پنج‌شنبه 17 نوامبر 11 | 10:15
به بهانه اتمام سریال از یاد رفته

وضعیت قرمز «خانواده» در قاب تلویزیون

عاطفه صادقی

در حقیقت تناقض مفهومی دو سریال ذکر شده حاکی از رویکرد متناقض مدیران رسانه ملی است. آنها میان جذب مخاطب در رقابت با شبکه های خارجی ، اولویت توجه به پیام و منافع حزبی و سیاسی درگیرند و از همه بدتر آنکه سواد و تجربه آنان مقهور پیچیدگی و ظرافت کار رسانه ای است.


تریبون مستضعفین – عاطفه صادقی

فرهنگ خانواده محور

استاد نقی پور فر در مقاله شاخص‌های مدیریت اسلامی پیرامون جایگاه خانواده در اسلام می‌گوید:
«تفکر اسلامی یک فرق اساسی با تفکرهای دیگر دارد. از دیدگاه غربی، جامعه سالم یعنی انسان‌های سالم. اسلام این را قبول ندارد. اسلام می‌گوید؛ جامعه سالم مساوی است با خانواده سالم. انسان شخصیتش درون خانواده پی‌ریزی می‌شود. خانواده رکن رکین جامعه در اسلام است. مجموعه خانواده‌های سالم، جامعه سالم را می‌سازد.»

بنابراین اصولا دعوای اصالت فرد یا اصالت جامعه در دیدگاه اسلامی شکل نمی‌گیرد، چرا که در اسلام اصالت با خانواده است.
سوال این است که با توجه به اهمیت جایگاه خانواده در نظام هویتی ما، سریال های رسانه ملی چه تصویری از آن ارائه میدهد؟
لازم به ذکر است که در حال حاضر پخش دو سریال متفاوت در تلویزیون باعث دریافت دو پیام کاملا متناقض و حتی متضاد پیرامون جایگاه خانواده در دوشبکه رسانه ملی شده است.

رسانه ملی آینه است یا چراغ راه؟!

تلویزیون یک رسانه چند وجهی است که همزمان با تغییر پرسش ها نزد مخاطب، معانی و دریافت های ذهنی وی را تحت تأثیر قرار داده و باز تولید می‌کند. تلویزیون باید محملی شود برای ساختن آنچه باید باشد. فراموش نکنیم که آینه زنگار گرفته حتی در ارائه تصویر شفاف و مناسب از واقعیات جامعه خویش ناتوان است.

رسانه ملی صرفا آینه نیست. بلکه همانند چراغ راه است که در دنیای امروز عامل انتقال فرهنگ و هویت دینی و ملی از نسلی به نسل دیگر محسوب میشود. بنابراین وقتی جایگاه رسانه ملی را صرفا به محملی برای نمایش آنچه هست تنزل دهیم در بهترین حالت دچار ایستایی و واماندگی هویتی می شویم و مخاطبی که همزمان از طرق ماهواره و سایر رسانه ها مورد محاصره قرار گرفته است، دیگر شبکه های تلویزیونی برون مرزی را انتخاب نمی‌کند.

اتفاقی که اتفاقی نیست!

اتفاق ویژه ای که در شرایط کنونی رخ داده است به خوبی گویای نقص و ضعف سیستم فکری و مدیریتی صدا و سیما در ارائه باید های هویتی پیرامون خانواده است. مقایسه رویکرد دو سریال از یاد رفته و وضعیت سفید به اندازه کافی نشان دهنده رنج اتاق فکر و دفتر برنامه ریزی صدا و سیما از ارائه یک رویکرد واحد محتوایی است. اینکه سریال های خانواده محور با مضامینی اجتماعی و هم زمانی پخش از دو شبکه اصلی، رویکردی کاملا متناقض با یکدیگر دارند جز نبود وحدت رویه و ضعف مدیریتی نشانه چیست؟!

مقایسه محتوا و روح کلی این دو سریال، عدم وجود منشوری هماهنگ و متناسب با هویت دینی و ملی را برای تولید آثار تلویزیونی فریاد می‌زنند.

در وضعیت قرمز هم می توان سفیدی را ترسیم کرد

با تمام ایرادهای فنی و داستانی سریال وضعیت سفید گرفت، مانند نبود گره افکنی‌ های جذاب و در واقع تاکید بیش از حد طرح بر همان گره اولیه یعنی قهر و آشتی خانوادگی و جبران آن با تصویرسازی‌های غیر کلیشه ای و کادربندی‌های حرفه ‌ای این سریال یک محتوای عام و خط کلی دارد؛

محتوایی در خدمت تقویت بنیان خانواده، تلاش برای بازسازی مناسبات و روابط خانوادگی، پیگیری برای زندگی در کنار هم حتی با وجود جنگ حتی با وجود قهرهای دائمی خانوادگی، تقسيم كردن همه چيز باهم حتي غصه ها و شادي ها، تکرار دوباره جایگاه مادربزرگ، جایگاه نوه بودن، دایی بودن، عمه بودن و … اينكه همه با هم حتی برای عدم تصاحب مادربزرگ سر یک سفره بنشینیم و سبزی پلو با ماهی بخوریم، اینکه یک سمنوی خانوادگی بپزیم و همه با هم برای جبهه و رزمندگانش مربای گل سرخ بپزیم و انتقال این مفهوم عظیم که حتی وقتی با هم قهریم یک خانواده ایم.


حمید نعمت الله توانسته هر شب مخاطبانش را پای تلویزیون بنشاند تا منتظر آشتی و شادی شخصیت های باغ مادربزرگ باشند حتی در آخرین قسمت.وضعیت سفید پر از امید و حس خوب آشتی و زندگی است.

نمایش زندگی سیاه زنان ایثارگر

درست به فاصله نیم ساعت بعد از پخش این سریال ، مخاطب از شبکه یک سیما، قصه از یاد رفتن زنی را می‌بیند که تمام جوانی و زندگیش را وقف خانواده کرده و اکنون جز یک زن کم سواد مطرود مطلقه جایگاه دیگری ندارد تا این جای قصه که اتفاقا بخش‌های پر مخاطب قصه نیز هست «گلرخ» ، نمایش تأسف آور ایثار و فداکاری زنان برای خانواده است حتی اگر در دو قسمت نهایی این تنها نماینده زنان ایرانی را شیرزنی هنرمند و مادری سربلند به تصویر بکشیم.

سریال «از یاد رفته» هشداری است به تمام زنان ایرانی که اصولا هیچ مردی ارزش فداکاری ندارد. گلرخ، به مخاطبان خود هشدار می‌دهد که به جای پیشرفت همسرتان به فکر خودشان باشید. حتما شوهر کشاورزی که به خانواده و همسرش تعلق دارد بهتر از شوهر پزشک متخصصی است که با عدم تعهد و لاقیدی ارتباطی و خانوادگی نهایتا کار را به جدایی و تنهایی می‌کشاند.

سناریوی قصه از یاد رفته با نمایش زوجی شروع شد که برای ارتقای وضعیتشان از هیچ ایثاری دریغ نمی کردند. آن هم در فضایی غیر از تهران. سناریویی که می توانست با ترسیم یک زندگی مناسب این فداکاری را در عین امید و نشاط به ثمر برساند ولی متاسفانه به بیماری مدرن زدگی رایج سریال های تلویزیونی دچار شد.

زن ایرانی از یاد رفته و مرد ایرانی خائن و نامهربان

این بیماری حتی شخصیتی دوست داشتنی چون مرتضی را به اروپا برد تا من و شمای مخاطب هر لحظه منتظر انتقام دست روزگار از او باشیم و تا او را روی ویلچر نبینیم خرسند نشویم. کار گردان دست آخر با له کردن بنیان خانواده به مردان ایرانی شیر فهم می‌کند که همان عشق اول و مادر فرزندانشان که بوی قورمه سبزی می‌دهد به مراتب بهتر و با مرام تر از خانم‌های تحصیلکرده بی وفا، شیاد و امروزی است!!

مخاطب «ازیاد رفته» جز ناامیدی ، خمودگی و شکست توشه‌ای نمی‌گیرد اگر چه در نهایت خانواده دور هم جمع می ‌شوند و با نمایش تصویری غم زده و افسرده ، آن هم با کارگردانی بدوی و بازیهای ضعیف، طبق معمول با وصال و تأدیب قصه تمام می‌شود .

آنچه از این سریال در ذهن مخاطب خصوصا بانوان جوان جامعه ته نشین می‌شود، زندگی سراسر سختی و ایثار زنی است که در پایان زندگی جز همسری علیل و متنبه توشه ای ندارد آن هم با نمایش تصاویری بی روح و شادی‌های تصنعی و بی نشاط. و باز هم «مرد ایرانی» به گوشه رینگ فیلم نامه می‌رود تا با مشت های سناریست و کارگردان، موجودی ترحم برانگیز و مورد غضب الهی قرار گرفته را شاهد باشیم.

اصلا چرا وقتی زنی ایثارگرو خانواده محور را ترسیم می‌کنیم لزوما خمودی و افسردگی و شکست، تصاویر ذهنیما را می‌سازد. چرا زن ایثارگر در تصاویر ذهنی ما نمی‌خندد؟!! چرا همسر همراه و انیس قصه های ما از شوهر خود رودست می‌خورد؟! نتیجه نمایش این تصاویر تکراری چیست؟!

البته صدا و سیما می‌تواند در اقدامی روشنگرانه همانند گذشته، درس های این سریال را نیز به رسانه های مکتوب و مجازی ابلاغ کند ولی آیا پیام های ابلاغی همان تصویرته نشین شده ذهن مخاطب است؟!!

البته این دو سریال فقط برش کوچکی است ازتناقض و ضعف رفتاری سیمای ملی و در این مجال از وضعیت نمایش جایگاه خانواده و زنان بدون تعادل سریالی همانند سایه روشن می‌گذریم!!

وقتی مراکز پژوهشی صدا و سیما خوابند!

در حقیقت تناقض مفهومی دو سریال ذکر شده حاکی از رویکرد متناقض مدیران رسانه ملی است. آنها میان جذب مخاطب در رقابت با شبکه های خارجی ، اولویت توجه به پیام و منافع حزبی و سیاسی درگیرند و از همه بدتر آنکه سواد و تجربه آنان مقهور پیچیدگی و ظرافت کار رسانه ای است.

با توجه به موارد مطروحه و با در نظر گرفتن مراکز متعدد پژوهشی سازمان صدا و سیما مانند مركز تحقيقات سازمان صدا و سيما، مركز پژوهش‌هاي اسلامي قم، مركز طرح و برنامه، مركز نظارت و ارزيابي، اداره كل پژوهش سيما، اداره كل پژوهش صداوسيما و… چه چیز باعث دریافت دو پیام متناقض پیرامون خانواده در رسانه ملی به صورت هم زمان است ؟!

دلایل زیادی برای رویکرد فعلی صدا و سیما وجود دارد، دلایلی مانند ضعف مدیریت، رویکرد مخاطب محور افراطی، نبود نیروهای مناسب برای تولید آثار فاخر و در خور هویت اسلامی- ایرانی و … ولی آنچه اهمیت دارد این است که متاسفانه در رسانه ملی گوشی برای شنیدن نقدها و مطالبات مردمی وجود ندارد تا بتوان در مرحله بعد برای علاج آن چاره ای اندیشید.

واقعیت این است که صدا و سیما بزرگترین و موثرترین دانشگاه این کشور است که دانشجویانی به گستره تمامی نسل ها و گروه ها دارد، بنابراین لازم است تا مدیران فعلی صدا و سیما به جای بایکوت صوتی و تصویری دلسوزان این عرصه، راه را برای طرح دغدغه ها و ارائه راهکار مناسب جهت اصلاح مشکلات این رسانه و تدوین یک منشور هماهنگ و جامع برای تولید آثار نمایشی هموار کنند.

وظیفه رسانه ملی را فارسی وان تعیین نمی‌کند

دکتر وحید یامین پور، کارشناس رسانه در میزگرد آسیب شناسی صدا و سیما با اشاره به ساختار ناکارآمد مدیریت رسانه ملی در این باره چنین می‌گوید:
«لابد مي‌خواهند كاري كنند كه مردم از فردا شب فارسي وان تماشا نكنند و او را نگاه كنند! اينكه هنر نيست كه تو يك كاري بسازي كه بدتر از فارسي وان باشد! كار تلويزيون هدايت‌گري است. اگر قرار باشد تو كاري كني كه كسي فارسي وان نگاه نكند و اين براي يك مدير هنر بشود، فاجعه است و عقب‌افتادگي ذهن و شعور را مي‌رساند. بايد كاري كني كه معرفت آدم‌ها يك پله بالاتر برود، نه اينكه دائماً نزول پيدا كنند.

در سازمان جالب اين است كه هر كسي كار خودش را مي‌كند. مديران در اتاق‌هايشان نشسته‌اند و تقدير مي‌كنند و ابلاغيه مي‌دهند و بيانيه صادر مي‌كنند. كارگردان هم كار خودش را مي‌كند. شما تصور نكنيد وقتي سريالي در شبكه‌اي توليد مي‌شود، رئيس سازمان يا معاون سيما خبر دارد كه چه اتفاقاتي دارد در آن سريال مي‌افتد. واقعاً كسي خبر ندارد. فقط يك كلياتي را مي‌دانند، ولي واقعاً نمي‌دانند قرار است چه چيزي از كار در بيايد. در مورد مهم‌ترين برنامه‌هاي تلويزيوني هم همين اتفاق مي‌افتد.

روزنامه‌ها زده‌‌اند كه ابلاغيه معاون سيما در باره اينكه عشق مثلثي نباشد… اين يعني چه؟ مطمئن باشيد كه فردا بخشنامه‌ خواهد آمد كه شبكه‌هاي 1، 2، 3، 4 و 5 اين سريال استثنا و آن برنامه، مستثني هستند. اينها رفتارهاي سياسي و تبليغاتي در مديريت رسانه است، مديريت رسانه‌اي نيست. آقاي مدير! چه دليلي دارد ابلاغيه صادر كني و بدهي به روزنامه‌ها؟ به روزنامه چه ربطي دارد؟ تو مجموعه زير نظر خودت را مديريت كن. چرا به روزنامه‌ها اطلاعيه مي‌دهي؟ چرا دائماً جلسه مي‌گذاري و تقدير مي‌كني تا تلويزيون تصوير تو را نشان بدهد. اينها اصلاً مدير رسانه‌اي نيستند، اينها مديران سياسي رسانه هستند.»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.