یکشنبه 16 آگوست 15 | 17:37

از نظر سوفیست­ها شناخت ممکن نیست

از نظر سوفیست­ها، شناختی که انسان از جهان به دست می ­آورد یا از عقل است و یا از حس و در هر دو این­ها احتمال خطا وجود دارد. از این‌ رو شناخت، ممکن نیست.


سدید  از نظر سوفیست­ها، شناختی که انسان از جهان به دست می ­آورد یا از عقل است و یا از حس و در هر دو این­ها احتمال خطا وجود دارد. از این‌ رو شناخت، ممکن نیست و همچنین اگر به شناختی برسیم، نمی­ توان آن را انتقال داد، زیرا ابزار بیان، کاملاً شخصی است.

آیا شناخت و انتقال معرفت، ممکن نیست؟

سوفیست­ها معتقد بودند جهان قابل شناخت نیست، زیرا این شناخت را یا از طریق عقل به دست می­ آوریم یا حس و یا هر دو. در همة این ابزارها احتمال خطا وجود دارد. خطاهای حسی برای ما مسجل است. در مورد عقل هم این‌که یک فیلسوف می­ گوید آتش اصل اشیاء است و دیگری می­ گوید هوا، نشان می ­دهد که در این مسئله، شکاکیت وجود دارد و این جهان قابل شناخت نیست. این افراد، چنین اعتقاد دارند که عقل هم متکی به حس داوری می­ کند که حس، خطا می­ کند و خطاهایش برای ما مسجل است.

حرف دیگری که می­ شود در این خصوص از آنها نقل کرد، حرف معروف «پروتاگوراس» است که می ­گفت: «انسان، مقیاس همه چیز است. مقیاس هستی و هر چه که هست و نیست». اگر کسی می­ گوید فلان چیز مفید است و دیگری می­ گوید مضر است، برای این شخص مفید است و برای آن شخص مضر است.

در ارزش­ها نیز همین اعتقاد را داشتند و حق و باطل نفس ­الامری را قبول نداشتند؛ یعنی واقع بما هو واقع برای ما قابل شناخت نیست و فارغ از داوری­های ماست. پس اگر جهان خارجی هم باشد، برای ما قابل شناخت و شناسایی نیست و اگر قابل شناخت باشد، قابل انتقال نیست.

به بیان دیگر اگر یک نفر به شناخت حقیقی و نفس ­الامری نائل شد، این شناخت قابل انتقال نیست. دلیل سوفیست­ها بر این مدعا این است که ابزار انتقال معرفت یا همان تصورات و تصدیقات ما به دیگران از طریق بیان و کلام است. کلام، محمل امین، راهوار و صحیحی برای انتقال معانی نیست، زیرا معنای تصورات معرفتی ما امور شخصی و فردی هستند و از سنخ لفظ نیستند و انتقال این تصورات، از طریق لفظ امکان­پذیر نیست.

به عبارت دیگر محسوسات ما یک امور خاصی هستند که در ذهن ما اتفاق می ­افتند و با احساسی که در ذهن دیگری حاصل می ­شود متفاوت است. لفظ واحد و مشترک، بر مدلول، معنا و تصورات مشترک دلالت نمی­ کند.

به عنوان مثال، ممکن است تصوری که یک فرد از سفید دارد غیر از تصور فرد دیگر باشد، اما چون در یک عرف و جامعه زندگی کرده ­ایم، همه آن را سفید می ­نامیم. در واقع سفید، مشترک لفظی است مانند شیر. یک نفر باد را گرم حس می کند و یک شخص دیگر خنک. پس اینکه باد، فارغ از من و در نفس ­الامر چیست، اصلاً نمی ­دانیم و نسبی است.

پس الفاظ عام و مشترک که ابزار دست ما برای انتقال معرفت و شناخت هستند، نمی­ توانند گویای مدلول باشند و اگر معرفتی برای یک فرد حاصل شده باشد، قابل انتقال نیست. این حرف را عرفای ما در یک ساحت دیگری گفته ­اند که چشیدنی، قابل وصف نیست، بلکه خود فرد باید بچشد و تجربه کند.

برچسب‌ها: ، ، ،

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.