فساد اداری،خود کامگی حکام، یورش استعمارگران به کشورهای اسلامی و نفوذ عوامل یهودی و مسیحی در دستگاه اداری، زنگ خطر فروپاشی خلافت عثمانی را به صدا در آورد و سرانجام پس از کودتای کمیته « اتحاد و ترقی » در سال 1908 م ، اهرمهای قدرت از دست سلطان عبدالحمید خارج و به کمیته مذکور واگذار گردید .
سیاستی که کودتاگران در پیش گرفتند، براساس تقویت نژاد ترک و احیای مجدد «پان تورانیسم» استوار بود و به این منظور، اضمحلال ملل تابع خلافت عثمانی و نابودی زبان عربی را مدنظر داشتند.
در حقیقت، اعراب دیگر زیر سلطه خلافت اسلامی نبودند بلکه تحت سیطره ترکان در آمدند زیرا از نظر ترکان کمیته اتحاد و ترقی «عثمانی» یعنی ترک، و سیاست «عثمانی کردن» یعنی سرکوب نژادهای غیر ترک به وسیله ترکها و از بین بردن آنها.
یهودیان از طریق نفوذ در محافل ماسونری و رخنه در صفوف «ترکهای جوان» نقش عمده ای را در کودتای کمیته اتحاد و ترقی علیه سلطان عبدالحمید ایفا نمودند. در آن زمان مردم در تفسیر ماهیت این کودتا می گفتند: «این کودتا بیشتر یهودی است تا ترکی».
سفیر انگلیس در ترکیه در یاداشتی که در اوت 1910 م به وزیر خارجه دولت متبوعش ارسال نمود، می نویسد:
به نظر می رسد که تشکیلات داخلی کمیته اتحاد و ترقی آمیزه ای از همسویی یهودیان و ترکان باشد … اینک یهودیان از موضع قدرت در دستگاه اداری دولت مسلط شده اند و با تشویق خط مشی قوم گرایی ترکی، قصد دارند بیش از بیش بر مراکز نفوذ خود بیفزایند.
از جمله اسناد گویایی که همدستی یهودیان و کمیته اتحاد و ترقی در راه خدمت به اهداف یهودیان و چشم داشتهای نامشروعان را افشا می نماید، نامه ای است که سلطان عبدالحمید در سال 1911 م به شیخ محمود ابوشامات نوشته و در آن گفته بود، علت خلع وی از سلطنت توسط کمیته اتحاد و ترقی، اصرار آنان بر موافقت با تاسیس میهن قومی یهود در سرزمین مقدس (فلسطین ) بود که سلطان ضمن رد آن، به آنان گفته بود: “اگر به اندازه سطح کره زمین به من طلا بدهید ، به این امر رضایت نخواهم داد.”
صهیونیستها، بدون اتلاف وقت، از اوضاع پیش آمده حداکثر بهره برداری را به عمل آوردند. آنها در سایه حمایتهای رژیم تازه (کمیته اتحاد و ترقی)، دفتری به نام «دفتر فلسطین» در قسطنطیه تأسیس نمودند تا امتیازات بیشتری از حکومت عثمانی گرفته، برای پیشبرد اهداف صهیونیسم تایید لازم را کسب نمایند و مقدمات خرید اراضی از اعراب را فراهم می کنند.
در حالی که اعراب به مقاومت در برابر تحریکات صهیونیستها و همدستان آنان (کمیته اتحاد و ترقی) ادامه می دادند، ناگهان در تابستان 1912 م «اتحاد و ترقی» از دولت کناره گیری کرد و حزب «آزادی و ائتلاف» که در تریبونهای رسمی و همواره خطر صهیونیسم را گوشزد می نمود و اتحادی ها را به همدستی با صهیونیستها متهم می کرد، براریکه قدرت تکیه زد.
لیکن حقیقت تلخ آن است که اراضی فروخته شده به یهودیان در طی حاکمیت سه ماهه کابینه ائتلافیون به مراتب بیش از اراضی فروخته شده به یهودیان در دوران سه ساله مسامحه کاریهای کارمندان دولت اتحاد و ترقی بود.
علت این امر، نیاز مالی شدید دولت «آزادی و ائتلاف» برای رفع احتیاجات خزانه تهی دولت پس از جنگهای بالکان بود. لذا مذاکرات محرمانه میان دولت «آزادی و ائتلاف» و صهیونیستها برای فروش زمینهای اعیانی در فلسطین و سوریه گشوده شد. دیری نپایید که دولت «اتحاد و ترقی» در 1913 م بار دیگر به قدرت رسید و با لغو محدودیت مهاجرت یهودیان، این بار عنایت و لطف بسیاری نسبت به صهیونیستها ابراز نمود. در مارس 1914 م نیز محدودیت تمکل اراضی در فلسطین برای یهودیان لغو گردید.
شایان ذکر است که ماه عسل روابط عثمانیها و صهیونیستها مدت زیادی به درازا کشید، زیرا یهودیان که همواره بنا به اقتضای منافعشان رنگ عوض می کنند، در جنگ جهانی اول در کنار متفقین، علیه عثمانیها موضوع گرفتند.
اتحادی ها – کمیته اتحاد و ترقی – نیز در قبال صهیونیستها تغییر موضع دادند. جمال پاشا فرمانده سپاه چهارم، طی فرمانی در مه 1916 م ، برافراشتن پرچم صهیونیستم و نصب هرگونه پلاکاردی به زبان عبری را منع و تمامی تمبرها و کاغذهای مخصوص حرکت صهیونیستی را مصادره کرد !! علاوه بر این، وی با اعلام انحلال تمامی نهادها و ارگانهای یهودی در فلسطین، پاسداران مستعمرات یهودی را خلع سلاح نمود.
در بیانیه ای که در این مورد از سوی دولت منتشر گردید، تصریح شده بود که دولت این تصمیمات را بر اساس اطلاعات به دست آمده از توطئه چینی برخی عناصر صهیونیستی جهت تشکیل کشور یهودی در فلسطین اتخاذ کرده است. در نتیجه این اقدامات، شمار زیادی از یهودیان به مصر مهاجرت کردند و از شدت موج فزاینده مهاجرت یهودیان به فلسطین کاسته شد.
اما در اینجا باید اضافه کرد که استکبار هرجا که بخواهد پا بگذارد و به چپاول منابع یک کشورو غارت اموال آن دست یازد، نخست رسمی در ایجاد تفرقه و جدایی در آحاد مردم دارد. و در مرحله دوم سعی در به فساد و تباهی و بی بند و باری کشاندن جوانان آن سرزمین دارد در قضیه فلسطین نیز اینگونه شد. صهیونیستها با به قدرت رساندن کمیته اتحاد و ترقی، راه ایجاد تفرقه ترکان و اعراب را فراهم ساختند و در مرحله بعد در واپسین روزهای خلافت عثمانی، به ترویج غربگرایی و تقلید کورکورانه از زندگی غربی ها، بی بند و باری اخلاقی و از هم گسیختگی معنوی در میان جوانان همت گماشتند. پس از آن مراکز فحشا و فساد در سر تا سر مناطق خلافت، یکی پس از دیگری سربر آورد. احسان نمر می گوید:
در اواخر خلافت عثمانی، دولت عثمانی گشایش مراکز فروش مشروبات الکلی و مراکز فحشا را مجاز نمود – کاری که قبلاً سابقه نداشت. اینگونه مشروب فروشیها در همه جا دایر گردید و شمار کثیری از جوانان کشور به شرابخوری معتاد شدند و پای آنان به مراکز فساد باز شد.
شرارت و فساد مانند قمار و اعتیاد به حشیش و غیره در میان جوانان باز نمود، به طوری که این امر یکی از مهمترین عوامل واگذاری اراضی و املاک به یهودیان بود. این مفاسد و پیامدهای ناشی از آن، منجر به وقوع بسیاری از جنایتها و حوادثی شد که در مشروب فروشیهای یافا – کانون گردهمایی یهودیان – و دیگر شهرها روی می داد . پولهایی که در چنین اماکنی خرج می شد، زبانزد مردم بود .
با ترور ولیعد اتریش – هنگری به تاریخ 1914 م میلادی در سارایوو و بروز جنگ میان اتریش و صربستان دسته بندی های سیاسی در اروپا شکل گرفت.
دولت اتریش دیروز به روس اعلان جنگ رسمی داد. ایطالی بی طرف مانده، سپس یک طرف انگلیس، فرانسه و بلژیک، روس، از طرف دیگر آلمان و اتریش در جنگ می باشند .
دولت عثمانی به نفع آلمان و اطریش – هنگری وارد جنگ شد و خود را در جبهه مقابل انگلستان و متحدانش قرار داد. این اقدام عثمانی فرصت مساعدی را برای صهیونیست ها فراهم ساخت تا با مجاب ساختن انگلستان و کسب حمایت سیاسی آن کشور به تضعیف موقعیت عثمانی که در جبهه مقابل قرار داشن بپردازند. پس بر همین اساس رایزنی های وتوافقات متعددی میان رهبران سیاسی بریتانیا و صهیونیست ها صورت گرفت که سرانجام منجر به انتشار اعلامیه بالفور شد.
جنگ جهانی اول (18 – 1914 ) شروع شد و دامنه آن به حدود فلسطین رسید. یکی از رهبران حزب صهیونیستم به نام هربرت ساموئل یادداشتی به اعضای کابینه انگلستان و نمایندگام مجلس عوام آن کشور عرضه داشت و پیشنهاد نمود: دولتی یهودی تحت نظارت انگلستان در فلسطین بوجود آید و بین سه تا چهار میلیون نفر یهودی پراکنده در اروپا به آن جا روند و بدین ترتیب انگلستان یک حکومت دست نشانده و حافظ منافع خود را در کنار مصر و کانال سوئز ایجاد کرده و نقظه حساسی را در دست خواهد داشت.
با شروع جنگ مردم فلسطین به جانبداری خود از خلافت عثمانی تداوم بخشیدند. مردم گمان می بردند که سرانجام عثمانیها بر دشمنانشان ( فرانسه، انگلیس و روسیه و ایتالیا ) چیره خواهند شد. آنان اطمینان داشتند روزی که جهاد عمومی اعلام گردد، پیروزی تام و تمام از آن خواهند بود در 1914 رسماً اعلام جهاد شد.
عثمانیها ابتدا در «جناق قلعه » از میدان نبرد پیروز خارج شدند. هئیتی متشکل از سی نفر از علمای فلسطینی و ادبا و روزنامه نگاران برای عرض تبریک این پیروزی رهسپار سرای سلطان (باب علی) در قسطنیطه شدند.
ظاهراً تشکیل این هئیت نشانه ای از نیرومندی جریان اسلامی طرفدار خلافت عثمانی تلقی شد. اما پس از گذشت یک سال از جنگ، چون مقامات عثمانی از اجرای وعده های اصلاحی شانه خالی کردند، از یک سوء مقبولیت و نیرومندی جریان مذکور روبه افول گذاشت و از سوی دیگر قدرت و نفوذ اسلام گرایان و ملی گرایان طرفدار استقلال و جدایی اعراب از دولت عثمانی ، رو به رشد و گسترش نهاد .
در اواخر تابستان 1914 م انگلیسیها جهت کسب حمایت اعراب در جنگ عثمانیها با شریف حسین ( حاکم مکه) تماسهایی را برقرار کردند. انگلیسیها چنان وانمود کردند که مایلند خلافت باردیگر به شخصی از سلاله پیامبر (ص) – شریف حسین – باز گردد و آماده اند که از اعراب در راه کسب استقلال پشتیبانی کنند، مشروط بر اینکه اعراب نیز متقابلاً علیه عثمانیها دست به شورش زنند. در واقع انگلیسیها می خواستند موقعیت نظامی عثمانیها را تضعیف نمود، از وحدت نظر مسلمانان در اجابت ندای سلطان عثمانی در مورد اعلام جهاد ، آن هم در مستعمرات مسلمان نشین انگلیس و فرانسه جلوگیری کنند.
شریف حسین عملاً از اعلام جهاد طفره رفت. او بهانه آورد که در صورت دخالت در جنگ، نیروی دریایی عثمانی برای حمایت از بنادر حجاز در برابر تعارض احتمالی ناوگان انگلیس، عاجز و ناتوان است. در این مرحله، عربیت و تعصب قومی به اوج خود رسیده بود و در بین مردم، ضرروت رهایی از حکومت ترکان و جدایی کشورهای عربی از خلافت عثمانی، به گونه سخن روز در آمده بود.
به هر حال سالهای 18 – 1917 م. شاهد تحولی در دیدگاه اعراب نسبت به انگلیسیها بود. اعراب با این پندار که نیروهای انگلیسی هم پیمان و دوست آنان اند! امیدوار بودند که انگلستان زمینه آزادی و استقلال اعراب را فراهم کند . ژنرال لیرمان فون – ساندرز، بازرس ارتش ترکان که در خلال جنگ به عنوان یکی از فرماندهان در اداره جنگ در فلسطین شرکت کرده بود، طی گزارشی به قرارگاه فرماندهی عمومی در مورد تغییر موضع فلسطنیان و رفتارشان با نیروهای ترک و آلمانی چنین می گوید:
من به فلسطین و سوریه آمدم و همه چیز را برخلاف انتظار یافتم. جو کشور مسموم شده و مردمان به ما پشت کرده اند. ما اینک بین دشمنان خود به سر می بریم، لذا تمامی فعالیتها و تلاشیهایمان به هدر می رود. ما در چنگ دو دشمن گرفتار شده ایم: اهالی این کشور و دشمنی که با آن می جنگیم.
در حالی که آرزوهای حاکمیت استقلال احساسات اعراب هم پیمان انگلیس را نوازش داد، انگلیسیهای متجاوز، گامهای عملی را برای اشغال و غصب فلسطین و پاره پاره کردن و تجزیه آن از پیکره امت بزرگ اسلام، بر می داشتند.
.
شریف حسین در یاداشتی 14 ژونیه 1915 که برای سرهنری مک ماهون فرستاد سرزمین مورد ادعای خود را چنین تعیین نمود :
از شمالی به خطی از بندر مرسین – ادرنه تا خلیج فارس در شمال ، از کشور ایران تا خلیج بصره در شرق، از اقیانوس هند تا جزیره ابن عمر در جنوب ( به استثنای عدن که به حال خودش می ماند ) و از دریای سرخ و دریای مدیترانه تا شبه جزیره سینا در غرب ، به رسمیت بشناسد.
اما پاسخ سر هنری چنین بود :
دو منطقه مرسین و اسکندرون و قسمتی از سوریه واقع در غرب دمشق حمصص، حماه و حلب را نمی توان صرفاً عرب نشین به حساب آورد و باید از محدوده فوق مستثنی شوند. با این تعبیر وبی آنکه به معاهدات ما و بعضی از شیوخ عرب لطمه ای وارد آید ، ما مرزهای پیشنهادی را قبول داریم.
استنباط اعراب از پاسخ سرهنری این بود که به زودی شاهد استقلال و آزادی سرزمین های اسلامی خواهند شد و به تصور آنان روشن بود که همه فلسطین جزء محدوده پیشنهاد آنها قرار دارد، زیرا جنوبی ترین نقطه که سرهنری در پاسخ به آن اشاره کرده، دمشق است.
اما رویای اعراب به حقیقت نپیوست. چرا که بریتانیا مدعی شد که فلسطین از آغاز جزء محدوده مورد نظر نبوده است.
این در حالی است که آرزوی حاکمیت و استقلال احساسات اعراب هم پیمان انگلیس را نوازش می داد. انگلیسی های متجاوز ،گامهای عملی را برای اشغال و غضب فلسطین و پاره پاره کردن و تجزیه آن تدارک دیده بودند، در حالی که اعراب از درک واقعیات استعمارگران عاجز مانده و در خواب خرگوشی فرو رفته بودند.
هم زمان با مذاکرات شریف حسین – مک ماهون ، وزرای خارجه بریتانیا و فرانسه ، یعنی «سرمایک سایکس» و «جورج پیکو» مذاکرات محرمانه ای را انجام دادند: در 16 می 1916 م قرار داد سری « سایکس – پیکو » بین فرانسه و بریتانیا به امضا رسید. به موجب این قرار داد به پنج منطقه تقسیم می شدند. سوریه و لبنان به تحت الحمایگی فرانسه با رنگ آّبی و عراق، فلسطین و شرق اردن تحت قیومیت انگلیس به رنگ قرمز مشخص گردیدند.
همچنین قرار داد سایکس – پیکو به اطلاع دولت روسیه و آن دو لت نیز با گرفتن امتیازاتی با بستن قرار داد موافقت نمود. در 16 آوریل 1916 م . موافقتنامه ای بین سه دولت انگلیس ، فرانسه و روس، سه قدرت اصلی اروپا به امضا رسید و به پیمان سازونوف معروف شد و مکمل پیمان سایکس – پیکو گردید. و بالاخره اراضی دولت عثمانی بین سه دولت انگلیس در این قرار داد، نواحی جنوبی عراق ، شهر بغداد، بندر حیفا و عکا در فلسطین بود.
ماده ششم این قرار داد دلالت بر بین المللی شناختن مساله فلسطین داشت. این پیمان که از دولت انگلیس به خاطر متصرفات جدید خود بیش از همه از آن حمایت می کرد، از دولت ایتالیا که مدعی دیگر این ماجرا بود و همچنین از شریف حسین مخفی نگه داشته شد ، اما بعداً به خاطر منافع ایتالیا ، قرار داد دیگری به نام «شن ژاندومورین» انعقاد یافت. و نیز طبق قرار داد دیگری به نام قرار داد «کلمانسو- للوید جرج » سهم متصرفی دولت انگلیس وسعت بیشتری می یافت.
به همین علت نیز به دنبال انقلاب بلوشیکی در 1917 ، انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در 1917 م میلادی با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد. فلسطین را تحت قیومت خود در آورد.
حکومت روسیه قرار داد سایکس – پیکو را فاش ساخت. این موضوع نگرانی شدید نیروهای عرب را که در آن هنگام با ترکها در نبرد بودند برانگیخت. اعراب تهدید کردند که با دولت عثمانی تماس خواهند گرفت و قرار داد صلح جداگانه ای با آن منعقد خواهند کرد . آن گاه انگلیسی ها بلافاصله به اعراب اطمینان دادند و از نو وعده های خود را تکرار کردند.
فیصل (پادشاه عراق) پسر شریف مکه به پدرش پیغام داد که نمیتواند تحت این شرایط بجنگد. شریف حسین با لندن تماس گرفت و پیغام اطمینان بخشی دریافت داشت و آن را به پسرش در سوریه تلگراف کرد.
این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر می رسید یک نوید بسیار درخشنده ای برای یهود بود و در همان وقت که رهبران انگلیسی از ترس، خواب نمی رفتند، یهود در کمال آرامش و خوشحالی به سر می بردند، زیرا بریتانیا سعی می کرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولی چون سیاست آمریکا به دست یهود بود ، احتیاج شدیدی به آنها پیدا کرد. یهود که برای یک چنین روزی دقیقه شماری می کردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آنکه بریتانیا دولتی برای یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را هر طوری شده وارد جنگ کنند.
جیرالدکی اسمیت می گوید: «بدون شک یگانه کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود. نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچکی واقع در حومه شهر لندن به دست آقای ( جیمس مالکوم ) کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید که با این عمل دو پیروزی به دست آمد، یکی برای یهود و دیگری برای انگلستان.
جیمس مالکوم در خاطرات خود می نویسید :
من در وارد شدن آمریکا به جنگ جهانی اول، نقش مهمی را ایفا کردم و با سفرهای مختلفی که به آمریکا ، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی داشتم و مقاله های مفصلی که در مجله تایمز لندن و روزنامه های آمریکا نشر نمودم، توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم. از سوی دیگر رابطه های بسیار دوستانه ای با روسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی این کشور برقرار کردم که سرانجانم در بهار سال 19۱7 م آمریکا را وارد جنگ نمودم
Sorry. No data so far.