یعنی وقتی که انسان دیگران را تأدیب میکند، از خودش غافل نباشد. مولوی در کتاب مثنوی یک نقل بسیار زیبا و جالبی را در باره خصوصیت همین افرادی که ارشادکنندگان جامعه هستند، دارد. میگوید این آبی که از آسمان میبارد و در دریاها و حفرهها و رودخانهها و چشمهها ظاهر میشود، تمام کثافتها و چرکها وآلودگیهای بدن انسان را پاک میکند، فضای اطراف خودش را تمیز میکند، هر زشتی و آلودگی را برطرف میکند، اما خودش آلوده میشود و برای اینکه خود آب هم طهارت پیدا کند و تمیز و پاکیزه شود، احتیاج به تطهیر دارد، تطهیر آب به این شکل است که به صورت بخار در آید و به آسمان برود و متراکم شود و سپس به صورت باران و پاک و طیب و طاهر دوباره برگردد. بعد از این تمثیل، مولوی میگوید: دلهای معلمان و مرشدان و هدایتگران و عارفان مثل همان آب است که آلودگیهای دل و جانهای دیگران را پاک میکند، اما خودش دچار کسالت و آلودگی میشود. او برای پاک شدن باید اوج بگیرد، و ذکر و توجه و اشک و عبادت و خضوع و نماز را وسیلهای برای تطهیر و تهذیب و تزکیه خودش قرار دهد. این همان نکته بسیار مهمی است که اغلب مورد غفلت قرار میگیرد، یعنی آمران به معروف ،عامل به معروف نیستند، که امیرالمومنین میفرمود: لعن الله الآمرین بالمعروف التارکین له خدا لعنت کند کسانی که دیگران را به نیکی امر میکنند، اما خودشان آن نیکی را ترک میکنند». (رهبر انقلاب 30/2/66)
خودسازی و دیگرسازی، تقدم زمانی یا رتبی؟
خب اینجا دعوای اصلی حضور پیدا میکند، اینهمه توصیه در متون دینی و اخلاقی ما به شروع کردن به ساختن خود و سپس پرداختن به دیگران چگونه معنا پیدا میکند؟ مثلاً آیه 44 بقره یا آیات 2 تا 4 صف، یا آیه 105 مائده. باید توجه کرد. اصلاح دیگران یا مبارزه هدف نیست از منظر عمل به تکلیف موضوعیت مییابد. اگر فرد چیزی از معارف را یاد میگیرد یا تلاش میکند، بابی را باز کند، به لحاظ عمل به تکلیف و افزایش صلاح خود است. «كوشش كنيد كه احكام اسلام را هم عمل كنيد؛ و هم وادار كنيد كه ديگران عمل كنند. همان طورى كه هر شخص و هر فردى موظف است كه خودش را اصلاح كند، موظف است كه ديگران را هم اصلاح كند». (سخرانی امام راحل در 20 مهر 1358) خودسازی بر دیگرسازی مقدم است، اما به لحاظ رتبی. جناب خضر به موسی(ع) میگوید «تَعَلَّمْ مَا تَعَلَّمُ لِتَعْمَلَ بِهِ وَ لَا تَعَلَّمْهُ لِتُحَدِّثَ بِهِ فَيَكُونَ عَلَيْكَ بُورُهُ وَ يَكُونَ عَلَى غَيْرِكَ نُورُهُ » (منية المريد، ص: 140) آنچه یاد میگیری بیاموز برای این که عمل کنی و میاموز تا با آن سخن بگویی. پس برای تو خسرانش بماند و برای دیگران نورانیت آن»! تلاش برای ساختن دیگران هم تلاش برای ساختن خود است. گرچه از نظر زمانی این دو با هم صورت میگیرد.بر همین مبنا اصلاح دیگران به هر قیمت ولو با خراب کردن خود هدف نیست، کما این که حضرت امیر(ع) میفرمایند «إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي » (الغارات (ط – القديمة)، ج2، ص: 429)).من به آنچه شما را اصلاح و کجیهایتان را راست میکند آگاهم ولی من شما را با فاسد کردن خودم اصلاح نمیکنم. خودسازی و دیگرسازی بر این مبنا تلازم زمانی دارند، اما خودسازی به دیگرسازی تقدم رتبی دارد، یعنی هدف از هر دیگرسازی، ساختن خویش است. در فقه ما یکی از شرط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر عامل بودن آمر و ناهی است، اما اگر عامل نیست، باز هم شریعت میگوید امر یا نهی کن اما اگر میخواهی اثر کند، تلاش کن عامل شوی، وجوب امر و نهی با عدم عامل بودن به آن از بین نمیرود، گرچه تأثیر آن کاهش مییابد.
الگو کدام الگو؟
بعضی اوقات در این عرصه به این نکته استشهاد میشود، که مثلاً در سیره عرفا و بزرگان حتی امام راحل (ره) حداقل یک دوره انزوا و خلوت وجود داشته یا توصیه به گوشهگیری و عدم آلوده شدن به مردم در ادبیات دینی ما به چشم میخورد. نکته مهم در اینجا توجه به دوره حیات در حکومت اسلامی و اقتضائات آن است. دوره امام در دوره طاغوت و در فضای خاص حوزوی دوره خود، اقتضائاتی داشت که در دورههای بعد چنین نیست، کما این که رهبر انقلاب نیز در فضای مبارزه و ضمن آن به کسب معارف و خودسازی پرداختند. گرچه امام در همان شرایط در هر دوره به میزان توان از اصلاح اجتماعی بهدور نبود و از دوره طلبگی همپای درس و خودسازی در این عرصه نیز نقشآفرینی میکرد. بسیاری از عرفا و بزرگان هم یا در شرایط تقیه و حکومت طاغوت بودهاند، یا شرط تمکن و تحفظ و… را نداشتند. الگوی امروز ما یا جامعیت امام و رهبر انقلاب است یا کسانی که در این عرصه بر اساس اقتضائات آن عمل کردهاند. بر این مبنا امام از اسلام عارفان مبارزه جو در برابر اسلام راحت طلبان و فرصت طلبان و در يك كلمه اسلام امريكايى سخن گفتند (صحيفه امام، ج21، ص: 11)، یا فرمودند: « اين جوانان بسيار عزيز…ناگهان با يك جهش برقآساى معنوى و روحى با دست رحمت حق تعالى از منجلابى كه براى آنان با دست پليد استكبار جهانى كه از آستين… سرسپردگان غرب يا شرق تهيه ديده بودند، نجات يافته و يكشبه ره صد ساله را پيمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف پيشه در ساليان دراز آرزوى آن را مىكردند، اينان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاء اللَّه را از حد شعار به عمل رسانند». (صحيفه امام، ج17، ص: 304) «اين وصيتنامههايى كه اين عزيزان مىنويسند مطالعه كنيد. پنجاه سال عبادت كرديد، و خدا قبول كند، يك روز هم يكى از اين وصيتنامهها را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد». (صحيفه امام، ج14، ص: 491) چون این افراد از دل همین جامعه و در تماس با مردم، و در عرصه قیام لله توانستند اینگونه راه صد ساله را یکشبه بروند و الگوگیری از آنان به نسبت دیگران کاربردیتر است. یا حدیث نبوی که حتی رهبانیت امت را جهاد میداند«إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه» (الأمالي( للصدوق)، ص: 66). یا خطبه معروف امیرالمومنین در نهجالبلاغه که مبارزه را لباس تقوا و زره و درب بهشت و ترک آنرا عامل انحراف دلها و رویگردانی ازمیداند: فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ سَوَّغَهُمْ كَرَامَةً مِنْهُ لَهُمْ وَ نِعْمَةٌ ذَخَرَهَا وَ الْجِهَادُ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ فَارَقَ الرِّضَا وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْأَسْدَادِ وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ- وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَف(نهجالبلاغه خطبه 27)
*این یادداشت در شماره اخیر مجله حقله وصل منتشر گردیده است.
نویسنده؟
پاراگراف بندی و علایم نگارشی و . . . .بنظرم خیلی جاها رعایت نشده بود و سخت می شد فهمید چی به چیه!!!
با سلام و آرزوی قبولی طاعات وعبادات خدمت همه مشتاقان منتظران حضرت صاحب الزمان (عج) دوستان و عزیزان کم کم داریم به شبها ولیالی سرنوشت ساز قدر نزدیک می شویم شبهایی که طومار سرنوشت یک سال ما پیچیده خواهد شد و از طرفی شاهد کشتار مردم بی دفاع در عراق، سوریه ، غزه،بحرین، یمن هستیم در واقع چه باید گفت به این اشرار و وحشی صفتانی که جان انسانها برای آنها کمترین ارزشی ندارد و به راحتی سر از بدن جدا می کنند و اجساد را مثله می کنند، دوستان همه شما کم و بیش در این مدت از زبان علماء شنیده اید حوادثی که در حال وقوع است از علایم ظهور و آخرالزمان هستند ضمن اینکه شخص بنده هم مکاشفاتی از زبان دوستان در خصوص نزدیکی ظهور شنیده ام که این دوستان صاحبدل اجازه بیان آن به بنده نداده اند ولی ما منتظران در این موقعیت زمانی وظیفه ای سنگین بر عهده داریم و آن خودسازی، تزکیه نفس و اجتناب از گناهان است دوستان عزیز ، حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پدر معنوی ماست بر تمامی کردار ، رفتار و نیات ما اشراف دارند به قول آیت الله بهجت می فرمودند عین الله الناظره از گناهان ما شیعیان ایشان ناراحت و آزرده می شوندپس ببینید با نافرمانی خدا وجود نازنین حضرت حجت (سلام الله علیه ) از ما دلگیر می شود در اینجا لازم می بینم مطالبی را از عارف کامل حضرت آیت الله العظمی کشمیری(رضوان الله علیه( برایتان نقل میکنم امیدوارم همه ما جهت آمادگی برای ظهور بکار ببندیم ایشان می فرمودند:
1- خدا را باید به خاطر وجود امام زمان مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف روزی هزاران بار شکر و سپاس نمود و به شکرانه این لطف بی بدیل سر به خاک آستانش نهاد. هر چه درباره امام زمان بگوییم و بنویسیم باز نخواهیم توانست حق مطلب را ادا کنیم .
2- شیعیان نباید امید خود را برای ظهور منجی آخرالزمان از دست بدهند. طلاب و روحانیون باید مردم را به ظهور حضرتش امیدوار سازند و اجازه خاموش شدن نور امید در دلهای آنان را ندهند.
3- روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید، متوجه حضرت بشوید .زیارت “سلام علی آل یاسین” را بخوانید بعد زیاد بگویید: یا صاحب الزمان اغثنی،یا صاحب الزمان ادرکنی، المستعان بک یابن الحسن، زیاد بگویید، توسل بکنید به ایشان، یک خرده یک خرده رفاقت پیدا می شود.
4- امام زمان (عج) پاک و طاهر است، باید پاک شوید، طاهر شوید، تا با او سنخیت پیدا شود.
5- تا انسان ها آماده پذیرش حضرت نشده باشند، تا حضرت در دل آنها ظهور نکرده باشد و قرین دل آنها نشده باشد، ظهور خارجی برای انسان چیزی را عوض نخواهد کرد و پیدا کردن این آمادگی همان انتظار فرجی است که افضل شمرده میشود.
6- هر وقت متقی شدید، زمینه خدمت امام زمان (عج) رسیدن، فراهم است.
7- توسل کنید به خود امام زمان علیه السلام، خدا را به حق امام زمان قسم دهید.
این است آمادگی برای ظهور دوستان بیایید با نزدیک شدن به شبهای قدر از خداوند تبارک و تعالی بخواهیم که به ما آمادگی ظهور را عنایت کند وتنها حاجت خود را در این شبهای نورانی تعجیل در فرج حضرتش قرار دهید بدانید که با این کار افضل عبادات را انجام می دهید چون به قول آیت الله قرهی ممکن است قضایا کشدار شود . پس وقت تنگ است این موضوعات را به همه منتظران اطلاع رسانی کنید سخن به درازا کشید عذرخواه هستم
از همه خواهران و برادران و منتظران حضرت قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) د ر این ماه مبارک التماس دعا دارم
با سلام صفحه اصلی سایت ظاهرا مشکل دارد