بعد از ۱۰ سال دوری از ایران و زندگی و سفر در آمریکای شمالی و اروپا، میتوانم ادعا کنم که هیچ فرهنگ و سبک زندگیای مثل سبک زندگی سرمایهداری – آمریکایی نیست که سبکهای دیگر را تهدید کند.
در تمام دنیا نسلهای پیشین با دلخوری شاهدند که در دوُ سه دهه اخیر درعادتهای خوراکی و پوشاکی و رفتاری و مصرفی و غیره فرزندانشان تغییرات عجیب و غریبی پیدا شده است که باعث دوری آنها از یکدیگر شده است. این تغییرات را در ایران (البته دقیقتر بگویم تهران) هم میتوانم ببینم: پیروزی خانواده هستهای بر خانواده گسترده (که در آن بیش از یک نسل در کنار هم زندگی میکنند)، پیروزی غذای سریع بر غذای خانگی، پیروزی روابط الکترونیک بر روابط چهره به چهره، پیروزی ماشین و موتور و مترو بر پیادهروی، پیروزی خودنمایی بر فروتنی، پیروزی تلویزیون بر ادبیات، پیروزی لذتهای آنی بر لذتهای پایدار، پیروزی الکتریسیته بر عضله و…
منشا این تغییرات آمریکایی- سرمایه داری است
نمیخواهم درباره دو سوی این نبردها قضاوت ارزشی کنم. حتی نمیخواهم دوگانه نادرست «سنت علیه مدرنیته» را بازسازی کنم. چون در عالم واقع، تفکیک چیزی به نام سنت از چیزی به نام مدرنیته غیرممکن است و بهجز این، تعریف چه کسی از این دو مفهوم باید ملاک بررسی باشد. اما همه میفهمیم که تغییراتی رخ داده است و شاید مصداقهای بالا این تغییرات را به ذهن نزدیکتر کنند. اما ادعا میکنم که بسیاری از این تغییرات منشأ آمریکایی – سرمایهداری دارند.
اینکه «سرمایهداری» را هم به «آمریکایی» اضافه میکنم دلیل دارد. چون تا قبل از ظهور سرمایهداری در شکل تئوری تولید انبوه (فوردیسم)، حتی در آمریکا هم کسی اینگونه زندگی نمیکرد. در واقع موتور این تغییرات، سرمایهداری است که از وقتی با فرهنگ پروتستان – انگلوساکسون آمریکا در آمیخت، تبدیل به این هیولای بیرحم شد.
سرمایهداری موجب شده که در خیلی شهرهای دنیا که تا دو دهه پیش، ظهرها بسیاری از کارمندان ادارات و شرکتها برای خوردن ناهار بیرون میآمدند و در پیادهروی روبهروی یک رستوران محلی و کوچک، زیر سایه درختهای سرسبز مینشستند و دو، سه ساعت در کمال آرامش غذایی محلی با پختی نزدیک به غذای خانگی میخوردند و با همکاران و دوستان گپ میزدند، الان سریع بزنند بیرون و از نزدیکترین سوپرمارکت محله یا ساندویچفروشی، یک ساندویچ کوچک رژیمی بگیرند و ببرند بالا، جلوی کامپیوترشان بنشینند به نیش بکشند.
زندگی سرمایهداری خیلی خرج دارد
زندگی سرمایهداری خیلی خرج دارد، چون آدمها مجبورند مرتب موبایل و لپتاپ و یخچال و کیف و کفش و اتوموبیلشان را بهتر کنند تا در مقایسه با تصویری که سیستم تبلیغاتی سرمایهداری از مرد و زن جوان و موفق و باهوش ساخته است، کم نیاورند. پس برای بیشتر خرج کردن، باید بیشتر هم کار کنند. در نتیجه باید هر چه میشود کمتر وقت تلف کنند. پس باید از وقت خوابیدن، غذا خوردن، معاشرت با خانواده و غیره بزنند، و بهجایش کار کنند. پس زمانی برای در رستوران نشستن و در آرامش غذای شبهخانگی خوردن و گپ زدن نمیماند. حتی موقع خوردن همان ساندویچ رژیمی کوچک هم (رژیمی، چون مگر آدم مریض است که زیاد بخورد تا مجبور شود زیادتر ورزش کند تا هیکلش مثل هنرپیشههای روی در و دیوار بماند) نباید وقت تلف کرد. پس چه بهتر که چهارتا ایمیل کاری را هم آن وسط جواب بدهد، یا اینکه با دو سه تا از دوستانی که ممکن است روزی برای پیدا کردن شغلی پردرآمدتر به درد بخورد در فیسبوک حال و احوالی کند. حتی وقت ندارد همین آدمها را حضوری ببیند یا حتی تلفنی با آنها صحبت کند. یک لایک زدن هم کافی است. حتی وقت برای ایمیل دادن هم نیست!
البته در میان کشورهای سرمایهداری، وضع جنوب اروپا بهتر است، و هنوز هم میتوان هنگام ناهار صدای دهها بشقاب و چنگال را در رستورانها و کافههای کوچک و بزرگ پاریس و رم و مادرید و لیسبون شنید. ولی مثلا در لندن که فرهنگ مردمش از تمام اروپا بیشتر به آمریکا شبیه است این چیزها را کمتر میبینید. کانادا از انگلیس بدتر است و نیویورک هم که از همه بدتر، چون قلب سرمایهداری است.
تمام فرهنگ های محلی دنیا مورد تهاجم هستند
تمام فرهنگهای محلی دنیا چه در غرب و چه در شرق مورد تهاجم سبک زندگی سرمایهداری آمریکایی هستند، و همانقدر که مادربزرگهای ایرانی و مصری و ژاپنی و چینی و هندی از این تهاجم ناراضیاند، پدربزرگهای فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی و سوئدی هم غصه میخورند.
سرمایهداری یک پروژه اساسا شکست خورده است، نهتنها با استدلالهای اخلاقی، بلکه سادهتر، چون منابع طبیعی موجود در کره زمین را نامحدود فرض میگیرد. تا وقتی مردم دنیا قانع نشوند که سرمایهداری غیرممکن است، امیدی به زنده ماندن سبکهای زندگی محلی در دنیا نیست
Sorry. No data so far.