روایت یک مستندساز از دوربان 2
یزدان کریمی
پس از کنفرانس دوربان 1، سالها تلاش کردند از برگزاری دوباره کنفرانس جلوگیری کنند، ولی بالاخره قرار شد کنفراس بعدی (با نام دوربان 2) سال 2009 در ژنو برگزار شود.
اسراییلیها خیلی تلاش کردند مانع حضور گروههای عربی و اسلامی حامی فلسطین در کنفرانس شوند که تا حدودی هم موفق شدند، اما اعلام حضور آقای دکتر احمدینژاد در کنفرانس ژنو، تمام نقشههایشان را بر هم ریخت.
آنها در روزهای قبل از برگزاری کنفرانس، تلاش کردند با فشار بر سازمان ملل و دولت سوییس، مانع حضور وی شوند که موفق نبودند. در طی برگزاری اجلاس، بر سازمانهای غیردولتی ایرانی فشار میآوردند تا آنها را خنثی کنند که شاید در برخی موارد موفق هم شدند.
ویزا نداریم
در تهران جلساتی برگزار شد تا تصمیمات درستی برای استفاده بهینه از کنفرانس شود. بعد از جلسات متعدد، لیست اسامی افرادی که باید به کنفرانس میرفتند به مقر سازمان ملل در اروپا ارسال شد و برای تمام افراد دعوتنامه فرستاده شد. لیست مذکور را با تمامی مدارک لازم به سفارت سوییس فرستادیم، اما آنها به اکثر فعالان حوزه فلسطین ویزا ندادند. کار به دفتر وزیر خارجه کشید و با مکاتبه آنها مجبور شدند در آخرین روز، به سایرین هم ویزا بدهند.
ورود ایرانیها ممنوع
با هماهنگیهای انجام شده در شب قبل از روز اول کنفرانس، قرار شد اعضای هیأت ایرانی جدا جدا به مقر سازمان بروند و ساعت هشت صبح آنجا باشند. ما روز قبل به مقر سازمان ملل رفته و کارتهای ورود به جلسه را گرفته بودیم. من صبح زود دوربینهایم را برداشتم و با اتوبوس روانه محل اجلاس شدم.
من هشت و نیم صبح جلوی در آپیا بودم. دو مأمور جلوی در بودند و از ورود ایرانیها جلوگیری میکردند. با چند دوست دیگر، که دیر رسیده بودیم، توی صف بودیم که با اشاره سر و دست دیگر دوستان از صف خارج شدیم تا مأمورها کارتهای ما را نگیرند. مأموران با بهانههای مختلف اداری و امنیتی تا ساعت 12 ما را معطل کردند و نگذاشتند وارد مقر سازمان شویم. میگفتند رییسجمهوری شما سخنرانی دارد و ما باید بیشتر دقت کنیم. گویا میخواستند مانع حضور هیأت ایرانی هنگام سخنرانی رییسجمهوری ایران، احمدینژاد، شوند که موفق نشدند.
حمید دروغگو
حمید زالی یکی از همراهانمان بود. تعدادی پوستر و تابلو چاپ کرده و با خودش آورده بود. تابلوهایی از تصاویر کودکانی که در غزه شهید شده بودند. زیر تابلوهایش نوشته بود به محاصره و نسلکشی در غزه پایان دهید. زیر آن نوشته بود صهیونیسم مساوی است با نژادپرستی. اولین گروهی که با حمید بحث کردند، همان دانشجوهای صهیونیست بودند. به حمید میگفتند تو خودت نیامدهای، دولت ایران تو را فرستاده است. حمید عکس بچهها را نشان میداد و میگفت راست میگویید من خودم نیامدهام، من را همسرم فرستاده است. ما یک فرزند هم سن و سال این کودک داریم و هر وقت به این تصویر نگاه میکنیم، خودمان را جای پدر و مادر این کودک میگذاریم. بعد از خودمان میپرسیم جرم این کودک چه بوده است؟ وقتی درگیری حمید با صهوینستها بالا گرفت، پلیس ابتدا از حمید خواست از اطراف سازمان ملل دور شود، بعد هم او را بازداشت کرد. برایم جالب بود که برخی مردم از کنار حمید و تابلویش که رد میشدند، به نوشته تابلویش نگاهی میکردند و به او میگفتند دروغگو!
ایران هستهای را متوقف کنید
سه ساعت بیرون بودم و کلی چیزهای مختلف دیدم. گروهی از منافقین، پایینتر از در آپیا تجمع کرده بودند. اکثرشان جوان بودند و شیکپوش با قیافههایی حق به جانب. البته میانشان جوانان اروپایی و حتی صهیونیست هم دیده میشدند. به دهانهایشان چسب زده بودند و هیچ شعاری نمیدادند و سخنی نمیگفتند. پوسترهای متفاوتی داشتند که اصلیترینشان تصویری از دکتر احمدینژاد بود که پشت سرش بمبی اتمی منفجر شده بود با دو نوشته: چه کسی از تروریسم حمایت میکند؟ و ایران هستهای را متوقف کنید.
دارفوریها
گروهی از آفریقا آمده بودند. میگفتند دارفوری هستند، ارتباطشان با گروههای صهیونیست خوب بود. بعدها متوجه شدیم که هزینه سفر آنها را به ژنو اسراییلیها دادهاند. ما ایرانیها، آن دارفوریها و اسراییلیها مرتب با هم مجادله و مناظره داشتیم. دارفوریها به ما میگفتند: چرا شما فقط از غزه صحبت میکنید، مگر در جاهای دیگر حقوق بشر نقض نمیشود؟ گفتیم ما از دارفور هم میگوییم، بعد میگفتند اصلا دارفور به شما چه ربطی دارد؟ شما با دولت عمر البشیر، رییسجمهوری سودان، رابطه خوبی دارید و ارتشتان در نسلکشی دارفور به دولت سودان کمک کرده است. شما حق ندارید درباره دارفور سخن بگویید.
صندلی سه پایه
اولین و بزرگترین چیزی که مقابل سازمان ملل توجهت را بهخود جلب میکند یک صندلی چوبی، سه پایه و شش هفت متریست که رو به سازمان ملل ایستاده است. صندلیای که چهار پایه داشته، اما یکی از پایهها از وسط قطع شده است. پایین صندلی نوشتهاند به یاد قربانیان سلاحهای غیر متعارف (مین). اولینبار که با این صندلی برخورد کردم مبهوت طرح و ایده طراحش شدم.
اتاق فرماندهی
بیرون از محوطه اصلی مقر سازمان و کنار یکی از درهای سازمان ملل، هتل کوچکی بود که گویا متعلق به سازمان ملل بود. گروههای صهیونیستی، بسیار بودند و چند گروهشان در آن هتل مستقر بودند. از آنجا کاملا بر اوضاع و رفت و آمد مهمانان مسلط بودند و تا ایرانیها را میدیدند سریع از هتل بیرون میآمدند. البته یکی از دوستان میگفت مرکز اصلی صهیونیستها در ساختمانی مجهز در مرکز شهر است که روی آن، عکسهای بسیاری هم از شارون، اسحاق شامیر، هرتزل و… نصب کردهاند. اکثر دانشجویانی که در کنفرانس شرکت میکردند به این ساختمان رفت و آمد داشتند و توسط افرادی میانسال راهنمایی میشدند که چگونه در مقر سازمان ملل برخورد کنند.
در همان روزها یک کارمند مراکشی سازمان ملل که از صحبتهای رییسجمهوری کشورمان، تعریف میکرد، شنیدم که میگفت اسراییلیها نزدیک به 350 NGO حامی خودشان را به اینجا آوردهاند که اکثرا گروههای دانشجویی از اروپا، امریکا و خود اسراییل هستند!
خلاف عرف رفتار کردهاید
یکی از اعضای گروه، خودکارهایی آورده بود که رویشان ستاره صهیونیسم را کنار صلیب نازیها کشیده بود. روز سوم که به ایرانیها اجازه دادند میتینگ برگزار کنند، آن خودکارها را توزیع کردیم. گروهی از همان دانشجویان صهیونیست و دارفوریها هم بودند. اواخر برنامه، دو ماشین پلیس آمدند و گفتند از شما شکایت شده است. یکی از خودکارها را نشانمان دادند و گفتند یهودیها اعتراض کردهاند که شما به مقدساتشان توهین کردهاید. دوست ما را بازداشت کردند و تا ساعت 2 نیمهشب نگه داشتند. به هتل آمده بودند و وسایلش را هم بازرسی کردند.
شما ایرانی هستید
ژنو مهاجر زیاد دارد، بهخصوص مهاجر آفریقایی. روز آخر با تاکسی هتل سمت فرودگاه میرفتیم که متوجه شدم راننده، عرب آفریقاییست. از موسیقی عربی ماشینش و رنگ پوست تنش. توی فرودگاه که از ماشینش پیاده شدیم، به عربی پرسید ایرانی هستید؟ گفتیم بله. با خوشحالی عجیبی شروع کرد به تعریف و تمجید از ایرانیها و بهخصوص رییسجمهوری ایران. با تکتکمان دست داد و روبوسی کرد. مدام میگفت ماشاءالله. نمیخواست کرایه بگیرد. میگفت ایرانیها روی سر من جا دارند، کاش ما هم رییسجمهوری نترسی مثل رییسجمهوری شما داشتیم
Sorry. No data so far.