نظریه مردمسالاریدینی به مثابه محصول و آوردهی انقلاب اسلامی، فراتر از امر سیاسی در تمام شئون حیات اجتماعی قابل پیگیری است؛ با این حال این نظریه تا کنون اغلب در حوزهی «سیاست» و «قدرت» تصویر شده است و ما هیچ ایدهی عملی و روشنی از طرح مردمسالاری دینی در ساحت فرهنگ، اجتماع و اقتصاد نداریم. بر این اساس «جمهوریخواهی فرهنگی» از اولویتهای «انقلابیگری فرهنگی» است.
با هر منظری به تجربه ی زیسته ی نظام جمهوری اسلامی در این دو سه دهه اخیر نگاهی گذرا بیاندازیم، حوزه ی فرهنگ از ناکارآمدترین حوزه های حیات اجتماعی در این دوران است؛ چرا؟
در تحلیل ساختاری این ناکارآمدی، به طور مشخص دو رهیافت تحلیلی در برابر هم قرار دارد. در یک سو کسانی قرار دارند که می نویسند: «ما باید مدل بازی را عوض کنیم و دستگاههای فرهنگیمان را از حوزه ی جمهوریت به حوزه ی اسلامیت نظام بکشانیم. یعنی تا زمانی که نظام فرهنگی کشور ما زیر نظر جمهوریت است در این دام گرفتار هستیم»
در این دیدگاه جمهوری اسلامی یک نظام دوپاره است و از دو بخش «جمهوریت» و «اسلامیت» تشکیل شده است و ریشهی ناکارآمدی نهادهای فرهنگی، قرار داشتن آنها در بخش جمهوریت است. این پیشنهاد البته محدودیت های در قانون اساسی مواجه خواهد بود؛ پاسخ آنها روشن است: «ممکن است برای این کار لازم باشد قانون اساسی هم تغییر کند».
در برابر این دیدگاه اما دیدگاه دیگری مطرح است: «هر جائى که ناکامى هست، به خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم» دیدگاهی که ریشهناکارمدی ها را به غیر مردمی بودن باز میگرداند: «هر جائى که مسئولین کشور توانائىهاى مردم را شناختند و به کار گرفتند، ما موفق شدیم. هر جائى که ناکامى هست، به خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم. ما مسائل حل نشده کم نداریم … اینجاست که مسئولین بایدزمینهها را، مدلها را، فرمولهاى عملى و قابل فهم عموم را،فرمولهاى اعتمادبخش را براى مشارکت مردم فراهم کنند».
بار دیگر به استدلالهای دو طرف بازگردیم؛ نویسندهی یادداشت اول یکی از مدیرانی است که در اغلب نهادها و شوراهای فرهنگی بخش اسلامیت(!) مسئولیت داشته و دارد؛ آنچه او نوشته بازتاب مشتی نمونه، از خروارها دیدگاهی است که در سطح مدیریت ناکارآمد فرهنگی در طول چند دهه رایج بوده و هست. دیدگاه دوم اما استدلالی است که در بیانات رهبر انقلاب آمده است.
جشنواره عمار، اگر موفقیتی داشته به این دلیل بوده که توانسته در برابر ارادهی معطوف به اشرافیت ظاهرالصلاح در حوزهی فرهنگ، فرمول هایی برای مشارکت مردم به دست بدهد. توانسته کاری کند که تعداد بیشتری از مردم در رسانهی سینما روایت شوند و تعدد بیشتری هم این روایتها ببینند. اشرافیت فرهنگیای که همواره در مصادر مدیریتی و شورایی عرصه فرهنگ حضور داشته است و برای پیش برد خواستههای ظاهرالصلاح خود حتی به قانون اساسی هم اعتنایی ندارد، یک واقعیت است. در برابر چنین ارادهای وجود یک جشنواره عمار، به مثابه یک جنبش جمهوریخواهی فرهنگی، یک نیاز مبرم است.
Sorry. No data so far.