عکاسی زندگی من را اشغال نکرده، بلکه من از او دعوت کردهام تا به من احساس رضایت و امید بدهد. «مریم زندی» در همهی دنیاهایی که برای خود میسازد با انرژی و عاشق است، چون تا دنیایی را دوست نداشته باشد وارد آن نمیشود.
این چند جمله توصیف مریم زندی – عکاس – از خودش است که در گفتوگو با خبرنگار بخش هنرهای تجسمی ایسنا بیان کرد. صدا، جنبوجوش و برنامههایی که زندی برای آینده دارد، مثل یک زن جوان است. با گذشت چند دهه از فعالیتش در حوزهی عکاسی و حضور در روزهای پرتلاطم انقلاب، هنوز هم در این حرفه فعالیت میکند و کارهای او در زمینهی پرتره، طبیعت و مستندنگاری تمام نشده است.
او را بیشتر با عکسهایش از روزهای انقلاب میشناسند و پرترههایی که از بازیگران سینما در قاب دوربینش به ثبت رسانده است.
مریم زندی سال 1325 در گرگان متولد شد. در دانشگاه تهران رشتهی حقوق و علوم سیاسی خواند و قبل از انقلاب، بازیگری را تجربه کرد. با شروع انقلاب، زندگیاش با عکاسی گره خورد و با دوربینش، لحظههای متفاوتی از اتفاق بزرگ بهمن 57 را به تصویر کشید. از عکسهای او در ژانرهای مختلف، کتابهای متعددی به چاپ رسیده و در حال حاضر روی عکاسی از پرترهی موسیقیدانان مطرح کشور کار میکند. با او در آستانهی سالروز تولدش گفتوگو کردیم.
20 دیماه سالروز تولد شماست. در جایگاهی که اکنون در آن قرار گرفتهاید، چه نگاهی به راهی که پشت سر گذاشتهاید دارید؟ اگر بتوانید به عقب برگردید باز هم همین مسیر را طی میکنید؟
بله، حتما.
مریم زندی عکاس، با مریم زندی دنیاهای دیگر چه تفاوتی دارد؟ آیا عکاسی بخش مهمی از زندگیتان را اشغال کرده است؟
هیچ فرقی ندارد. مریم زندی در همهی دنیاهایی که برای خود میسازد با انرژی و عاشق است، چون تا دنیایی را دوست نداشته باشد به آن وارد نمیشود. درست نیست که بگویم عکاسی زندگی من را اشغال کرده، بلکه من از او دعوت کردهام و به زندگیام آمده تا به من احساس رضایت و امید بدهد. عکاسی و بخشهای دیگر زندگیام با هم و بهخاطر هم هستند.
شما متولد گرگان هستید. چه وقت از زادگاهتان فاصله گرفتید و آیا دوست دارید روزی برای زندگی به آنجا برگردید؟
گرگان را همیشه دوست دارم و برای من یادآور کودکی و نوجوانی، روزهای بارانی و بوی بهارنارنج و جنگلهای سبز است. دیپلم که گرفتم برای تحصیلات دانشگاهی به تهران آمدم، ولی گرگان همچنان در خاطرات من، شهرِ سبزِ مرطوبِ محبوبِ کودکیهایم است، ولی فکر نمیکنم برای زندگی به آنجا برگردم.
شما در صحبتهایتان نگاهی انتقادی به وضعیت عکاسان داشتهاید. این نگاه بیشتر به چه مواردی برمیگردد و فکر میکنید شرایط در چه صورتی بهتر میشود؟
من همیشه در عکاسی، به فرصتطلبی، عوامفریبی و جوسازی معترض بودهام و هنوز هم هستم. درست شدن هم به عشق، تخصص و احساس مسوولیت نیاز دارد که هنوز از این نظر در مضیقه هستیم.
از علاقهمندیهایی بگویید که فرصت نکردید دنبالشان کنید.
دوست داشتم بتوانم پیانو یا گیتار بنوازم. برای یادگیری هر دو هم سعی کردم، ولی دیگر شرایط و زمان مناسب را در اختیار نداشتم. در عوض دخترم را مجبور کردم هر دو را یاد بگیرد و بنوازد!
بخشی از کارهای شما مربوط به پرترهی نویسندگان و بازیگران و هنرمندان است. عکاسان پرتره همواره نگاه خاصی به این حرفه داشتهاند و آن را یک کار صرف عکاسی نمیدانند. نظر شما در این رابطه چیست؟
من به هیچگونه از عکاسی صرفا بهعنوان عکاسی نگاه نکرده و همیشه آن را راهی یا شیوهای برای حرف زدن و انجام خواستههایم دانستهام.
دربارهی عکسهایتان از انقلاب و اتفاقات آن روزها بسیار از شما سوال شده و صحبتهای مختلفی در رسانهها منعکس شده است. اینبار از شما میخواهم از احساس یک زن در دل یک اتفاق بگویید؛ اتفاقی که هر روز شکل تازهای داشت و تصویرهای تازهای را در قاب دوربین شما مینشاند.
احساس من به انقلاب ربطی به زن بودن من نداشت. من همانقدر به آزادی امید بسته بودم که یک مرد آزادیخواه.
دنیای امروز پر از جنگ و ناامنی و بیعدالتی است. عکاسی از این دنیا و ثبت لحظههایی که روح انسان را آزار میدهند، چگونه ممکن است؟ عکاس چگونه با اینها کنار میآید؟
به نظر من، یک عکاس با ایمان و شناختی که از کارش دارد و مقدار مسوولیتی که احساس میکند، میتواند با این مسائل کنار بیاید و شجاعت لازم را داشته باشد.
دلتان برای چه کسی تنگ شده و دوست دارید چه دورانی از زندگیتان را دوباره تجربه کنید؟
دلتنگی که هست، ولی دلم برای شخص خاصی تنگ نشده و دوست دارم بیشتر دورانهای زندگیام را دوباره تجربه کنم، چون خوب بوده و خاطرات خوشی دارم.
اگر بگویند دوربینتان را بردارید و یک جا را برای عکاسی انتخاب کنید، اولین مکانی که به ذهنتان میرسد کجاست و چرا؟
جاهای زیادی هست که دوست دارم از آنها عکاسی کنم. بنابراین یک دفعه و به سرعت نمیتوانم تصمیم بگیرم.
دربارهی علاقهتان به ادبیات، موسیقی و سینما بگویید.
از کودکی و نوجوانی با ادبیات، بخصوص ادبیات جهان از طریق آثار نادر ابراهیمی آشنا شدم و بسیار کتاب خواندم. در 12-13 سالگی همهی کارهای «جک لندن» را خواندم و در رویا و ماجراجویی غرق بودم. «مائدههای زمینی» «آندره ژید» را در 15 سالگی خواندم و مریدش شدم. بعدها «هرمان هسه» را دوست داشتم و آثارش را میخواندم. خواندن «سیذارتا» در تصمیمگیری مهمی در زندگیام موثر بود. هنوز هم سعی میکنم کتابهای مطرح روز را بخوانم.
فضای سینما را هم همیشه دوست داشتم. قبل از انقلاب در سریال «آتش بدون دود» و چند کار دیگر بازی کردم، ولی بعد از انقلاب سراغ عکاسی رفتم، اگرچه بازیگری را دوست داشتم.
چند سال است که از هنرمندان موسیقی معاصر برای کتاب «چهرهها 5» عکاسی میکنم. به همین دلیل، در این سالها ارتباطم با موسیقی بیشتر شده است. در عین حال، زندگی ما دیگر جدا از موسیقی امکان ندارد، ولی گونههایی از موسیقی من را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد و آرامش ذهنم را بههم میریزد. به همین دلیل، وقتی مشغول کار جدی هستم – مثلا در حال عکاسی – با موسیقی نمیتوانم کار کنم و سکوت را ترجیح میدهم.
این روزها چه کار میکنید و برای آیندهتان چه برنامههایی دارید؟
تقویمهایم چاپ شده و در بازار است. مجموعهای بهصورت دفترچه یادداشت و ملحقاتی آماده چاپ دارم که با استفاده از عکسهای مجموعهی کلاغهایم طراحی شده و آماده چاپ است. همچنین مشغول آمادهسازی کتاب «چهرهها 5» با عکسهای چهرههای موسیقی معاصر هستم که امیدوارم سال آینده به چاپ برسد.
Sorry. No data so far.