انقلاب پنجاه و هفت یك «نه»ی بزرگ بود، آن قدر بزرگ كه همه ی اضداد را زیر پرچم خط امام جمع كرد. از روحانی های مبارز تا حزب توده و از انجمن حجتیه تا سوسیالیست های مسلمان و از لیبرال های ملی گرا تا چپ های جهان وطن همه طوعاً او كرهاً از «خط امام» دم می زدند؛ كلید واژه ای كه مفهوم مشتركش این بود: اتحاد برای تغییر.
انقلاب پیروز شد و اسلام گرایان نواندیش و عدالتخواه دست برتر را پیدا كردند. صلابت «امام» و همراهی و پایمردی «امت» با این امام در راه اسلام ناب محمدی، هیاهوی لیبرال های ملی گرا، چپ های ماركسیست، سوسیالیست های مسلمان نما و انجمن حجتیه را محو كرد. انقلاب اول در راستای استقرار اسلام عدالتخواه و نفی شعبده های هفت رنگ الحاد و اسلام آمریكایی.
جمهوری اسلامی برپا شد و «امت» پیروی خود را از آرمان های الهی انسانی «امام» در رفراندوم قانون اساسی نشان دادند. اما «اشرافیت روشنفكری» نمی توانست رابطه ی «امت» و «امامت» را بپذیرد. روشنفكری ای كه از زمان تولدش در بین «شاهزادگان مرفه قاجار» عادت كرده بود كه یا مردم را مطیع خود ببیند و یا ننگ همراه شدن با این «عوام مرتجع و نادان» را نپذیرد. ماركسیست ها و چپ های التقاطی دانشگاه را عرصه ی ضدیت با «امام و امت امام» كرده بودند و نمی توانستند تحمل كنند كه پرچم حمایت از مستضعفین به دست «اخوند های مرتجع» بیافتد. لیبرال های ملی گرا هم در اوج «قلدرمآبی های آمریكا» با در دست داشتن نهادهای دولتی مانع جدی «اسلام گرایی» و «استكبار ستیزی» بودند، آرمان های «امام و امت». این بار اما «دانشجویان خط امام» بودند كه به یاری «امام» شتافتند و به اقلیت روشنفكر اشرافی فهماندند كه نمی توان در برابر اراده ی «امت» كه همان «خط امام» است ایستاد؛ انقلاب فرهنگی و تسخیر لانه ی جاسوسی آمریكا. انقلاب دوم در راستای تثبیت حاكمیت ولایت فقیه و جلوگیری از مصادره ی انقلاب به دست اشراف منورالفكری كه قبلاً «مشروطه» را هم مصادره كرده بودند.
جنگ شروع شد و تمام شد. امام رفت. «سازندگی» شروع شد. «توسعه» لوازمی داشت و آن فراموش كردن بعضی چیزها بود. از «اسلام ناب محمدی» تا «بسیج جهانی سربازان اسلام» و از «پابرهنهها و زاغه نشینها» تا «پیشكسوتان جهاد و شهادت» [1]. «نخبگان»ی كه روزی همه امت «امام» بودند، «آقا» را یكی در حد خود می دیدند و نه «امام امت». ناله های عدالتخواهانه ی «آقا» به جایی نمی رسید، چون مرام «حاج آقا» از روش «آقا» چرب و نرم تر بود. «امت» بی امام شده بود و نمی دانست با انقلابیون دیروز كه حالا همان «اشرافیت» قدیم را با ظاهر اسلامی احیا كرده بودند، چه كند. پرونده های مفاسد اقتصادی خاك می خورد و «قاضی» خود هم پیاله ی «دزدان» شده بود. دوم خرداد شد. بسیاری به یاد «خط امام» و به امید ختم روزگار «اشرافیت» كسی را برگزیدند كه از جناح «خط امام» بود؛ بی خبر از این كه آن ها پس از مدتی «خط امامی گری»، در حلقه های «كیان» و «آیین» و یا با رانت های شركت های دولتی و بورسیه های خارج از كشور و دریافت زمین و … عطای «خط امام» را به لقایش بخشیده اند. اشرافیت تمام نشد بلكه تئوریزه شد و اسلام ناب محمدی احیا نشد بلكه نقد و منكوب شد. و با وجود تمام ادعاها پرونده های مفاسد اقتصادی جناح راست و فن سالار نه تنها زنده نشد بلكه پرونده ی چپ ها هم به آن افزوده شد. «آزادی» و «اصلاحات» هم شد آرمان دلفریبی برای قشری از طبقه ی مرفه و متوسط شهری و نه توده ی مستضعف، همان طبقه ی اشرافی كه در ابتدای انقلاب رودروری«امام و امت» ایستادند و به مدد توسعه ی «حاج آقا» امروز فربه تر شده اند و ظاهر اسلامی هم به خود گرفته اند. «امت» امامی می دید و «نخبگانی» كه در تملق از «امام» بی همتایند ولی در پیروی از «خط امام»… .
انقلاب سوم دارد راه خود را پیدا می كند؛ انقلابی علیه اشرافیت دولت مردانی كه به ورطه ی ثروت اندوزی و فساد غلطیده اند، علیه اسلام آمریكایی كه از زیر عبای یاران دیروز امام در آمده… . «ضد انقلاب» در این ورطه نشانه های روشنی دارد: فساد مالی، همراهی با دشمنان مسلم، اشرافیت… این انقلاب در بند افراد و گروه ها نیست بلكه چون انقلاب اول و دوم انقلابی است در راستای سرجای خود نشاندن آن ها؛ شاید نهم دی و بیست و دوی بهمن پارسال این را به خوبی دیدیم؛ انقلابی در راستای احیای اسلام سیاسی عدالتخواه و رابطه ی «امام و امت» .
[1] كلیدواژه هایی از كلام حضرت امام خمینی.
ان شااالله بچه هاي ترببون به اين حرفهايي كه ميزنند اعتقاد واقعي داشته باشند و اينطور نباشد كه خداي ناكرده 20 سال ديگه همينها جزء گروه ” انقلابي هاي ضد انقلاب اشرافي “باشند!
خدا به شما خیر بده که برای زنده کردن راه امام و نشون دادن اون به مردم قلم میزنین. به امید خدا پیروزی نزدیک است. مستکبرین علم چه مسلمان و چه غیر مسلمان به پایان راه رسیده اند.
و اذا جا نصر الهه والفتح. و رایت الناس یدخلون فی دین اله افواجا.
از کامنت قبلیم عذر میخواهم حرف بدی زدم ..رهبر انقلاب:فضا را نبايد از تهمت و از گمان سوء پر كرد. قرآن كريم ميفرمايد:”لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا”؛ وقتى ميشنويد كه يكى را متهم ميكنند، چرا به همديگر حسن ظن نداريد؟
.
.
سایت خوبی دارید.خدا خیرتان بدهد