شهید علی نوایی به دوستش گفته بود: من از وقتی که به این جلسات رفته ام نیروی عجیبی در من شکل گرفته که هر وقت می خواهم گناهی انجام دهم مو به تنم سیخ میشود و مانع انجام آن میشود.
شنیده بودم او به همراه جمعی از دوستانش در ایام دفاع مقدس گروه خودسازی تشکیل داده بودند. وقتی اطلاع یافتم که که تعدادی از اعضای این گروه هم به شهادت رسیده اند، مشتاق تر شدم تا در این باره سخنانش را بشنوم.
وقتی پای صحبتش نشستم متوجه شدم این فعالیت تنها بخشی از اقدامات جهادی-فرهنگی اوست که در طول ایام دفاع مقدس و پس از آن باعثش بوده است.
حاج کاظم اکبرزاده از مداحان انقلابی شهر مقدس مشهد که پدرش از بزرگان پیشکسوت عرصه شعرآئینی و مداحی اهل بیت(علیه السلام) است، از تجربه گروه سرود شروع شد تا به گروه خودسازی رسید و پس از آن، گرمای صحبت به فعالیت های فرهنگی پس از جنگ، مداحی، هیئت داری، خاطره ای از رهبر انقلاب و… کشید.
آقای کاظم اکبرزاده هم اکنون پس از چند دهه خدمت به جامعه ایثارگری در بنیاد شهید، چندی است بازنشسته شده و با قوت بیشتر به فعالیتهای گذشته اش در منطقه ابوطالب مشهد مثل مدیریت هیئت محبان السجاد(علیه السلام)، رئیس شورای اجتماعی محله ابوطالب و… ادامه میدهد.
بخش اول گفتگوی «قاصدنیوز» با ایشان در ادامه آمده است.
* * *
پس از آنکه در سال1361 «انجمن اسلامی موحدین» در مشهد شکل گرفت و بنده در آنجا به عنوان مربی سرود مشغول به کار شدم، قرار شد یک شعبه از این انجمن در مسجد امام حسن مجتبی(علیه السلام) واقع در میدان شهید موسوی قوچانی(معروف به میل کاریز) ایجاد شود. شهید عقیلی مسئولیت این شعبه انجمن را به عهده گرفت. بعد از شهادت ایشان، مسئولیت این انجمن به بنده واگذار شد. من هم با توجه به تجربه گروه سرود، از همین قالب برای جذب بچهها استفاده کردم. یک گروه سرود را در آنجا تشکیل دادم که استقبال خیلی خوبی از آن شد.
آن زمانی که گروه سرودمان را با ترکیبی از بچههای چهارده، پانزده ساله شکل دادیم شاید تنها یک یا دو گروه در مشهد فعالیت میکردند. در مسابقات آنموقع بر خلاف دیگر گروهها که نوازندگی و موسیقی داشتند با یک ضبط صوت توانستیم رتبه دوم را در مسابقات سرود استانی کسب کنیم. در همان ایام دو یا سه مرتبه بچههای گروه را برای اجرا به جبهههای غرب و جنوب بردیم. از میان آن بچهها، شهدایی هم داشتیم، مثلا حسین چاوشی تکخوان گروه به فیض عظیم شهادت رسید.
گروه سرود مسجد امام حسن مجتبی(علیه السلام) در مناطق عملیاتی جنوب
اجرای سرود گروه ما یک روز در میان برپا بود. در هفته، هفت یا هشت اجرا برای جبهه، هیئات و مراسمها داشتیم. جلسات هم خیلی رونق داشت. یادم میآید هر جایی که شهیدی را می آوردند سرود «میگذرد کاروان» را با بچهها اجرا می کردیم. این سرود آنقدر محزون بود که همیشه بعد از اجرا، جلسات به هم می ریخت. مدل اجرای گروه سرود ما هم بدون موسیقی بود. شعرها را از شعرایی مثل مرحوم ثابت، آقای موید، شفق و… میگرفتیم و آهنگ شعرها را خودم میساختم. الان گروه های سرود به سمت موسیقی پیش رفته اند و محتوا دیگر در سرودها جایگاه اصلی را ندارد و سرودها را بیشتر بزرگسالان برگزار میکنند.
اساسا شروع کار فرهنگی بنده از همین گروه سرود بود. پس از آن برای کادرسازی و گسترش فعالیت ها، جلسه آموزش قرآنی را ترتیب دادیم که در کنار آن احکام کاربردی را هم به بچه ها آموزش می دادیم. واقعاً الان که مقایسه میکنم اصلا با کارهای فرهنگی امروز از لحاظ تاثیرگذاری قابل قیاس نیست.
بچه های گروه سرود در مناطق عملیاتی / نفر دوم سمت چپ، سردار شهید میرزایی
محمدباقر قالیباف در جمع اعضای گروه
ماحصل آن جلسات، تربیت نیروهایی بود که توانستند فعالیت فرهنگی پنج منطقه اطرف محله ابوطالب را به همین شکل اجرا کنند. به هرکدام از این نیروها 10یا 15نیرو دادیم و مسئولیت آموزش این نیروها را به آنها واگذار کردیم. از این اعضای شاخص یک کمیته آموزش تشکیل دادیم که در آن هرکدام از سرگروهها گزارش پیشرفت کار اعضای خود را در آموزش قرآن و احکام به ما اطلاع رسانی می کردند.
در همان ایام تصمیم گرفتم با توجه به فضای جبهه و جنگ جلسه ای را به نام جلسه «خودسازی» تشکیل بدهم. افراد این جلسه را هم از بین اعضای گروههای مناطق گلچین کردیم. دفترچه ای برای همه اعضا تهیه شد و پنج موضوع را به عنوان محاسبه نفس مشخص گردید. مثلا در موضوع غیبت، هر عضو باید تعداد غیبتهایی را که در طول هفته انجام داده است به طور شخصی می نوشت. روی شرکت در نماز جمعه خیلی حساس بودیم و هر هفته با یک وانت اعضای گروه خودسازی را به نماز جمعه می بردیم. نماز اول وقت هم جزو مراقبات بچه های گروه بود. تعریفی هم که از نماز اول وقت کرده بودیم از ابتدای اذان تا نیم ساعت بعد از آن بود و از بچه ها می خواستیم بنویسند چند بار در هفته نماز اول وقت خوانده اند.
برای اینکه بچه ها را با کتاب و کتابخوانی آشنا کنیم کتاب«استعاذه» شهید دستغیب را به عنوان کتاب مرجع انتخاب کردیم و سعی می کردیم بچه ها درباره هر یک از فصل های کتاب نظرشان را اعلام کنند. بعد از آن تفسیر سوره طور شهید دستغیب را شروع کردیم که تاثیر معنوی خیلی زیادی داشت.
یک نکتهای که وجود دارد اینکه به خاطر یک سری مشکلات نتوانستیم استاد اخلاقی را برای جلسات خودسازیمان پیدا کنیم ولی من شخصاً مراقب بودم که در محاسبه نفس بقیه دخالت نکنم و فضا، فضای مرید و مرادی نشود چون عقیده ام بر این بود که هر کسی خودش به تنهایی این کار را انجام دهد.
این جلسات که به صورت هفتگی برگزار می شد دستاوردهای خیلی خوبی داشت. از همین جمع 15نفره که اکثرشان شانزده سال به بالا بودند، چندنفر شهید شدند شهیدانی مثل مجید رمضانی، حسن یاراحمدی و علی نوایی. یادم می آید علی نوایی به دوستش گفته بود: من از وقتی که به این جلسات رفته ام نیروی عجیبی در من شکل گرفته که هر وقت می خواهم گناهی انجام دهم مو به تنم سیخ میشود و مانع انجام آن میشود.
شهید علی نوایی میل کاریز
نهایتا جلسات «گروه خودسازی موحدین» پس از دو سال از شکل گیری و بعد از شهادت یکی از اعضا و همزمان شدن با ایام انتهایی دفاع مقدس از رونق افتاد و تعطیل شد. الان که نگاه می کنم انصافا باید به حال و هوای دوران دفاع مقدس غبطه خورد. آن زمانی که امام می گفت”جنگ یک نعمت است” ما با خودمان گفتیم چگونه میشود جنگی که چند هزار شهید و مجروح بر روی دست ما گذاشته است، نعمت باشد ولی الان می فهمیم واقعا جنگ یک نعمت بود.
Sorry. No data so far.