ده ها سال است که رابرت کاپلان به چگونه مدیریت کردن جهان پرداخته و غالبا از سوی سیاستمداران به سخنانش توجه شده است. کتاب نوشته وی در اواسط دهه ۱۹۹۰ تحت عنوان “ارواح بالکان” کلینتون را متقاعد کرد که کار چندانی نمیشود در قضیه کشتار آن منطقه انجام داد، چرا که این مسئله ریشه نیاکانی دارد. از بعد از حادثه یازده سپتامبر، وی به حضور سراسری آمریکا در جهان –آنچنان که امپراتوری انگلیس کرد- تاکید نمود. حال نیز، گام فراتر نهاده و بازگشت امپریالیسم به خاورمیانه جهت نجات از بحران فعلی را پیشنهاد داده است.
نظم نوین جهانی نتیجه افرادی مانند رابرت کاپلان
مجله سیاست خارجی به قلم او آورده است: “این بحران بزرگ که امروز در جهان عرب شامل بخشی از شمال آفریقا، کشورهای عربی، و خاورمیانه میبینیم، خبر از پایان امپریالیسم در این حوزه میدهد. امپریالیسم -هر چند که قهقرایی بود- با خود نظم آورد. چالش فعلی این است که برقراری دموکراسی راحتتر از برقراری نظم است. چرا که بدون نظم، برای هیچ انسانی آزادی وجود ندارد“.
کاپلان اما در مورد پادشاهی عربستان نگاهی معتدلتر دارد. به اعتقاد او، آلسعود ده ها سال است که راه خود را از تحول اجتماعی قوی در داخل و وضعیت امنیتی پرهیاهو در خارج از مرزها، یافته است.
آیا واقعا سیاستهای داخلی و خارجی آلسعود بانی این آشفتگی امروز خاورمیانه است؟ نه تنها مردم (به خصوص زنان) این کشور تحت نگاه و دیدگاه وهابیسم تندرو عذاب میکشند، بلکه سعودیها بنا را بر این گذاشتهاند که دیدگاه خود را به خارج از مرزها –منطقه و جهان- هم صادر کنند. اما کاپلان معتقد است که سعودیها دشمنان مستقیم روحانیون جمهوری اسلامی (که چهرهای ترسناک از آنها نشان میدهد) بوده و بدین ترتیب گناهان خود را بخشوده میبینند. این تحلیل تاریخی کاپلان به شدت مورد تردید است.
پروفسور “خوآن کول“ نظر دیگری دارد. وی، معتقد است که اتفاقا “خاورمیانه به خاطر عدم وجود امپراتوری در حال سقوط نیست. بلکه امپراتوریهای اروپاییها به مرزبندی در صحراها اقدام کردند و سیاستهای مورد علاقه اقلیتها و تقسیمبندیها و حاکمیتهای دستنشانده را به وجود آوردند، که هم اکنون پیامد همین سیاستها در حال بلعیدن منطقه است.
بنابراین، عراق، سوریه، و لیبی هویتهای ساختگی هستند که توسط امپراتوری اروپا به وجود آمدهاند (البته کاپلان با این مورد موافق است) که تبعات آن حتی امروز انعکاس یافته است.
آیا تنها راهحل، واقعاً امپریالیسم است؟
علاوه بر این، همان طور که کول اشاره میکند، اسب امپراتوری اروپا خیلی پیش از این اصطبل را رها کرده و خاورمیانهایها هم اجازه بازگشت آن را نخواهند داد (چنان که میتوان به عمر کوتاه اقامت آمریکا در عراق نگریست و حقیقت این مطلب را درک کرد).
این نگاه کاپلان از وسواس عجیب وی نسبت به “نظم” تا حد ندیدن عناصر ممکن دیگر، سرچشمه میگیرد. این دیدگاه، نشان از حس نوستالژیک کاپلان نسبت به فضای استعمار و دیکتاتورهای محبوب آمریکاییاش جهت حفظ ثبات در منطقه دارد.
با اینحا، اینکه یک متفکر تاثیرگذار در یکی از معتبرترین مجلههای سیاست خارجی، اقدام به تجویز نسخه استعمار و بازگشت نظم قدیمی برای خاورمیانه میکند، هنوز هم عجیب است.
Sorry. No data so far.