تریبون مستضعفین
امام خمینی (ره) در اولین سالروز قیام ۱۵ خرداد به همراه آیات عظام میلانی، مرعشی و قمی اعلامیهای را صادر نمودند که کمتر مورد دقت قرار گرفته است. ماجرای صدور این اطلاعیه و نیز پیآمدها و حواشی آن حاوی نکاتی جالب و قابل توجه است که آن را در ادامه میخوانید. متن اعلامیه نیز در انتهای متن قرار داده شده است:
روند صدور اطلاعیه:
«یکی از ایدههایی که حضرت امام خمینی در آغاز مبارزات دنبال مینمودند، تشکیل جبههی واحد روحانیت در مبارزه با رژیم سلطنت بود. کوششهای فراوان ایشان در تشکیل برنامهی منظم جلسات هفتگی بین علمای هر شهر و به خصوص شهر قم از اقداماتی است که در این راستا صورت میگرفت. دستهای دیگر از این اقدامات، تلاش در جهت صدور اعلامیههای مشترک و یا حد اقل با مضمون واحد از سوی فضلا و مراجع بود. اعلامیهی مذکور نیز در چنین چارچوبی صادر شد.
امام خمینی پس از دستگیری در 15 خرداد 1342 و تحمل دورهی 10 ماههی زندان و حبس خانگی، در 16 فروردین 1343 آزاد شده و به قم بازگشتند. رژیم در اقدامی تاکتیکی میکوشید آزادی امام را ناشی از تغییر موضع و رویهی ایشان نسبت به حکومت معرفی کند تا به این وسیله چهرهی انقلابی امام را در اذهان مردم مخدوش بنماید . اما بر اثر سخنرانیهای شدید اللحن امام و نامهنگاریهای روشنگرانهی ایشان خطاب به علمای شهرهای مختلف، این توطئه نیز ناکام ماند. علیرغم تصور رژیم، حبس امام بر روی ایشان و فعالیتهایشان هیچ تأثیری نگذاشت و مبارزهی حضرت امام با همان شدت و حدت ادامه یافت؛ و تنظیم اعلامیهی بزرگداشت سالگرد 15 خرداد 42، تنها به فاصلهی حدود یک ماه و نیم پس از آزادی یکی از جلوههای مبارزه بود.
حضرت امام خمینی پس از نگاشتن اعلامیه، آن را توسط معتمدین خود جهت امضای آیتالله میلانی و آیتالله قمی به مشهد میفرستد. دعوت امام برای امضای اعلامیه از سوی این دو نفر و نیز آیتالله نجفی مرعشی با پاسخ مثبت مواجه شد، اما در مقابل آیتالله شریعتمداری کوشید با دفعالوقت از انتشار اعلامیه جلوگیری نماید. یکی از یاران امام به نام شهید حاج مهدی عراقی که از افراد دخیل در صدور این اعلامیه بود، روند صدور اعلامیه را این گونه شرح میدهد:
«ایشان [حضرت امام] گفتند: «فرصت کم داریم. حد اقل این اعلامیه باید دو روز یا یک روز قبل از 15 خرداد پخش بشود .»… یک کاغذ و قلم خواستند و یک نامه برای آقای میلانی نوشتند و یک نامه هم برای حاج آقا حسن [قمی]. گفتند: «اگر آقای میلانی امضا کرد، آن وقت ببرید برای حاج آقا حسن که امضا کند. اگر امضا نکرد، برگردید بیاورید من خودم همان اعلامیه را تکی امضا میکنم.» گفتیم باشد.
ما اعلامیه را گرفتیم و آمدیم شبانه، اولین کاری که کردیم، دادیم حروفچینی کردند… [چاپخانه] منتظر امضا شد که پای این [اعلامیه] یک دانه امضا گذارده شود، یا دو تا، سه تا، یا امضاها چی باشد. فردا صبح دو تا از برادران را فرستادیم، رفتند مشهد. و قرار شد که یکی از آنها با همان هواپیمایی که میرود، برگردد. و یکی هم با ترن بیاید. در ضمن تلفنی هم با ما تماس بگیرند که ببینیم چه شد. اینها رفتند و اعلامیه را داده بودند به آقای میلانی و امضا کرده بود. بعد هم داده بودند حاج آقا حسن هم امضا کرده بود و فوراً داده بودند از روی آن فتو[کپی] برداشته بودند. یکی از آنها توی جیب یکی از برادرها و دیگری در جیب آن برادری که با ترن میخواست بیاید؛ که اگر یکی از آنها در برگشتن با اشکالی برخورد کرد، دیگری فرا برسد. تلفن هم شد. ساعت یک و ده دقیقه بود که از مشهد تلفن شد که خلاصه «ما رفتهایم مریضخانه و هر دو تای اینها را، حاج آقا که تصادف کرده بود، ملاقات کردیم با ایشان. و حالشان نسبتاً خیلی خوب است و من داداشم را هم فرستادهام.» ما فهمیدیم که کار تمام شده…
آقای میلانی دو تا نامه نوشته بود. یکی برای آقای خمینی و یکی هم برای شریعتمداری. ما فوراً نامه را گذاشتیم جلوی آقا [امام خمینی] با امضا. آقا فرمودند که تلفن بزنید به آقای شریعتمداری، یا ایشان تشریف بیاورند این جا، یا من بروم خدمتشان. حاج آقا مصطفی [خمینی] خدا بیامرز گفت که «احتیاج ندارد. من خودم میبرم و میدهم به حاج آقا [شریعتمداری] امضا بکند.»…
[آقای شریعتمداری با مشاهدهی اعلامیه و قرائت نامهی آیتالله میلانی] میگوید «… اجازه بدهید ما یک نفر را بفرستیم نجف و یک همچنین اجازهای را بگیرد [به عبارت دیگر از علمای نجف درخواست کند اعلامیه را امضا کنند] و بیاورد و این کار را بکنیم.» آقا مصطفی میگوید «خدا پدرت را بیامرزد. این بایستی فردا منتشر بشود و برود. تو میخواهی یک نفر را بفرستی نجف؟!… نمیخواهد امضا کنی.» [شریعتمداری] گفت «نه. پس بگذار باشد تا من بروم نماز و برگردم و بعد از نماز امضا میکنم.» من به آقا مصطفی گفتم «پس عوض این که میخواهی [اعلامیه را] بگذاری این جا، اول ببریم آقا نجفی [مرعشی] هم امضا بکند که فقط بماند امضای ایشان. ما بردیم پیش آقای نجفی و ایشان زود امضا کرد. ما ماندیم و نماز مغرب که تمام شد، گفتم «حاج مصطفی برو اعلامیه را بگیر و بیاور.» رفت و دید شریعتمدار[ی] نیامده است. ساعت 8 شد، ساعت 9 شد نیامد، ساعت 10 شد نیامد، خلاصه حاج آقا خیلی عصبانی شد. نزدیکیهای ساعت 11 شریعتمداری پیدایش شد… [و گفت] «خبرهای موحشی رسیده که من صلاح نمیدانم که خود حاج آقا [امام خمینی] هم این اعلامیه را بدهد.» خلاصه این که اعلامیه را امضا نکرده، داد دست حاج آقا مصطفی و برداشت آورد.»
این اعلامیه در تیراژ بسیار وسیع منتشر شد و حتی طبق سندی از ساواک در مراسم عزاداری کاخ گلستان نیز مخفیانه توزیع گشت . با وجود این که ساواک قبل از انتشار اعلامیه از صدور آن مطلع شد، ولی به طرز شگفتی نتوانست از انتشار آن جلوگیری نماید و یا دست کم عوامل مؤثر در صدور و انتشار آن را دستگیر نماید. ساواک در اقدامی موازی کوشید با برقراری تماس با آیتالله میلانی و آیتالله قمی، آنها را وادار به تکذیب امضای خود و صدور تکذیبیه نماید. ولی از این راه نیز نتیجهای نگرفت و این دو عالم بر امضای خود تأکید ورزیدند.
اما اثر حاشیهای این اعلامیه پررنگتر شدن خطکشیها و عمیقتر شدن شکاف در بدنهی روحانیت بود. این شکاف نه تنها از دید رژیم پنهان نمانده بود ، بلکه مردم عادی نیز کمابیش در جریان آن قرار گرفته بودند. در همین ایام تفاوت مواضع روحانیون و علما در موضوع دارالتبلیغ آقای شریعتمداری بر دامنهی این خطکشیها افزود.
در این میان طرفداران آقای شریعتمداری برای پاسخ به این سؤال رایج که چرا آقای شریعتمداری این اعلامیه را امضا ننموده است، به دروغپراکنی روی آورده و داستانهای کذبی مبنی بر بیاعتنایی و بیاحترامی حضرت امام خمینی پس از آزادی از حبس نسبت به آقای شریعتمداری شایع میساختند. این گونه مطالب به گوش آیتالله میلانی نیز رسیده بود و گویا ایشان در نامهای که با پیکِ حامل اعلامیهی سالگرد حوادث 15 خرداد برای امام ارسال داشت، از صحت و سقم آنها جویا شده بود. امام خمینی در پاسخ آن نامه مرقوم میدارند:
«در این جا نیز بعد از ملاقاتها و رفت و آمدها موفق نشدم که [اعلامیه را] به امضای آقای شریعتمداری برسانم. ولی آقای آقانجفی امضا کردند و طبع و نشر شد. این معنی [یعنی عدم امضای اعلامیه توسط آقای شریعتمداری] بسیار خلاف صلاح بود. امروز یکی از بستگان ایشان را خواستم و باز تأکید کردم که خودشان جداگانه نشریه بدهند. اگر عمل شود، صلاح جامعه و خودشان است.
چیزی که موجب تأثر داعی است، مطلبی بوده که خدمت حضرت عالی عرض شده است که ایشان سه مرتبه وقت خواستند و بنده وقت ندادم و خودشان تشریف آوردهاند و نپذیرفتم و از اندرون بیرون نیامدم. خیلی تعجب است که اصحاب یا دوستان ایشان این نحو شایعات کذب را [رواج] میدهند برای مقاصد باطلی؛ و دین خود را برای دنیای دیگران از دست میدهند…
آقایان گمان میکنند اگر خمینی از بین برود برای آنها خوب است. خداوند هر چه صلاح حال مسلمین است پیش آورد، ولو به فنای خمینی. من میترسم وضع این آقایان در جامعه به سستی گراید و من راضی نیستم.»
متأسفانه این گونه حاشیهسازیها و نیز وقوع برخی حوادث بعدی در تاریخ انقلاب اسلامی، زمینهی صدور اعلامیههای مشترکی از این دست که میتوانست اهرمی قدرتمند علیه رژیم و حاکی از پیشگامی و اتحاد علما در امر مبارزه باشد، را کمرنگ ساخت.
***
متن این اطلاعیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
یک سال از فاجعهی خونین 12 محرم 83 (15 خرداد 1342) گذشت. یک سال از مرگ فجیع عزیزان ملت سپری شد. یک سال از بیخانمان شدن و بیسرپرست شدن یتیمان بیپدر و زنهای بیشوهر و مادران داغدیده گذشت. واقعهی 15 خرداد، ننگ بزرگی برای هیئت حاکمه به بار آورد. این واقعه فراموش شدنی نیست. تاریخ آن را ضبط کرد. آیا ملت مسلمان چه جرمی مرتکب شده بود؟ زنها و اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنها را به مسلسل بستند؟ علمای اسلام و خطبای مذهبی چه جرمی داشتند؟ گناه آنها دفاع از حق بود؛ دفاع از قرآن کریم بود. به جرم نصایح مشفقانه و صلاحاندیشی اهانت شدند، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند، مبتلا به مصایب شدند.
علمای اسلام وظیفه دارند از احکام مسلمهی اسلام دفاع کنند. از استقلال ممالک اسلامی پشتیبانی نمایند. از ستمکاریها و ظلمها اظهار تنفر کنند. از پیمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالک اسلام اظهار انزجار کنند. از اسرائیل و عمال اسرائیل، دشمنان قرآن مجید و اسلام و کشور، برائت جویند. از اعدامهای بیجهت و تبعیدهای دستهجمعی و محاکمات غیر قانونی و محکومیتهای بدون مجوز بیزاری جویند. و صلاح حال ملت و مملکت را در هر حال بیان کنند. اینها جرم است؟ اینها ارتجاع سیاه است؟ در این مملکت تمام فِرَق ضاله آشکارا تبلیغ ضد اسلامی میکنند؛ محافل آزاد دارند؛ مجالس علنی دارند؛ مسیحیین، فرستنده در کلیسای انجیلی در تهران دارند؛ مؤسسه در کرمانشاه دارند؛ مدارس رسمی دارند؛ برخوردار از پشتیبانی دولتها هستند؛ نشر کتب ضد دینی آزاد است؛ فقط مسلمانها و مبلغین مذهبی و علمای اسلام آزاد نیستند. تبلیغات دینی و بیان قانونشکنیها «ارتجاع سیاه» شناخته شده و ممنوع گردیده. محافل دینی و مجامع مذهبی محتاج به اجازهی شهربانیها و سازمانها ست. دستهجات عزاداری بر حضرت سید الشهدا -علیه الصلوه و السلام- باید محدود و ممنوع باشد.
ما نمیدانیم اینها چه بستگی با اسرائیل و عمال اسرائیل دارند. آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران میکنیم؟! ایران بزرگ تحت الحمایهی اسرائیل است؟ آیا خلاف مصالح کشور نیست که مطالب خودساختهی بیسروپایی را در افواه ملت بیندازند و روزنامهها در اطرافش بحث کنند و ضعف دولت را بر ملا نمایند؟ این سیاست غلط نیست؟ این فضیحت نیست؟ اینها ملت را خواب فرض کردند.
ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم. برنامهی ما برنامهی اسلام است؛ وحدت کلمهی مسلمین است؛ اتحاد ممالک اسلامی است؛ برادری با جمیع فِرَق مسلمین است در تمام نقاط عالم. همپیمانی با تمام دول اسلامی است در سراسر جهان؛ مقابل صهیونیست، مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمارطلب، مقابل کسانی که ذخایر این ملت فقیر را به رایگان میبرند و ملت بدبخت در آتش فقر و بیکاری و بینوایی میسوزد. در حضور چهرههای رنگپریده از گرسنگی و بینوایی دائماً دولتها دم از ترقی و پیشرفتهای اقتصادی میزنند.
این حقایق تلخ ما را به تنگ آورده، علمای اسلام را رنج میدهد. اگر اینها «ارتجاع سیاه» است، بگذار ما مرتجع باشیم! ما از واقعهی 12 محرم (15 خرداد) خجلت میکشیم. واقعهی شوم 15 خرداد و مدارس علمی، فیضیه و غیر آن، پشت ما و هر مسلم غیرتمند را میشکند؛ تا هیئت حاکمه چه عقیده داشته باشد! ملت اسلام این مصیبت را فراموش نمیکند. ما روز 12 محرم را عزای ملی اعلام میکنیم. بگذار ما را مرتجع بخوانند؛ کهنهپرست بدانند.
ما از عواقب این اعمال جائرانه خائف هستیم و نصیحت هیئت حاکمه را لازم میدانیم. و کراراً نصیحت کردیم و خیر و صلاح را گوشزد کردیم، و رعایت نشده است. ما مصلحت میدانیم که دولت، رویه را تغییر دهد؛ سازمانها و شهربانیها را این قدر بر ملت ستمدیده و بر علمای اسلام و خطبای محترم چیره نکند؛ از این اعمال خلاف قوانین -اگر میتوانند- جلوگیری کنند. علاقهی علمای اسلام به ممالک و قوانین اسلامی، علاقهی الهی ناگسستنی است.
ما از جانب خدای تعالی مأمور حفظ ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت [را] در مقابل خطرهایی که پیشبینی میشود برای اسلام و استقلال مملکت، جرم میدانیم؛ گناه بزرگ میدانیم؛ استقبال از مرگ سیاه میدانیم. پیشوای بزرگ ما، حضرت امیر المؤمنین -علیه السلام- سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمیدانست و ما نیز جایز نمیدانیم. وظیفهی ما ارشاد ملت است؛ ارشاد دولتها ست؛ ارشاد جمیع دستگاهها ست. ما از این وظیفه به خواست خدای تعالی خودداری نمیکنیم.
در این زمان، سکوت در مقابل ستمکاری اعانت به ستمکاران است. وظایف اسلامی وظیفهی ما تنها نیست و وظیفهی تمام طبقات است. وظیفهی مراجع اسلام است. وظیفهی علمای اسلام است. وظیفهی خطبای اسلام است. وظیفهی تمام ملت است. وظیفهی تمام ممالک اسلام و ملل اسلام است. ما امید واثق داریم که ملل اسلامی در آتیهی نزدیکی بر استعمار چیره شوند. و ما در موقع خود -به خواست خدای تعالی- از هیچ گونه فداکاری دریغ نمیکنیم.
از خداوند تعالی صلاح حال ممالک اسلامی و ملل اسلام و دولتهای اسلامی را خواستاریم.
اللهم اجعل افئدة من الناس تهوی الینا. و السلام علی من اتبع الهدی.
روح الله الموسوی الخمینی، محمد هادی الحسینی المیلانی، شهاب الدین النجفی المرعشی، حسن الطباطبایی القمی
Sorry. No data so far.