سه‌شنبه 30 آگوست 11 | 05:58
به بهانه هشتم شهریور سالروز وفات آیت‌الله مرعشی

فقیهِ کتابدار؛ «کتاب را خریدم در حالی که ۲۰ ساعت است گرسنه‌ام»

مصطفی مسجدی آرانی

ساده زندگی کرد. هرچه به او اصرار می‏‌کردند که لااقل یک‏ پیکان تهیه کند ولی تا آخر عمر نپذیرفت و با تاکسی می‌آمد و می‌رفت. محافظ هم قبول نمی‌کرد و آقای ایرانی، فرمانده سپاه قم که دو موتورسوار محافظ پنهانی برای‏ ایشان گذاشته بود را تهدید کرد که «نفرینت می‏‌کنم اگر این‌ها را برنداری چون تو با این کار توکل مرا از خدا می‏‌گیری.»


«این کتاب را خریدم در مقابل انجام یک سال نماز برای فلان‏ شخص، در صورتی که 20 ساعت است‏ گرسنه‌‏ام!» این جمله‌‌ای است که آیت‌الله شهاب‎الدین مرعشی نجفی ابتدای یکی از کتب خود نوشته است. کسی که ایرانیان و بلکه جهانیان بیش از فقه او را به کتاب می‌شناسند و به کتابخانه‌اش که 25 هزار نسخه خطی دارد و سومین کتابخانه جهان اسلام است.

شهاب‌الدین مرعشی پنجشنبه 31 تیر 1276 مصادف با 20 صفر 1315 در نجف به دنیا آمد. خانواده‌اش اصیل و فاضل بودند. پدرش آیت‌الله سید شمس‌الدین محمود، از علماء بزرگ نجف بود و جد پدری، مرحوم سید الحکما سید علی یا «سید الاطباء» بود که 114 سال عمر کرد. پزشک‏ مظفرالدین شاه بوده و کتاب «قانون العلاج» را نوشته است و اولین‏ کسی بود که دندان مصنوعی را در ایران قبل از این‏که از اروپا وارد شود ابداع کرد، دندانی که بنا به نقلی هنوز در موزه پزشکی نگهداری می‌شود.

نسب شهاب‌الدین همچنین به سیده آغابیگم، دختر شاه عباس‏ صفوی منتهی می‏‌شود. جد اعلای این سلسله هم شخصی است به نام «سید علی‏ مرعشی» که در شهر مرعش زندگی می‏‌کرد، شهری که در حدود مرزهای سوریه و ترکیه قرار داشت و حالا ظاهرا جزو خاک ترکیه است. نسب آیت‌الله با سی و چند واسطه به امام علی بن الحسین(ع) منتهی می‏‌شود. در آغاز به تحصیل علوم جدیده و مقداری طب قدیم و سپس به تحصیل علوم رایج‏ حوزوی پرداخت.

در 28 سالگی برای زیارت امام هشتم به ایران آمد و ماندگار شد. داستان ماندگاری‌اش این بود که در قم با آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبد‌الکریم حائری‏ مؤسس حوزه علمیه قم ملاقات می‏‌کنند و مرحوم‏ آیت‌الله حائری به ایشان تکلیف می‏‌کنند که شما در قم بمانید و به تدریس بپردازید. می‏‌گوید: زندگی و کار من در نجف است و باید به آنجا برگردم. مجددا آیت‌الله حائری تکلیف‏ می‏‌کنند و بالاخره قبول می‏‌کند.

ضمن استفاده از دروس مرحوم آیت‌الله العظمی حائری و مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مهدی حکمی قمی و مرحوم‏ آیت‌الله میر سید علی کاشانی و حاج میرزا علی‏اکبر مدرس یزدی معروف به حکیم الهی، بر کرسی تدریس هم نشست.

93 ساله بود که در هشتم شهریور 1369 به علت سکته قلبی، از دنیا رفت. پیکرش را تا صحن حرم حضرت فاطمه‏ معصومه(س) تشییع کردند و پس از اینکه آیت‌الله محمدفاضل لنکرانی بر پیکرش نماز خواند، بر اساس وصیت قبلی در محل کتابخانه خود به خاک سپرده شد چون گفته بود: «مرا در راهرو ورودی کتابخانه زیر پای افرادی که دنبال علوم آل محمد(ص) هستند دفن کنید تا خاک پای آن‌ها، سرمه چشمم باشد.»

یاور امام، همراه نظام

نسبت به سیاست نه تنها بی‌تفاوت نبود بلکه می‌توان او را یکی از فعال‌ترین مراجع عصر خود دانست. از مبارزاتش در کنار پدر با رژیم رضاشاهی که بگذریم جدی‌ترین فعالیت او پیامش بعد از دستگیری امام خمینی (ره) در 15 خرداد 1342 بود. آنگاه که پیامی داد و آغاز آن نوشت «الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» و در آن به مردم اطلاع داد که یکی از آیات عظام و مجاهدین بزرگ عالم اسلامی را دستگاه جبار از تاریکی شب استفاده کرده و ایشان را از خانه‏ خود غفلتا بیرون و به جای نامعلومی برده است. در همین پیام بود که به «وقاحت و بی‏شرمی و جسارت دولت» اعتراض کرد و کار را به جایی رساند که به مراجع وقت‏ حمله کرده و آن‌گاه خدا را گواه گرفت که با این وضع دلخراش زندگی در این‏ مملکت برایش گوارا نخواهد بود.

لحن نامه آن‌قدر تند بود که در آن نوشته شد: «خون ما رنگین‌تر از خون‏ برادر عزیزمان حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی نیست‏ و مادامی که ایشان را صحیح و سالم بدست ما ندهند دست‏ از اقدام برنمی‏‌داریم و تا آخرین قطره خون خود از حریم‏ اسلام و قرآن دفاع خواهیم کرد. اگر یک مو از سر عزیزمان کم شود دست به اقدامات دامنه‏‌داری زده و انشاء الله تعالی نخواهیم‏ گذاشت موئی از سرشان کم شود.»

ادامه این تلاش‌ها به جلسات مراجع چهارگانه (امام خمینی(ره)، مرعشی نجفی، گلپایگانی و شریعتمداری) و ماجرای تحصن علما و مراجع در تهران می‌رسد.

البته همه رابطه‌اش با امام(ره) اینگونه خلاصه نمی‌شد. نقل‌های دیگری هم از او درباره امام(ره) می‌شود. می‌گفت: «امام هرچه می‌گوید از ته دلش می‌گوید.» و بارها به امام(ره) گفته بود: «آقا! اگر من جای شما باشم، یک ‌ساعت هم نمی‌توانم کشور را اداره کنم.»

و این حمایت نه یک حمایت صنفی که عقیده سیاسی بود چرا که اعتقاد داشت وظایف روحانیت دو چیز است: یکی حمایت از احکام الهیه و حمایت از قرآن شریف و حفظ نوامیس اسلامی و دیگری حفظ استقلال و تمامیت این مملکت.

جواز نبش قبر نواب صفوی

در میان گروه‌های سیاسی رابطه خوبی با فدائیان اسلام داشت. او بود که جواز نبش قبر و انتقال بدن نواب صفوی از قبرستان مسگرآباد را صادر کرد مشروط بر اینکه جسد به همراه خاک اطراف آن برداشته شود و بهم نخورد. کار به این جا ختم نشد و آیت‌الله شخصا ساعت یک بعد از نیمه شب رفتند و مجدداً بر او نماز میت خواندند و در قبرستان وادی السلام قم دفن کردند.

رابطه آیت‌الله با فدائیان البته به اینجا ختم نمی‌شد. دو ماه مرحوم خلیل‏ طهماسبی را در سال‏‌های نهضت‏ ملی نفت در منزل خود مخفی کرد.

آیت‌الله مرعشی البته از گزند مخالفان هم دور نبوده است. یک روز سر راه‏ ایشان در جلوی حرم نارنجکی انداختند و بار دیگر در کلاس درس‏ در مسجد بالاسر، یک نفر با پنجه بکس به ایشان‏ قصد حمله داشت که طلبه‏‌ها، ضارب را گرفتند. هر دو حمله‌ها بعد از انقلاب صورت گرفته است اما حمله‌کنندگان معلوم نیستند.

در زمان جنگ هم کارهایی می‌کرد تا جو قم را آرام‌تر کند، جوی که به خاطر موشک‌باران ملتهب و نگران شده بود. آن روزها برخلاف همیشه که با تاکسی به حرم می‌رفت، آن چند روز را تعمداً پیاده رفت‌وآمد می‌کردد تا بقیه که از قم نرفته بودند، قوت قلب بگیرند. بعدها رهبری به خاطر همین اقدام از ایشان تشکر کردند.

مدارا

محترم بود و احترام می‌گذاشت. فرزندانش را با لقب آقا خطاب می‌کرد و در جواب همسر که می‏گفت «حالا آقا هم نگفتی طوری‏ نیست»، جواب می‌داد «فرزند است و تکالیفی بر دوش من دارد.»

از کار فرزندش که از همسر خود خواسته بود آب برای او بیاورد به شدت‏ ناراحت شد و به او گفت: «اگر تشنه‏ هستی خودت بلند شو و آب بیاور، زن در خانه‏ مرد برده نیست که با او چنین رفتاری بشود. او هم مثل تو دارای حق و حقوقی است که باید رعایت شود.»

از فردی که با کتاب و فرهنگ‌های مختلف سر و کار دارد هیچ بعید نیست که اهل مدارا باشد. ارتباط جالبی هم با علمای اهل سنت و افراد دانشگاهی مثل مرحوم فروزانفر، مرحوم دانش پژوه، مرحوم مشکوة، مرحوم عصار و مرحوم جلال‏ همایی برقرار کرده بود. حتی از برخی علمای اهل سنت اجازه نقل حدیث داشت. واکنش‌ها هم در نوع خودش جالب بود. یک نامه بدون امضا نوشته بودند و جلوی ایشان در محراب گذاشته بودند که شما جواب‏ حضرت فاطمه زهرا(س) را چه می‏دهی که با این‏ سنی‏ها و دانشگاهی‏ها ارتباط برقرار کرده‏اید؟

نسبت به کشور هم عِرق داشت. لباسش سر تا پا ایرانی بود، همان لباس که الان در کتابخانه‏ در معرض دید است. دکمه لباس ایشان از قیطان‏ بود، کفش‏‌ها را استاد حسین کدخدا درست‏ می‏‌کرد و پارچه لباسشان از نساجی یزد بود. حتی نقل است که فرزندانش را هم از پوشیدن کت و شلوار منع می‌کرده است. این را البته می‌توان به پای ساده‌زیستی‌اش هم گذاشت.

فقیه نسخه‌شناس

انگیزه‌اش از ساخت کتابخانه نه یک نگاه عتیقه‌فروش؛ که دقیقا نگهداری و احیاء علوم آل محمد بود. در این راه با «کاظم» نامی که نماینده کنسول انگلستان در بغداد بود و در حال جمع‌آوری کتب خطی برای استفاده در انگلستان بود ماجراها داشته است.

هسته اولیه کتابخانه هنگامى که آیت‌الله در نجف‌‌اشرف به تحصیل اشتغال داشت شکل‌ گرفته است. نخست فهرستى از کتاب‌هاى ارزشمند خطى و چاپى نادر را که در کمتر کتابخانه‌اى یافت می‌شد تهیه کرد، به امید آن که بتواند به تدریج آنها را به دست آورد و کم‌کم با انجام نماز و روزه استیجارى، حذف یک وعده غذاى روزانه، کاستن بخشى از مخارج زندگى و کار شبانه در کارگاه‌هاى برنج‌کوبى در نجف‌اشرف کتب نفیسی جمع‌آوری کرد که بعضی از آنها در حال حاضر یک میلیون دلار قیمت دارد.

فقط کتابدار هم نبود. فرزند او نقل می‌کند که در این کتابخانه نزدیک به‏ ده هزار کتاب چاپی هست که مرحوم پدرم مطالعه‏ کرده و رئوس مطالب را با خط قرمز کنارش‏ یادداشت کرده است،

از ساخت مدرسه تا کوی طلاب

مدارس بسیاری در قم تاسیس کرد. مهدیه و مومنیه و مرعشیه و شهابیه که این آخری را در محل سینمای قم ساخت که انقلابیون آن را منفجر کرده بودند.

علاوه بر ساخت مدارس و تاسیس کتابخانه کارهای دیگری هم برای حوزه علمیه انجام داد که مهمترینش ساخت کوی طلاب در قم برای مسکن طلبه‌ها بود.

محافظ بگیری؛ نفرینت می‌کنم

ساده زندگی کرد. هرچه به او اصرار می‏کردند که لااقل یک‏ پیکان تهیه کند ولی تا آخر عمر نپذیرفت و با تاکسی می‌آمد و می‌رفت. محافظ هم قبول نمی‌کرد و آقای ایرانی، فرمانده سپاه قم که دو موتورسوار محافظ پنهانی برای‏ ایشان گذاشته بود را تهدید کرد که «نفرینت می‏کنم اگر اینها را برنداری چون تو با این کار توکل مرا از خدا می‏گیری.»

تا پایان عمر هم به حج نرفت چرا که معتقد بود مستطیع نیست. تعجبی هم ندارد از کسی که آخر عمر فقط 800 تومان پول داشت.

200 اثر؛ از تاریخ تا انساب

مرعشی نجفی نزدیک به 200 رساله و کتاب در فقه و تاریخ و انساب و کلام و منطق دارد اما دو نمونه از همه جالب‌ترند. یکی کتابی است در علم نسب‌شناسی به نام «مشجّرات آل الرسول»، شامل انساب کلیه علویان و سادات در ممالک دنیا در چهار جلد که به صورت نمودار درختی تهیه شده است. می‏گفت: «این کتاب نزد من مثل عمر عزیز است.»

کتاب دوم «رساله کشف الارتیاب» است که در حالات ابوالحسن بیهقی فرید خراسان، مشهور به‏ ابن فندق صاحب کتاب تاریخ بیهقی نوشته است.

و این حکایت فقیهی بود که میان همه کارهایش یکی بیش از همه به چشم آمد و آن کاری بود که آیت‌الله چشم خود را برای آن گذاشت و آن «کتاب» بود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.