گفتوگو که شروع میشود، ناگهان غافلگیرمان میکند، میگوید، میخواهم حرفهایی را که تا به حال در جایی نگفتهام، با شما در میان بگذارم، ما هم دل به صحبتهایش میدهیم و با او همراه میشویم. از زد و بندهای پشت پرده در سینما تا نقد معاونت بینالملل بنیاد فارابی وزارت ارشاد که با همه تغییر و تحولات در این سالها «محکم» سرجایش نشسته تا سایه پنهانی و به قول خودش «تور فرهنگی» برخی سفارتخانههای خارجی بر سر سینما تا … . ابوالقاسم طالبی، کارگردان سریال «به کجا چنین شتابان» 13 سال سردبیر ماهنامه سینما ویدئو بوده و
300 مقاله در ارتباط با سینما در نشریهاش به چاپ رسانده است. از بنیانگذاران انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و موسسه رسانههای تصویری و همچنین رئیس انجمن سینماگران مستقل ایران است. طالبی فیلمهایی چون ویرانگر، آقای رئیسجمهور، نغمه، عروس افغان، جنگ کودکانه، دستهای خالی و مجموعههای بازگشت پرستوها و به کجا چنین شتابان را نوشته و کارگردانی کرده است. از میان کارهای سینمایی او فیلم «آقای رئیسجمهور» حکایتهای عجیب فراوانی دارد که قول داده مفصلش را در گفتوگوی دیگری با ما در میان بگذارد. اما همین قدر که فیلم «آقای رئیسجمهور» در سالهای پایانی دوره اول دولت اصلاحات که شعار دهن پر کن «دانستن حق مردم است»، «آزادی بیان» و «زنده باد مخالف من»دادهميشد،شاید باور نکنید تنها 6 یا 7 روز اکران شد که یک روزش هم سینماها تعطیل بود! و سرنوشت تنها فیلم انتقادی در دولت اصلاحات خیلی حرفها با خود دارد و دست خیلی از مدعیان و تو خالی بودن شعارها و ادعاها را روشن ساخت برای ثبت در تاریخ. وقتی از او میپرسیم چرا فیلم «آقای رئیسجمهور» و برخی دیگر از فیلمهایت مثل «عروس افغان» که رویکرد ضد آمریکایی دارند از صدا و سیما پخش نمیشوند، جواب میدهد؛ این را از آقای ضرغامی بپرسید، من نباید جواب بدهم! از راننده آژانس که ما را داشت به قرار مصاحبه میرساند، پرسیدم؛ سریال «به کجا چنین شتابان» رو دیدی، مثل اینکه منتظر بود کسی از او این سؤال را بپرسد، شروع کرد به تحلیل سریال که بله! سریال خوبی بود، حتی من از کارم میزدم و میرفتم خانه تا این سریال را ببینم. با یک شور و حرارتی از سریال حرف میزد، آخرش هم گفت که قسمت آخر سریال رو توی یک میهمانی 40 نفره دیده که همه میهمانی را تعطیل کردیم و بیخیال فامیل نشستیم پای قسمت آخر و … البته راننده انتظار داشت پایانبندی سریال جور دیگری تمام شود و مثلا یونس به مریم برسد، یونس دادگاهی بشود و … اما طالبی در قسمت آخر هم همه را غافلگیر کرد!
*****
چه شد که به این سریال رسیدید، دغدغه شخصی بود یا سفارش؟ آیا ما به ازای خارجی داشت؟
فیلم یا سریال ساخته شده شبیه به این کار را جایی ندیدهام. اما پرونده نگین غرب، شفق و چند موضوع اجتماعی دیگر در خارج از این داستان اتفاق افتاده، اگرنه کاری که ما به ازای ساخته شده داشته باشد، به غیر از نخستین فیلم خودم که «ویرانگر» بود تا به حال انجام ندادهام. در فیلم ویرانگر هم بعد از ساختن فیلم، متوجه شدم که شبیه کار شغال اثر «فردزینمان» است.
اینکه انگار خیلی عیب نیست! اخیراً مد شده دوستان فیلمهای خارجی یا قبل از انقلاب را میبینند و با کمی تغییرات دوباره سازی میکنند؟
البته خیلیها این کار را میکنند و ما میبینیم که بعضی از فیلمهای سینمایی ما، نمونه خارجی دارد.
اصلاً دغدغه شما از فیلمسازی چیست؟
علت اینکه وارد این حوزه شدم احساس کردم در قالب سینما و هنر میتوانم اندیشههایم را بروز دهم. 15 سالی که مدیر مسؤول و سردبیر نشریه سینمایی بودم، نیز به دنبال همان به تعبیر شما دغدغهها که جز حفظ و گسترش انقلاب اسلامی نیست، بودم.
این حفظ و گسترش انقلاب اسلامی بازمیگردد به نسلی که به آن تعلق دارید؟!
خیر پسرم.دغدغههای این حقیر فراتر از یک نسل است بلکه به همه انسانها و همه تاریخ و همه آینده باز میگردد. جنگ فقر و غنا، جنگ ظالم و مظلوم، جنگ کفر و شرک و الحاد و توحید و یکتاپرستی، جنگ آزادی و آزادگی با دیکتاتوری و استبداد؛ اینها نسلی نیست کاملاً اعتقادی است.
از این حرفها میزنید که می گویند فیلمتان شعاری است!
بگویند به جهنم که میگویند. دلیلی نمیبینم که این افکار را پنهان کنم هرکس به اندازه دو ریال فهم تصویری داشته باشد و سریال مرا ببیند میفهمد کسی که پشت این دوربین است کارش را بلد است، حرفهای دیگر اضافی است، ما با صراحت اعلام میکنیم به دنبال اهداف خمینی کبیر(ره) در سینما هستیم. متاسفانه برخی بهخاطر جذب مخاطب، مطبوعات، نشریات و حضور در محافل به اصطلاح روشنفکری در مقابل این مباحث و دغدغهها سکوت میکنند که اقبال عدهای را به دنبال سکوتشان داشته باشند حتی اقبال ارگانهای دولتی مثل بنیاد فارابی که 20 سال است تحت سیطره گروهی خاص است و این گروه همفکرانشان را ساپورت میکنند تا فیلمهایشان را در جشنوارههای مختلف جهان شرکت دهند و آنها را جهانی کنند.
یعنی در این20 سال کسی اراده نکرده تغییری در بینالملل بنياد فارابی بدهد؟
هر مدیری آمد نتوانست بینالملل بنیاد فارابی را اصلاح کند،چرا که گرفتار سفرهای خارجی شد که این گروه برایش تنظیم میکنند. من امیدوارم آقای شمقدری با تدبیر، فضایی درست کنند تا تغییر مدیریتی و پرسنلی در بین الملل فارابی ایجاد شود و اعضای فعلی دیگر بازنشست شوند. کسانی مثل پناهی، قبادی، مخملباف و تمام کسانی که برای غربیها مزدوری کردند از طریق همین بنیاد به سینمای ایران تحمیل شدند. تعدادی از سینماگران آشنا به مقوله میدانند که اگر حمایت فارابی نبود آنها عرضه حضور در محافل خارجی را به این وسعت نداشتند.
یعنی فارابی افراد را در سطح جهان مطرح میکند یا کیفیت فیلمها؟
ببینید وزارت امور خارجه سینمای ایران بینالملل فارابی است كه متاسفانه تحت تسلط تفکرخاصي قرار گرفته، البته این اواخر دو، سه نفر از کسانی هم که اسم انقلاب را میآوردند به جشنوارهها بردند ولی سعی کردند طوری با آنها برخورد کنند که وقتی بازگشتند دیگر حرفهای انقلابی خود را نزنند چرا که اگر ادامه میدادند در جشنوارههای بعدی تحویلشان نمیگرفتند و دعوت نمیشدند.
کار به جايی میرسد که به آقای میرکریمی میگویند اگر میخواهی در جشنواره باشی فلان صحنه پلان خود را در فیلم «زیر نورماه» حذف کن.
کدام قسمت را؟
آخرین پلانی که روحانی، پسر بزهکار را به روستای خودش میبرد تا از او یک انسان والا مرتبه بسازد.
فارابی گفته بود این پلان را حذف کنید؟
خیر، جشنواره گفته بود. منظور من فضای حاکم بر کارگردانان ما ست.
پس شما عامل فاصله سینما با انقلاب اسلامی را بنیاد فارابی میدانید؟
بله اعتقاد من این است که اگر فضای بنیاد فارابی با فضای انقلاب اسلامی منطبق بود ما الان سینمای انقلاب اسلامی داشتیم البته نه به طور کامل ولی میتوانیم شصت، چهل باشد الان با خوشبینی 90 به 10 است.
حوزه هنری پس در این میان چه کاره بود آیا آن بخش سینمایی که میگویید با انقلاب اسلامی است در حوزه شکل گرفته؟
حوزه هنری هم در این جریان حل شد. 8 سال سیاه فرهنگی پس از دوم خرداد موجب شد که تعدادی از فیلمسازان و مدیران فرهنگی به این باور برسند که رشد و جهانی شدن در اباحهگری، بیدینی و گرایش به غرب است. بنا بر اين کارگردانان با ذوق و بیذوق متوجه شدند که اگر به این تفکر کولی بدهند علاوه بر جهانی شدن میتوانند حتی صاحب خانه در فرانسه و یا سوییس و کانادا و گرین کارت شوند و فرزندانشان را برای تحصیل به غرب بفرستند و خود نیز چنان بینالمللی شوند که اگر فردا در ایران خطایی مرتکب شدند و کار خلاف قانون کردند حاشیه امن و حمایت و اقامت کشورهای خارجی را نیز داشته باشند، این برنامهای بود که از آن زمان برای جذب سینماگران به غرب و ریزش نیروهای انقلاب اسلامی در این میدان ریخته شده و هنوز هم در حال اجرا شدن است و حوزه هنری در زمان مدیران قبلی این تفکر را صریح دنبال کردند البته برخي با سکوت، مسامحه و اقدام نکردن در باره حذف این تفکر و مديران قبلتر در يك دوره 10 ساله این سیاست را دنبال كردند.
شما نمی ترسید اینطور صریح حرف میزنید؛ مگر به جز حوزه و فارابی جایی هست که بتوانید فیلم سینمایی بسازید؟
حقیر قبلاً هم این حرفها را گفتم و نوشتم الان باز میگویم چون وظیفه داریم بگوییم. ممکن است فردا دیگر زنده نباشم. باید گفت و فریاد زد که تفکر غربگرا بر مدیران بینالملل سینمای ایران حاکم است.
این تفکر در سیاست و در اقتصاد هم هست ولی باورمان نمیشد به این غلظت در سینما هم حاکم باشد؟
ما در عرصه انقلاب اسلامی اگر در سیاست و اقتصاد تفکرات مزدوری برای غرب داریم در سینما هم داریم. آقازادههای غربزده همانقدر که در اقتصاد نفوذ دارند در سینما نیز نفوذ دارند. جریان براندازی جمهوری اسلامی از لحاظ فرهنگی در سینما نیرو دارد. خانه سینما که محلی برای حل دغدغهها و مشکلات صنفی است را مدتها عدهای به عنوان یک حزب درآوردند و کسی در سینمای ایران جرات مقابله با این تفکر را نداشت، چنان هژمونی ایجاد کردند که آدم یاد فضای مککارتی در هالیوود میافتد.
يعني این همه سینماگر حاضر به خدمت برای حزبشان هستند؟
البته آدمهای زیادی ندارند 20 یا 30 نفر هستند که از طرف سیاسیون سبیلشان چرب میشود و تفکر حاکم بر بینالملل فارابی هم اینها را حسابی تر و خشک میکند. سالی چندین سفر جشنوارهای و هفته فیلم و خلاصه به هر وسیلهای اینها را توی بوق میکنند ولی هزینه اعمال این آقایان و خانمها را نزدیک به 5 هزار سینماگر ایران میدهند، هر کاری میکنند به نام سینمای جمهوری اسلامی میکنند؛ به کام حزب به نام سینماگران ایران.
اخیراً اختلافاتی در خانه سینما ایجاد شده اینها کدامشان حزبی هستند؟
زیادهخواهان حزبی میخواهند خانه سینما را اتاق جنگ علیه معاونت سینمایی کنند . عدهای دیگر که ممکن است به لحاظ فکری هم با معاونت سینمایی نزدیک نباشند ولی به جمهوری اسلامی عقیدهمند هستند جلوی اینها ایستادهاند. به واقع خستهشدهاند از بس فرمایشات این بیست، سی نفر را گوش دادند. این حزبها برای پیاده کردن راهبردهای فرهنگی خانه سینما را انتخاب کردهاند، چون واقعاً روحانیت و دستگاههای مردمی و دینی نظارت جدی ندارند. حیاط خلوت است برای آنها.
مگر مردم سینما نمیروند؟
مشتری سینما مشخص و محدود است اما شما مطمئن باشید گروههای تاثیرگذار و مرجع مثل مراجع و مجتهدان، مسؤولان متدین و قضات مسلمان انقلابی به سینما نمیروند برای همین است که روی برنامههای تلویزیون حساسترند چون میبینند البته تنها کسی از مراجع که فیلم میبیند و انتخاب میکند و جریانات را رصد میکند، رهبر فرزانه، اندیشمند و پیر دانای ما است و آنچه را که دیگران در آینه نمیبینند، ایشان در خشت خام میبینند. من وقتی سخنرانیهای ایشان پیرامون مسائل فرهنگی را گوش میدهم احساس میکنم که ایشان از جزئیترین برنامهها مطلع و آگاه هستند. بنا بر اين توصیه و پیشنهاد و ارائه طریق میفرمایند ولی کو گوش شنوای مدیری که دنبال دغدغه رهبری برود.
با وجود تغییر دولت یعنی آمدن دولت دکتر احمدینژاد هم این تغییر حاصل نشده؟ این جریان فرهنگی هیچ تغییری نکرده و همان مسیر را دنبال میکند؟!
من آقای صفارهرندی را خیلی دوست دارم. انسان درستکار، با تقوا، دلسوز و صاحب قلم و زحمتکشی است ولی ایشان با اعتمادی که به یک نفر کرد و این اعتماد افراطی بود، وی را معاون سینمایی خودش قرار داد و در بر همان پاشنه چرخید.
خب شما با ایشان دوست بودید، چرا نگفتید؟ چرا روشنگری نکردید؟
ما هر چه گفتیم و خواهش کردیم و التماس کردیم نتوانستیم ایشان را مجاب کنیم تا در انتخاب معاونت سینمایی خود تجدیدنظر کند. خودمن به ایشان گفتم چرا باید فیلمهای سنتوری، پاداش و فیلمهای خانم تهمینه میلانی صد سال به این سالها و مکث توقیف شود؟
… این فیلمها را چه مدیرانی پشتیبانی کردهاند؟ چه مدیرانی در جریان تولید بودهاند؟ پس این نظارت و ارزشیابی در تولید به چه کار میآید؟ پس این حقوق بگیرها و شوراها چه کاری انجام میدهند؟ این رفتوآمدها، مصاحبه کردنها و عکس گرفتنها برای چیست؟ اگر نمیتوانند نظارت کنند تعطیل کنند و بگویند هرکس فیلم را خودش تهیه کند و مسؤولیت آن با خودش و اگر شکایتی شد به قوه قضائیه مراجعه کنند و پاسخ دهند ولی ایشان لبخند زدند که شما به برنامه من اعتماد کنید.
الان را چطور ارزیابی میکنید، آقای حسینی و آقای شمقدری؟
دوستان فعلی ما که الان مشغول به کارند هم آقای دکتر حسینی و آقای شمقدری و هم آقای سجادپور میدانند که اگر سال دیگر فیلمی تولید شد و دستور توقیف دادند، کسی از آنها قبول نمیکند حرفهایی از قبیل تقصیر ما نبود و فلان و بهمان… بنا بر اين باید از هماکنون نظارت جدی داشته باشند با ادای روشنفکری و باج دادن به جریانی که اختاپوسگونه به همه جای سینما نفوذ کرده و در ذهن و جان سینماگران تنیده که اگر با تفکر ما همراه نشوی هنرمند نیستی اگر با تفکر ما باشی هرچه باشی هنرمند و فرهیختهای.
فکر میکنید دستاندرکاران فعلی باج میدهند به این جریان؟
بالاخره این هژمونی واقعاً وجود دارد و تا شکسته نشود کاری از پیش نمیرود البته دستاندرکاران فعلی دارند جریان را مدیریت میکننداما باید دستگاههای نظارتی کشوری در امور فرهنگ که تاکنون خیلی ضعیف عمل کردهاند به کمک وزارت ارشاد و معاونت سینمایی بیایند.
آيا منظورتان دستگاههاي اطلاعاتي است؟
نميدانم كجا و كي هر كس نظارت بايد ميكرد وقتي حركتي براي براندازي ايجاد مي شود اين براندازي فقط در زمينه سياسي و نظامي نيست. وقتي صحبت از جنگ نرم مي شود ستاد آن در برخي مراكز فرهنگي است، هم به لحاظ رسيدگي و توجه بودجه و هم به لحاظ مواظبت از جريان برانداز بايد روي اين مركز به طور جدي حساس باشند قوه قضائيه معاونت پيشگيري تشكيل داده بايد ورود پيدا كند و نهادهاي ديگر كه مسئول نظارت هستند. لذا ما نبايد جنگ نرم را در حد چند وبلاگ ببينيم، البته وبلاگها و اينترنت مهم است اما بايد بدانيم سينما مهمترين مركز الهامبخش در رسانههاي تصويري است و ترديد نكنيد كه تلويزيون از سينما تأثير جدي ميگيرد. شما اگر سريالهاي تلويزيون را رصد كنيد ميبينيد حتي فيلمي كه توقيف شده، 3 سال بعد سريال آن در تلويزيون به شكل مميزي شده پخش ميشود البته تلويزيون در در اين زمينه تا حدودي مديريت ميشود ولي سينما و نهادهاي مربوطهاش رهايند و جريان برانداز روي آنها متمركز شده است.
چند نمونه فیلم و سریال مثال میزنید که متاثر از جریان برانداز است؟
چون نام بردن از این فیلمها به سینماگران برمیگردد لذا از گفتن آن خودداری میکنم. چون مشکل ما افراد نیستند. در واقع «الناس علی دین ملوکهم» این ملوک فرهنگ وقتی تحت تاثیر آن جریان قرار میگیرند، این اتفاقات رخ میدهد.
یعنی ملوک فرهنگ حزباللهی و دلسوز نداریم؟
البته که داریم ملوک فرهنگی کم هستند اما داریم ولی همینکه میخواهند حرکتی کنند جو کاذبی توسط این جریان فکری ایجاد میشود و فریاد برمیآورند که فرهنگ ما ضربه خورد ای داد بیداد فضای فرهنگی ال شد و بل شد.
از آقای مجیدی در محضر رهبری شنیدم که میخواهند طبق فهرستی که درست شده با یکسری افراد برخورد کنند، آیا منظور شما چنین برخوردی است دیگر؟
نه اصلاً صحبت من اینجاست برای برخورد با کسانی که در جامعه پردهدری میکنند که دیگر نیازی به فهرست و این طور برنامهها نیست. اگر مست بودن در هنگام رانندگی جرم است، برای من کارگردان جرم است، برای هنرمند، موسیقیدان، سینماگر، نقاش، سیاستمدار، آقازاده و… هم جرم است و نباید به خاطر معروف بودن شخص به هر دلیلی، قانون اعمال نشود. البته برخورد با هنرمندان ویژگی و ظرافت خاص خودش را دارد و نباید فضا سیاستزده و امنیتی شود. به عکس باید تلاش کرد فضای سینما از حالت امنیتی و سیاستزده درآید.
مگر فضای سینما سیاست زده و امنیتی است؟
نه، از طرف سرویسهای امنیتی ایران خیر، بلکه از طرف رایزنهای فرهنگی سفارتخانهها موضوع را سیاستزده و سپس امنیتی کردهاند.
یعنی آنها فضای امنیتی در سینمای ما ایجاد کردند مثلاً سازمان موساد و اینتليجنت سرویس؟
بله سینمای ما تحت سیطره و حکمرانی برنامههای این سازمانهای جاسوسی است. صحبت من این است که ای مسؤولین نظام اسلامی ما را از دست عوامل این سازمانها رها کنید، کمک کنید ما نفس بکشیم در فضای انقلاب اسلامی کمک کنید ما اگر گفتیم طرفدار انقلاب و حکومت اسلامی هستیم اینطور مطرود هژمونی مک کارتی سینما ایجاد شده توسط عوامل سازمانهای جاسوسی نشویم، باید فریاد بزنیم یاللمسلمین به داد ما برسید اینجا اگر کسی بخواهد سخت طرفدار ارزشهای انقلاب اسلامی باشد هنرمندش نمیخوانند حتی اگر از هر پنجهاش هنر ببارد، ریاکارش می خوانند، تخطئهاش میکنند. مزدورش میدانند چنان فضاسازی میکنند که شخص بترسد و عقب بکشد اما اگر مثل یک گربه زیر دست و پای انگلیس، فرانسه و کانادا میومیو کند مردمش و وطنش را بفروشد افتخارات ملیاش را به سخره بگیرد و دین مردم مظلوم را وارونه جلوه کند هنرمندش میخوانند.
یعنی نوریزاد الان از نظر عدهای هنرمند شده؟
بله، خیلی خوب مثالی زدید آنها نوری زاد را به حساب نمیآوردند این را خود نوری زادهم فهمیده بود. او فهمید تا گذشتهاش را نفی نکند قبولش نمیکنند.
خب هنر چندانی هم نداشت پس آسانترین راه را انتخاب کرد؟
بله مثل 90 درصد کسانی که تازه وارد سینما میشوند و ادعای انقلابی بودن میکنند بعد از یک فیلم میفهمند که باید حرفی نزنند که بوی انقلاب اسلامی بدهد وگر نه نقره داغ میشوند اگر کسی میخواهد بدون هنر هنرمند شود باید برود زیر چتر فرهنگی تعریف شده سفارتخانهها.
آیا فقط با تطمیع کار میکنند یا تهدید؟
با هر دو، میتوانید از افراد سوال کنید که چند بار از صنف با آنها تماس گرفته شده تا مطلبی را امضا کنند یا در جلسهای شرکت نکنند و اگر هم کسی میگفت من با جناح فلان و بهمان کاری ندارم به او میگفتند مگر نمیخواهی در سینما به کارت ادامه بدهی. واقعاً هم این کار را میکردند چرا که آنها در اغلب شوراها و مراکز تصمیمگیری نفوذ دارند و میتوانند براحتی از ادامه فعالیتهای یک نفر جلوگیری کنند. لذا وقتی یک منشی صحنه، دستیار فیلمبردار و یا کارگردان از طرف این تفکر تحت فشار قرار میگیرد در حالیکه در بعضی مواقع برای حذف یک پلان میگویند زیر بار ارشاد و نظارت نمیرویم؟
وقتی رئیسجمهور ایران جلسهای با هنرمندان میگذارد چه کسی سینماگران را تحت فشار قرار میدهد که در این جلسه حاضر نشوید، مشخص میشود که این یک موضوع کاملا امنیتی از جانب سازمانهای جاسوسی مستقیم یا غیرمستقیم هدایت و مدیریت میشود و هیچ ربطی به فرهنگ ندارد. متاسفانه نیروهای مسؤول هم برای اینکه ژست فرهنگی بگیرند برخورد مطلوبی با خطاکاران این عرصه نکردند و نمیکنند. فضا را دست سفارتخانههای ویزا دهنده و دعوت کننده به مراسم فرهنگی و جشنوارهها دادهاند البته اکثریت حال دعوا ندارند نه اینکه همه وابسته باشند بلکه میخواهند کار کنند.
عجیب است خیلیها میگویند نگاه امنیتی از طرف دولت و نظام به سینماست اما شما به این معتقد نیستید؟
البته که معتقد نیستم، چون نیست اگر بود که قبادی نمیتوانست فیلم بسازد بدون پروانه ساخت با افرادی که همگی عضو صنوف رسمی خانه سینما هستند و اقعیت این است که ما تحت تور سفارتخانهها و دستگاههای امنیتی خارجی هستیم. چطور میشود که در میهمانی سفارت فرانسه 200 هنرمند شرکت میکنند.
آیا میتوانید چند نفر از كساني که تفکر سفارتخانهها را نمایندگی میکنند نام ببرید؟
کار من نیست. عده خیلی کمی در این وادی بازیچه سیاستبازان و آدمهایی که در دست آنها هستند و به الاف و الوف رسیدند،شدهاند و نام هنرمندهم مدال سینهشان. ما سینماگریم، نباید درگیر این مسائل شویم. اگر 4- 3 دفعه ماها را به دادگاه ببرند دیگر نمیتوانیم کار هنری انجام بدهیم. هنرمند وقتی کار نکند از صحنه حذف میشود.
مگر اینها جز اینکه مثلاً کار به بچههای سالم ندهند کار دیگري هم میتوانند بکنند؟
خشنترین برخورد با هنرمند نادیده گرفتن او است. دوره ریاست آقای خاتمی بر وزارت ارشاد، بچههایی که مشخصا اعلام کردند ما ولایتفقیه را قبول داریم و پای انقلاب ایستادهایم و خواستند ولایتفقیه را در یک فیلم نشان دهند یعنی قصهای بسازند که در آن مدیریت ولی مشخص شود همانگونه که سینمای آمریکا صدها فیلم ساخته و اقتدار حکومت و کانون اصلی قدرت را در برخورد با فساد داخل بدنه حکومت از پلیس تا کنگره و وزیر نشان داده. هنرمند مسلمان ولایتی هم میتوانست این کار را بکند اما تحت هجوم و فشار جریانی قرارشان دادند که هرگز چنین اتفاقی رخ نداد و حتی الان که من میگویم هم عدهای میگویند چه حرفها میزنند. مدیریت ولایت فقیه را چه به سینما؟
اگر یک مثال بزنید برای ما و خوانندگان مفید است که سینما و مدیریت ولایت فقیه چطور جمع میشوند؟
درفیلم آژانس شیشهای یک سکانس بود که یک نفر نامهای از جایی آورده و حاجی و عباس را برای درمان به خارج میفرستد. شما احساس میکنید سیستم ولایت دارد مدیریت میکند.
شما می گویید اگر از پاپ، کلیسا، فمینیسم، غرب و تکنولوژی فیلم بسازید کار روشنفکرانه و هنری محسوب میشود اما اگر از ولایت فقیه در فیلمتان دفاع کنید دیگر جایی در سینما ندارید ولی حاتمیکیا که الان هست؟
سازنده آژانس هم بعد موج مرده را ساخت که مبارزان حزب الله با آمریکا مثل دون کیشوتهستند شما فکر نمیکنید هژمونی که از آن یاد میکنم مستقیم و غیرمستقیم او را واداشت که آنگونه بگوید البته ممکن است خودش منکر باشد ولی تحلیل حقیر همین است که عرض میکنم.
پس شما معتقدید ضعف سینمای ما از ضعف فنی کارگردانهای ما نیست؟
اتفاقا ما کارگردانهای بسیار خوش ذوقی داریم. اما تحت تور امنیتی سفارتخانهها هستیم و آنها فعالیتهای سینمایی ما را بشدت محدود کردهاند. من وقتی به خارج از کشور سفر میکنم به سختی باید خودم محلی را برای زندگی و کارم بیابم ولی اگر جزو جریان ولایی نباشم، رایزن فرهنگی و سفیر به استقبال من میآیند، بهترین محل را برایم مهیا میکنند و به ميهمانیهای مخصوص دعوت میشوم. برویدتحقیق کنید ببینید چقدر تفکر ولایی مظلوم است در سینمای ایران. طبیعتا ظرفیت افراد هم تا مدتی است و ناامید میشوند. میبرند و این بریدگی اول در کارهایشان بروز و ظهور پیدا میکند بعد در گرایشهای جناحی.
پس آنها که در خارج مرتب جایزه میگیرند و تازه هم به سینما آمدهاند می گویند ما مستقل از دولت هستیم؟
اگر بینالملل فارابی به طور جدی دنبال فیلم نباشد، فیلم در هیچ کجای جهان جایگاه جدی ندارد و لذا هنرمندان برای ارائه اثر خود باید با این جریان هماهنگ باشند. سازنده فیلم جنگ کودکانه من بودم اما به دلیل ضد آمریکایی بودن جواز حضور در هیچ جشنوارهای را کسب نکرد حتی به لبنان و ویتنام هم راه نیافت. زمانی که آمریکا به افغانستان حمله کرده بود ما خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و ایشان پرسیدند چرا راجع به جنایاتی که آمریکا در افغانستان مرتکب شده فیلم نمیسازید؟ من از آن جلسه که بیرون آمدم رفتم دنبال حرف آقا در افغانستان و پاکستان و ایران، خون جگر خوردم تا فیلم عروس افغان را ساختم و بعد از حمله به عراق فیلمی پیرامون این موضوع ساختم اما دوستان دیگر، فیلمی پیرامون این موضوعات نساختند چرا که میدانند هزینه دارد.
الان فیلم سینمایی جنگ کودکانه و عروس افغان در چه وضعی هستند؟
4 سال است فیلم جنگ کودکانه و 5 سال است عروس افغان ساخته شده هیچ کدام نه در سینما و نه در تلویزیون نه در نمایش خانگی دیده نشدند . واقعاً این دو فیلم از تله فیلمهایی که تبدیل به سینمایی میشود و در سینما و تلویزیون نمایش داده میشود ضعیفتر است؟ دوستان فیلمساز حق دارند که از کنار گذاشته شدن بترسند میبینند فیلمهای من اکران نمیشود عبرت میگیرند. همین مصاحبه من باعث میشود در دهها وبلاگ، سایت و … مورد هجوم قرار بگیرم. خب سینماگر میخواهد فیلمش را بسازد اکران شود، مورد توجه داخل و خارج از کشور باشد در محافل هنرمندش بخوانند این ميسر نمیشود مگر به آنچه عرض کردم. البته الان سینماگران فعال و موفقی هم داریم که تن به این جریان ندادهاند ولی آنها هم با خونجگر مستقلند.
اکثریت با کدام طرف است؟
تعداد اینها نسبت به انقلاب اسلامی مثل همان گنجشکی است که روی درخت تناوری نشست و در هنگام پرواز به درخت گفت درخت محکم بایست میخواهم بلند شوم. درخت گفت من نفهمیدم کی نشستی اینها از نظر عدهو هنر خیلی قلیلاند اما شبكهاي اینها را بزرگ کرد. آن خانم اصلاً کجای سینمای ایران قراردارد که فیلم اولش به 60 جشنواره خارجی برود؟ این کار را بینالملل فارابی کرد البته شروعش با اینها بود بعد جشنوارههای خارجی دیدند عجب بیانیهای علیه اسلام و جمهوری اسلامی و تفکر انقلاب اسلامی توسط خود جمهوری اسلامی صادر شده ذوق مرگ شدند . این خانم هم احساس فول هنرمندی کردند.
اگر تور امنیتی سفارتخانهها بعد از این مصاحبه شاکی شدند چه میکنی؟
البته اینها اینقدرها هم قدرتمند نیستند توهم قدرت دارند. مگر حزبالله مرده است که چهارتا پادوی سفارتخانهها چنین غلطهایی کنند آنقدر قاضی شریف در این ملک هست که من بتوانم حرف بزنم اگر هم نبود جانم فدای حرف حق. مهم نیست، نهایتا قرصهایی که دکتر برایم تجویز کرده را برمیدارم میروم زندان میخورم.
آقای خاتمی سرسلسله این جریان بوده؟
آقای خاتمی نه درجات معنوی دارد، نه عالم جلیلالقدری و نه فقیه توانایی است، ولی به یکسریها خوب رسیده و انصافا اگر این جریان بخواهد کسی را پشتیبانی کند تمام و کمال کار را انجام میدهد و آن آدم تحت خجالت و شرمندگی خیس عرق میشود.فقط همین.
بالاخره آقای ده نمکی رویش زمان آقای هرندی است؟
البته من نمیخواهم از آقای دهنمکی دفاع کنم، چون ایشان نیازی به حمایت من ندارند. کسانی در سینمای ما بدترین فیلمها را به عنوان نخستين فیلمشان میسازند مورد تقدیر و تشکر فراوان قرار میگیرند. نزدیک به 150 نفر از این دسته فیلمسازان، در زمان آقای احمدینژاد، به سینمای ایران وارد شدند و البته با عنایات معاونت سینمایی و بعضاً سیما فیلم. سؤال من اینجاست از این عده 150 نفری، چه تعدادی با انقلاب اسلامی رفیق هستند و چه تعدادی در تور امنیتی سفارتخانهها قرار دارند و در جهت اهداف آنها فیلم میسازند. و به دنبال سوژههایی مثل زن در ایران مظلوم است ، حقش پایمال است، کودکآزاری در ایران مشاهده میشود، در ایران سازندگی نیست، مردم مورد فقر و محرومیت هستند، آزادی نیست و مطبوعات را میبندند چکمه ظلم بر سر همه ایران حاکم است و سوژههایی که سرفصل تمام فیلمهایی است که تازه واردان میسازند. اما آقای ده نمکی پای انقلاب تا الان ایستاده فردای کسی را هم نمیشود پیشبینی کرد بله ایشان یکی از آن یکصد و پنجاه نفر بود که ورودش مبارک است.
آیا شهرداری تهران نیز اخیرا با تولید برخی فیلمها وارد این جریان نشده است؟
ورود شهرداری به مسائل فرهنگی هم مبارک است، این ارگان وضعیت مالی خوبی دارد و باید وارد مسائل فرهنگی شود ولی باید ببینیم کار فرهنگی اینها در کدام جهت است فیلمها را باید دید و قضاوت کرد.
یکی دیگر از مشکلات سینمای ما تولید فیلمهای زیرزمینی است، آیا این فیلمها نیز به واسطه همین جریان تولید میشوند؟
قطعا همینطور است. فیلم زیرزمینی، بدون مجوز ساخته میشود. نکته جالب قضیه اینجاست، من که مجوز دارم و در خیابان یا نقاط دیگر قصد فیلمبرداری دارم، بیش از چندین بار در روز به گروه مراجعه میکنند و مجوز میخواهند و حتی با داشتن مجوز هم اجازه فیلمبرداری در بعضی محلها را نمیدهند و با تهدید اینکه فیلم را توقیف و کار را متوقف میکنیم و … مانع پیشرفت فعالیت ما میشوند. اما آقایی میآید و بدون مجوز فیلم میسازد و وقتی به مدیر کل نظارت و ارزشیابی خبر میدهند که این شخص در حال فیلمسازی غیرقانونی است، هیچ اقدامی انجام نمیدهد و دستگاههای مربوطه هم پیشگیری نمیکنند. وقتی فیلم ساخته میشود در جشنواره خارجی اکران میشود، و حتی به بازیگر فیلم هم جایزه میدهند و بازیگر از کشور خارج شده و در جشنواره شرکت و رسما جایزه خود را دریافت میکند.
مگر قوانین خانه سینما این نیست که صنوف باید به قانونمندی سرکار حاضر شوند چطور شد که بدون مجوز ارشاد همه عوامل تولید از جمله فیلمبردار، گریمور، بازیگر و … سر این فیلم حاضر شدند؟ چرا خانه سینما کوچکترین برخوردی با اینها نداشته؟
من نمیدانم بروید از خودشان سؤال کنید تنها مطلبی که من عرض میکنم این است تمام گفتمان سکولاریستی و لائیستی که در سینما و بعضاً تلویزیون ترویج میشود زیر نظر این جریان است بعضی بچههای سینما در هنگام تولید فیلم و سر صحنه نماز میخوانند اما حرف لائیکها و سکولاریستها را میزنند. عشق ایران همه وجودشان را گرفته ولی به نفع آمریکا کار میکنند، حرفهای رادیو اسرائیل را در فیلمشان به کار میبرند. امیدوارم این مصاحبه فقط قیل و قال به پا نکند بلکه تلنگری بشود تا دستگاههای ذیربط اقدامی کنند.
آیا راهکاری هم دارید یا فقط مشکل را میدانید؟
راهکار دادهام سالها پیش. با آقای رئیسجمهور احمدینژاد صحبت کردهام و 3 برنامه در تلویزیون شرکت کردهام و بارها گفتهام معاون سینمایی به لحاظ زیرساخت وجایگاه حکومتی جوابگوی مطالبات سینماگران و حکومت و انقلاب اسلامی نیست چون در شورای امنیت ملی، در تشخیص مصلحت و در شورایعالی انقلاب فرهنگی و در دولت حضور ندارد. باید سازمانی به نام سازمان سینمای انقلاب اسلامی تشکیل شود وتمام دستگاهها و پشتیبانی کنندگان سینما در هم ادغام شوند. تصمیمگیریها متمرکز شود، از سینماگران و تفکر ایرانی اسلامی حمایت شود، باید ما را از سیطره فرهنگی و امنیتی سفارتخانهها بیرون بیاورند و از آن طرف هم اجازه اعمال سلیقه به هر نیروی اطلاعاتی و انتظامی و قضایی ندهند. سازمانی تشکیل شود که مورد اعتماد جمهوری اسلامی و متکی به فرهنگ انقلاب اسلامی باشد و هرگونه تصمیمگیری این سازمان مورد قبول تمام دستگاهها باشد. هر فیلمی مجوز گرفت درجهبندی حمایت بگذارند و تا صد درصد حمایت کلان کنند تبلیغات مجانی صدا و سیما و سازماندهی10 میلیون دانشآموز کشور که باید سینما رفتن را از مدرسه و با معلم و همکلاسیها شروع کنند تا هم سینما رونق یابد هم کسی برای ذائقه عدهای که مشتری سینما هستند و معمولاً هم ثابتند مجبور نشود باج بدهد و برای راضی شدن اینها هر فیلمی بسازد. آن سازمان قدرت این را دارد که برای کارمندان و خانوادههاشان سینما را عادت کند با حمایت هر وزارتخانه از یک فیلم و دهها حرکت دیگر موج سینمارفتن و مخاطب جدید به سینما آوردن و سالنسازی آغاز شود. من به آقای شمقدری و تیمشان امید دارم ولی قدرتی که این جریان دارد این امید را کمرنگ میکند. چرا که معاونت سینمایی و تیم فعلی آن در هیچ جای تصمیمگیری این کشور حضور ندارد. به عنوان مثال اگر الان آن 30 نفر آدم حزبی سینما بیانیه بدهند که فلان و بهمان شده سینما، خیلی راحت میتوانند فضا را برای کار آقای شمقدری سخت و سختتر کنند. چرا که هم پول دارند و هم نفوذ در مطبوعات و سایتها و شبکههای خارجی هم حمایتشان میکنند و بینیازی برای ماندن در سینما و حتی در ایران آنها را شجاع میکند که در مقابل حرکات اصلاحی بایستند.
شما معتقدید که اگر سازمان سینمایی تشکیل نشود آقای شمقدری و دوستانشان هم نمیتوانند کاری را پیش ببرند؟
البته تلاش میکنند اما نهایتاً از نفس میافتند و اتفاق بدی که خواهد افتاد این است که میگویند اینها هم نتوانستند از عهده این 30-20 نفر حزبی سیاست زده سبیل چرب شده از جریانات و احزاب خارج از سینما بربیایند. ما جلسهای خدمت رهبری داشتیم و همین آقای نوریزاد که الان زندان است، بلند شد و علیه فیلم آقای داوودنژاد بیانیهای را قرائت کرد. بعداً در شورای خانه سینما آن آقا گفته بود برای چه اینها در دیدار با رهبر پنبه سینما را زدهاند و به خاطر گفتن مشکلات سینمای کشور، کسانی که با رهبر درددل کردند را مواخذه نمودند که آبروی سینما را بردهاند. سوال اینجاست مشکلات یک صنف را با رهبر فرزانه کشور در میان گذاشتن آبرو بردن است یا برای گرفتن ویزای انگلیس به این در و آن در زدن و در ميهمانی آنچنانی سفیر فرانسه و انگلیس در باغ قلهک و جاهای دیگر شرکت کردن؟ و همین آقا نجسترین عشقها را با نام عشق طاهر مطرح کرد آیا این آبرو بردن سینمای ایران نیست؟ اما خدمت رهبری درد دل کردن آبروی سینما را بردن است؟
در سریال شما بحثی که برای نخستینبار مطرح شد ارتباط اصحاب ثروت و قدرت با رسانهها بود. چه شد که به این موضوع پرداختید؟
این بحث را نخستینبار در فیلم آقای رئیسجمهور مطرح کردم. در آن فیلم شخصی که میخواست رئیسجمهور شود دو روزنامه وارد فضای مطبوعاتی و رسانهای کرد به نام صبح مدنی و عصر مدنی و من این موضوع را در این سریال بسط دادم.
بهتر نبود زندگی بهار و مرتضی جایگزین بخشی از قسمتهای جادههای شمال میشد؟
بهار و مرتضی و زندگی آنها فضای خوبی داشت اما احساس کردم با آوردن آنها در قسمتهای پایانی، سریال خیلی طولانی میشود.
کار چقدر طول کشید؟
یکسال و نیم فیلمبرداری و 6 ماه پیش تولید به طول انجامید و تا لحظه پایان فیلمبرداری هم بازنویسی دیالوگ داشتم. وقتی شروع کردم 20 درصد از موهایم سفید بود ولی بعد از اتمام سریال 60 درصد موهایم سفید شد کار سختی است که یک گروه یکصد نفری که شاید هیچکدام با تو هم عقیده نباشند را بسیج کنی و بخواهی عقیدهات را با همکاری این یکصد نفر برای مردم بیان کنی و البته پیشبردن این کارها و فعالیتها لطف خدا بوده است. «هذا من فضل ربی».
یکی از نکات سریال شما تحول انسانها در مسير زندگی است، این تحول در قسمت آخر سریال شما مشهود بود، چه شد که قسمت آخر را این طور تمام کردید مخاطب انتظار داشت تا وقايع بعد از دستگیری یونس را هم مشاهده کند.
به تعداد آدمها، پایان وجود دارد. باید برای قسمتهای اول چند قلاب ایجاد میکردیم. اختلاف فریدون و هاتف، زندگی عزیز، نامزدی یونس و مریم و… قلابهای سریال بود، اینها نکاتی است که برای مخاطب ایجاد سوال میکند و برای پاسخ به سوالهایش سریال را دنبال میکند. پایان سریال نیز به همینگونه است این پایان را 4 الی 5 بار نوشتم، چراکه به پایان فیلمهایم خیلی اهمیت میدهم و لازم است از آقای ارگانی بهخاطر کمک در نوشتن پایان این کار تشکر کنم. پایان اینگونه است که یک آدم در اوج قساوتهایی که اتفاق میافتد به آن چه که میخواست میرسد، یعنی خودش را با یک قاطر که حامل 400 میلیارد پول است میبیند. نزدیک مرز اما با یک پیردانا و دانشمند که به دنبال پیدا کردن دارو برای دردهای لاعلاج است برخورد میکند. بعضی فکر میکردند که یونس تحت تاثیر پیر مرد قرار میگیرد و میماند عابد میشود ولی یونس باز هم فرار کرد اما اینبار حرفهای پیرمرد در ذهنش بود. که یک لحظه خود را مقابل یک رزمنده دیروز که امروز برای نجات از باتلاق او را میخواند قرار میگیرد که فریاد میزند تو فرزند آن کسی هستی که چک 7 میلیاردی را نگرفت، دست مرا بگیر، من میمیرم و به پدرت خواهم گفت که یونس خیلی نامرد بود، یونس تحتتاثیر حرفهای سرهنگ و مرور قصه کوهنورد در ذهنش و قصه پدرش در مورد لقمه حرام، تصمیم خود را میگیرد و نجات میدهد سرهنگ را و این یعنی رها کردن قاطر حامل ثروت و آمدن برای عزت یعنی نجات انسانها.
چرا اتفاقات بعدی که برای یونس میافتد را نشان ندادید؟
چیزهایی که مردم میتوانند حدس بزنند را دیگر نباید گفت، البته کسانی که خیلی با آثار من آشنا بودند حدس میزدند که چرا اسم یونس را برای بابک حمیدیان انتخاب کردم و سرانجام یونس نجات پیدا میکند، «وذالنون اذ ذهب مغاضباً، فظن ان لن نقدر علیه، فنادی فیالظلمات ان لا اله، الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین، فاستجبنا له و نجیناه من الغم، و کذالک ننجی المومنین». (سوره انبیاء آیه 87 )و وقتی یونس با عملش دست سرهنگ را گرفت و نجات داد، نجات پیدا کرد همان ندا در ظلمات است.
نقش غلامی چیست و چرا ساکت است؟
آدمهایی داریم که هیچکجا دیده نمیشوند و نام آنها جاسوسهای ساکت است. ما معمولاً آدمهای پر سر و صدا را میشناسیم ولی معمولاً آدمهای بیصدا تمام کننده کار هستند.
ارتباطش با سفارت انگلیس چگونه بود؟
فریدون فکر میکرد فقط خودش جاسوس است، بعد فهمید دخترش هم جاسوس بوده و همینطور دخترش نیز همین فکر را میکرد اما متوجه شد غلامی هم جاسوس است. مساله آنقدر ساده نیست و این واقعیت عمیق در جامعه امروزی است و همه در معرض گرفتاری در سازمانهای مخوف جاسوسی هستیم.
چرا حسن شکوهی را برای نقش غلامی انتخاب کردید؟
حسن شکوهی بازیگر خوبی است و از ویژگیهای او نگاه جذاب اوست. برای این نقش بسیار مناسب بود.
آقای نوریزاد جزو هنرمندان مدعی انقلاب بود به نظر شما چه شد که به این وضعیت رسیده است؟
اگر آقای نوریزاد آزاد بود من راجع به ایشان حرف میزدم و همانطور که در زمان آزادیاش در نقد نامههایش13 صفحه نامه نوشتم و در سایتها آمد ولی الان جوانمردی نیست که راجع به او صحبت کنیم.
فقط میگویم که رفاقت ما حول محور ولایت با امثال ایشان دوست بودیم وقتی ایشان از ولایت فاصله بگیرد از دایره رفاقت خارج میشود.
تحلیل شما از حضور هنرمندان در جریان فتنه چیست؟
این همان هژمونی فرهنگی است که در ابتدای صحبتهایم گفتم، اگر قرار شد این حضور آسیبشناسی شود، باید بررسی کرد که رئیس ستاد هنرمندان که بود و چه اتفاقاتی افتاد؟ آقای حیدریان و آقای مجیدی که در ستاد میرحسین موسوی بودند، انسانهای صالحی هستند و براساس عقایدشان برای این کاندیدا فعالیت کردند و به او رای دادند، طبق قانون اساسی کار خلافی نکردهاند اما وقتی خطبه نماز جمعه بعد از انتخابات رهبر انقلاب را شنیدند، آنها مسیرشان را جدا کردند و این نهایت آزادگی این اشخاص را نشان میدهد که وقتی فهمیدند ادامه این راه با ولایت زاویه دارد، تغییر مسیر دادند. مساله ما رفتنها، آمدنها و رای دادنها نیست و هرکس در آراي خود آزاد است، مساله ایجاد یک هژمونی و ترس و فضای کاذبی در این عرصه است که هنرمند را مجبور به انجام کاری برخلاف عقیدهاش میکند.
دلیل حمایت کارگردانهای مشهور هالیوود (اسپیلبرگ و چند نفر دیگر)از جعفر پناهی چیست ؟
اینها بماند برای مصاحبه دیگر فقط آن حمایت را کوتاه بگویم یک انجمني در آمریکا هست به نام انجمن فیلمسازان یهودی، یا ترجمهاش این است حامیان یهودیان فیلمساز. آقای اسپیلبرگ رئیس متعصب این انجمن است که فیلم فهرست شیندلر را ساخت؛ همان دروغ معروف، مادرش هم انجمن مهمی برای حمایت از صهیونیستها این حمایت ماهیت سیاسی دارد نه هنری و فرهنگی بعضی از اینها حتی یک فیلم از پناهی ندیدهاند و نام او را درست نمیتوانند ادا کنند. بازی است آقا. در پناه حق باشید.
وحرف آخر…
در اینجا فرصت را غنیمت میشمارم و از برادر عزیزمان مهرداد بذرپاش که در نامهای سریال«به کجا چنین شتابان» و اینجانب و ديگر زحمتکشان را مورد تفقد قراردادند سپاسگزاری میکنم. هرچند که گفتن این مطلب ایشان را نیازی نبود اما مرا وظیفه بود.
Sorry. No data so far.