محمد سجاد نجفی – بررسی سرنوشت آینده اروپا جدا از مطالعه گذشته اروپا و غرب امروز نیست. برای فهم جایگاه امروز اروپا و همچنین پیشبینی آینده تحولات عالم باید تاریخ آنان را نیز بررسی کنیم. اروپای امروز و بغض قرون وسطا با هم گره خورده است. دانشمندان و فیلسوفان و عالمان پس از رنسانس، عالم جدید را با حب انسان و بغض قرون وسطا تئوریزه نمودند. در قرون وسطا زهدِ مسیحیتِ تحریف شده که هرگز نتوانست خود را از قید و بند برخی از رفتارهای جناب عیسی مسیح(ع) که مطابق رسالت او بود برهاند، موفق نگشت تا اصول سرمایه، لذت از دنیا و مسائل اینچنینی را برای مسیحیان قرون وسطا تئوریزه کند.
این عدم تطابق سبب شد تا پروتستانتیسم به قیام علیه ارزشهای مسیحی مسلم در جامعه بپردازد. در واقع فقر و مسکنت تبلیغ شده در قرون وسطا، هم یهودیان را صاحبان سرمایههای هنگفت کرد و هم با دوریگزینی جامعه مسیحی از سرمایه و مالکیت، زمینه پیدایش طبقات ارباب و رعیت را فراهم آورد. بورژواها که ابتدا شاهزادگان پرنفوذ غربی بودند از آنجا که بابهای تجارت را گشوده میدیدند و با فئودالیسم رایج در اروپا به سبب سود کم در مقابل تجارت بورژوایی موافق نبودند، الگوی دیگری از مسیحیت را حمایت نمودند که آنرا تحت عنوان الگوی پروتستانتیسمی میشناسیم.
جنبش پروتستانها سرمایه و لذت از دنیا را مخالف آموزههای مسیح و خواست خدا نمیدانست و حتی به تعبیر کالوینیستی آن، هر که سرمایه بیشتری دارد، در نزد خدا خواستنیتر بوده که توانسته به این ارج و قرب نائل شود.
غرب جدید، پس از گذار از افراط مسیحیت وسطایی در دین و اقتصاد به ناگاه، خود را در عالمی مشاهده نمود که بر مبنای اومانیسم و پرستش انسان بنا شده بود. در این عالم، دیگر صحبت از اجبار دینی و به تعبیری جامعه سازی کلیسایی نبود. دنیای جدید دنیای تساهل و تسامح بود، هر چه این قرنها پیش میرفتند، تعصبات دینی کاهش مییافت، دموکراسی بر تفکر و تعقل پیشی میگرفت و حتی آنقدر غرب در این روند سکولاریستی پیش رفت که در دهههای اخیر در تفکر پوزیتیویستی رسماً دین را گزارهای غیرعلمی نامید که با متدهای امروز اساساً در تعارض است چرا که علم چیزی است که قابل نفی و نقد باشد و گزارههای دینی قابل نفی نیستند و مومنان به آنان تعصب دارند. این سخن را در مقابل سخن بزرگان کلیسای وسطایی چون آکوئیناس، سنت گریگوری و دیگر قدیسان بگذارید تا متوجه شوید که مسیحیت در سدههای 10 و 11 یعنی تفسیر همه عالم با انجیل و بقراط …
عدهای از پرسشگران و تحلیلگران با توجه به این تاریخ میپرسند چگونه ممکن است پس از طی تجربه قرون وسطا در غرب و گذار از ساحت دینی و به عوالم دنیایی در تفکر غربی، اروپای جدید توسط موج جدیدی از اسلام خواهی فتح گردد. عدهای از مفسران سیاسی این سخن را تنها یک پروپاگاندای سیاسی خواندند و عدهای آن را چونان سخن رهبران شوروی یک توهم ایدئولوژیک دانستند. اما حرف ما در زمینه وارد شدن موج بیداری اسلامی به اروپا دو وجه دارد. وجه اول امکان وقوع و وجه دوم دلایل پیدایش و وقوع آن در آینده.
با نگاهی به تاریخ صدر اسلام و بررسی وضع اجتماعی جزیره العرب میتوان به اعجاز کار پیامبر اکرم رسید. مشرکین یا اعرابی که برای خدا شریکانی از بت قائل بودند، به ناگاه با مردی رو به رو شدند که از قبایل شریف عرب بود و او را در نیکی شهره میدانستند. پیامبر اکرم روزی به امر خدا بر بالای تپههای اطراف مکه ایستاد و اولین کلامش، توحید و یگانه بودن خدا بود. در واقع پیامبر اکرم چون شخصی شهره به عدالت و نیکی و امانتداری بود و چون از خاندانی متشخص و پر نفوذ در عربستان بود، سخنش مورد توجه قرار گرفت و شیوایی کلامش و مقایسه اسلوب آیینش با زندگی روزمره توسط مردم عربستان، آنان را بر آن داشت که آئینش را بپذیرند و برای ماندگاری آئینش هزینه دهند.
پیامبر اکرم در زمانی این انقلاب اجتماعی را به راه انداخت که کسی گمان نمیبرد در جامعه طبقاتی عربستان که تحت هژمونی فرهنگی مشرکین بود کسانی حاضر شوند تا پای جان برای آیین پیامبر بایستند.
در اروپای امروز با تبلیغ اسلامهراسی که تحت سلطه رسانههای لیبرال و یا رادیکال صهیون قرار دارد، اسلام به عنوان دین خشونت معرفی میشود. حاصل این تبلیغات گسترده این خواهد بود که کثیر مردم اروپا در مقابل موج اسلامخواهی در کشورهاشان مقاومت کنند اما اگر روزی در آینده نزدیک، وسایلی برای تبلیغات موج اسلامی و کلام و آیین زندگی اسلامی وارد غرب شود اولین چیزی که ذهن مردم اروپا را مغشوش میکند فریب چند دههای رسانههای غرب نسبت به اسلام است. بیایید کشوری را فرض کنیم که دستگاه تبلیغیش هر روز میگوید پادشاه ما زنده است و قدرتمندترین فرد عالم است. مردم این کشور پس از یک دهه طی یک اتفاق یا نقشه و یا هر چیز دیگری به ناگاه متوجه میشوند که اساساً این پادشاه 15 سالی هست که مرده و آنان مدتها فریب رسانههایشان را میخوردند. اولین نتیجه ی این اتفاق بیاعتمادی به رسانههاست . (این مثال در کره شمالی مصداق عینی پیدا کرد). این بیاعتمادی موجب چرخش به سمت تفکرات و رسانههای آلترناتیو میشود. در واقع موج تبلیغات منفی علیه اسلام و مسلمانان، روزی مورد پرسش جوانان و انسانهای اروپایی قرار خواهد گرفت. آن روز زمان وقوع اسلامگرایی در اروپا خواهد بود.
عدهای شاید مطرح کنند که غرق شدن غرب در لذات، سکس، مخدرات و رابطه آزاد و زندگی فردگرایانه، هرگز به آنان اجازه نخواهد داد که گرایشی عابدانه داشته باشند. نمونههای تغییر آیین بدون زور شمشیر در تاریخ موجود است. اما این تغییر نیازمند علتی است. دو علت برای تغییر آیین میتوان فرض نمود. علت اول گسستگی از زندگی امروزی است. به هر حال بخشی از مردم اروپا هستند که از وضعیت اخلاقی، اقتصادی و مسائل مانند آن خشنود نیستند. این عده هر چند قلیل و اندک باشند اما به مانند نیرویی میمانند که با اولین جرقههای تغییر به لشکر فاتح افزوده میشوند. علت دوم وجود فطرت در تمامی انسانهاست. آنچه که سبب میشود که عدهی کثیر در مقابل سخن حق متواضع شوند فطرت است. فطرت همان بدیهیاتی است که خداوند در انسان به ودیعه قرار داده است. فطرت انسانها در مقابل برهان مضطر به فهم است. فطرت انسانها در مقابل اخلاق متواضع است. کافی است جرقههای بیداری این فطرتها آغاز گردد. به قول بزرگی که چندی در اروپا سیاحت کرده بود، “در غرب مسلمانی دیدم و اسلام ندیدم.” یعنی فطرتهایی که بیدارند، آماده شنیدن و پذیرفتن شدهاند اما حرف درست را از دسترسشان دور نگه داشتهاند. به تعبیر امام صادق اگر مردم زیباییهای سخنان ما را میفهمیدند و معارف ما را درک میکردند، به سمت آیین ما فوج فوج میآمدند.
گسترش علم و فرهنگ در غرب استعداد پذیرش معارف دینی را پدید آورده است. به هر حال این امر حتی اگر قبل از ظهور نیز شکل نگرفت روزگاری را همگی به چشم خواهیم دید که مردی از تبار پیامبر اسلام در حال بیعت ستاندن از مردمی است که در دل اروپا زندگی میکنند و شیفته معارف کلام او هستند.
Sorry. No data so far.