جمعه 01 جولای 11 | 11:46

فرار از قلعه اشرف

یک فرد زمانی تصمیم به جدایی و فرار ازروابط مجاهدین مي‌گيرد که بالانس و به عبارتی تعادل ذهنش به هم خورده باشد. این تعادل زمانی به هم می‌خورد که بار منفی سوار بر کفه ترازوی متعلق به مشاهدات عینی فرد بر بار مثبت کفه ایده‌آل‌هایش سنگینی كند.


معنای واژه «فرار» ، تصمیم به حرکت یک جانبه شخص فراری به قصد دور شدن از وضعیتی است که در آن قرار دارد. وضعیت مي تواند با توجه به موقعیت زمانی، مکانی و حقوقی برای فرد گریزنده متفاوت باشد.

از نمونه فرارهایی که سال ها رواج دارد و دلایلش برای بسیاری از مردم در هاله ای از ابهام قرار دارد فرار از فرقه ایرانی مجاهدین خلق مستقر در اردوگاه اشرف در عراق است.

از آنجا که فرار از یک فرقه ایدیولوژیک با هرنوع گریز دیگری کاملا متفاوت است، تجزیه و تحلیلش در حیطه روانشناسان و علم روان پژوهی قرار مي گيرد.

متاسفانه چگونگی و دلایل فرار ازاین اردوگاه حتی برای چنین عالمانی یک پدیده نادر، ناشناخته و منحصر به فرد است، لذا ابتدا نیاز به تبیین گسترده چنین پدیده ای برای به شناخت رساندن توده ها در جهت از جا کندن درب و خراب کردن دیوار های آن زندان عقیدتی را دارد. چنین تبیینی هم مقدور نیست مگر توسط کسانی که با پوست ، گوشت و استخوان خویش آن را لمس و تجربه كرده ، و پروسه عبور از این لانه وحشت را پرداخت كردند. آن کسان هم بدون شک قربانیان فراری از آن فرقه می‌باشند.

یک فرد زمانی تصمیم به جدایی و فرار ازروابط مجاهدین مي‌گيرد که بالانس و به عبارتی تعادل ذهنش به هم خورده باشد. این تعادل زمانی به هم می‌خورد که بار منفی سوار بر کفه ترازوی متعلق به مشاهدات عینی فرد بر بار مثبت کفه ایده‌آل‌هایش سنگینی كند.

مشاهدات فرد از وضعیت و ناهنجاری‌های مغایر با حقوق انسانی و طبیعی اوست سرچشمه مي گيرد. حقوقی که وعده های رسیدن به وصالش باعث بر انگیخته كردن انگیزه آن فرد برای پیوستن به مجاهدین و رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی، برایش تبدیل به یک سراب بدون انتها شده است. وقتی که انسان با سرابی بی انتها مواجه مي‌شود، به یک نوع کابوس ناامیدکننده و سرگیجه دچار می‌شود. آن کسی که وجود سراب را تشخیص نمی‌دهد، همچنان در جاده بدون پایان گمراهی و ضلالت راه می پیماید تا از نفس بیافتد. و فردی که در انتهای آن سراب چاهی را تشخیص می‌دهد که توسط رهبران روان پریش و خود ره گم کرده برایش حفرشده است، دچار اختلالات ذهنی می‌گردد. چنین فردی بجای نا امیدی بفکر تنظیم و سر وسامان دادن به افکارش و تصحیح اشتباهاتش در جهت جستجوی راه حل عاقلانه تری برای رسیدن به هدفش می‌افتد.

نطفه تضاد بین فرد و تشکیلات در این هنگام بسته می شود. از نظر رهبر، فرد می‌خواهد آن انضباط آهنین تشکیلاتی را خدشه‌دار کند. او قصد دارد تا پرستیژ و موقعیت رهبرفرقه را لکه داركند. موقعیتی که برای رهبر به این سادگی ها و ارزان بدست نیامده است. مسعود رجوی کسی بوده است که با صرف سال ها زمان، و با براه انداختن انواع و اقسام حقه ها، نیرنگ ها و علم كردن انقلابات ایدئو لوژیک، رهبری سازمان مجاهدین را از یک “ مرکزیت دموکراتیک” به “ رهبری ایدئولوژیک” تبدیل كند، و خودش را در سمت رهبر خاص الخالص جا بیاندازد. رهبری که از همگان طلبکار است و خود را پاسخگوی خطاها ، خلاف ها ، تجاوزاتش به حقوق طبیعی و انسانی اعضای سازمان ، شهروندان عراقی و ملت ایران نمی داند. اینها از جمله مواردی هستند که فرد و یا عضو مورد نظر ما را “ مساله‌دار” و در حد خواهان خروج یا فرار از وضعیت موجود كرده است.

فرد مساله‌دار در ابتدای ورود به سازمان شنیده است که “ درب ورود به تشکیلات مجاهدین بسته ولی درب خروج همیشه باز است”. اما او جسته و گریخته شنیده و دیده است که مساله داران را کتک زده اند، شکنجه دادند، به‌طور مخفیانه و با شیوه های مختلف کشته اند، سال‌ها آنها را در سلول های کوچک پنهان كرده و بسیاری را به حکومت عراق تحویل دادند که بسیاری از نمونه هایش انسانهایی بودند که تحمل هشت سال زندان و شکنجه در ابوغریب، چند سال در زندان تیف و یا تحمل مشقات در تبعید گاه شهر رمادی عراق را به جان خریدند و حاضر به بازگشت و ادامه دریوزگی به درگاه رجوی را نشدند.

فرد آماده برای فرار به یاد می آورد که خودش در چندین تجمع در دادگاه های ساختگی و قلابی رهبر ساخته، برای متقاعد كردن ناراضیان به ادامه ماندن در اردوگاه اشرف شرکت كرده. و به خاطر می آورد که با مقاومت این افراد، آنها توسط فالانژهای چماقدار رجوی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و سپس به خارج از صحنه برده شده و دیگر هرگز کسی اثری از زنده یا مرده آنها اطلاعی به‌دست نیاورده است.

او بسیار اخبار از فرار اعضا با استفاده از طرق و شیوه های مختلف شنیده است که سازمان با تمامی پیچیدگی و به‌کار بردن تمهیدات قادر به پنهان كردنش از دید دیگر عضو ها و هواداران نبوده. اما مسوولین تشکیلات آنها را مزدور ، جاسوس نامیده اند.

آن فرد پا به فرار می داند که آنها نه مزدور و نه جاسوس و غیر، بلکه انسان های صادقی بودند که برای پیشبرد اهداف مثبتی در دام این رهبر و تار عنکبوتی اش به‌نام ارتش آزادی‌بخش گیر کرده بودند. او می داند که بسیاری از آنها در پست ها و رده های بالای تشکیلاتی قرار داشتند و بعضا عنوان “ مجاهد قهرمان “ را با خود به یدک می‌کشیدند.

سپس این سوال برایش پیش می آید که اگر درب خروج باز می‌باشد پس چه نیازی بود که این افراد خودشان را به خطر بیاندازند و از سیم های خاردار ، دیوار های بلند و تیر رس تک تیر اندازان مستقر در برج های دیده بانی عبور كنند؟

کمبود اطلاعات و پیچیدگی فرد، در مقابل جمع باعث ایجاد سوء ظن رهبر و گماشتن مامورین خاص و فدایی خویش به‌طور ویژه برای زیر نظر گرفتن فرد مساله‌دار می شود و اقدام به فرار را مشکل می‌کند.

اما آنچه که برای آن فرد آماده به فرار از همه چیز اسفناکتر است، خیانتی است که به تمامی آمال و آرزوهایش توسط رئیس فرقه شده است. سوء استفاده ای است که او از صداقت، ساده اندیشی و اعتمادش كرده. و افسوس می‌خورد از تمامی سال های عمرخودش ودیگرانی که برای هیچ و پوچ و بی‌ثمر‌گذشته است.

اما او برای جبران گذشته و امید به آینده تصمیمش را مي‌گيرد. تصمیمی که به ریسک عبوربا کمک یک طناب باریک از عرض یک رودخانه عمیق شباهت دارد.

وقتی که او در روی طناب تلاش می‌کند تا خودش را به آن طرف رودخانه برساند، با سه صحنه مرگ زا مواجه مي‌شود:

1- در پشت سر فالانژها و مسخ شدگان رئیس فرقه هستند که اگر به او دسترسی پیدا کنند سرش را بمانند سر بهرام به زیر آب می‌کنند و می‌گویند که شنا بلد نبود. سپس سعی در قالب كردن جنازه اش به عنوان شهید به خلق قهرمان می‌كنند.

2- اگر به رودخانه بیفتد طعمه سوسمارها مي شود.

3- چنانچه به آن طرف رودخانه برسد با دنیایی مواجه خواهد شد که چندین دهه از آن بی خبر مانده است. نمی داند که در آن طرف دوست در انتظارش است یا دشمن؟

در مدت بیست و پنج سالی که این فرقه در اردوگاه اشرف مستقر است صد ها نفر توانستند با استفاده از این طناب نا مطمئن و تحمل مشقات زیاد خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند. فقط یک نفر در رودخانه غرق شد.

آنهایی که به هر عنوان تا کنون توان ریسک پذیری برای عبور از روی رودخانه با توسل به طناب آزادی را نداشتند یا توسط رئیس این فرقه ، مفقودالاثر گشتند و لیست شهدا را طولانی كردند و یا هنوز در چاه ویل اشرف سرگردان و بلا تکلیف به سر می‌برند. همیشه مرسوم بوده است که آزادگان خواهان آزادی دوستان دربندشان بوده و هستند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.