مطهری، شاگرد اوّل فلسفه
حضرت آیتاللّه جوادی آملی، درباره امتحان مرحوم شهید مطهری در دانشگاه تهران میگوید: «وقتی ایشان از قم به تهران آمدند، در اوّلین دوره امتحانات مدرّسی معقول و منقول شرکت کردند. پس از آن، وقتی ایشان از تهران به قم آمدند،… [برای ما] تعریف کردند که در جلسه امتحان، ممتحنین [برخی] مسایل فلسفی را از من پرسیدند و بعد هیأت ممتحنه به اتفاق گفتند که چه کنیم نمرهای بالاتر از بیست نیست و اگر نمرهای بالاتر از بیست بود، به شما میدادیم. استاد مطهری به اعتراف هیأت ممتحنه، در رشته معقول و فلسفه شاگرد اوّل شدند و نمره بیست گرفتند».
علاقه به نشر معارف اسلامی
دکتر سیّدمحمد باقرحجتی، درباره علاقه و اهتمام شهید مطهری به آموزش علوم اسلامی و ترویج معارف اهل بیت علیهمالسلام چنین میگوید: «تنها استادی که در مدرسه مروی سراغ داشتم که قبل از اذان صبح به مدرسه میآمد و نماز صبح را در مدرسه میخواند، ایشان بودند. قبل از اذان ازمنزل راه میافتاد و نماز را در مدرسه میخواند. یک استکان چای میخورد و درسش را شروع میکرد و این درس همینطور ادامه داشت، شاید تا ساعت هشت یا نه. علاقه ایشان به نشر علم و اندیشه اسلامی، از همین جا ثابت میشود که ایشان بدون اینکه چشمداشتی به مزد و یا اجرت در این زمینه داشته باشند، با این که منبع معاش نداشتند و در رده طلاب یک حقوق ماهیانه دریافت میکردند ـ نه در رده مدرسین ـ ، این چنین به تدریس عشق میورزیدند. من استادی که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ اسلامی و اندیشه اسلامی داشته باشد، ندیدهام».
سعه صدر استاد مطهری
شهید مطهری به منظور انجام وظیفه و ترویج دین و معارف اسلامی، بسیاری از سختی و ناگواریها را تحمّل میکرد، گرچه به ظاهر حضور در بعضی مراکز و مجالس، زیبنده ایشان نبود. شاگرد ایشان، دکتر سیدمحمدباقر حجتی در اینباره خاطره را بدین صورت بیان میکند: «در خصوص سعه صدر ایشان، بنده خودم یادم هست که در سال 53 و 54 و یا هم شاید50، ازمن دعوت کرده بودند برای تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه ملّی. بنده به دلیل محیطی که در آنجا حاکم بود، نمیخواستم تدریس در آنجا را بپذیرم و مدتی فکر میکردم که آیا از نظر شرعی صلاح است برای تدریس به آنجا بروم یا نه. با ایشان مشورت کردم، ایشان فرمودند: برای چه به آنجا نمیروی تدریس کنی؟ بنده عرض کردم: به دلیل این که من خودم را در خور آن محیط نمیدانم و آن محیط را نیز مناسب خودم نمیبینم. ایشان گفت: من که استاد شما هستم، در آن جلساتی که در آنجا و یا دانشکدههای دیگر تشکیل میشود شرکت میکنم، برای این که ما با این جوانان فاصله برقرار نکنیم و این فاصلهای که ما با جوانان برقرار کردهایم، دین را به این روز نشانده است که حتی در حاشیه زندگی هم نیست و من که استاد تو هستم و شما من را میشناسید، برای خاطر دین، در حد خودم در تمام دعوتهایی که میکنند، شرکت میکنم و وظیفه دینی خودم را انجام میدهم. تو موظّفی که برای تدریس به آنجا بروی».
نه آمریکا نه شوروی
آن زمان که دو ابرقدرت دنیا، شوروی و آمریکا بودند، افراد و گروهها، نظرات متفاوتی درباره این دو جهانخوار داشتند و براساس دیدگاه خاصّی که میپذیرفتند، در خصوص آنها واکنش نشان میدادند. استاد مطهری، هر دوی اینها را دشمن اسلام و مسلمانان میدانستند. مقام معظم رهبری در این باره خاطرهای را بدین صورت نقل میکند: «مرحوم مطهری، از بیست سال قبل در دوران اختناق، خطر مارکسیسم [را] در ایران لمس میکرد. در جلسهای که مرحوم مطهری [و] مرحوم شریعتی بودند،… مرحوم شریعتی آن روز در یک تحلیلی، این جمله را گفت که ما یک دشمن داریم و یک رقیب، و بعد توضیح داد دشمن ما آمرکیا و غرب است و رقیب ما مارکسیستها هستند… [چون نوبت به استاد مطهری رسید، [گفت: اشتباه در همینجاست… ما دو دشمن داریم، ولی رقیب نداریم… اگر CIAآمریکا در ایران تسلط و نفوذ دارد، ساواکِ شاه را درست میکنه که با مردم این کارها را بکنند. تو نگاه کن ببین آنجا که KGB شوروی نفوذ دارد، چکار میکند؟!… این را مطهری میفهمید و به همین دلیل بود که دستگاههای وابسته به سیاست روس و جهان تفکر مارکسیستی، در ایران مطهری را هدف قرار داد و بنا کرد [برضدش] شایعه پراکنی [کردن]».
مرگ در راه دفاع از اسلام
گروه فرقان، از قبل پیروزی انقلاب اسلامی فعالیّت داشت و به دلیل دیدگاههای انحرافی و تند، از همان ابتدا با افکار و شیوه مبارزات و فعالیتهای استاد مطهری مخالف بود؛ چرا که استاد مطهری، متوجه اشتباهات و انحرافات فکری و اعتقادی این گروه شده بود و به مناسبتهای مختلف، این اشتباهات رامتذکر شده، مورد نقد و انتقاد قرار میداد. در این راستا مقدمه مفصلی بر کتاب علل گرایش به مادیگری نوشت و در آن، به صورت مستدل، عقاید این گروه را به نقد کشید. به دنبال نشر این اثر، گروه فرقان احساس خطر کرد و عوامل این گروه به طور مستقیم به استاد مطهری پیام فرستادند که اگر بخواهید این روش را ادامه بدهید، گروه فرقان شدّت عمل به خرج خواهد داد. بعد هم این گروه اعلامیهای صادر و اعلام کرد هر کس در مسیر افکار ما قرار گیرد، به طریق انقلابی پاسخ او را میدهیم. وقتی دوستان استاد مطهری موضوع را با ایشان در میان میگذارند، وی با شجاعت و شهامت کامل میگوید: «میدانید چیست؟ اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه، کوچکترین تردیدی ندارم».
تیزبینی استادمطهری
یکی از ویژگی های مهّم شهید مطهری، تیزبینی ایشان بود. وی به جهت احاطه بسیار به معارف اسلامی و مکاتب جدید و نیز هوش و ذکاوت ذاتی بالا، وقتی با آثار و افکار مکاتب، گروهها و اشخاص آشنا میشد، به زودی به هدف آنها پیمیبرد. ایشان وقتی آثار سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را در سال 1354 دیدند، فرمودند: «سران این سازمان، از شاه هم بدترند». شهید مطهری همان زمان اعتقاد داشت که این سازمان مارکسیستی است و اسلام را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار داده است. در آن زمان، انحراف فکری این گروه، حتی برای بیشتر مبارزان مسلمان هم قابل هضم نبود. نمونه دیگر، پی بردن به افکار و اهداف بنیصدر بود. چند سال قبل از پیروزی انقلاب وقتی ایشان در اروپا بودند، در یک مجلس خصوصی فرمودند: «من از آینده این شخص میترسم» و باز به یکی از دوستان خود فرموده بود: «این آدم، در آینده در میان مردم اختلاف خواهد انداخت».
ایشان در کتاب نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، انحراف فکری بنیصدر به روشنی بیان میکنند. بنی صدر در کتابی به نام در روش که در بزرگداشت دکتر شریعتی تدوین شده بود، در مقالهای عنوان کرده بود: «رهبری سنّتی، یعنی رهبری روحانیت کارساز نیست و حداکثر کاری که میتواند انجام دهد، تخریب نظام است و در مرحله سازندگی کاری از آن ساخته نیست»… استاد این فکر خطا را در آن کتاب مستدّل پاسخ دادند و ثابت کردند که تنها گروهی که قادر است رهبری مردم مسلمان را در دست بگیرد، روحانیان هستند… اگر این رهبری به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد، چیزی نخواهد گذشت که اثری از اسلام واقعی نخواهد ماند و مخلوطی از مکاتب بیگانه تحت عنوان اسلام به مردم عرضه خواهد شد».
انجام مصلحت دین
در پیشامدهای مهّم که تعارضی بین استاد مطهری و سایر افراد یا جریانهای فکری پیش میآمد، وی با شجاعت کامل به دفاع از دین میپرداخت. نقل میکنند کارهای یکی از افراد موجب پدید آمدن بعضی انحرافات فکری، به ویژه در بین جوانان میشد. استاد مطهری درصدد برآمدند از راه انتشار اعلامیهای، برخی نکات را برای روشن شدن همگان تذکر دهند. چون شرایط بسیار نامناسب بود، دوستان، ایشان را از این کار منع میکردند. یکی از افراد سرشناس به ایشان گفته بود: «شما این اعلامیه را ندهید؛ زیرا که از نظر شخصیتی، محبوبیّت خود را در بین جوانان از دست میدهید و این برای شما مناسب نیست». استاد مطهری با صراحت کامل درجواب آن شخص گفته بودند: «شخصیّت من کوبیده شود یا اعتقاد و اصولی که من برای آنها کار میکنم؟ اگر دین من کوبیده شود، نمیتوانم صبر کنم. من برای دفاع از دینم باید این کار را بکنم. حتی اگر شخصیت من و خود من فدا شود». وقتی پس از انتشار این اعلامیه، از همه طرف به استاد مطهری حملهها شروع شده بود، ایشان با لبخند گفته بودند: «ما وظیفه داریم آنچه در مصلحت دینمان است، انجام بدهیم و گوشمان بدهکار این حرفها نباشد».
عشق به مطالعه و نوشتن
علاقه وافر شهید مطهری به مطالعه و کار علمی، بسیار شگفتانگیز بود، به گونهای که هرگز از این کار احساس خستگی به او دست نمیداد.
یکی از شاگردان ایشان در ضمن نقل خاطرهای میگوید: اواخر اسفند 1356 بود. به ایشان عرض کردم ما برای تعطیلات نوروز برنامهای داریم؟ گفتند: خستهام و دلم میخواهد در گوشه خلوتی، چند روزی استراحت کنم. به ایشان عرض کردم بنده عازم شمال هستم. آنجا جای مناسبی را برای رفع خستگی و استراحت سراغ دارم. مرحوم استاد مطهری شماره تلفن را از بنده گرفتند و گفتند: اگر توانستم، تلفن میزنم و به شما اطلاع میدهم چند روز از فروردین گذشته بود که استاد تلفن زدند و آمدند. در تمام یک هفتهای که ایشان تشریف آوردند، با وجود هوای مساعد و محیط مناسب برای قدم زدن و گردش، در داخل ساختمان ماندند. فقط مشغول نوشتن و مطالعه بودند. روزی به ایشان عرض کردم: شما که خسته بودید و برای رفع خستگی و استراحت مسافرت کردهاید، بهتر نیست قدری هم قدم بزنید و رفع خستگی کنید؟ گفتند: «اگر یک ماه هم در اتاق بنشینم و به وظایف علمی خود مشغول باشم، راحتم و احساس خستگی نمیکنم. خستگی من در اثر نداشتن فرصت مناسب برای انجام کارهای علمی خودم است. استراحت من این است که در فرصت مناسب، مطالبی را که لازم میدانم بنویسم و در اختیار علاقهمندان قرار بدهم».
احترام به استاد
یکی از صفات زیبا و پسندیده شهید مطهری، احترام فوقالعاده ایشان به استاد نشان بود. در این باره نقل شده است که وقتی به شهرشان فریمان، زادگاهشان میرفتند، به صاحب مکتبخانهای که در آن جا قرآن آموخته بود، بسیار احترام میکرد. حتی گاهی کمکهای مالی هم به او مینمود.
یکی از شاگردان ایشان میگوید: احترام عجیبی به اساتید مینمود، تا جایی که به یکی از اساتیدش که از نظر خطّ فکری در مسیر انقلاب با او همراه نبود، نیز احترام میگذاشت. من گفتم: شما با ایشان در ارتباط هستید و به ایشان این قدر احترام مینمایید؟! در جواب فرمود: «ایشان حق استادی گردن من دارد».
وی باز نقل میکند: روزی استاد مطهری به منزل ما آمده بود. دیدم خیلی ناراحت است و میفرماید: «آلان در منزل علامه [سیدمحمدحسین طباطبائی] بودم و این سیّد بیمار است، ولی هیچ کس نیست که به دردش برسد و درمانش نماید». سرانجام خود مرحوم مطهری مقدمات سفر ایشان را به لندن انجام داد و با متحمل شدن هزارها رنج، اما با یک شوق عجیب، استادش را برای معالجه به لندن برد و تمام کارها را برایش انجام داد و پس از معالجه و بهبودی استاد، به همراه ایشان به ایران بازگشت».
کمک به محرومان
استاد مطهری در حدّ توان به افراد نیازمند کمک میکردند. یکی از کارمندان دانشکده الهیات میگوید: یک روز در یک خیابان فرعی کمعرض میرفتیم. تقریبا وسطهای خیابان بودیم که دیدیم پدری فرزندش را به دوش میکشد. آقای مطهری گفتند: فلانی نگه دارید. من ایستادم، اما چون خیابان کمعرض بود، نتوانستم دور بزنم و مجبور شدم عقب عقب بروم تا رسیدم به آن شخص. بعد پیاده شدم. پیش مرد رفتم و گفتم: آقا بیایید اینجا. مرد آمد و بغل دست استاد نشست استاد پرسیدند: پدر چرا بچّهات را به دوش میکشی؟ چه شده است؟ ناراحتیاش چیست؟ مرد گفت: بچهام مریض است و پیش هر دکتری که میبرم، جوابم میکند. پول هم ندارم که او را در بیمارستان بستری کنم. کسی را هم ندارم. همان طور که مرد حرف میزد، ماشین را روشن کردم و به راه افتادم. بالاخره استاد پرسیدند: منزلت کجاست؟ و بعد اضافه کردند که: راضی هستی فردا من بچه را در بیمارستان بخوابانم؟ مرد گفت که: بله از خدا میخواهم. استاد گفتند: فردا صبح همین آقا میآید به منزل شما. حالا برویم منزل را نشان بده. صبح فردا استاد به من گفتند: آقای فلانی! شما اوّل برو دنبال آن مأموریت دیروزی، من خودم میروم. آن پدرو پسر را سوار کردم و بردم بیمارستان. بچه را با سفارشی که استاد به رئیس بیمارستان کرده بود، در بیمارستان بستری کردند و بعد از ده یا پانزده روز، مداوا شد. آن وقت استاد مقداری پول به من دادند. من رفتم بیمارستان و حساب مخارج بیمارستان را کردم و مریض را آوردم».
احترام به سادات
یکی از کارمندان دانشکده الهیات که مدتی در کارهای مختلف به استاد مطهری کمک میکرده، میگوید: وقتی نظارت بر ساختن خانه استاد مطهری تمام شد، یک روز به من گفتند: فلانی! شما فردا افطار تشریف بیاورید منزل ما. گفتم: حاج آقا! من که همیشه اینجا هستم. گفتند: نه، میخواهم با بچّهها باشید. گفتم: باشه میآییم. ایشان گفتند: راننده را میفرستم که شما را بیاورد. هرچه اصرار کردم، گفتند: نه، من میفرستم که شما را بیاورد. خلاصه راننده آمد و ما را به منزل آقای مطهری آوردند. بعد هم زنگ زدند که آقای فلانی آمد. یک موقع دیدم استاد با خانمشان پا برهنه و با دهان روزه به خیابان برای استقبال ما آمدهاند. من گفتم پا برهنه آمدهاید؟ میدانید من چقدر گناه کردهام؟ گفتند: نه شما اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله هستید. من به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به علی بن ابیطالب علیهالسلام و به فاطمه زهرا علیهاالسلام علاقه دیگری دارم. من شما را به چشم دیگری نگاه میکنم، چرا این حرف را میزنید؟ بعد استاد به یک یک بچههای من تفقّد کردند و دست روی سر آنها کشیدند و گفتند: اینها اولاد علی علیهالسلام هستند. بعد از این که بلند شدیم که برویم، باز هم ایشان پا برهنه تا در خانه بدرقه کردند. این منظره را که من میدیدم، باور کنید یاد خلق و خوی ائمه معصومان علیهمالسلام میافتادم.
راز شایعه سازی بر علیه استاد مطهری
یکی از راههای ترور شخصیّت استاد مطهری در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ساختن شایعات بیاساس بر ضد ایشان بود. این کار را برای آن انجام میدادند که وی با علم و درک و هوشی که داشت، حیلهها و نقشههای دشمنان را زودتر از دیگران متوجه میشد و آنها را افشا میکرد. مقام معظم رهبری پس از نقل خاطرهای ازشهید مطهری، درباره اینکه برخلاف برخی افراد که مارکیستها را رقیب میدانستند نه دشمن، استاد مطهری به صراحت میگویند: «اشتباه در این جاست. مارکیستها هم دشمناند نه رقیب»، اضافه میکنند: «به دلیل همین فهمیدن بود که دستگاههای وابسته و سیاست روس و جهان تفکر مارکسیستی در ایران، مطهری را هدف قرار داد و بنا کردند علیهاش شایعهپراکنی کردن. گفتند در خانهاش این جور اسراف است و اینجور زیاده روی میکنند. یا این که خانهاش کاخ است، در صورتی که با هزار زحمت و با پولی که از حقّالتدریس [و] کتابهایش میگرفت و حقوقی که از دانشگاه به عنوان استادی میگرفت و بعد از سالیان دراز،… یک خانه ساخت که چند تا اطاق داشت. همین را بزرگ کرده بودند…. متاسفانه یک مشت افرادی هم چشمهایشان را میبستند و گوششان را به طرف بلندگوهای یاوهگویان باز میکردند [و [همان حرف آنها را تکرار میکردند».
دقّت در بیت المال
یکی از کارکنان دانشکده الهیات، درباره رفتار استاد مطهری میگوید: بنده از سال 1337 در خدمت استاد مطهری بودم. ایشان اتاقی در کنار اتاق شورای دانشکده داشتند. وقتی استادان دانشکده جلسه داشتند یا ورقههای امتحانی را تصحیح میکردند، تا ساعت سه بعد از ظهر در همان اتاق میماندند و از سوی دانشکده برای آنها ناهار و نوشابه و میوه میآوردند، اما استاد مطهری وقتی ظهر میشد، به اتاق خودشان تشریف میبردند. همیشه مقیّد بودند اوّل نماز بخوانند، سپس ناهار مختصری که معمولاً نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه میآوردند، صرف کنند. استادان و مسؤولان اصرار میکردند که استاد مطهری به اتاق شورا برود و از ناهار دانشکده که مثلاً چلوکباب برگ و غیره بود، صرف کنند، اما استاد قبول نمیکردند و عذر میآوردند که: «غذای من مخصوص است و غذای دانشکده با من سازگار نیست»، امّا اظهار نمیکردند که چرا از غذای استادان نمیخورند. من علتش را میدانستم، استاد نیز گاهی میگفتند: «این ناهارها، حقّ خدمتگزاران و از بیتالمال است. استادانْ حقوق خوبی دارند، خودشان بروند از بازار بخرند و بخورند. این غذا حقّ ضعفاست».
دانشگاه به منزله مسجد
استاد مطهری، علاوه بر آن که خود همیشه با وضو بودند، به دوستان و شاگردان خود نیز توصیه میکردند سعی کنید همیشه با وضو باشید. عجیب این بود که در مدّت 24 سالی که در دانشکده الهیات بودند، دانشکده را سنگر علمی میدانستند و بسیاری از کارهای علمی و تحقیقاتی خود را، در همان دانشکده انجام میدادند و برای دانشگاه و دانشکده، احترام زیادی قائل بودند. ایشان بارها به دانشجویان میگفتند: «دانشگاه، به منزله مسجد است. سعی کنید بدون وضو وارد دانشگاه نشوید». خود ایشان به یکی از دانشجویان گفته بودند: «من هیچ وقت بدون وضو وارد کلاس نمیشوم».
بی توجّهی به جمع مال و ثروت
از جمله صفات وارسته اخلاقی شهید مطهری، این بود که درباره مال و جمع آن بیاعتنا بودند. ایشان چون به این مسأله اهمیت نمیدادند، از این رو، در مقابل صاحبان زر و زور فروتنی نمیکردند و حتی در بدترین شرایط اقتصادی، حاضر نمیشدند به کسی اظهار نیاز کنند. همدورههای دوران طلبگی استاد همواره به مناعت طبع و قناعت قابل تحسین ایشان اشاره دارند. بعدها هم که فرصتهای مناسبی برای کسب ثروت و امکانات برایشان پیش آمد، هرگز حاضر نشدند به دنبال جمع مال و مقامخواهی و شهرتطلبی باشند. خود ایشان در اینباره گفته بودند: «من برای جمع ثروت، فرصتهایی را از دست دادهام که شاید در نظر دیگران، به یک نوع دیوانگی و جنون شبیهتر بوده است».
روش سیاسی شهید مطهری
یکی از کسانی که حدود سی سال با استاد مطهری دوستی و آشنایی داشته، درباره مشی سیاسی شهید مطهری مینویسد: «مرحوم مطهری، شیوهای را در مبارزه با رژیم پیش گرفته بود که من به جز معدودی از انقلابیون سرشناس ایران، کسی را نمیشناسم که مانند وی عمل کرده باشد. او به ظاهر مردی آرام و بر کنار از سیاست و بیشتر اهل تحقیق… به نظر میرسید. فعالیتهای سیاسی خود را از نزدیکترین دوستان غیرانقلابی و حتی از انقلابیون بیخبر از متن انقلاب کتمان میکرد. البته اوقات او وقف نوشتن و تحقیق بود، اما چنان که مینمود و افراد ناآگاه او را به محافظهکاری و یا فرار از مواقع خطر متّهم میکردند، نبود…. حقیقت این است که شیوه سیاسی وی، یک نوع تاکتیک مکتبی و هدفدار بود. وی در نوشتهها و گفتارهایش، پرخاشگر و متظاهر به انقلابی بودن شهره نمیشد. او معتقد بود مبارزه باید از روی نقشه صحیح و با تمهید مقدّمات توأم باشد تا به نتیجه برسد. اما مقدماتی که او در نظر داشت، پیریزی اصول صحیح اسلامی برای انقلاب بود، تافکر اصیل اسلامی انقلاب حفظ شود… بارها در بند رژیم گرفتار شد، امّا هرگز تندروی را بدون تفکر و تنها از روی احساسات و غرایز نپذیرفت؛ بلکه معتقد بود که باید با برنامه و هماهنگ عمل کرد».
برخورد با منحرفان فکری
یکی از ترفندهای رژیم طاغوت این بود که در مراکزی که شخصیّتهای مذهبی فعالیت داشتند، افرادی از طرفداران مکتب کمونیزم را نفوذ میدادند تا با ایجاد شبهات و جوّ سازیها، مانع پیشرفت فعالیتهای مذهبی شوند. در این راستا، در دانشکده الهیات، فردی مارکسیسم را در سمت استادی مشغول به کار کردند که وی با استفاده از کم اطلاعی و ضعف بنیه علمی دانشجویان، به ترویج افکار خود و مطالب ضدمذهبی میپرداخت. استاد مطهری با او به مبارزه برمیخیزد و حتی با اعتراض ایشان، وی را مدّتی از دانشکده اخراج میکنند، امّا پس از مدت کوتاهی، او را برمیگردانند واستاد مطهری با اعتراض از رفتن به دانشکده خودداری میکند.
طلب حلالیّت
شهید مطهری، بسیار مراقب بود تا گناهی مرتکب نشود و احیانا اگر در یک مورد به عللی بعضی از کارها که از نظر احکام دینی خلاف محسوب میشد از او سر میزد، بدون تأخیر به فکر توبه میافتاد. ایشان خود مطلبی را در این باره نقل میکنند «طلبه بودم. در ایّام طلبگی هم البته کمتر از جاهای دیگر، ولی خوب اتّفاق میافتد که انسان مینشیند در یک مجلسی عدّهای از این آقا و آن آقا غیبت میکنند. یک وقت هم میبینی خود انسان گرفتار میشود. خدا رحمت کند مرحوم آیتاللّهالعظمی آقای حجّت ـ رضوان اللّه علیه ـ را،… من سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم… من یک دفعه در شرایطی قرار گرفتم… که این مرد… مورد غیبت واقع شد. یک وقت احساس کردم که این درست نیست من چرا در یک چنین شرایطی قرار گرفتهام. یک روز رفتم درب خانه ایشان را زدم… گفتم: آقا! آمدهام یک مطلبی را به شما عرض کنم. فرمود چیست؟ گفتم: من از شما غیبت کردهام، ولی البته کم، امّا غیبت نسبتا زیادی شنیدهام و من از این کار پشیمانم که چرا در جلسهای که از شما غیبت میکردند حاضر شدم و شنیدم… آمدهام به خود شما عرض بکنم که مرا ببخشید از من بگذرید. آن مرد با بزرگواریای که داشت به من گفت: غیبت کردن از امثال ما دو جور است: یک وقت به شکلی است که اهانت به اسلام است یک وقت هم هست که به شخص ما مربوط میشود… [عرض کردم] من جسارتی نکردم که به اسلام توهین شود، هرچه بوده مربوط به شخص شما بوده است: گفت: من گذشتم.
کار بر اساس وظیفه شرعی
تمام فعالیتهای شهید مطهری، در راستای انجام وظیفه شرعی و کمک به برطرف شدن نیازهای فکری و اعتقادی اقشار مختلف جامعه بود. حتی ایشان بارها به این حقیقت تصریح دارند که هدفشان از قلم به دست گرفتن، سخنرانی کردن و…، انجام وظیفه است. ایشان در یک مورد در اینباره میگویند: «سی سال است که قلم میزنم و سخنرانی میکنم، امّا هنوز یک سخنرانی یا یک مقاله، آن طور که دلم میخواهد صورت نگرفته است. تمامی آن سخنرانیها و مقالهها و نوشتهها، بر مبنای نیاز جامعه و وظیفه شرعی بوده است. کارهایی را که خودم میخواهم، هنوز فرصت نیافتهام که انجام دهم».
Sorry. No data so far.