اشاره: پس از آنکه آقای جلیلی در مصاحبه با خبرگزاری فارس با بیان خاطرات و مثالهایی، «فساد رسانهای» را به عنوان مهمترین مساله جریان حزبالله در مشهد برشمرد، چند یادداشت و نظر دربارهی این تحلیل در فضای مجازی منتشر شد که مطالعه آنها، این ذهنیت و تصور را ایجاد میکرد که نویسندگان محترم عمدتا تلقی درستی از «فساد رسانهای» ندارند و آن را به معنای فاسد بودن مسئولان رسانه فهم کردهاند. برخی نیز گویی رسانه فاسد را تنها رسانهای میدانند که به همه یا بخشی از احکام فقهی مبتلابه رسانه بیتوجه باشد (مثلا تصویر مستهجن منتشر کند…) یا برخی از رذایل اخلاقی (مثل غیبت، توهین، تهمت و…) را مرتکب شده باشد. از اینرو استفاده از تعبیر فسادرسانهای در مورد برخی رسانههای مشهدی، به نظرشان عجیب مینماید. در یادداشت جاری تلاش خواهد شد تا – به تعبیر دوستان طلبه- از باب «تقریر محل نزاع»، نکاتی دربارهی فساد رسانهای بیان گردد تا راحتتر بتوان در مورد اتصاف صفت «فساد رسانهای» به فضای رسانهای مشهد قضاوت کرد:
دربارهی اثرات اجتماعی رسانه – یا به تعبیری کارکردهای اجتماعی رسانه- مطالعات متنوعی در دانش ارتباطات صورت پذیرفته است. یکی از مهمترین نظریههای این حوزه، نظریه برجستهسازی (Agenda-setting theory) است. طبق این نظریه، توجه رسانههای جمعی به هر موضوعی، موجب میشود اهمیت آن موضوع، در نظر عموم افزایش یابد. (و به تبع آن مخاطبان سایر موضوعاتی که رسانه به آنها نپرداخته یا با ضریب کمتر پرداخته را کماهمیتتر میپندارند به گونهای که زمینه را برای نادیده انگاشتن آنها فراهم میگردد.) به عبارت دیگر برجستهسازی، فراگردی است که اهمیت نسبی موضوعات را به مخاطبین رسانه منتقل میسازد. رسانهها از این طریق تلاش میکنند تا اولویتهای مردم را بسازند و تصور آنها را از نسبت میان واقعیتهای پیرامونیشان (اعم از واقعیتهای عینی یا واقعیتهای ذهنی) شکل دهند.
این کارکرد رسانه، اتفاقی و تصادفی رخ نمیدهد بلکه فعالان رسانهای، (چه آگاهانه و چه ناآگاهانه) در هر تولید رسانهای برجستهسازی را مبتنی بر یک نظام ارزشی انجام میدهند، مخاطبان نیز در درازمدت با مصرف محصولات آن رسانه، ناخودآگاه و به صورت غیرارادی آن نظام ارزشی را کسب و در درون خویش نهادینه میکنند. به عبارت دیگر، رسانهها این توانمندی را دارند تا به تدریج و با مرور زمان، یک نظام ارزشی را در ذهن مخاطبان خود بکارند. (نظریه کاشت: Cultivation Theory)
سئوالی که ذیل این نظریهها میتوان مطرح کرد آن است که اولویتهای رسانه (نظام ارزشدهی به موضوعات، رویدادها و مسایل مختلف) که مبنای کارکرد برجستهسازی است، از کجا میآید؟ رسانه مبتنی بر چه نظام ارزشیای، واقعیتهای جامعه و رویدادهای خبری را اولویتبندی میکند و به آنها ضریب میدهد؟ هر چند مسئولان و فعالان رسانهای تلاش میکنند اینگونه وانمود نمایند که اولویتهای خود را از نظام ارزشی مستقر در جامعه کسب میکنند، (با شعارهایی همچون اینکه خواسته، میل و رضایت مخاطبان است که اولویتهای رسانهی ما را تعیین میکنند) لیکن عمدهی مطالعات اخیر غربی در حوزه رسانه، نشان میدهد که در مقام عمل، این منافع مالکان رسانه و گروههای قدرت- ثروت است که اولویتهای اساسی رسانه را تعیین میکنند. به بیان دیگر، رسانههای جمعی ابزار سلطه ایدئولوژی مالکانشان بر جامعه هستند. با توجه فراگیری نوعی نسبیگرایی در پارادایمهای متاخر علوم انسانی در غرب، امکان نقد این وضعیت رسانهای از منظر معرفتی نیست، بلکه رویکردهای انتقادی غربی در مطالعات رسانه، عمدتا از جایگاه سیاسی و ایدئولوژیک به انتقاد از سیطره باندهای قدرت-ثروت بر رسانههای جمعی و تولیدات اغواگرایانهی آنان میپردازند. (مثل نحلههای مارکسیستی و فمینیستی در مطالعات رسانه)
اما مبتنی بر جهانبینی اسلامی، ارزشهای دینی صرفا برساختهی انتزاعی ذهن فرد یا جامعه نیست بلکه با کمال انسان، رابطهای حقیقی و نفسالامری دارند. رسانه در کارکرد برجستهسازی خویش نمیتواند نسبت به این واقعیت بیتفاوت باشد. کارکرد برجستهسازی رسانه آنگاه موجبات کمال فرد و جامعه را فراهم میسازد که مبتنی بر نظام ارزشی دین، سامان یابد. چنین رسانهای «کاستیها و داشتههای جامعه»، «اخبار و رویدادهای پیرامونی آن»، «افراد، چهرهها و نخبگان آن» و… را بر اساس ارزشهای دینی ضریبدهی، اولویتبندی و بازنمایی میکند. چنین رسانهای با «ذکر» مداوم امور اهم، از جامعه غفلتزدایی میکند. (نمیگذارد حتی موضوعات واقعی مهم، عرصه را بر مسایل اهم تنگ کند چه برسد به بزرگنمایی حواشی و اتفاقات تصنعی و توهمات و…). به تناسبی که رسانه در برجستهسازی از نظام ارزشی اسلام فاصله بگیرد، به سمت اینکه عامل غفلتزا باشد، نزدیک میشود و به همان میزان موجبات رکود، نقصان و انحطاط فرد یا اقشاری از جامعه را فراهم میکند. حال چنانچه عمدهی رسانههای جمعی جامعهای، دچار چنین آسیبی گردند، نباید از انحطاط و تباهی آن جامعه چندان تعجب کرد.
حدیثی داریم از حضرت علیعلیهالسلام با این مضمون که «یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل». بیتوجهی رسانه به ارزشهای اسلامی در کارکرد برجستهسازی، هر چهار عامل زوال حاکمیتها را برایشان فراهم میسازد. چنین رسانهای، موضوعات حاشیهای و فرعی را تبدیل به متن و اصل میکند، و با قدرتش، مدیران و سیاستگذاران را مجبور و مرعوب میکند که در این موضوعات ورود کنند، وقت بگذارند و تصمیم بگیرند. از سوی دیگر، افرادی که شایستگیهای کمتری را دارند، چهره میکند و زمینه را برای اثرگذاری اجتماعی آنان فراهم میسازد و افرادی که فضیلتهای بیشتری دارند را منزوی مینماید. اثرات منفی چنین رسانهای تنها به حوزه سیاسی و حاکمیتی محدود نمیشود بلکه در درازمدت اثرات عمیقتر فرهنگی هم در پی خواهد داشت.
بیاعتنایی یا کماعتنایی به نظام ارزشهای دینی (چه به جزیی از آن و چه به کل آن) و یا مبنا قراردادن یک نظام ارزشی کاریکاتوری در برجستهسازی رسانهای، آشفتگی ارزشی جامعه را سبب شده و در بلندمدت زمینه را برای تغییر نظام ارزشی جامعه فراهم میسازد. ایجاد فساد در یکی از زیربناییترین لایههای فرهنگ، ثمره ناکارآمدی رسانههای جمعی در کارکرد برجستهسازی است.
فساد را تباهی و خرابی معنا کردهاند، وقتی یک سیستم یا وسیله، نتواند کارکرد صحیح و سالم مورد انتظار را ارائه کند، میگویند خراب(فاسد) شده است. مثلا یک مادهی غذایی که از آن انتظار ارتقا سلامت و رشد جسمی میرود وقتی باعث کسالت و هدر رفت قوای جسمی میگردد، متصف به صفت «فاسد» میشود. حال اگر رسانهای که میتوانست عامل «غفلتزدا» و وسیلهی ذکر باشد تبدیل به عامل غفلتزا شود، جز آن است که دچار فساد و تباهی شده است؟ از این منظر میتوان به نقد جدی رسانههای جمهوری اسلامی پرداخت و بسیاری از کاستیها و آسیبهای فرهنگ عمومی را ریشهیابی کرد.. برای مثال بخش عمدهای از اهمیت غیرعاقلانهای که ورزشهایی همچون فوتبال در فرهنگ عمومی جامعهی ما یافته است، ناشی از فساد رسانهای رسانههای جمعی خصوصا صداوسیماست.
مطابق این توضیحات، فساد رسانهای لزوما مساوی با فعالان رسانهای فاسد نیست، (همانگونه که عمل نادرست صرفا از کافر یا منافق بروز نمیکند). و اگر کسی نظام رسانهای را فاسد بداند، یا حتی رسانهای را فاسد معرفی کند، به معنای توهین یا تهمت به مسئولان و فعالان آن رسانه نیست بلکه به معنای نقد عملکرد رسانهای آنان است. ممکن است این فسادرسانهای به علل مختلف مثل عدم فهم دقیق رسانه و اقتضائاتش، کارنابلدی رسانهای، مرعوب شدن در مقابل جو رسانهای رقیب، اتخاذ راهبرد نادرست در جذب مخاطب و…. رخ داده باشد.
جمعبندی اینکه نقد آقای جلیلی به عملکرد دوستان روزنامه خراسان، یک اتهام شخصی نیست که راهکار آن تمسک به صبر و سکوت (به مثابه یک فضیلت اخلاق فردی) باشد (آنگونه که آقای احدیان در پایان یادداشتش به آن اشاره کرده بود) بلکه یک نقد جدی و ریشهای به عملکرد رسانهای روزنامه خراسان و مدیریت آن است که پاسخگویی و اصلاح میطلبد.
Sorry. No data so far.