محافظهکاران، نقد و تلاش برای اصلاح وضع موجود را رد میکنند و به مصلحین، برچسب تندرو، خوارج و… میزنند. تا پرهیز از تغییر وضع موجود را توجیه کنند.
در طرف مقابل، عدهای با استناد به مقاماتی که مستقیم و غیرمستقیم از جانب رهبری منصوب میشوند، مشکلات را به رهبری برمیگردانند و نقد دیگر مقامات را محافظهکاری میدانند. حتی اقدامات متضاد با «جهتگیریهای انقلابی رهبری» از جانب سایر مقامات را به رهبری برمیگردانند، یا بعضاً نقد رهبری را اصل میدانند.
با استناد به مشکلات موجود، آنها را به اصل نظام برگردانده و تلاش برای اصلاح آنها را محافظهکاری میخوانند؛ از فساد سیستماتیک سخن گفته و اگر کسی از جهتگیری نظام یا رهبری دفاع کند و به نقد مسئولین و ناکارآمدیها بپردازد و برای اصلاح ساختارها و سازوکارهای فسادزا اقدام کند به او برچسبهایی مثل عدالتخواه سیستمی، تکنوکرات، محافظهکار و… میزنند.
امید به اصلاح وضع موجود را رد میکنند و از مواردی مثل مبارزه سیاسی با نظام، تغییر قانوناساسی و… سخن میگویند!
گذشته از اظهارنظر در مورد غیرواقعبینانه بودن این نوع نگاه و ندیدن قوتها و فرصتها، علیرغم پز انقلابیاش، در ذات آن، «محافظهکاری مضاعف» وجود دارد؛ محافظهکاری که جلوی اصلاح وضع موجود و امکان این اصلاح را میگیرد. هزارها اصلاح ممکن را منتفی میکند و در پیشبینیای خودتحققبخش (self-fullfilment prophecy) اوضاع را اصلاحناپذیر خوانده و در حقیقت با این رویکرد زمینهٔ اصلاحناپذیری وضعیت موجود را با تعطیلی هرگونه اصلاح و انفعال مصلحین فراهم میکند.
نگاه مشابه آن، موضع شیخ محمود حلبی بنیانگذار انجمن حجتیه در سخنرانی معروفش ضد امام و جنگ است: «اوّل شما یک افسر، یک پیشوا و رهبر معصوم جنگی پیدا کنید، یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت کافی نیست… اوّل او را پیدا بکنید، او را اقامه به کار کنید، مطرح داشته باشید، نقشه صحیح طبق نظر این رهبر معصوم داشته باش، آنوقت برو جانت را بده. آنوقت من هم واجب است منبر را ولکنم. منبر، بازی است، هفتتیر به کمرم ببندم بروم جلو. آن رهبر جلو باشد؛ رهبر معصوم جلو بیفتد… شما آن مصداق حاکم اسلام را نشان بدهید، آنکه معصوم از خطا باشد نشان بدهید، آنکه معصوم از گناه باشد نشان بدهید، آنکه هوا و هوس و حبّ ریاست و شهوت و غضب و تمایلات نفس بههیچوجه در او اثر نکند، نشان بدهید، او باید توی میدان جلو بیفتد. بنده تنها خاکپایش، تمام روحانیین قربان خاکپایش شویم…… باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم [باشد] نه عادل، عادل کافی نیست. آدم عادل گاهی اشتباه میکند، خون مردم، مال مردم، عِرض و ناموس مردم را نمیتوان به کسی که خطا میکند سپرد. به کسی که هوی و هوس دارد. باید به کسی سپرد ناموس مردم را، عِرض مردم را، جان مردم را، مال مردم را، به کسی که گناه نکند. به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد».
در این آرمانخواهی صفر و صدی! چون نمیتوانیم به صد برسیم، نباید برای نود و هشتاد و هفتاد و… تلاشی کرد! حتی باید با نود و هشتاد و هفتاد و… درافتاد.
این نگاه بیش از آنکه آرمانخواهی باشد مسئولیتگریزانه و عافیتطلبانه است. عدم تلاشش برای اصلاح وضع موجود را با این منطق تئوریزه کرده و مسئولیت را با فرافکنی از خود و دیگران سلب میکند.
وگرنه حتی در شرایطی مثل همین دولت که در مورد جهتگیریها و کارآمدیاش اِنقُلتهای اساسی هست، میتوان اصلاحگری کرد و پرهیز از اصلاحگری و حفظ وضع موجود به بهانه این انقلتها رذالت است. البته نباید به اصلاحات جزئی راضی شد اما نباید از تغییر وضع موجود ولو اندک دست کشید.
اینکه افرادی با یکی دو مورد ورود نصفه و نیمه و اکثراً مجازی! یا حتی بدون آن و بدون توجه به ریشههایی مثل ظرفیت مردمی، از اصلاح وضع ناامید شوند، به اصلاحناپذیری سیستم برنمیگردد؛ به واقعبین نبودن آنها برمیگردد. چه اینکه هر اصلاحی با موانعی روبروست. با چند بیانیه و مطلب مجازی و پیگیری حقیقی و چند همایش و تجمع و … کار به سامان نمیرسد. بعضی موارد نیز به تلاشهای بین نسلی نیازمند است. بگذریم از اینکه انقلاب ما در نسبت با معارضینش، هنوز جوان است.
انقلابیگری، اساساً مترادف با تغییرگرایی، تن ندادن به واقعیتهای موجود و بنبستشکتی است؛ لذا بهانه کردن موانع، نگاه صفر و صدی و طرد اصلاح ممکن و پیگیری نکردن عدالت مقدور (قابل تحقق باتوجه به ظرفیتهای موجود) در تضاد با آن و عین محافظهکاری است. بعد از انجام هر اصلاحگری خرد و حتی کلانی باید به سمت اصلاح بزرگتر و ریشهایتر رفت، یا با وجود داشتن نقشه اصلاح بزرگتر و ریشهایتر، گامبهگام، اصلاحهای کوچکتر را پیگرفت.
Sorry. No data so far.