پنج‌شنبه 08 سپتامبر 11 | 14:49
دیدار مجیدی با حضرت آیت الله جوادی آملی

اگر پیامبری در این عصر مبعوث می شد با زبان هنر می آمد

در شرایط کنونی مهم‌ترین رسانه‌ای که بتواند بازی را به هنر منتقل کند و جلوی این خونریزی را گرفته و حیوان را انسان کند هنر سینما است که حیوان را انسان کند. و جلوی این خون‌ریزی را بگیرد.


معظم له در دیدار با مجید مجیدی کارگردان سریال «محمد (ص)»، مهدی حیدریان تهیه کننده و سید رضا می‌رکریمی مشاور کارگردان این فیلم سینمایی فرمودند: البته ممکن است بعضی‌ها هنوز بازیگرند و اهل بازی‌اند و این هنر شریف را به بازی بگیرند ولی انقلاب زمینه را فراهم کرده چه اینکه یک عدّه کاملاً متحوّل شدند از بازیگری به هنرمندی منتقل شدند.

اگر پیامبری در این عصر مبعوث می شد، با زبان هنر سینما می آمد

معظم‌له در اهمیت صنعت- هنر سینما و تلویزیون ابرازداشتند: آنچنان که اگر کسی به صورت پیامبر در این عصر مبعوث می‌شد، گذاف نبود که با زبان هنر سینما بیاید. اختراع دوربین خدمت اساسی به علم و فن کرده است. یادم است خدمت حضرت علامه شعرانی که هندسه می‌خواندیم؛ هندسهٴ مسطّحه با خط کشیدن روی کاغذ حل می‌شود ولی هندسهٴ فضایی درکش بسیار دشوار است برای اینکه آنچه استاد می‌گوید سه ‌بُعدی است آنچه بر روی کاغذ می‌کشیم، دو بُعدی است. آن بُعد سوم را تا آدم می‌رود در ذهن فراهم بکند از دستش در می‌رود. لذا هندسهٴ فضایی برای کسی که ابزار ندارد بسیار دشوار است. جریان دوربین، فیلم‌سازی و هنر انسان را به درک بعد سوم بسیار نزدیک کردند و بسیاری از کار‌ها را آسان کرده‌اند.

بین بازی و هنر فرق عمیق علمی وجود دارد

این مرجع تقلید افزودند: اگر ادبیات با گفتار مسئله را حل می‌کرد و تنها با گفتار است اما در دیدار، هم چشم می‌بیند هم گوش می‌شنود و تمام ابعاد تأمین است، لذا انسان بهتر می‌تواند مطلب را منتقل کند.

ایشان اضافه کردند: اگر انقلابی شد چه اینکه شد، اگر سرگرمی صرف و بازی به هنر و هنرمند اعتلا نیابد، باخته است و اگر بازی‌های سینما و فیلم به هنر تبدیل نشود این فن راه باخت برایش باز است.

ایشان ابراز داشتند: بین بازی و هنر فرق عمیق علمی وجود دارد، هم اکنون قسمت مهم بودجه جهان صرف آدم‌کشی است، بودجه‌های کشور مشخص است، بودجه نظامی مشخص است، ولو بعضی را سری نگه دارند اما کلیات بوجه نظامی مشخص است.

مفسر بزرگ قرآن کریم افزودند: تقریباً بیش از پنجاه درصد بودجه کره زمین صرف آدم‌کشی است و بخشی زیادی از اهالی کره زمین که اهل کتاب، کتیبه، حسینیه و مسجد نیستند اما اهل هنر، فیلم، سینما هستند. اهل مجلّه و روزنامه‌های علمی هم نیستند تا از این طریق رویه مدیریت دنیا عوض شود لذا در شرایط کنونی مهم‌ترین رسانه‌ای که بتواند بازی را به هنر منتقل کند و جلوی این خونریزی را گرفته و حیوان را انسان کند هنر سینما است که حیوان را انسان کند. و جلوی این خون‌ریزی را بگیرد.

معظم له افزودند: برای هنر اسلامی یک قانون اساسی لازم است که فرق بازی، سرگرمی و هنر چیست؟ حال اگر کسی لفظ را عوض کند کافی نیست بلکه واقعا باید بازی به هنر تبدیل شود و تکامل پیدا کند.

واهمه و خیال اگر بخواهند رهبری فیلم و سینما را به عهده بگیرند، بازیگری و سرگرمی صرف در می‌آید

ایشان ادامه دادند: این رشته‌ها مانند صنعت سینما نظام اندیشه و انگیزه‌اش هماهنگ است امروز یک سلسله دستورهای علمی است یک سلسله فرمهای اجرایی است که حاکم است. آن استاد و معلّم گاهی نیروی واهمه و خیال است و‌گاه نیروی عقل است. واهمه و خیال حساب و کتابی ندارد؛ انسان یک جا نشسته حالا در نماز یا در غیر نماز می‌بینید از شرق سر در آورده به غرب، از غرب سر در آورده به شرق، دوخت و دوز کرده، جنگ و صلح کرده، دعوا کرده، صلح کرده این یک ساعت فکر کرده در واهمه و خیال چیزی در دستش نیست جز یک سوپرمارکت ذهنی.

حضرت آیت الله جوادی آملی افزودند: این واهمه و این خیال اگر بخواهند رهبری فیلم و سینما را به عهده بگیرند همین بازیگری و سرگرمی صرف در می‌آید، ولی همین واهمه، همین خیال، همین متخیّله از بهترین نعمتهای الهی است، اگر صف نماز جماعت تشکیل دادند به امامت عقل و اطاعت کردند، انگیزه‌های سینما به سمت غیر از بازی و سرگرمی صرف خواهد رفت. آن مطلب عالی معقول را انسان چگونه به مردم عرضه کند؟ اگر به برکت خیال و تصویر و واهمه نباشد، امکان‌پذیر نیست.

ایشان ابراز داشتند: قانون کلی (امر معقول) قابل پیاده کردن نیست، به برکت واهمه، خیال و متخیّله این سه نیرو آن معانی را جزئی می‌کنند آن صوَر را جزئی می‌کنند آن‌ها را دوخت و دوز می‌کنند گاهی از هم جدا می‌کنند و قابل ادارک عموم عرضه می‌شود.

ایشان فرمودند: ما سه نیرو در درون خودمان داریم و جای آن‌ها هم مشخص است به دلیل اینکه به تعبیر مرحوم بوعلی سینا و امثال ایشان که هم در طب کار کرده هم در فلسفه، اگر فلان گوشهٔ مغز آسیب ببیند، ضبط و صوَرش آسیب می‌بیند ولی ضبط‌ معانی‌اش محفوظ است یا فلان سلول آسیب ببیند ضبط‌ معانی‌اش آسیب می‌بیند اما ضبط‌ صُوَرش قوی است.

به فرق خیال و متخیله توجه داشته باشید

معظم له ادامه دادند: مثلا می‌بینید بعضی‌ها حافظه‌شان خیلی قوی است، مطالب خوبی حفظ کردند، اصل مطلب را به یاد می‌آورند اما نمی‌دانند کجا دیدند، فردی که ضبط‌ صورش قوی است می‌داند این مطلب در فلان کتاب در فلان صفحه دیده است اما اصل مطلب چیست؟ به یاد نمی‌آورد. بعضی‌ها واهمه‌شان قوی است، بعضی‌ها قوّهٔ خیالشان قوی است، بعضی‌ها ده سال قبل یادشان است، بعضی‌ها هستند که آدرس یک ماه قبل یادشان نیست ولی استاد ماهری در مطالب علمی است و معانی را خوب حفظ می‌کند ولی صُوَر را نمی‌تواند حفظ کند.

حضرت آیت الله جوادی آملی افزودند: اگر مسوول ضبط معانی که واهمه است، مسئول ضبط صُوَر که خیال است این‌ها به رهبری عقل کار بکنند، متخیّله که در وسط است معنا را به صورت وصل می‌کند صورت را به معنا وصل‌کند. انسان در خیال موجود ده سر درست می‌کند. انسانِ بی‌سر درست می‌کند. این‌ها کار خیال نیست کار متخیّله است؛ به فرق خیال و متخیله توجه داشته باشید. دوست را دشمن می‌کند، دشمن را دوست می‌کند، دوستی و دشمنی، مفهوم است.

ایشان اضافه کردند: زید و عمر صورت‌اند. متخیله دوستی را به زید نسبت می‌دهد، دشمنی را به عمرو می‌دهد این کار، کار متخیّله است همهٴ این‌ها به امامت عقل در بخش اندیشه اگر کار بکنند از عمیق‌ترین و دقیق‌ترین مطالب علمی از همین فیلم‌ها می‌تواند به دست بیاید. این مسیر اندیشه هنر سینما باید باشد.

معظم له اظهار داشتند: بخش انگیزشی هنر هم که به عقل عملی است. باید طوری باشد که بالاخره مبدأ ملحوظ باشد، معاد ملحوظ باشد، هدف مشخص باشد، اگر این کار‌ها انجام شد یعنی اندیشه عالمانه و عاقلانه و انگیزه بر اساس عقل عملی بود نه بر اساس شهوت و غضب، دیگر بازی صرف در سینما ترقّی می‌کند به هنر می‌رسد و می‌شود هنر.

اگر انقلاب نبود سینما شان هنر پیدا نمی کرد

این مرجع تقلید افزودند: به برکت انقلاب این حرف‌ها پیش آمد وگرنه بازی‌‌ همان بازی بود و سینما شأن هنر پیدا نمی‌کرد. در ادامه معظم له در خصوص چهار پرسش مهمانان درباره تاریخ زندگی پیامبر اکرم فرمودند: یک کسی ملحد است، یک کسی مشرک، ملحد می‌گوید «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا» مرگ را پوسیدن می‌داند، تمام گرایش‌ها و بینش‌ها افقی است یعنی فلان چیز در فلان عصر فلان حال بوده است الآن این‌چنین است بعد آن‌چنان می‌شود چه کسی کرد و برای چه کرد، مطرح نیست. مارکس و انگلس و این‌ها این طرز تفکّر را داشتند.

تفاوت مشرکان با ملحدان

ایشان افزودند: یک عدّه در حجاز مشرک‌ بودند. مشرک معتقد است که خدا هست و واجب‌الوجود است، و شریک ندارد و همین خدا کلّ عالم را خلق کرد و در خلق عالم شریک ندارد و همین خدا مدیرکل است و ربّ‌العالمین است و شریک ندارد در این سه امر با ما موحدان یکی هستند. منتها در اثر بیراهه رفتن خدا را از خلق و خلق را از خدا جدا کردن و بت‌ها را واسطه قرار دادند و گفتند بت‌ها را می‌پرستیم که ما را به او یعنی خدای خالق نزدیک کند «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی» یا «هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ» به بیان قرآن آن‌ها بت‌ها را به عنوان شفیع و طبق بعضی از آیات، به عنوان مقرّب و نزدیک‌کننده می‌پرستیدند. بنابراین مشرکان با موحدان در سه امر مشترک‌اند. و در حقیقت مشرکان با ملحدان به دلیل اعتقاد به خدای خالق جدای از خلق فرق می‌کنند. ملحدان به خدای خالق هم اعتقاد ندارند.

معظم له در ماجرای از بین رفتن پیمان مشرکان توسط موریانه و باقی ماندن باسمک اللهم اظهار داشتند: طبق بعضی از آیات دیگر مشرکان بت‌ها را می‌پرستیدند که آن‌ها را به خدا نزدیک کند. به الله نزدیک کند. لذا مشرکان هم باسمک اللهم می‌نوشتند.

«باسمک اللهمّ» که آن‌ها می‌نویسند مثل همین «باسمک اللهمّ» که ما می‌نویسیم «باسمه تعالی» ما با «باسمه تعالی» فرقی نیست، لذا قرآن دارد «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» اگر از آن‌ها بپرسی که این نظام را چه کسی آفرید؟ می‌گویند خدا. بعد می‌فرماید اگر‌‌ همان کسی که آفرید او باید بپروراند و اینهایی که دست‌ساز (بتان) شماست چرا این‌ها را می‌پرستید؟ درک صحیحی ندارند «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» چیزی که خودتان تراشیدید آن‌ها را چرا می‌پرستید، آن‌ها هیزم‌اند. ایشان ادامه دادند: بنابراین الله‌ای که موحّدان داشتند‌‌ همان الله‌ای بود که مشرکان داشتند در سه بخش.

موحّد و مشرک یکسان‌اند منتها در ربوبیّت الله مشرکان مشکل دارند، در وحی و نبوّت هم که منکر هستند، در معاد هم که می‌گویند انسان با مرگ می‌پوسد نه از پوست به در بیاید. اما دین اسلام این سه فصل را برای خود تبیین کرده که‌‌ همان خدایی که کلّ عالم را آفرید همه ذرّات را می‌پروراند و برای پرورش انسان وحی و نبوّت لازم است‌‌ همان طوری که آفتاب لازم است، آب لازم است، هوا لازم است که این درخت رشد بکند.

معظم له افزودند: انسان تنها با هوا و فضا زندگی نمی‌کند با علم و هدایت زندگی می‌کند. نمی‌داند از کجا آمده به کجا می‌رود، کسی باید راهنما باشد و آن وحی و نبوّت است و انسان هم با مرگ از بدن بیرون می‌آید از پوست به در می‌آید نه بپوسد و انسان ابدیّتی دارد.

فرق موحد و مشرک

ایشان افزودند: معاد آن عنصر اصلی بود که بین موحّد و مشرک مورد اختلاف بود، وحی و نبوّت هم عنصر اصلی بود که بین این‌ها اختلاف بود، ربوبیّت خدا در جزء جزء عالم عنصر اصلی بود که بین موحّد و مشرک اختلاف بود وگرنه در آن سه فصل قبلی که واجب‌الوجود است، خالق کل است، مدیر و مدبّر کل است این‌ها یکسان بودند یعنی این عقیده را داشتند. بنابراین یک وقت کسی ملحد کمونیست و مارکسیست و اینهاست او اصلاً الله را قبول ندارد یک وقت است که مشرک است.

حضرت آیت الله جوادی آملی ابراز داشتند: در جریان عبدالمطلّب و امثال عبدالمطلّب که کلیددار کعبه بودند، این‌ها کعبه را به عنوان اینکه بیت توحید و دست‌ساز وجود مبارک ابراهیم خلیل الله است تقدیس می‌کردند، عبدالمطلّب کلیددار این کعبه بود نه کلیددار بتکده، مشرکان بت‌ها را تقدیس می‌کردند یا برای اینکه این‌ها را با صاحب بیت (الله) نزدیک بکند که بت‌ها را آوردند در کعبه قرار دادند. مشرکان این بیت را تقدیس می‌کردند این بیت را همگان محترم می‌شمردند و می‌گفتند که ما با صاحب‌خانه کار داریم اما مشکل این بود که می‌گفتند، کسی که ما را به صاحب‌خانه نزدیک می‌کند، این بت‌ها است.

ایشان درباره جریان بت پرستی در حجاز ادامه دادند: البته محقّقان حجاز با نظر به فرشته‌ها یا نسبت به اجرام سماوی قائل به صنم و ثن بودند، بر این اساس برای آن‌ها تندیس و مجسمه‌ای درست می‌کردند. این عوام‌ها کم‌کم این مجسّمه را پرستیدند و اصل این مجسمه که یا ملائکه بودند یا مقرّبان بودند که بر اساس آن‌ها صورتگری شد و مجسمه ساخته شد را‌‌ رها کردند.

ایشان اضافه کردند: باور مشرکان بر این بود که این بت‌ها واسطه هستند که ما را به خدا نزدیک می‌کند، در قرآن دارد که وقتی از آن‌ها سؤال می‌کنید چرا این‌ها را می‌پرستید؟ می‌گفتند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی» ایشان افزودند: آن‌ها کلمه «الله» را برای بت‌ها به کار نمی‌بردند و به بت‌ها «اله» می‌گفتند، آلهه می‌گفتند. تعبیر آلهه دارند یعنی رب، اما الله به معنای خالق و واجب‌الوجود و مدیرکل فقط یکی بود. در این جهت یکسان بودند، لذا قرآن کریم فرمود با آن‌ها مذاکره کنید شما که قبول دارید آسمان و زمین را الله آفرید خب‌‌ همان الله ما را اداره می‌کند. از این‌ها (بت‌ها) چه کاری ساخته است؟! بر فرض که این‌ها تندیس و مجسمه فرشته باشد از فرشته چه کار ساخته است؟ مگر اینکه خدا اذن بدهد، بنابراین الله نزد همه محترم بود، عبدالمطلّب هم کلیددار کعبه بود و این‌ها این بت‌ها را برای اینکه آن‌ها را به صاحب خانه نزدیک بکند، کنار کعبه آوردند.

پیامبر قبل از بعثت از نبوتش مطلع بود یا نه؟

ایشان در پاسخ پرسشی دیگر ادامه دادند: اما اینکه وجود مبارک پیامبر قبل از بعثت از نبوتش مطلع بود یا نه؟ باید این نکته را در نظر گرفت که در نظام هستی یک قوس نزول داریم، در قوس نزول که خدای سبحان خواست بساط عالم را پهن کند؛ اوّلین فیضی که خلق کرد، وجود مبارک پیامبر و اهل بیت که یک نور واحدند ولی در قوس صعود از این طرف به سمت ملکوت لحظه به لحظه دارد که وجود پیامبر می‌فرمود: «قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» یا در قرآن خطاب به پیامبر دارد، نماز شب بخوان تا به مقامات بر‌تر برسی.

ایشان افزودند: حالا غیر از این عبادات و مناسکی که انجام می‌دهیم، نماز شب بر حضرت واجب بود برای دیگران مستحب «وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً» در قوس صعود یکی پس از دیگری بر او روشن می‌شود. حتی در بعضی از آیات دارد که «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ» یعنی یک چیز‌ها را خدا یادت داد که نه تنها نمی‌دانستی، نمی‌توانستی یاد بگیری.

به بشرهای دیگر هم همین طور می‌فرماید، می‌فرماید ما چیزهایی به شما یاد دادیم از راه چشم و گوش. در سورهٴ نحل «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً» اما «وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ» ما مجاری ادراکی به شما دادیم یاد بگیرید حالا یا در حوزه یا در دانشگاه می‌شود دانشمند، اما چیزهایی است که اصلاً هر چه تلاش بکنید نمی‌توانید یاد بگیرید شما بگویید آن طرف آب چه خبر است یعنی بعد از مرگ چه خبر است؟ هیچ کسی دسترسی ندارد یا قبل از اینکه ما به این عالم بیاییم چه خبر بود؟

خداوند آنچه را که بشر نمی توانست یاد بگیرد به او آموخت

این مرجع تقلید ادامه دادند: فرمود «وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» این «مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» غیر از «مَا لاَ تَعْلَمُونَ» است یک وقت می‌فرماید خدا چیزی به شما یاد داد که شما نمی‌دانستید، ممکن است بگوید بشر اگر زحمت بکشد یاد می‌گیرد اما این «کان» منفی در اینجا نقشش این است که فرمود «مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» که اصلاً بشر نمی‌تواند یاد بگیرد مثل آن طرف آب یعنی آن طرف قبر او دسترسی ندارد، تجربه راه ندارد کسی از آنجا آمده باشد و خبر بدهد. فقط یک گور یک در یک و نیم متری است که آدم اینجا می‌بیند.

ایشان افزودند: هنگامی که به انبیا می‌گفتند ما وقتی که مردیم شما می‌گویید که به خوبان پاداش می‌دهند و به بدان کیفر می‌دهند این چطوری می‌شود؟ این‌ها که رفتند و مُردند و برنگشتند. خداوند رؤیا را نصیب بشر کرد. بشر اوّلی می‌خوابید ولی خواب نمی‌دید. این‌ها می‌آمدند به انبیایشان می‌گفتند اینکه ما در خواب می‌بینیم بدنمان در بستر است ولی سفرهای طولانی می‌کنیم این‌ها چیست؟ انبیا می‌فرمودند این از آن سنخ چیزهایی است که ما به شما می‌گوییم شما خیال نکنید انسانی که مُرد تمام حساب و کتابشان در همین چاله است البته در قیامت همهٔ ابدان زنده می‌شوند که به قدرت الهی است حرفی در آن نیست.

معظم له اظهار داشتند: اما در برزخ انسان با بدن برزخی می‌رود. شبیه همین بدنی که در عالم رؤیاست این بدن کجا می‌رود؟! انسان خواب‌های خودش را نمی‌تواند تعبیر بکند. بنابراین اینکه بتکده بود در حقیقت کعبه قداست داشت چون حضرت عبدالمطلّب بالأخره کلیددار کعبه بودند و کعبه به عنوان بیت خدا محترم بود و مشرکان این بیت را حرمت‌شکنی نمی‌کردند. منتها این‌ها جاهلانه خیال می‌کردند که این بت‌ها را اگر به خانه صاحب‌خانه بیاورند به صاحب‌خانه نزدیک‌تر می‌شوند. وجود مبارک پیغمبر (ص) در قوس صعود یکی پس از دیگری اسرار برایش روشن می‌شد. در قوس نزول همه چیز را داشت اما اینجا وقتی که آمده یکی پس از دیگری روشن شد.

مراحل شهادت

ایشان افزودند: درباره سلام کردن اشیاء بر پیامبر آن طوری که هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرد هم زمخشری در کشّاف یعنی هم از بزرگ‌ترین علمای شیعه هم از بزرگ‌ترین علمای سنّی نقل کردند، در ذیل آیه‌ای. بعضی از سنگ‌ها هستند که «یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ» و مانند آن، آنجا نقل کردند که وجود مبارک حضرت فرمود سنگی بود که قبل از نبوّت به من سلام می‌کرد هر وقت مرا می‌دید سلام می‌کرد «و إنّی لأعرفه الآن» الآن هم من می‌شناسمش. از این تعبیر معلوم می‌شود که اشیاء به حضرت سلام می‌کردند نه حضرت به اشیاء سلام می‌کرد چون اشیاء می‌فهمند و شهادت می‌دهند لذا اگر این زمین نفهمد، در قیامت چطور شهادت می‌دهد.

حضرت آیت الله جوادی آملی افزودند: شهادت دو مرحله دارد یک مرحله تأمّل یک مرحله اَدا، مرحله تأمّل این است که در متن حادثه حضور داشته باشد ببیند و درک بکند و درست ضبط بکند، مرحله ادا اینکه وقتی محکمه شد بگوید من حاضر بودم این صحنه اتفاق افتاد.

ایشان فرمودند: در قیامت زمین شهادت می‌‌دهد که فلان کس همسایه مسجد بود رفت یا نرفت یا فلان معصیت واقع شده یا فلان طاعت واقع شده، اگر این امروز نفهمد، چگونه فردا شهادت می‌دهد. پس همه اشیاء بیدارند، زنده‌ و آگاه‌اند. این «ما سمیعیم و بصیریم» این شعر نیست، حکمت است که به زبان مولوی در آمده «ما سمیعیم و ما بصیریم» بنابراین هم سلام کردن اشیاء مشخص شد.

شرایط منطقه در زمان ظهور اسلام

ایشان افزودند: چون به برکت انقلاب این همه حرف‌ها پیش آمد توجه بفرمایید، یک بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر در خطبه قاصعه دارد که این هشداری است به همه ما، هم به مسئولین هم به مردم. آن روز (‌بدو ورود اسلام) دو ابرقدرت در خاورمیانه بود و یک حیات‌ خلوت، یک ابرقدرت بزرگ در شرق به نام امپراطوری ایران بود، واقعاً ایران امپراطوری بود الآن این بحرین و این‌ها که می‌بینید جزء ایران بود. این خراسان، وسیع بود خراسان شرقی، خراسان غربی بعد تجزیه شده غربی‌اش را به ما دادند، شرقی شده افغانستان و پاکستان و یک قسمت دیگر، بلخ و بخارا جزء ایران بود این قسمتهای شمال هم آذربایجان و این‌ها هم جزء ایران بود ایران در واقع یک امپراطوری بزرگ بود.

مفسر بزرگ قرآن کریم افزودند: در خاورمیانه در قسمت غرب هم روم که امپراطوری قوی بود. یک امپراطوری در غرب بود یک امپراطوری در شرق بود. این حجاز یک حیات خلوت بود. کسی هم برای حجاز حساب باز نمی‌کرد، برای اینکه نه محور اقتصاد بود نه محور تجارت بود نه آب و هوای خوبی داشت. هیچ چیزی نداشت یک حیات خلوت بود برای این دو امپراطوری، به برکت اسلام، حجاز هر دو امپراطوری را جذب کرد. طولی نکشید که هم ایران را هم روم را گرفت.

معظم له ابراز داشتند: وجود مبارک حضرت امیرالمومنین (ع) حاکم کل خاورمیانه شد، ایران با عظمت چند استانداری داشت، وجود مبارک حضرت امیر ترسیمی دارد در این خطبه قاصعه فرمود شما این انقلاب (تحول) را، این وحدت را حفظ بکنید، این مفهوم اگر در فیلم هم بیاید فیلم را از بازی و سرگرمی به هنر منتقل می‌کند به لحاظ محتوا و سطحش را هم بالامی‌برد.

ایشان افزودند: حضرت فرمود این دو امپراطوری بزرگ خاورمیانه را حجاز رام کرد. همه سرمایه‌ها به حجاز آمد. آن روز نه سکّه بود نه اوراق بهادار. پولهای رایج مثلاً می‌رفتند گوشت تهیه کنند، نان تهیه کنند، یک شمش طلا می‌دادند، یعنی کسی مثلاً یک شمش طلا یک کیلو طلا می‌برد قدری پارچه می‌گرفت و قدری نان می‌گرفت و قدری گوشت می‌گرفت، در این روستا‌ها قبل از اینکه گازکشی بشود انبار هیزم بود، آن‌ها هم انبار شمش طلا داشتند. اینکه در تاریخ نقل می‌کنند که وقتی عمروعاص مُرد ورثه او طلا‌ها را با تبر بین خودشان تقسیم کردند.

ایشان ادامه دادند: سکّه در زمان وجود مبارک امام باقر (ع) که حضرت راهنمایی کرد، عمربن‌عبدالعزیز دست به کار شد و سکّه از آن به بعد شروع شد و رواج پیدا کرد، بعد‌ها مسئله اوراق بهادار پیدا شد وگرنه در زمان حضرت رسول، زمان حضرت امیر همین شمش طلا بود شمش نقره بود یک مثقال طلا، یک مثقال نقره، مثقال مثقال که می‌گوید آن بود، سکّه نبود. زکات و این‌ها هم که تنظیم شده بود که مثلاً چهل مثقال طلا، این‌ها بر اساس همین معیار بود.

ایشان ابراز داشتند: تمام این ثروت‌های این دو منطقه رفته بود به حجاز، وجود مبارک حضرت امیر در آن خطبه قاصعه دارد که مردم در جاهلیّت کهن مثل جاهلیّت جدید الحاد داشتند یا بت‌پرستی داشتند. ظلم بود خونریزی بود، وجود مبارک حضرت ابراهیم آمد آن بساط را پاره کرد انقلابی کرد و خاورمیانه را اصلاح کرد و فرزندان او بالأخره مدّت‌ها حکومت کردند، سپس در اثر اختلافی که فرزندان ابراهیم خلیل و فرزندان یعقوب و همین یوسف (ع) و همه این‌ها اختلافی کردند دوباره اکاسره و قیاصره آمدند.

ایشان اضافه کردند: این صریح بیان حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه است، اکاسره یعنی کسراهای ایران، قیاصره یعنی قیصرهای روم. در نهج‌البلاغه دارد که اکاسره و قیاصره آمدند همین محترمان انقلاب ابراهیمی را که فرزندان انبیا بودند، پیغمبرزاده بودند، امامزاده بودند این‌ها را چارودار کردند و از آنجایگاه رفیع تنزل دادند.

معظم له تاکید کردند: حضرت امیر (ع) فرمود سلاطین آمدند پیغمبرزاده‌ها را اصحاب دَبر و وَبر کردند. وَبَر این جلوی سینهٴ شتر را می‌گویند؛ پارچه‌های وبری. پارچه‌های وبری این قسمت مو خیلی نرم است. می‌گویند عبا وبری است این پارچه وبری است. بَرَک هم همین قسمت است. قسمتهای دیگر موی بدن شتر این قدر نرم نیست اما این قسمت نرم و با دوام است. حضرت فرمود این‌ها را اصحاب دَبَر و وَبَر کردند. چارودار‌ها این وبر‌ها را می‌چینند، قیچی می‌کنند یک عدّه هم زخم پشت شتر‌ها را درمان می‌کنند. این کار چاروادار است؛ می‌شود اصحاب دبر. حضرت فرمود همین امامزاده‌ها و پیغمبرزاده‌های نسل ابراهیم را آوردند چارودار کردند، حواستان جمع باشد و مرا تنها نگذارید و نظامتان را خالی نکنید و وحدت را به هم نزنید مشکلی دارید خودتان بنشینید حل کنید به بیگانه‌ها باج ندهید راه را برای بیگانه‌ها باز نکنید.

ایشان افزودند: اگر در فیلمتان توجهی به این خطبه قاصعه داشته باشید. هم دستتان پر است هم محتوا هنرمندانه است هم اجرایش ان‌شاءالله هنرمندانه است. چون در بحث هنر این سه قسم است که نباید از نظر دور داشته بشود. قسم اول آن است که محتوا هنری نیست ولی اجرا هنری است مثل یک شعر عادی را کسی با آهنگ خوب می‌خواند. خب محتوا ضعیف است ولی آهنگ خیلی آهنگ خوبی است یا متن سستی است، کسی که خیلی خوش‌آهنگ است یا صدایش پر است مثل دوبلور خوب می‌خواند. این اجرایش هنری است اما محتوا ضعیف است.

تفاوت بین اجرای هنری و محتوای هنری

معظم له ابراز داشتند: شما بهترین نقش فرش کاشان را روی حصیر پیاده کنید این اجرا هنری است اما محتوا هنری نیست، گاهی به عکس است انسان شعر دقیق و رقیق مولانا یا حافظ را با یک صدای انکرالأصوات بخواهد بخواند. این محتوا هنری است ولی اجرا هنری نیست. گاهی تلفیق و ترکیبی است از محتوا و اجرا شعر حافظ را با آهنگ خوب می‌خواند، شعر مولوی را با آهنگ خوب می‌خواند. این قسمت سوم دستتان پر است ان‌شاءالله یعنی اگر این قسمت خطبهٔ قاصعه نهج‌البلاغه را خوب ارزیابی کنید که پیغمبر چه کار کرد و چطور این چارودار‌ها را دوباره جمع کرد و صاحب مسئولیت کرد و عظمت داد. چون آن‌ها آمدند این پیغمبرزاده‌ها و امامزاده‌ها را چارودار کردند بعد که انقلاب اسلامی پیامبر در حجاز شد همین چارودار‌ها را وجود مبارک پیغمبر دوباره بالا دست آورد.

مرجع عالی قدر در ادامه فرمودند: پس سه مقطع بود، مقطع ابراهیمی و انبیای ابراهیمی، مقطع اکاسره و قیاصره که پیغمبرزاده‌ها و امامزاده‌ها را بی‌رحمانه چارودار کردند، مقطع سوم انقلاب اسلامی شد. پیغمبر، همین پیغمبری که شما دارید فیلمش را می‌سازید ایشان آمدند، راه ابراهیم را زنده کردند. در پایان سورهٔ حج دارد که «مِّلَّةَ أَبِیکُمْ» شما شناسنامه دارید بچه ابراهیم هستید، شما دیدید بچه‌های پرورشگاه و شیرخوارگاه اغلب به جایی نمی‌رسند این‌ها همیشه سرگردانند؛ نمی‌دانند چه کسی هستند. اما بچه‌هایی که اهل شهر یا اهل روستا هستند. در این شهر چندتا دانشمند برخاست چندتا عالم برخاست. آن‌ها همیشه سر و گردنشان بلند است. شما بچه‌های ابراهیمید «مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ» تنها عرب که نیستید «هو سماکم مسلمین من قبل» این بیان نورانی حضرت رسول (ص) است که فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الاُمّة» همین است.

حضرت آیت الله جوادی آملی افزودند: انسان یک شناسنامه طبیعی دارد که پدر و مادر برایش گرفتند. وقتی بالغ شد خودش شناسنامه می‌گیرد می‌گوید من پسر پیغمبرم، من پسر علی‌بن‌ابی‌طالبم، آن‌ها فرمودند شما بیایید بچه‌های ما بشوید ما شما را به عنوان فرزندی قبول می‌کنیم. این سه مقطع را اگر با بررسی خطبه قاصعه که بلند‌ترین خطبه و طولانی‌ترین خطبه نهج‌البلاغه است، ترجمه‌های فراوانی شده. این بخش اکاسره و قیاصره آن بخش میانی است که اول حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی ملت را نجات دادند بعد کسراهای ایران و قیصرهای روم این‌ها را چارودارکردند، بعد پیغمبر اسلام آمد این‌ها را دوباره عظمت داد. ایران هم همین طور بود. اصلاً صریحاً می‌گفتند که ترکیه آب دارد شما نفت دارید شما نباید کشاورزی بکنید باید از او بخرید چون هر دو در پی آن‌ها می‌گفتند چشم.

کودتای ۲۸ مرداد

معظم له افزودند: بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تولید را بردند بالا، حالا ایران شده بود ژاندارم منطقه، تولید را بردند بالا که غارتگری آن‌ها زیاد بشود، بعد به ما‌ها گفتند شما جشن بگیرید این‌ها داشتند می‌کوبیدند می‌زدند می‌خندیدند که تولید رفته بالا. خب تولید رفته بالا او دارد می‌برد به شما هم گفتند که خلیج فارس ناامن است باید ژاندارم منطقه بشوید کشتی‌های ما را اسکورت بکنید.

ایشان خطاب به کارگردان فیلم محمد (ص) فرمودند: فیلم شما که ان‌شاءالله مقبول خدا باشد و هست اوّلین ثواب را امام و شهدا می‌برند بعد شما آقایان، همه کار‌ها همین طور است سدسازی، کتاب‌نویسی. خیلی از علمای نجف نوشته‌هایشان را گونی گونی در شط می‌ریختند الآن علمای حوزه یا دانشگاه یک چیز می‌نویسند فوراً یا نمایشگاه است یا عرضه‌های دیگر است. اولین ثواب را امام و شهدا می‌برند بعد دیگران. بنابراین دستتان پر است حالا البته در داخل زید چه می‌گوید عمرو چه می‌گوید این‌ها را نمی‌شود به حساب آورد.

بشارت به معنای مکتب تازه، رهاورد تازه و ره توشه تازه است

ایشان افزودند: اگر کسی بخواهد بلنداندیش باشد باید اساسی فکر بکند وگرنه همیشه این بازی‌ها وجود دارد. مفسر بزرگ قرآن کریم با اشاره به کودکی زندگی پیامبر (ص) افزودند: کودکان دو قسم‌اند بعضی از کودکان‌اند که یک شبه ره صد ساله رفتند یک حرفی جناب حافظ دارد که «یک بیت از این قصیده به از صد رساله است» این را در یکی از آن غزلیاتش دارد «یک بیت از این قصیده به از صد رساله است» بعضی‌ها هستند که یک شبه ره صد ساله رفتند، کودکی حضرت عیسی است. کودکی پیغمبر (ص) نظیر کودکی حضرت عیسی نبود البته وقتی که بالغ شد به مراتبی از رشد رسید که احدی نرسید. به دلیل اینکه وجود مبارک حضرت عیسی مبشّر بود اگر پیامبر حرف جدیدی نمی‌آورد همین حرف‌های انبیای قبلی را می‌آورد دیگر بشارت نمی‌خواست. بشارت معنایش این است که یک حرف تازه‌ای، مکتب تازه‌ای، رهاورد تازه‌ای، ره‌توشهٔ تازه‌ای است اینکه در سورهٴ صف دارد وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ معلوم می‌شود یک چیز جدیدی است.

ایشان ابرازداشتند: کودکی حضرت با کودکی دیگران فرق می‌کند اما کودکی حضرت همانند کودکی مسیح (ع) نبود که یک شبه ره صد ساله طی کند یا کودکی‌اش طوری باشد که به طور غیر عادی به دنیا بیاید الآن شما می‌بینید بخش وسیعی از مسیحیّت یعنی دو میلیارد و نیم با اینکه بشر خیلی‌ها رشد دینیشان قوی نیست اما جریان مسیحیّت به وسیلهٴ‌‌ همان اعجاز کودکی‌اش توانسته جهان را بگیرد. قرآن یک اعجاز عقلی است در دسترس دیگری نیست اما این کودکی وجود مبارک عیسی توانست بالأخره دو میلیارد و نیم جمعیت را به خودش جلب کند. موسای کلیم خیلی مبارزه کرد کم مبارزه نکرد دریا را شکافت. آخر به آب بگوید نیا بگوید چشم. کار کمی نیست طوری بشود که این دریا یک جادهٔ خشکی بشود که پای این‌ها هم‌تر نشود فرمود: فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً یابس یعنی خشک. خب وقتی آدم در دریا برود کفشش‌تر نشود. فرعون را به هم زدن و عصا را اژد‌ها کردن و این‌ها کم نیست. اما کودکی وجود مبارک عیسی همهٔ این‌ها را زیر پوشش می‌گیرد. بنابراین فرق می‌کند کودکی‌اش با کودکی دیگران فرق می‌کند اما کودکی پیامبر اسلام به گونه‌ای نیست که نظیر کودکی حضرت عیسی باشد یا نظیر کودکی حضرت یحیی باشد که خیلی بتواند مسئله باشد.

نشان دادن چهره معصومین در سینما و تلویزیون

ایشان افزودند: اگر ما بتوانیم به لطف الهی از بازی و سرگرمی صرف به هنر برسیم آن‌گاه نشان دادن صورت‌ها هیچ مانعی ندارد، اصل مطلب این است که شما قبلاً نمی‌دانم در محلّه شما تعزیه بود یا نبود، تعزیه‌خوان‌ها نمازشب‌خوان بودند گاهی هم بچه‌ها را می‌آوردند این‌ها دعا می‌خواندند یا آب می‌آوردند این‌ها دم می‌زدند من خودم در دوران کودکی دیدم، اگر هنر باشد نه بازی و لهو لعب، نمازش اول وقت باشد، دیگر وقتی گریم بکند نماز نخواند یا غسل نکند این شخص نمی‌تواند پیغمبر را نشان بدهد امام حسین را نشان بدهد. آن‌ها همیشه اهل نماز بودند همیشه اهل روزه بودند. اهل نمازشب بودند. اگر هنر باشد هیچ منعی نیست که پیغمبر را نشان بدهند امام را نشان بدهند چه اینکه سالیان متمادی نشان می‌دادند.

ایشان افزودند: اما وقتی بازیگری شده در یک فردی بی‌نمازی، بخواهد به صورت قمربنی‌هاشم در بیاید این هتک است. با بدن پاک باشد بی‌روزه نباشد اهل روزه باشد اهل نماز باشد آن وقت نشان دادن چهره هیچ منعی ندارد.

ایشان ادامه دادند: در همین مملکت به خاطر دارم جریان معراج را می‌خواستند نشان بدهند پیغمبر (ص) را نشان می‌دادند، علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) را نشان می‌دادند، فاطمه زهرا (س) را نشان می‌دادند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.