عملیات در جبهه فرهنگی چگونه طراحی میشود؟
«امروز»، کدام «عناصر»، در کدام «مراکز»، باید چه «آثاری» را بیافرینند؟
نظام اولویتها در جبهه فرهنگی با سه کلیدواژه تعریف میشود: ضرورتها، اولویتها و فوریتها.
تصمیمگیری و تصمیمسازی باید بر مبنای اولویتسنجیهایی انجام شود که انتخاب از میان انبوه فرصتها و ظرفیتها و تهدیدها و محدودیتها را منطقی و عقلانی سازد وگرنه میتوان با سازمان دادن گروهی برای انجامِ هرچند طاقتفرسا ولی بیاولویت کارهایی کفایت کرد. کارهایی که قبل از انقلاب هم میشد که انجام شوند یا اگر 10 سال بعد از تشکیل حکومت امام زمان هم انجام شوند دیر نمیشوند. کار امروز چیست؟
اگر هرکس از خود بپرسد در مجموعهای که در آن فعالیت میکند، کدام اولویتها بر چه مبنایی در حال انجام است، گزارش نانوشته اما جالبی از واقعیت تهیه خواهد شد.
امروز در میانه انبوه فعالیتهای فرهنگی، نیاز به اولویتشناسی، ضروری است. هرکس مشغول کاری است با ضریبی از اهمیت که لزوما تقویتکننده نیازها و ضرورتهای بر زمین مانده نیست. از میان همه کارهای خوب و مطلوب، «ضرورتها» را باید پیدا کرد؛ نیازهایی که بر زمین مانده و مغفولاند. حتی از میان همه ضرورتها، «اولویت» را باید شناخت و کار را بر اساس میزان موفقیت در زدن اهداف دشمن، درجهبندی کیفی نمود. گاهی حتی همه کارهای بااولویت نیز بر عهده تکلیف ما نیست؛ چراکه «فوریتها» روی زمین است و آنها را باید نجات داد. فوریت یعنی ضریب انگیزه و اقدام به کاری دهیم که امروزش اگر فردا شود، دیگر دردی را دوا نخواهد کرد. نوشدارو پس از مرگ سهراب را شنیدهاید؟
این روزها نسل مبارزان و جهادگران انقلاب در همه عرصهها یکییکی از دنیا میروند و با رفتنشان بخش مهمی از دانش و تجربه و هویت تکرارنشدنیشان نابود میشود. تجربههایی که برای به وجود آمدنشان هزینه عمر انسانی پرداخت شده است اما برای بقای خود نیاز به نسلهای بعد از خود دارد. یک مسابقه دو امدادی که نفر قبلی جان خود را به نفر بعدی میسپارد تا مسیر پیشرفت انقلاب ادامه پیدا کند.
بخواهیم یا نخواهیم تاریخ انقلاب ما را مردم با همه گستردگی و وسعتشان رقم زدهاند. برای ادامه این مسیر اول باید این تجربه وسیع مردمی را درست دید و به دست نسل بعدی و بعدی رساند. برای ثبت مردم فقط میتوان از مردم کمک گرفت. «تاریخنگاری مردم از مردم» شاید شکل تازهای از تاریخنگاری باشد.
«از شما میخواهم هرچه میتوانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید، چرا که همیشه مورخین اهداف انقلابها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح میکنند. امروز همچون همیشه تاریخ انقلابها، عدهای به نوشتن تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی ایران مشغولند که سر در آخور غرب و شرق دارند. تاریخ جهان پُر است از تحسین و دشنام عدهای خاص، له و یا علیه عدهای دیگر و یا واقعهای در خور بحث.
اگر شما میتوانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههای مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نمودهاید. باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.
شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.»
انقلاب اسلامی به همان نحو که در عرصه جهانی از تفکری تازه و نوظهور نسبت به کمونیزم و سرمایهداری رونمایی میکرد، پیشتر در عرصه داخلی تفکر اسلام ناب را به رخ تحجر دینی و تجددزدگی روشنفکری کشیده بود. این تفکرِ تازه، در طول تمام سالهای مبارزه به شکلی از تجربه و دانش غیررسمی در آمده بود که بیشتر با فعالیتهای فرهنگی- هنری- تربیتی به چشم میآمد ولی تحول در نظام اجتماعی، سیاسی و مدیریتی جامعه را با همه ظرافتهای تاریخیاش به پیش میبرد. تجربهها، مهارتها و روندسازیهای فرهنگی در جهاد سازندگی، ستاد پرورشی، نهضت سوادآموزی، واحد فرهنگی مساجد، گروههای خودجوش موسیقی و سرود، تئاتر و فیلمسازی، نقاشی و خوشنویسی و دیوارنگاری و حتی منزل و خانواده پرمُراجعه شهدا و رزمندگان در طول این سالها و در قالب هزاران گروه شناخته شده و ناشناس در گوشهگوشه این سرزمین بزرگ، که برای فعالان و دستاندرکارانِ خود، تجربه و دانش میآوردند و برای مملکت و نظام اسلامیِ نوپا، تغییر و تحول مطلوب را رقم میزدند، اکنون در کجا و توسط چه کسانی بازیابی، نگهداری و استفاده میشوند؟
امام حرکت انقلاب اسلامی را بر پایه فعالسازی هستههای مردمی و نیروهای خودجوش انسانی در همه حوزههای موثر اجتماعی به پیش برد و اکنون تاریخنگاری انقلاب باید بر مبنای تاریخنگاری مردمی سازمان یابد. تاریخ شفاهی، شکلی از «تاریخنویسی مردم از مردم» است که مثل دو امدادی از یک نفر به نفر بعدی سپرده میشود؛ با این تفاوت که نفر قبلی جان میدهد و ممکن است مرحله بعد از خود را نبیند. چگونه میتوان فوریت و اضطراری بودن این عملیات را جا انداخت؟
از 15 خرداد سال 42 تا امروز بیش از 50 سال میگذرد. نیم قرن مبارزه و تکاپو برای استقرار و استمرار عدالت و ولایت در همه ارکان زندگی، آن قدرها هم آسان به دست نیامده است که بتوان به آسانی از کنار آن گذشت. هزاران هزار عملیات فرهنگی توسط چند نسل از مردمی طراحی و اجرا شده است که دل و جان در گرو آرمان و ایمان سرخی داشتهاند و با دانایی و تربیت ویژهای، به خلق رویدادها و اتفاقهای تلخ و شیرین آن کوشیدهاند. بنابراین امروز دارایی و سرمایه فرهنگی انقلاب، 50 سال تجربهی موفق و پیوسته روبه جلویی است که در دل هزاران معلم، مبارز، هنرمند و جهادگرِ مردمی نهفته است. چه کسی امروز خود را به این دارایی عظیم متصل میبیند؟ کدام سرمایه بالاتر و «الف ویژه»تر از این؟
مشکل همین جاست: دست خالی از این سرمایه عظیم ما را به تکدی علم و عمل کشانده است. هیچ کس منکر نیاز به دانشی نیست که حتی در چین باید به دنبال آن بود؛ ایضا هیچ کس منکر ریال و دلاری نیست که به امانت در دست مسئولی سپرده شده است تا از فلان عملیات فرهنگی حمایت نماید ولی…
ولی ظاهراً مشکل تنها در باز شدن مشت بسته مدیران و حمایت مالی از هستههای خودجوش مردمی نیست؛ متاسفانه هستههای خودجوش نیز نشستهاند تا مشت مسئولین و مدیران باز شود! و این میان البته نتیجهای که عاید شده مشتی است که باز نمیشود و حرکتی که ساز نمیشود. ظرفیت عظیمی که مهمترین انقلاب قرن بیستم و طولانیترین جنگ همان قرن را مدیریت نمود، راکد مانده است.
نظام آموزش نیز از ابتدایی تا عالی با استغنای کامل نسبت به این سرمایه و دارایی بزرگ، یا مشغول ترجمههای دیرهنگام و بیاولویت است و یا در تمنای دستیابی به علم بومی بدون کوچکترین نگاهی به این گنجینه بزرگ از مسأله و معارف تلانبار شده. راستی، علوم انسانی که به عنوان بیمار فتنه 88 معرفی شد، حالش خوب شد؟ اکنون به چه کاری مشغول است؟ آیا تاریخ شفاهی هشت ماه فتنه در سال 88 قرار است به فراموشخانه سپرده شود؟
بیشتر از شش ماه از سال اقتصاد و فرهنگ، با «عزم ملی» و «مدیریت جهادی» گذشته است. سالی که باید در اقتصاد و فرهنگ بنابه تعریف رهبر معظم انقلاب از «جهاد»، با دو شاخص فعالیتِ «مافوق عادی» و «در برابر دشمن» به مدیریت پرداخت. حالا کارنامه نهادهای دولتی و غیر دولتی از مدیریت مافوق عادی و در برابر دشمنشان نزدیک معدلگیری است.
یکی از کارهایی که «عزم ملی و مدیریت جهادیِ» واقعی و غیر شعاری برازنده آن است و تا امروز سالهاست به تاخیر افتاده است، تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است. آیا میزانی برای سنجش واقعیت شعارهای مسئولین در ادای حق نامگذاری سالها توسط رهبر انقلاب، بهتر از عملیاتهای واقعی و غیر نمایشی در حوزه فرهنگ از این دست میشناسید؟
چه باید کرد؟
چه نباید کرد؟
وقتی فعالان دانشجویی و مدرسهای و مسجدی، علمی و هنری و خواهر و برادر این سؤال را میپرسند، مهمترین نکتهای که باید گفت این است که نظام اولویتسنجی در جبهه فرهنگی توسط یک سامانه قوی دچار دستکاری و تخریب شده است. چگونه ممکن است سرمایه عظیم هزاران هزار عملیات فرهنگی-هنری-تربیتی که نیم قرن به صورت پیوسته جاری بوده است، از حمایت فکری، علمی، هنری و حتی مالی به نیازها و سؤالات امروز ما بازماند؟
کمتوجهی به تاریخ شفاهی، یک نشانه است؛ نشانه غفلت از یک دارایی بزرگ. کمتحرکی امروز و نالیدن از برخی کاستیهای مدیریتی و مالی که در جای خود مهم و قابل اعتناست فقط در صورتی که با سرمایه پشت سر خود قطع ارتباط نموده باشد، باعث ایستایی و رکود میشود. اتصال به معدن بزرگ تاریخ شفاهی، اتصال به کُر است؛ طهارت و حرکت در این اتصال است. سد را بشکنیم.
Sorry. No data so far.