یکشنبه 29 مارس 15 | 17:37
شهریار زرشناس

نقاط ضعف فعلی ادبیات ما کجاست

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: متأسفانه فقدان تئوری میان معتقدان به تئوری ادبی انقلاب اسلامی و ضعف مدیریت فرهنگ، مشکلاتی را برای ادبیات ایجاد کرد تا جایی که جریان آرمان‌ستیز و تکنیک‌زده به جریان مسلط تبدیل شد!


13930910000661_PhotoA

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: متأسفانه فقدان تئوری میان معتقدان به تئوری ادبی انقلاب اسلامی و ضعف مدیریت فرهنگ، مشکلاتی را برای ادبیات ایجاد کرد تا جایی که جریان آرمان‌ستیز و تکنیک‌زده به جریان مسلط تبدیل شد!

 

پاییز و زمستان سال گذشته با شهریار زرشناس در موضوعات مختلف جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تا جایزه فرهنگی جلال آل احمد و مباحث دیگر به گفت‌وگو نشستیم، وی دراین گفت‌وگوها معتقد بود که ادبیات به طور طبیعی چون آیینه اجتماع و شرایط زندگی است، نسبت به زندگی متعهد است و آنچه به زندگی می‌گذرد نوعی عهد است، ادبیات بدون عهد نمی‌تواند باشد، چرا که انسان بدون عهد نمی‌تواند باشد، نظام هستی جهت دارد و به سمت جهتی حرکت می‌کند هر فعل و اندیشه که از انسان سر می‌زند نوعی جهت دارد، این مدعا که ادبیات نولیبرال تکنیک زده مطرح می‌کند که ما می‌خواهیم فقط به ادبیات توجه کنیم و کاری به آرمان و تعهد نداریم، یک مغالطه بیش نیست که پشتش منافع نولیبرالیسم نهفته است.

در ایرانی که ما آرمان‌های انقلاب اسلامی را به بالاترین حد ممکن می‌خواهیم، باید ادبیاتی داشته باشیم که در گام نخست متعهد به آرمان‌های انقلاب باشد یعنی متعهد به عدالت و فطرت بشر و اینکه انسان را اعتلا ببخشیم و توانایی‌های عشق ورزی، کار خلاق و بالندگی بشری را رشد بدهیم، گام دوم اگر نویسنده‌ای حتی اگر تعهد آرمانی به هر دلیلی به انقلاب ندارد لااقل در اثر ادبیش برخی ارزش‌های انسانی را پایبند باشد.

گزیده‌ای از این گفت‌وگوها را می‌خوانیم:

*بنده زمانی که مشاور دبیرکل در نهاد کتابخانه‌ها بودم، بسیاری از ناشران روشنفکری که آن دوره مشغول بودند و تمام کتاب‌های اکبر گنجی، عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی و … را با تیراژهای بالا ـ حتی تا 9 مرتبه ـ تجدید چاپ می‌کردند، انبارها پر از این کتاب‌ها شده بود، ما خواستیم این روند را متوقف کنیم، به سمت حمایت از کارهای انقلابی ببریم، بسیاری از این ناشران که نمی‌خواهم اسم ببرم به خاکسترنشینی افتادند، چرا که دیگر وزارت ارشاد از اینها حمایت نمی‌کرد و ما هم در نهاد خریداری نمی‌کردیم، خلاصه اینها داشتند ورشکست می‌شدند بعضی‌ها فروشگاه‌هایشان بسته شد و برخی به مرز تعطیلی افتادند، این نشان می‌دهد که اینها تماماً از کانال‌های دولتی تغذیه می‌شدند. الان که ما از نهاد بیرون آمدیم، دوباره همه این ناشران به میدان آمده‌اند، همه آن‌هایی که به ما برای ورشکستگیشان نامه می‌نوشتند، الان بیش از چند کتاب در ماه منتشر می‌کنند!

*از وضع کنونی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ناراحت هستم، البته در جریان جزئی امور نیستم، ولی می‌دانم وضع مالی‌شان افتضاح است! حتی سال گذشته حقوق اعضا را نصفه و نیمه پرداخت می‌کردند، بنده تصور می‌کنم وضعیت مالی اینها را به اینجا کشانده که نه جلسه‌ای بگذارند و نه بودجه‌ای داشته باشند.

*اگر به سال‌های 1960 میلادی و حدود سال‌ 65 شمسی نگاهی بیاندازیم، رویکرد تکنیک‌زده را مشاهده می‌کنیم، چرا که ادبیات محملی برای بیان اندیشه نولیبرالی شده بود و نولیبرالیسم ظهور ادبی خود را از طریق جریاناتی پیدا کرده بود که در مقیاس جهانی ادبیّت را مهمتر از ادبیات می‌دانست و ادبیات را در پیچ و خم‌های تکنیک جستجو می‌کرد، البته در لابه‌لای تکنیک‌زدگی نوعی محتوای نسبی‌انگار و آرمان ستیز و به قول خود نویسندگانشان مطلق ستیز را نیز بیان می‌کرد، دقیقاً این مؤلفه‌ها در آثار نویسندگانی که برنده جایزه جلال شدند نیز مشهود است.

بنابراین از این دهه جریان رمان نو ظهور کرد و به اصطلاح ادبیات پست مدرن به بازار آمد و رویکردهایی که به موازات رمان نو «ساموئل بکت» و در ادامه‌اش میلان کوندرا، باتامور تا پست‌مدرنیسم‌ها وارد ادبیات شد که اینها علی‌رغم اختلافاتی که با هم دارند، یک وجه مشترک داشته که محتوا را به مسلخ فرم و تکنیک می‌برند و آن را با گفتارهای مختلف تحت عنوان ادبیت عنوان می‌کنند.

*متأسفانه فقدان تئوری در میان معتقدان به تئوری ادبی انقلاب اسلامی و ضعف مدیریت انقلاب باعث شد که حتی بخشی از نیروهای پرورده شده حوزه‌ها هم جذب جریان معارض شوند، بنابراین از دهه 70 جریان آرمان‌ستیز، تعهد گریز، تکنیک‌زده در ادبیات ما به جریان مسلط تبدیل شده و به طرز وحشتناکی به باز تولید خود پرداخت، ابوتراب خسروی یکی از این افراد است که شاگرد مستقیم هوشنگ گلشیری بوده است.

در نهایت بحث بنده این است که ادبیات به طور طبیعی چون آیینه اجتماع و شرایط زندگی است، نسبت به زندگی متعهد است و آنچه به زندگی می‌گذرد نوعی عهد است، ادبیات بدون عهد نمی‌تواند باشد، چرا که انسان بدون عهد نمی‌تواند باشد، نظام هستی جهت دارد و به سمت جهتی حرکت می‌کند هر فعل و اندیشه که از انسان سر می‌زند نوعی جهت دارد، این مدعا که ادبیات نولیبرال تکنیک زده مطرح می‌کند که ما می‌خواهیم فقط به ادبیات توجه کنیم و کاری به آرمان و تعهد نداریم، یک مغالطه بیش نیست که پشتش منافع نولیبرالیسم نهفته است، چرا که همین ادبیات که می‌گوید ما با عهد و آرمان کار نداریم خودش عهد و آرمان دارد و مستغرق کردن انسان‌ها در روزمرگی محض و در پیچ و خم بازی‌های تکنیکی و ادبیت چیزی است که ادبیات را از ستیهندگی جدا می‌کند و این به نفع نظام جهانی سلطه است.

*زمانی که من می‌گویم ادبیات باید آرمان‌گرا باشد، نخست باید به آرمان‌های عام انسانی، عدالت و اخلاق توجه کند، در حالی که تا نیمه قرن بیستم هم رسالت آشکار ادبیات همین بود، منتها چون نظام جهانی نولیبرالیسم متوجه شد که ترویج این دیدگاه به ضررش است از نیمه قرن بیستم این بازی بهم خورد و مدل ادبیات آرمان گریز اخلاقی را مطرح کرد.

بنابراین اینکه عده‌ای می‌گویند نویسنده نباید سیاسی باشد و در اثرش کار سیاسی را آمیخته کند، حرف‌های کاملاً جدید چهل ـ پنجاه سال اخیر است این صحبت‌ها را اگر به تولستوی یا دیگر نویسندگان آن دوره می‌گفتیم، برایشان عجیب بود چرا که همه از ادبیات سلاحی ساخته بودند و اساساً جز این هم نمی‌شد انتظار داشت، در حالی که ادبیات باید به ارزش‌های عام انسانی، مهرورزی، عدالت، آزادی و اخلاق پایبند باشد.

*حرف من این است در ایرانی که ما آرمان‌های انقلاب اسلامی را به بالاترین حد ممکن می‌خواهیم، باید ادبیاتی داشته باشیم که در گام نخست متعهد به آرمان‌های انقلاب باشد، یعنی متعهد به عدالت و فطرت بشر و اینکه انسان را اعتلا ببخشیم و توانایی‌های عشق ورزی، کار خلاق و بالندگی بشری را رشد بدهیم، گام دوم اگر نویسنده‌ای حتی اگر تعهد آرمانی به هر دلیلی به انقلاب ندارد لااقل در اثر ادبیش برخی ارزش‌های انسانی را پایبند باشد نظیر «رومن رولانس» اما جریان ادبی نولیبرال در ایران از اواخر دهه 60 با محوریت گلشیری و گرته برداری از غرب، ادبیات تعهدگریز شد، این ادبیات دروغ می‌گوید، چون تعهد گریزی به معنای سردرگمی خواننده در اشتغالات روزمره به منظور تحمیق فکری منجر به تداوم نظام سلطه جهانی می‌شود را داراست.

*اگر وزارت فرهنگ و ارشاد ما متولی تولید کار تئوریک در ادبیات می‌شد و جریان ادبی انقلاب را زیر پر و بال خود می‌گرفت الان ما نباید تاوان این ضعف را بدهیم متأسفانه این ضعف ادامه دارد فراتر از این سرویس دهی به معارضان که یکی از اینها جایزه جلال است.

*در نهایت باید نیروهای انقلابی و تئوریک در مؤسسات سازماندهی شوند سپس کارگروه‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی هم سازمانی کار کنند و یک جریان مداوم خلق تئوری ایجاد کنند، این تئوری‌ها به صورت کتاب، مقاله و سخنرانی به میدان بیاید و بعد داستان‌نویسی که مثلاً می‌خواهد در حوزه هنری کتاب بخواند، این تئوری‌ها را گرفته و شروع به حرکت کند و خط و ربط خود را پیدا کند، بنابراین کاری که شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌کند، در بالا مشخص می‌شود و این کارها همه البته نباید مختص نخبگان باشد، باید تمام نیروها به میدان عمل بیایند، بعد از پنج سال که جریانات را ببینیم، تفاوت آشکار می‌شود، منتها باید مرزبندی کنیم، مرزبندی نیروهای خودی که به نظام و اسلام و انقلاب و رهبری متعهد هستند، فضا را باز می‌کند که اوضاع به نفع انقلابیون شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.