وقتی زنگ دوم دفتر یکی از اعضای هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت را فشار دادم، فکر نمیکردم باکسی روبرو شوم که بسیاری از فعالیتهای سیاسی قبل و اوایل انقلاب توسط او کلید خورده و موقعیت خانوادگی و دوستانه او یکی از منحصربهفردترین شرایط در ماجرای فتنه ۸۸ را برای او رقمزده است.
مهندس نقرهکار، آرام و مهربان و باحوصله در برابر ما نشست و حدود ۳ ساعت به سؤالات مختلف ما پاسخ داد؛ از همراهی با شهید رجایی در ساماندهی کمیتههای انقلاب و ماجرای انفجار دفتر نخستوزیری تا حضور در دانشگاه علم و صنعت و ریاست دانشکده معماری و شهرسازی به دعوت دانشجویانی نظیر محمود احمدینژاد و نهایتاً ماجراهایی که به دلیل نسبت خانوادگی او با یکی از سران فتنه در سالهای اخیر به وجود آمده است. مهندس نقرهکار بهشدت از عملکرد سیاسی و ضعیف وزارت علوم در دولت یازدهم هم انتقاد کرد و روایتهای نابی را از تأثیر منفی این رویکرد بر فضای علمی دانشگاهها برای ما بازگو کرد.
***
ابتدا بیوگرافی مختصری از خودتان، خصوصاً برخی از خاطرات برگزیده انقلابی و فعالیتهایتان را در جنگ بفرمایید.
در مقابل عظمت انقلاب و رویدادهای تاریخساز آن برگ کوچکی هستیم که غیرقابل تعریف است، منتهی مثل همه مردم و دانشگاهیها دغدغهمان را از طریق ایجاد انجمنهای اسلامی دانشگاهیان در دانشگاه شهید بهشتی شروع کردیم و درواقع با سایر دوستان مؤسس انجمن اسلامی دانشگاه شهید بهشتی بودیم. طبیعتاً اولویت ما در شرایط قبل از انقلاب بیشتر مبارزات سیاسی، فرهنگی و اعتقادی بود تا تخصصی. بیشتر در آن زمینهها فعالیت میکردیم.
چه سالی؟
سال ۴۲ وارد دانشگاه و ۴۹ فارغالتحصیل شدیم. طولانی شدن آنهم به دلیل همین فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در کنار تحصیلمان در دانشگاه بود. چند بار از طریق ساواک احضار شدیم، تذکر گرفتیم و با دوستان که بعد از فارغالتحصیلی همدوره دانشجویی و هم پسازآن دفتر مشترک داشتیم و افراد شناختهشدهای هستند که باهم بودیم، در آنجا ساواک چند بار حمله و یکبار همه مدارکمان را ضبط کرد و ۴، ۵ نفر از دوستانی که آنجا باهم کار میکردیم به کمیته مشترک ضدخرابکاری شهربانی برده شدند، یکی دو نفرمان خیلی آنجا معطل نشدیم، ولی یکی دو تا از دوستان در حد یک سال، یک سال و خردهای در آنجا نگهداشته شدند. در جریان قبل از پیروزی انقلاب، وقتی شهید رجایی از زندان آزاد شدند، برنامه تأسیس انجمن اسلامی معلمان در دبیرستان مفید مطرح شد و بهصورت قاچاقی در دبیرستانها و بیشتر انشا، علوم اجتماعی و دروسی که جنبه سیاسی داشتند، تدریس میکردیم.
بهطور غیررسمی؟
بله؛ بدون توجه به مسائل مالی و اداری. در دبیرستان جهانآرا روحانیای رئیس دبیرستان بود. دوستان آنجا ما را بهعنوان نماینده انتخاب کردند برای دبیرستانهایی که جمع شده بودند انجمن اسلامی راه بیندازند. در آن جلسه شهید رجایی و سایرین هم بودند. از قبل با شهید رجایی در هنرستان کارآموز و دبیرستان کمال در نارمک ارتباط داشتیم. ایشان هم با ما آشنایی داشت. به توصیه ایشان و نظر دوستان ما را بهعنوان یکی از هیئت اجرایی تشکیلات انجمن انتخاب کردند و نهایتاً با انتخاب ایشان، شهیدان باهنر و بهشتی بهعنوان مسئول تشکیلات سازمان مرکزی انجمن اسلامی معلمان و تنها فرد دائمی این تشکیلات مشغول به کار شدیم و بعداً در روابط عمومی کمیته استقبال از حضرت امام در خدمت دوستان بودیم و بعداً در ایجاد تشکیلات کشوری انجمن اسلامی معلمان در مراکز استانها و شهرستانها با دوستان همکاری کردیم.
کمیته استقبال که گفتید، یک بخشاش همان بچههایی بودند که شهید رجایی هماهنگ کرده بود و رفتند و سرود خواندند؟
بله. مرکزیت در آنجا و سپاه هم در آنجا در حال شکلگیری بود و دوستان سپاهی از همان جا فعالیت کردند. درواقع ۶-۵ تا اتاق بود و همه تشکیلات آنجا شکل میگرفت. بعد تشکیلات کشوری انجمن اسلامی معلمان بود که در خدمت دوستان انجاموظیفه کردیم. پیشنهادکننده و برنامهریز امور تربیتی شهید رجایی بود، مسئولیت تشکیلش در استان تهران به عهده بنده و دوستان گذاشته شده بود که در مناطق مختلف تهران امور تربیتی را بهعنوان بخشی که بعد از انقلاب به سازمان قدیمی اضافه شد، تشکیل دادیم و وزارت آموزشوپرورش تشکیلات مرکزی را ایجاد کرد و نهایتاً در استانها توسط وزارت آموزشوپرورش ادامه یافت.
از مسئولیتهای شاخصی که به عهده ما گذاشته شد، کمیتههای پاکسازی ادارات که در مورد ما کمیته پاکسازی وزارت آموزشوپرورش بود. کمیته سهنفرهای بود که بنده بهعنوان نماینده نخستوزیر دبیر کمیته بودم و در وزارت آموزشوپرورش تشکیل و برنامه پاکسازی آموزشوپرورش از ضدانقلاب در آنجا سازماندهی شد.
آشنایی شما با شهید رجایی که تا این حد ادامه یافت از کجا شروع شد؟
آشنایی ما از هنرستان کارآموز در نارمک شروع شد. در آنجا تدریس میکردم، ایشان هم آنجا درس میدادند. در آنجا ما را شناخته بودند و بعدازآن ارتباط چهره به چهره و ارتباط خاصی که ایشان بهطور معنوی با افراد برقرار میکرد، دنبال شد. غیر از ارتباط فرهنگی چون طراحی منزل شهید بهشتی در خیابان شریعتی را به عهده داشتم، ارتباط مستقیمی با ایشان از این طریق داشته باشم.
پس فعالیتهای انقلابی به کار تخصصیتان لطمه نزد.
نه، از دوره دانشجویی همواره کار تخصصیام را دنبال میکردم و بهصورت موازی با فعالیتهای انقلابی خیلی از طراحیهای مساجد، زیارتگاهها، ساختمانهای مسکونی و… را از همان دوره انجام میدادم. قبل از انقلاب، بهخصوص در دوره تثبیت انقلاب و دوران جنگ کارم جنبه سیاسی و فرهنگی داشت تا تخصصی. امرارمعاشم از طریق همین کار تخصصیام بود. در گزینشها قدری افراط انجام شد و حضرت امام ناراحت شدند و فرمان ۸ مادهای گزینشها را صادر کردند و هیئت عالی گزینش توسط آقای دری نجفآبادی و ۲ نفر دیگر تشکیل شد، با نظر ایشان مرا بهعنوان دبیر شورای مرکزی گزینش آموزشوپرورش برای بعد از اصلاح و جلوگیری از تندرویها انتخاب کردند. چند سالی آنجا مشغول بودم و مجبور شدیم هستههای گزینش مناطق تهران و مراکز استانها را به کمک دوستان تشکیل دهیم و همایشهایی درباره آموزشهای دوستان برگزار میشد. گزینشها که به حد متعادلی رسید و آموزشوپرورش تثبیتشده و نظام هم در حال تثبیت بود، احساس کردم بهترین جایی که میتوانم در خدمت نظام و انقلاب باشم کار تخصصیام معماری، شهرسازی و دانشگاههاست. از گزینش آموزشوپرورش استعفا دادم و به دانشگاه علم و صنعت ایران منتقل شدم.
چه سالی؟
سال ۶۴. البته در کنار جریانی که عرض کردم سال ۵۳، ۵۴ همکاران، ارتباطات و از طریق دفتری که داشتیم به ما خبر دادند یکی از افراد را گرفتهاند. ارتباطاتی با مجاهدینِ آن موقع و دیگران از طریق شهید حسن آلادپوش و سایرین و شهید توسلی که با شهید اندرزگو در تماس بودند، داشتیم. خبر این بود که کسی که او را گرفته بودند زیر شکنجه لو رفته است و به ما توصیه کردند هر چه زودتر فرار کنید. بعضی از دوستان بلافاصله به خارج رفتند. ما مسیرمان را کج کردیم و به سمت مساجد و هیئتها رفتیم.
اسم چند نفر از این دوستان را میبرید؟
اجازه بدهید اسم نیاورم. برای همین به نارمک رفتم و منزلم را به آنجا منتقل کردم. پدر و مادرم در شمال تهران زندگی میکردند. وقتی انقلاب شد، خودمان رفتیم کنار دبستان رفاه در آپارتمانی متعلق به دوستان مذهبیمان رفتیم. وقتی خواستیم فعالیتهای منطقهای داشته باشیم به نارمک در مسجدالرسول در میدان رسالت آمدیم. خدا مرحوم حجتالاسلام کرباسی را رحمت کند که انقلابیترین روحانی آن منطقه بود.
امام جماعت مسجدالرسول بودند؟
بله تا مدتها در آن مسجد بودند و بعد رئیس حوزه علمیه شهید رجایی ـ در ساختمانی متعلق به مادر ملکه ـ شدند. الحمدلله ایشان فردی انقلابی و بسیار شجاع بود و روحانیون انقلابی زیادی را دعوت میکرد. بنده مسئول برنامه جوانان آنجا شدم. چون کارم آنجا خیلی موردتوجه قرار گرفت با تعدادی از دوستان جوانم که یا در آموزشوپرورش یا در دانشگاه دانشجو بودند هیئت جوانان منطقه نارمک را به عهده گرفتم و دوستان زیادی که آنها را میشناسید کمک و هرکدام جوانان مسجدی را جمع میکردند و روی آنها متمرکز میشدیم و برایشان اردو میگذاشتیم.
بهاینترتیب فعالیتهای انقلابی را مدیریت میکردید.
فعالیتهای انقلابی را از طریق مساجد منطقه پیگیری میکردیم. تا اینکه از طرف حاجآقای جلالی نماینده ولیفقیه در شرق تهران و مسجد احمدیه بودند که مکتبالحسین را داشت، دعوت شدیم مرکزیت این برنامه در آنجا تشکیل شود، چون ایشان آنجا نماینده ولیفقیه و در مقایسه با دیگران شاخص بود. پایگاهمان را به مسجد احمدیه و مکتبالحسین منتقل کردیم. در آنجا باز هم مسئول برنامه جوانها بودم. عملاً کمیتهها، بسیج و جمعآوری اسلحهها از آنجا تشکیل شد. تیمهای مقابله با مجاهدین و درگیریها در آنجا بود. این ادامه داشت تا اینکه وارد دانشگاه علم و صنعت شدم. این دانشگاه نزدیک مسجد هم هست و جالب است دوستان جوانی که با ما در منطقه فعالیت میکردند باعث شدند مرا به دانشگاه دعوت کنند. آن موقع دانشکده معماری و شهرسازی رئیس هم نداشت، به دلیل اختلافاتی که اوایل انقلاب بین اساتید، مدیریت دانشگاه و دانشجویان وجود داشت. امثال آقایان احمدینژاد و هاشمی ثمره بودند. آقای احمدینژاد هم جزو همان جوانانی بود که در مساجد به ما کمک میکردند. چون ما را میشناختند سبب شدند ما را دعوت کنند و در بدو ورود رئیس دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت شدم. البته اساتید قدیمیاش همدانشکدهایام بودند.
در دانشگاه شهید بهشتی؟
بله، فارغالتحصیل آنجا بودند. همین باعث شد باهم همراه شویم و کار را شروع کردیم. حدود ۱۴، ۱۵ سال در ۳ دوره ریاست آنجا، دو بار معاونت دانشگاه، مدتی معاونت طرح و عمران و معاونت دانشجویی آنجا را به عهده داشتم. از همان اوایل مرکز تحقیقات معماری مرتبط با سپاه را برای فعالیتهای پشت جبهه آنها ایجاد کردیم. دفتر فنی سپاه را در منطقه اهواز، پشت جبهه برایشان تشکیل دادیم. ادامه فعالیتهایم بهطور تخصصی پی گرفته شد.
در قضیه عملیات مرصاد رئیس دانشکده بودم، منتهی چون تابستان بود افتاد به تعطیلی دانشگاهها. البته بسیج اساتید، دانشجویان و کارکنان به جبهه میرفتند، ما هم اسمنویسی کردیم و رفتیم، اما خیلی در درگیریها شرکت نکردیم. ما از شمال کرمانشاه وارد منطقه شده بودیم. مجاهدین آمده و یک سری تیراندازی به سمت پادگان کرده بودند، اما وقتی ما رسیدیم، اینها از سمت جنوب ضربه خورده و فرار کرده بودند. کلاً ما به درگیری نرسیدیم، ولی تا شب قبلش آنها حمله کرده بودند.
درباره انفجار دفتر نخستوزیری بفرمایید؛ چون رابطه خوبی با شهید رجایی داشتید.
ارتباطی که با دفتر نخستوزیری داشتیم، همان زمانی بود که داشتیم امور تربیتی نواحی مختلف تهران را تشکیل میدادیم. بعضی از جلسات در ساختمان ریاست جمهوری برگزار میشد. آن موقع برنامههای امور تربیتی مدارس را با نمایندگانمان در مناطق داشتیم و در حال بحث با آنها بودیم. سالنی که در آن حضور داشتیم با راهرویی ختم میشد به محلی که انفجار اتفاق افتاد. وقتی انفجار رخ داد، آمدیم که به سمت در برویم. به هالی آمدیم که از آنجا راهروی کوتاهی بود که انتهایش اتاقی بود که انفجار در آن روی داد. آقای بهزاد نبوی به ما گفت شما به سمت پنجره بروید و کمک کنید، چون از طرف در دود بود. به سمت پنجره برگشتیم تا از طریق پنجرهها به محل انفجار برویم که دیدیم دود غلیظی اتاقمان را پر کرد، طوری که نمیشد جایی را دید. از آنطرف دیدیم یکی از شهدای عزیز و ارتشیها درحالیکه چهره و تمام لباسش آتش گرفته بود، جلوی پنجره ایستاده و نتوانسته بود خودش را کنترل کند و با سر از پنجره به پایین پرت شد. آتش بهشدت بیرون زد و دیدیم از همه پنجرهها دود و آتش بیرون میزند. از پایین بچهها داد میزدند بپرید پایین! چون دود به سمت ما هم آمده و تصور بر این بود آتش به سمت ما هم میآید. دو سه نفری بودیم که از همان جا پایین پریدیم. یک طبقه و نیم نزدیک دو طبقه بود و پایم به سکوی سنگی خورد و دو تراشه به پوست و گوشتم رفت و در این حد مجروح شدم و متأسفانه عزیزانمان در آن حادثه شهید شدند.
درباره بهزاد نبوی و رابطهاش با شهید رجایی، آیا مورد خاص و مسألهای مدنظرتان هست که نیاز به بیان باشد؟
نه، متأسفانه در آن حد در جزئیات روابط ایشان چون چیزی نمیدانم نمیتوانم حرفی بزنم، ولی به دوستانی که ارتباط قدیمی با مجاهدین انقلاب اسلامی دارند، معمولاً میگویم اگر از نظام و خصوصاً ولایتفقیه فاصله بگیرید، قطعاً سرانجامتان مثل مجاهدین خلق خواهد بود. بهصورت تکی نمیگویم، بلکه شاکلهشان را عرض میکنم. با دوستان در دانشگاه علم و صنعت دیدیم، جریانهایی که حتی نام اسلامی داشتند وقتی به قدرت میرسند، متأسفانه سوءاستفاده رانتی و ثروتی میکنند، درحالیکه خودشان جزو تشکلهای اسلامی بودند و ما با آنها هم تشکل بودیم و جلسات قرآن و تفسیر داشتیم، اما وقتی به قدرت رسیدند و دیدیم دارند سوءاستفاده میکنند، طبیعتاً از آنها جدا شدیم، چون نمیتوانستیم با آنها با آن شاکله ادامه بدهیم. دوستان پیشنهاد کردند با اسم و تشکل دیگری فعالیت کنیم. حقیقتش شخصاً زیر بار نرفتم و گفتم ولایتفقیه یک مسأله اداری نیست، بلکه اعتقادی است، اگر هر تشکلی که بالای سرش ولایتفقیه نباشد، باز حزب و انواع و اقسام احزاب و جبههها و گرایشها میشود و همان فرد را منحرف میکند. گفتم فقط حاضرم در بسیج اساتید همکاری کنم. همین باعث شد در جلسه بسیج دانشجویی که دوستان سپاه و بسیج بودند از ما هم دعوت کردند در آنجا سخنرانی کنم، در آن جلسه گفتم چطور بسیج دانشجویی دارید، ولی بسیج اساتید ندارید. ما که قبل از این دوستان در این جریان بودیم و حضور داریم، لازمهاش این است بسیج اساتید هم تشکیل شود. آنها هم تشویق کردند و گفتند شما از دانشگاه علم و صنعت شروع کنید و با دوستان صحبت کردیم و بسیج دانشگاه علم و صنعت را راه انداختیم. البته بعداً شنیدیم همزمان در مشهد هم برنامههایی انجام شد. بههرحال بسیج اساتید اینجوری شروع شد تا دار و دسته، حزب و عنوان جدیدی را ایجاد نکنیم و باعث شد این افتخار را داشته که عضو بسیج اساتید باشیم.
شما سالهای زیادی را در دانشگاه بودید و دولتهای مختلفی را دیدهاید. مقام معظم رهبری تأکید ویژهای به رشد علمی کشور داشتند، چه اتفاقی افتاده است که در این دو سال اخیر تا این حد ناراحت شدند و در دیدار اساتید و دانشجویان رسماً از کاهش رشد علمی کشور اعلام نگرانی کردند. شما هم که در دانشگاهید شاهد این فضا هستید. اگر هست علتش چیست؟ چرا این اتفاق افتاد؟
اجازه بدهید قدری جدیتر و عمیقتر به مسائل دانشگاهی پرداخت. همانطور که حضرت امام فرمودند اگر دانشگاه اصلاح شود، کشور اصلاح میشود، باید بهصورت جدی، اساسی و بنیانی راجع به دانشگاه بحث کرد. بعد میشود در هر دوره نکات مثبت و منفیاش را مطرح کرد. حقیقتش این است که در دانشگاههای ما اساتیدی بودند که باوجودی که عدهایشان رفتند، ولی تعدادی که ماندهاند یا گرایشهای غربی داشتند و آموزشها و تحقیقشان به همان مبانی و روشهای غربی و یا محتوای آموزشیشان ترجمهای بود و تحقیقی نبود. فقط منحصر به علوم انسانی هم نبود. در بحثهای میان دانشی هم بحثها همینگونه بود. اوایل انقلاب، انقلاب فرهنگی مطرح و دانشگاهها تعطیل و دوباره تأسیس شد تغییر بنیانی انجام نگرفت. لااقل در رشته خودمان معماری، شهرسازی، عملاً سرفصلهای کشورهای اروپایی و غیراروپایی را گرفتند و ترجمه کردند و در رشته ما دو واحد بهعنوان حکمت هنر اسلامی گذاشتند. این را هم مرحوم دکتر مظلومی که علوم انسانی و علوم تربیتی خوانده گذاشته بود تا منشأیی شود که به سایر درسها جهت بدهیم و برایشان فعالیتهای اسلامی را تعریف کنیم. حتی معماری اسلامی هم ترجمه کتابهای غربیها و تاریخی ـ توصیفی بود که غربیها از معماری شرق نوشته بودند و یک نگاه باستانشناسی، توریستی و توصیفی راجع به معماری و شهرسازی ما داشت. واقعاً بعدازاین سیوچند سال چه اتفاقی افتاده است؟ اولین جایی که باید این امر را متحول میکردند، وزارت علوم است. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری چه سازوکاری برای این تحول بنیادین دارد؟ مباحث انسانی و جهتها و غایتهای علوم ـ فرقی نمیکند چه علوم تجربی، چه علوم انسانی و چه علوم میان دانشی ـ ازنظر اسلامی با نگاه لیبرالیستی و ماتریالیستی ۱۸۰ درجه فرق دارد. از انتخاب واژهها گرفته تا محتوا، ساختار و روش تحقیق و مبانی و مبانی آنها باهم فرق دارد. وزارت علوم چه سازوکاری را طراحی کرد تا این محتوا تغییر کند؟ وزارت علوم صرفاً کار توسعه کمّی را پیگیری کرده است. در این امر خیلی هم موفق بوده است. ما در توسعه کمّی بسیار پیشرفت کردهایم و معمولاً هم آمار که میدهند تعداد دانشگاهها و اساتید زیاد شده است، اما آیا ازنظر توسعه کیفی هم بررسی کردهایم ببینیم این تعداد دانشجویی که گرفتهایم در کجای نظام به درد میخورند؟ در کدام رشتهها زیاد گرفتهایم؟ و در کدام رشتهها کم؟ یعنی آیا وزارت علوم درزمینه برنامهریزی آمایشی و درواقع معماری برنامهریزی در سطح کشور ازنظر کمّی کار کرده است؟ میبینیم مثلاً به دانشگاه آزاد واحد مرکزی تهران مجوز دادهاند طبق ضوابطی ۷ یا ۸ یا ۱۰ دانشجوی دکترا بگیرد. اینها گفتهاند چون واحد مرکزیشان این مجوز را دارد، آن را به تمام نواحیشان که حتی یک استادیار هم ندارند دادهاند و کلی دانشجوی دکترا گرفتهاند. هنوز که هنوز است وزارت علوم نمیتواند دانشگاه آزاد را کنترل کند که گرفتن دانشجوی دکترا ضوابطی دارد و حتی در کوچکترین و بیمبناترین کشورهای دنیا هم همین جوری به کسی دکترا نمیدهند. وزارت علوم حتی برای گسترش کمّی خود و اینکه کدام رشتهها مورد نیاز کشور هستند، برنامهریزی مبتنی بر پژوهش دقیق ندارد تا معلوم شود کدام رشتهها باید توسعه یابند، کدام رشتهها توسعه پیدا نکنند، کدام رشتههای جدید باید ایجاد شوند، به کدام گروه و کدام دانشکده چند دانشجو بدهد. همین را هم نمیتوان کنترل کند چه رسد به کیفی.
برای شما مثالی میزنم. همین وزارت علوم، همین ۲ واحد حکمت و هنر اسلامی را که قرار بود کل نظام آموزشی ما را ازنظر غایتها و جهتها ایرانی ـ اسلامی کند، آقایان این را درس اختیاری کردهاند، درحالیکه قبلاً واحد اصلی بوده است. درس حکمت و هنر اسلامی که دانشجو باید برای آن کلی وقت و نیرو صرف کند و انتخاب آنهم به عهده خودش هست، کدام دانشجو انتخاب میکند. عملاً هم اکثر دانشگاهها درسهای اختیاری را ارائه نمیدهند و همان درسهای اصلی را میگذارند و عملاً این درس را حذف کردهاند. برای نمونه دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه تهران حذف کردهاند.
اختیاری هم یعنی حذف!
بله؛ وقتی اختیاری شد کسی برنمیدارد، بنابراین عملاً حذف کرده است و بهجای آن ببینید متخصصین وزارت علوم چه گذاشتهاند! البته برخی اساتید دانشگاهها هم داخل این تشکیلاتشان بودهاند. بهجای آن گذاشتهاند سیر اندیشههای معماری. این یعنی چه؟ یعنی سیر اندیشه که از مقوله حکمت، مثل چرخ درشکه است. چرخ درشکه چگونه سیر دارد؟ اول درشکهها چوبی بودهاند، بعد مثلاً طور دیگری بودهاند و الان چرخ هواپیما هستند! فکر کردهاند سیر اندیشه هم اصالت تاریخی دارد، درحالیکه اندیشه کلام الهی و کلام معصومی که خطاناپذیر است و کلام طاغوت و کلام جاهلیت نیست و لذا از زمان حضرت آدم (ع) در آنجا بحث حق و باطل مطرح است، نه بحث سیر تاریخی. علوم تجربی نیست که سیر تاریخی داشته باشد. ببینید چقدر انحراف؟ حالا غربیها تحت تأثیر داروینیسم که تکامل را تکامل انواع طبیعی میدانند، برای تکامل سیر زمانی قائل هستند، ما که تکامل را یک روح الهی و یک تکامل جوهری میدانیم. ببینید چقدر قشریگری، سطحینگری، نگاه ترجمهای، خودباختگی و بیهویتی در این قضیه وجود دارد؟ ولی وزارت علوم ما با کمک برخی اساتید همین دانشگاهها که همین درس را میدادند این کار را کرده است. ببینید چقدر برای نظام ما خسران است.
حضرت امام و مقام معظم رهبری چقدر راجع به هویت، تحول و انقلاب فرهنگی صحبت کنند؟ صحبت بهاندازه کافی شده است، ولی متأسفانه امثال ما پایکار نرفته و مسئولیت خود را انجام ندادهایم، بنابراین حالا دیگر نهایتاً مقام معظم رهبری در بحث احیای هویت اسلامی ـ ایرانی و تحولپذیری، اصلاح و ارتقای علوم انسانی که ایشان مطرح کردند، در شورای انقلاب فرهنگی شکل گرفت و کارگروههایی تشکیل شدند که حدود ۱۷، ۱۸ کارگروه ـ بیشتر در علوم انسانی ـ برای تحول و ارتقای علوم انسانی تشکیل شد و تازه از اصلاح سرفصل دروس و مباحثی که به این مطالب برمیگردد شروع کردند.
من مسئول کارگروه معماری و شهرسازی بودم. دو سالی هم کارکردیم و بهطور موقتی یک سری اصلاحات ابتدایی انجام شد. یکی دو ماه بیمار شدیم و نفهمیدیم چه شد ما را کنار گذاشتند و دیگر دعوت نکردند.
چه سالی؟
همین ۴، ۵ ماه پیش. برگشته بودم، سر کلاس میرفتم، تدریس میکردم و جلساتم را تشکیل میدادم و خلاصه داشتم کارم را انجام میدادم، ولی به ما تلفن زدند و گفتند چون بیمار هستید، میخواهیم کس دیگری را بگذاریم و ما هم استقبال کردیم و گفتیم اگر کمکی از دستمان برمیآید در خدمتتان هستیم، اما الان دیگر نمیدانم روند قضایا به چه شکل است، چون دیگر از ما دعوت نکردهاند و نمیدانم نتایج به چه شکل پیش میرود.
آیا دولت این مسأله را جدی گرفته بود؟
نکته همین است. اولاً نه در دولت قبلی و نه در دولت جدید، آن سازوکاری که از این تشکیلات استقبال کنند و آن را بازوی توانای خودشان بدانند، بازویی که به کمکشان آمده است و همگی هم اساتید خبره دانشگاهها هستند و به جای گروههای چندنفرهای که تصمیمات قبلی را که به آنها اشاره کردم گرفته بودند، برجستهترین اساتید دانشگاهها آمده و با نیت پاک و مخلصانه، کارگروهها را تشکیل دادهاند و میخواهند خدمت کنند. آنها باید از خدا بخواهند و با نهایت کمک و همکاری باید به میدان بیایند، ولی متأسفانه دولت قبلی آن اندازه که باید پایکار نبود. در آنجا هم مشکل اصلی ما خود برخی اساتید بودند که هنوز احساس و درک درستی از تحول و ارتقای علوم انسانی در عدهای از آنان نبوده است و نیست و در برابر این جریان مقاومت و مشکل ایجاد میکنند. همین دو واحد حکمت و هنر اسلامی را که خواستیم از واحد اختیاری تبدیل به واحد اصلی کنیم، کلی مشکل داشتیم. تصویب هم شد و قرار بود وزارت علوم جزو دروس اصلی اعلام کند، ولی میدانم هنوز انجام نشده است.
در حد دو واحد هم قبول نکردند؟
نه؛ بحث حکمت اسلامی در رشتههای مختلف، سینما، تئاتر، معماری و… قابلطرح است و باید وجود داشته باشد، ولی ما این موضوع مهم را حتی در حد دو واحد درسی هم نتوانستهایم تثبیت کنیم، ضمن اینکه بحث بعدی این است که اگر این سرفصلها اصلاح شدند، محتوای این عناوین چه خواهند بود؟ جزوه و کتاب درسی میخواهد. حالا فرض کنید کتاب درسی آنها را هم نوشتید، چه کسی میخواهد اینها را درس بدهد؟ خودش به این مباحث اعتقاد، باور و تسلط داشته باشد و بتواند با روش و مبانی صحیح دانشجو را توجیه کند. بدیهی است باید کارگاههای دانشافزایی بگذاریم و چنین بحثهایی را مطرح کنیم که خود اینیک فرآیند طولانیمدتی نیاز دارد و باید ساختار کاملی از اصلاح و ارتقای سرفصلها مبتنی بر اسلامی و بومی شدن و بهروز شدنشان آنها باید پیگیری و جزوات و کتب درسی توسط اساتید میان دانشیای تهیه شود که هم بر بحثهای نظری و هم بر بحثهای تخصصی و کاربردی مسلط هستند تا بتوانند بهروز اجتهاد و نظریهپردازی کنند و نوآوری داشته باشند و بتوانند کتابها را در سطح فرهنگ و تمدن اسلامی بنویسند. این مباحث باید تاریخ جهان را متحول کنند و باید بر تمدن جهانی تأثیرگذار باشند و فلسفه تاریخ تشیع را پیگیری کند و چشمانداز آن باشد که بحثهای بسیار عمیق و دقیقی را ایجاب میکند.
موضوعی که بسیار اسباب حیرتم شده «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» در دولت جدید است. دولت جدیدی که میگوید تدبیر، امید و اعتدال، واقعاً تعجب میکنم چگونه کسانی را انتخاب میکنند که غایت افراط، تفریط و تندروی هستند و آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت فتنه بودهاند؟ واقعاً به جنبه سیاسی موضوع هم کاری ندارم، بلکه بهعنوان یک فرد، رئیسجمهور که میگوید من اهل اعتدال، تدبیر و امید هستم و اعتراف میکند و میگوید اگر دانشگاهها سیاسی شوند خطر بزرگی است، میآید و دانشگاهها را سیاسی میکند و به دست جناحهای سیاسی میسپارد؟ این چه اعتدال، تدبیر و امید و چه دولت راستگویانی است؟ میگوید سیاسی کردن دانشگاهها فضای علمی را نابود میکند و بعد خودش میآید و فضای دانشگاهها را سیاسی میکند. بنده بهعنوان فردی که جزو هیئت علمی نیستم و واقعاً کاری هم به جریانهای سیاسی ندارم این سؤال را میپرسم. اصلاً نمیفهمم. یک تضاد دو دو تا چهارتاست. چرا نمیخواهند این را حل کنند؟ چرا میخواهند دانشگاهها را سیاسی کنند؟ ببیند چه بلایی سر بورسیهها آوردند و هنوز هم دارند میآورند؟ کلیاتش را میگویند که این تعداد پذیرفتهشدهاند، ولی تکتک گروهها دارند در دانشگاهها بورسیهها را نابود میکنند. برایشان مشکل ایجاد میکنند، به آنها درس نمیدهند. برایشان فضا ایجاد و تأییدشان نمیکنند، دارند هزار مشکل برای آنها درست میکنند. چرا؟ این شاکله کلی وزارت علوم است، بنابراین از وزارتخانهای که سرتاپا سیاسی است توقع دارید بیاید و در علوم انسانی تحول و ارتقا ایجاد کند؟ میخواهید بیاید و سرفصل دروس را از ترجمه فرهنگ غربی بیاورد و ایرانی اسلامی کند؟ نصف یا کل خانوادههای برخی آقایان دارند در اروپا و امریکا زندگی میکنند. یک روز اینجا هستند، یک روز امریکا.
مسئولین وزارت علوم؟
بله، بسیاری از آنها دوزیستی هستند. اینها میخواهند دانشگاهها را متحول کنند؟ تصور میکنم با این شاکلهای که در این دولت برای وزارت علوم دیدهشده، ارتقای علمی که دو واحد کم یا زیاد شده است سرش را بخورد، پیشکش آقایان. ابداً تحولی که اتفاق نمیافتد، جریان جاری آنهم دارد به سمت نزول میرود و نه به سطح ارتقا. با این رویکردی که امروز وزارت علوم دارد و تصمیمی که دولت گرفته است که اصلاح نمیکند و بهرغم اینکه چندین بار مجلس استیضاح کرده و افرادی را نپذیرفته است، باز دولت بهصورت عناد و یک کار غیرفرهنگی و غیرعاقلانه به این شیوه ادامه میدهد، به نظر من این دولت وزارت علوم را به یک جریان سیاسی فروخته است.
یعنی جریان سیاسی در آن سهم دارد؟
من میگویم فروخته و به دست آنها سپرده است و حاضر هم نیست اصلاحاتش را جدی بگیرد.
پس تأثیر این قضیه هم در دانشگاهها مشخص است، چون وقتی با اساتید صحبت میکنیم همه این گلایه را دارند. هدف دولت از این رویکرد چیست؟ چه چیزی را دنبال میکند؟
یکی از مسئولان ارشد نظام در نشستی که با مسئولین وزارت علوم داشتند گفتند شنیدهایم دارید اساتید مسلمان را اخراج و آنها را از سیستم حذف میکنید. اسلامیکردن پیشکششان. اساتید مسلمان را دارند حذف میکنند. کاری که با امثال خود من در دانشکده و گروه اینها انجام میدهند. واقعاً نمیخواهم وارد جزئیات شوم و مسأله رسانهای شود، والا واقعاً مثل یک پادگان نظامی و ستاد یک حزب عمل میکنند. بعضی از دانشکدهها و گروهها یک دیکتاتوری جدی راه انداختهاند و مثل یک ستاد حزبی هر کسی را که با ما نیست، باید حذف کرد.
جزئیات و موارد را میفرمایید؟
اجازه بدهید کمی جلوتر برویم، شاید به بعضی از موارد اشاره کنم.
فضایی که شما میگویید این روزها در جریان است، قطعاً برای دانشگاه سم است.
روز اولی که داشت تحولاتی در فضای ما ایجاد میشد، گفتم اینهایی که شعار آزادی میدهند، متأسفانه وقتی به قدرت میرسند بدترین دیکتاتوریها را اعمال میکنند. معمولاً گروههای حزبی که در شعار آزادی خیلی افراط میکنند، وقتی به قدرت میرسند و خیالشان راحت میشود، بدترین دیکتاتوریها را به راه میاندازند. حضرت امام گفته بودند مجاهدین خلق پیش من آمدند، دیدم اینها آنقدر از نهجالبلاغه و اسلام دم میزنند که مثل اینکه انگار منی را که تمام عمرم را صرف این چیزها کرده بودم، قبول ندارند. اینها هم اینطوری هستند و الان در بعضی از دانشگاهها چنین مشکلاتی را داریم.
با تذکرات صریح و اکیدی که مقام معظم رهبری میدهند، ظاهراً اینها کمی خودشان را جمع کردهاند، ولی دارند سمشان را وارد و برای اساتید مسلمان و جریان اسلامی شدن فضای دانشگاهها، اصلاح سرفصلها و محتوای دروس مشکل ایجاد میکنند و فضا را بستهاند. امیدوارم در دولت نسبت به وزارت علوم و مدیریت دانشگاهها تحولی ایجاد شود.
امید دارید؟
از آنجا که توکلمان به خداوند متعال است و معتقدیم به قول آن امریکایی انگار خدا هم ایرانی است! از این بُعد اعتقاد داریم که خداوند انشاءالله اصلاح کند، چون مهمترین وزارتخانههای ما یعنی علوم و آموزشوپرورش هستند. از مجلس تعجب میکنم که باز دارد در مورد وزارت علوم کوتاه میآید. وزارت علوم را باید مثل بحث هستهای یک مسأله ملی بدانیم. خیلیها داشتند مسأله هستهای را جناحی میکردند و اگر مقام معظم رهبری جلویشان را نمیگرفتند، الان در ایران یک جنگ نیابتی هستهای و غیرهستهای در ایران راه افتاده بود. الآنهم جریانی میخواهد در وزارت علوم یک جنگ نیابتی را بهعنوان تندرو، کندرو، چپ، راست و این حرفها ایجاد کند. دولتمردان ما باید باور کنند بعضی از وزارتخانهها، ازجمله وزارت علوم و آموزشوپرورش بهطور خاص یک مسأله ملی هستند و بههیچوجه نباید جناحی شوند و با تمام دقت باید مواظب باشند دانشگاهها جناحی نشوند، والا خودمان در دانشگاههایمان یک جنگ نیابتی را ایجاد کردهایم و این مسأله اصلی ماست.
شما مدتی فعالیت شدید سیاسی داشتید ولی بعد به دانشگاه رفتید و کاملاً در فضای علمی ادامه دادید و دیگر فعالیت سیاسی به معنای رایج آن نداشتید. آیا شخصاً این را انتخاب کردید یا مجبور شدید؟
ما سعی کردیم با انقلاب جلو برویم. یکزمانی اصل پیروزی انقلاب مطرح بود و در آنجا ایجاب میکرد که کاملاً در خدمت انقلاب و نظام باشیم و تخصص خود را کاملاً رها کردم و در خدمت شهید رجایی در انجمن اسلامی معلمان بودیم. وقتی نظام تا حدودی تثبیت شد، طبیعتاً کارهای تخصصی و بهخصوص کنترل و جهت دادن به دانشگاهها اهمیت بیشتری پیدا کرد، چون بعد از پیروزی انقلاب، درواقع پاشنه آشیل مملکت در دانشگاهها بودند، چون محل سربازگیری گردههای ضدانقلاب بودند، بنابراین دانشگاهها مهمتر بودند. به دانشگاه هم که آمدم، بیشتر درسهایی که گرفتم، درس بنیانی و مبانی بود که جهتها و غایتهای تخصص را میدهد. با این نظریه بود که مبانی نظری معماری، حکمت، هنر اسلامی و درسهای اصلی دکترا را ـ که بررسی تطبیقی معماری، حکمت و روشها، فلسفه زیبایی و هنر، شناختشناسی بود ـ گرفتم که درواقع سیاسی تخصصی هستند، یعنی جهتها و غایتها را تثبیت میکنند. بهاندازهای که ارکان نظام دارند تثبیت میشوند و نظام راهش را پیدا میکند، طبیعتاً باید هر چه بیشتر به رشته تخصصی خودمان برویم و در آنجا سعی کنیم مبانی و محورهای مورد لزوم را احیا کنیم و در حد توانمان سامان بدهیم. الان دیگر صلاح نیست انسان همهکاره باشد، درحالیکه در اوایل پیروزی انقلاب هر کسی همهکاره بود. یک کشاورز میآمد و در سپاه کاری را برعهده گرفت و به دلیل تواناییهایی که داشت همکاری میکرد، ولی حالا هر نیروی انقلابی و مسلمانی باید در کار تخصصی خودش آخرین حرف را در دنیا بزند تا بگوید مسئولیتم را در قبال انقلاب انجام دادم. همهکارهوهیچکاره دیگر به درد نظام نمیخورد. انسان باید بتواند در رشته خودش آخرین حرف را در دنیا بزند. خدا را شکر با اتکا به فرهنگ غنی و الهی اسلامی و زحماتی که بزرگان ما کشیدهاند، امثال علامه طباطبایی، شهید مطهری، علامه جوادیآملی و… کاملاً گنجینه را برای ما آماده کردهاند و تخصصهای مختلف باید بروند و از این گنجینهها استفاده کنند و در تخصصهایشان نظریهپردازیهای اجتهادی و اکتشافی داشته باشند تا بتوانند آخرین حرفها را در سطح بینالمللی بزنند و این امر به دلیل فرهنگ و تمدن غنی ما صد در صد امکانپذیر است. معماری و شهرسازی گذشته ما از جنبههای محتوایی و نه کمّی میتواند چنین پشتوانهای باشد.
اگر مایلید درباره فضای دانشگاه پس از فتنه همصحبت بفرمایید، چون دانشگاه علم و صنعت با آن فضا زیاد درگیر بود. اشاره کردید دارند به اسم اعتدال فضای دانشگاهها را به دست کسانی میدهند که مستقیماً در فتنه دست داشتند. درباره این موضوع هم کمی برای ما صحبت بفرمایید.
بر اساس تجربه ما در دانشگاهها فتنه صدمات جدی و گستردهای به کشور زد و هنوز هم میتواند ایجاد کند، چون یک پشتوانه عظیم نیروی انسانی در خارج دارد و اتاقهای فکر سازمانهای جاسوسی کشورهای بزرگ هزاران استاد دانشگاه را برای جنگ نیابتی سازماندهی کردهاند تا در کشورهای مستقل و آزادیخواه فتنههایی را ایجاد کنند، بنابراین فتنه همواره قابلتجدید بنا و حضور هست، منتهی فتنه یک نقطه مثبت هم داشت و مردم ما دیدند چه کسانی با سوابق ظاهراً اسلامی و در خدمت نظام، چگونه در شرایطی خودآگاه یا ناخودآگاه سرباز دشمن شدند.
اعتقادتان چیست؟ خودآگاه بود یا ناخودآگاه؟
طبیعتاً آنهایی که خطدهنده بودند خودآگاه بودند، ولی زیر پای خیلیها که حتی مسئولیتهایی هم داشتند، پوست موز انداختند. سابق میگفتند پوست خربزه! از نقاط ضعف آنها استفاده کردند و آنها را جلو انداختند، ولی در پشت پرده امیال و نفسانیات خودشان مطرح بود. حضرت علی (ع) میفرمایند آخرین صفتی که از مؤمنین دور میشود حبّ جاه، مقام و ریاستطلبی است. متأسفانه بعضی از افرادی که در خدمت انقلاب بودند و سابقه انقلابیگری هم دارند، به دلیل حب جاه، مقام، ریاست، حسادت و شکستهای قبلی در انتخابات بستری را فراهم کردند که خیلیها را در دام این جریان انداخت.
به نظر من نقطه مثبت فتنه این بود که خیلیها آگاه شدند و فهمیدند این جریان یک جریان داخلی نیست و سرمنشأ خارجی دارد و بهویژه باتجربههایی که در سایر کشورها بهعنوان انقلابهای رنگی اتفاق افتاده بودند، این موضوع نشان داده شد. به نظر من برای خیلیها تجربه خوبی شد. تصورم این بود که در سال ۹۲ دولت جدید که بیاید، دیگر لااقل در دانشگاهها مشکلی نخواهد داشت؛ یعنی تجربه سال ۸۸ و آگاهیهایی که بعدازآن داده شد و بهخصوص فرهنگسازی که مقام معظم رهبری و امامهای جمعه در سطح کشور انجام دادند، خیلیها متوجه شدند چه نقشه مرموز و چندلایهای بود و سرنخهایش در کجا هستند و چه کسانی و در چه سطحی دارند گول میخورند. این درک و فهم بزرگی بود و میتوانست ضامن خوبی برای دولت جدید باشد که خیالش راحت باشد که دیگر این نوع جنگ نیابتی در ایران ریشهکن شد، اما متأسفانه دیدیم دولت جدید خودش دارد به این موضوع دامن میزند. به نظر من نقطهضعف دولت جدید این است که بهجای اینکه کل نظام را در نظر بگیرد ـ همانطور که مقام معظم رهبری در نظر میگیرند ـ و جناحی عمل نکند، دولتهای قبلی را با تمام زوایای مثبت و منفیشان نکوبد و مواجهه دوگانه ایجاد نکند، چه در سطح کلی دارد این دوگانگی را تشویق میکند که به نفع امریکاست و بهخصوص در دانشگاهها دارد این کار را میکند، درحالیکه اگر دولت جدید وزیر متعادلی را میگذاشت، بهترین دانشگاهها میشدند. الان دانشجوها آماده باندبازی و جریانبازی نیستند.
این جریان سازی بهزور و از خارج از دانشگاهها دارد بر آنها تحمیل میشود. الان خود دولت دارد دوگانگی و جنگ نیابتی را به دانشگاهها صادر میکند، درحالیکه به نفع دولت نیست. از همین تعجب میکنم. درحالیکه اگر دولت وزارت علوم را به دست یک وزیر معتدل میسپرد، میتوانست از همه جناحها کمک بگیرد. او که به زبان میگوید، در عمل هم میگفت بروید کار سیاسی را احزابتان انجام بدهید و در دانشگاهها کارهای علمی و پژوهشی صورت بگیرد. دولت فقط اگر همین را از وزیر علوم و رؤسای دانشگاهها میخواست، مسلطترین دولت بر دانشگاهها بود، ولی حالا خود دولت دارد جنگ نیابتی را به داخل دانشگاهها میکشد. تا اینجا رهبری کنترل کردهاند. اگر کنترل نشود طبیعتاً این حزببازیها باعث میشود کسانی که طرفدار انقلاب و نظام هستند، اجازه نخواهند داد اینها اینطور با اساتید، دانشجوهای متدین و ارزشهای اسلامی برخورد کنند و طبیعتاً به میدان خواهند آمد و دیگر نمیشود جلوی آنها را گرفت. واقعاً از این کار دولت تعجب میکنم.
Sorry. No data so far.