حسین میثمی (فعال مجازی و مدیر مسئول وبلاگنیوز)
چندسالی است که تلاش برای آگاهسازی کاربران اینترنتی از حقایق حاکم بر شبکههای اجتماعی و ارتباطی غیر ایرانی (مانند فیسبوک، وایبر، واتساپ، توییتر، گوگل، اینستاگرام و…) در رسانههای جمعی آغاز شده است. تلاشی که آنقدر در ۵ سال گذشته پرحجم بوده است که تمام توان رسانهای علاقهمند به نظام را مصروف کرده و بعضا اجازه کار مثبت و ایجابی را از این جبهه ربوده است.
همین حجم بالای تبلیغات درباره صهیونیست بودن مارک زاکربرگ، مدیر شبکه اجتماعی فیسبوک یا تولید و توسعه «وایبر» در رژیم صهیونیستی، باعث شده است که کاربران ایرانی، بیش از آنکه با کلوب و آپارات و تبیان آشنا باشند، فیسبوک و یوتیوب و توییتر را بشناسند و درباره آنها اطلاعاتشان را بهروز نگهدارند.
گرچه قصد بانیان این موجهای رسانهای افزایش آگاهی مردم و ایجاد مطالبه رسیدگی مسؤولین امر از سوی آنهاست، اما بررسی نتایج این موج تبلیغاتی نشان داده است که عملاً این مطالبه در این سطح برای مردم به وجود نیامده و احتمالاً به وجود نخواهد آمد.
چرا برای مردم این مسائل مهم نیست؟
این یک واقعیت است که مردم مصرفکننده نهایی هستند و مایلند ارتباطاتشان به ارزانترین، امنترین، بهترین و با کیفیتترین وجه صورت بگیرد. دیگر در این میان برایشان این حقیقت مهم نیست که حجم واردات تلفنهای همراه هوشمند در کشور رو به افزایش است یا مثلا وایبر ممکن است اطلاعات شخصی آنها را به سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی دولت آمریکا بفروشد. چرا که این موضوعات را لمس نمیکنند و به دیگر سخن، برایشان این موضوع در اولویتهای بعدی قرار دارد.
طبیعتاً این موضوعات به دلیل تخصصی بودن و بعضاً فنی بودن، بایستی در مجامع و محافل تخصصی و صنفی مورد بررسی قرار گرفته و از آن طریق برای مسؤولان تشریح و دغدغهسازی شود و نیازی به مشغولسازی ذهن مخاطبان نسبت به این سری مسائل نیست.
از اینرو تنها نتیجه تأکید بیش از اندازه بر شفافسازی (=افشاگری) حقایق حاکم بر این شبکهها، عادیسازی این مسائل در ذهن مخاطب و تبلیغ برندهای خارجی برای آنهاست و لاغیر.
چه باید کرد؟
به نظر میرسد بهجای تمرکز فراوان رسانهای بر آگاهسازی (=تبلیغات) کاربران نسبت به شبکههای غیر ایرانی، بخشی از تمرکز و سیاست رسانهها باید مصروف تبلیغ داشتههای محدود و معدود داخلی شود. داشتههایی که گرچه کم هستند، اما در همین مقیاس هم ناشناخته و گمنام ماندهاند.
چه بسا اگر این تمرکز در سالهای گذشته بر روی عملکرد سرویسهای ایرانی به وجود آمده بود و ذهن مردم نسبت به استفاده از این سرویسها آماده میشد، این روزها شاهد بودیم سایت مجموعه فرهنگی تبیان -که انصافاً در سالهای ابتدایی ورود اینترنت به ایران خدمات خوبی را ارائه میکرد- این روزها به یک سایت ساده محتوایی تبدیل نشده باشد و شبکه اجتماعی آن هم کمتر خاک غربت بخورد.
کافی بود تنها ۱۰ درصد توان طراحان این موجهای رسانهای بر روی مطالبه و نقد از سازمان حامی موسسه تبیان مصروف میشد تا امروز این سایت با مدیریت صحیح، علاوه بر یک شبکه اجتماعی قابل دفاع، صاحب یک سرویس ایمیل، یک موتور جستوجو و یک OTT مناسب باشد.
کافی بود تنها بخشی از این توان رسانهای مصروف تبلیغ شبکههایی مانند کلوب، آپارات، لنزور، افسران و نت ایران تا این شبکهها از فقر کاربر (=محتوا) نرنجند و بتوانند به راحتی به برنامههای توسعهای خودشان فکر کنند.
اگر این اتفاق زودتر از امروز رخ میداد، دیگر شبکه ناامنی مانند «فیسنما» در رتبههای بالای الکسای ایران جا خوش نمیکرد تا بتواند اعتماد کاربر ایرانی را نسبت به یک سرویس ایرانی مخدوش و لکهدار کند.
آنوقت دیگر لازم نبود صبح و شب در رسانههای دیداری، شنیداری، مکتوب و آنلاین بنشینیم و از صهیونیست بودن مارک زاکربرگ و ارتشی بودن تالمون مارکو سخن برانیم و برای قانع کردن مخاطبانمان خودمان را به در و دیوار بکوبیم! حرفهایی که نه تنها از کاربران این شبکهها نمیکاهد، بلکه مردم را بیش از گذشته ترغیب میکند تا سری به این شبکهها بزنند و ببینند «این چیزی که میگویند اینقدر بد است، چیست؟»
Sorry. No data so far.