مهدی نصیری
فیلسوفان در دفاع از فلسفه به شیوه های گوناگونی متوسل می شوند از جمله این که قبلا گفتیم هرگونه مخالفت با فلسفه را مخالفت با عقل و خرد دانسته و می دانند که پیش از این گفتیم مساوی دانستن فلسفه با تعقل و عقلانیت یک پیش دستی است و این اول بحث و نزاع است که آیا فلسفه مبتنی بر عقلانیت است یا نه.
در شيوه ای دیگر برخلاف شيوه فوق، نه تنها مخالفان با فلسفه را به عقلستيزي متهم نميكنند بلكه آنان را در عين فلسفهستيزي، فلسفيانديش و عقلگرا قلمداد ميكنند و تمام تلاشهاي ذهني و استدلالي آنها را آب به آسياب فلسفه ريختن ميدانند و نتيجه آنكه، مخالفان فلسفه نيز همگی بيآنكه خود بدانند يا بخواهند، فيلسوفاند!
اين عبارت را فيلسوفان متعددي در دفاع از فلسفه بر زبان و قلم آوردهاند كه«اگر بايد فيلسوفي كرد، پس بايد فيلسوفي كرد و اگر نبايد فيلسوفي كرد، باز هم بايد فيلسوفي كرد»؛ مفهوم اين سخن آن است كه فلسفه، چيزي جز استدلالآوري و انديشهورزي نيست و هر جا كه پاي استدلال و تفكر و بحث نظري در ميان است، همان جا فلسفه حضور دارد، حتي اگر اين استدلالآوري و انديشهورزي عليه فلسفه و در جهت تخطئه آن باشد. بر اين اساس، فلسفهستيزان در همان دم كه فلسفهستيزي ميكنند ـ چه بدانند و يا ندانند و بخواهند يا نخواهند ـ در واقع فلسفهورزي كرده و در جايگاه فيلسوف نشستهاند!
كندي از جمله فيلسوفاني است كه در دفاع از فلسفه به اين استدلال متوسل شده است:
«كندي معتقد است كه دشمنان فلسفه براي آنكه انكار و اجتناب خود را از فلسفه واجب قلمداد كنند، نيازمند به اقامه دليلاند و از اين جهت در تناقض افتند و رسوا شوند….»[1]
آقاي دكتر ديناني می نویسد:
«بيشتر كساني كه با معرفت برهاني به مخالفت و مبارزه برخاستهاند، به اسلحه استدلال توسل جسته و با حربه برهان به جنگ برهان رفتهاند. فيلسوف بزرگ يونان به درستي دريافته بود كه ميگفت، اگر كسي بخواهد با فلسفه به مخالفت برخيزد، بايد فيلسوفي كند.»[2]
اين استدلال حاوي مغالطهاي آشكار است؛ چرا كه فيلسوف، ابتدا هر گونه استدلال آوری و بحث استدلالی را مساوي با تفلسف و فلسفه دانسته و آنگاه نتيجه گرفته است كه هرگونه دليلآوري و انديشهورزي، عين فلسفه است و بنابراين مخالفان و استدلالكنندگان عليه فلسفه نيز خود فيلسوفاند و مشتغل به فلسفه؛ حتياگر اين مخالفان، اهل ظاهر و قشري نگران و جامدانديشان باشند! آقاي دكتر ديناني به اين نتيجه تصريح ميكنند:
«با توجه به آنچه تاكنون در اينجا ذكر شد، ميتوان ادعا كرد، حتي كساني كه اهل قشر بوده و جمود بر ظواهر متون ديني را مورد توصيه و تأكيد قرار ميدهند، از عالم نظر [يعني فلسفه] خارج نبوده و بدون وساطت ذهن نميتوانند از موضع خود دفاع كنند…بنابراين همه نحلهها و فرقههاي مذهبي كه در جهان اسلام به منصه بروز و ظهور رسيدهاند، داراي موضع بوده و هر يك از اين مواضع بر نوعي نظر و استدلال استوار گشته است. … و نظريهپردازي مظهر كامل فعاليت عقل به شمار ميآيد.»[3]
درباره اين استدلال كه البته بيشتر به لطيفه شبيه است، چند نكته قابل ذكر است:
1- مگر مخالفان و استدلالآوران عليه فلسفه، با هرگونه استدلال آوری و نظرورزي و استفاده از ذهن و عقل، مخالفت ميورزند تا بدانها بگوييم كه شما داريد از همان حربه و طريقهاي استفاده ميكنيد كه عليه آن به مخالفت برخاستهايد؟
كاملاً بديهي است كه فلسفه تنها يك شيوه و یک نوع از انواع انديشهورزي و استدلالآوري و بهكارگيري ذهن و نظر است که ممکن است عقلانی باشد و یا نباشد که به نظر بسیاری، فلسفه عقلانی نیست. بنابراين هيچ ملازمهاي بين هرگونه استدلالآوري عليه فلسفه با فلسفيانديشي و فيلسوف شدن وجود ندارد و به عبارت دیگر استدلال و بکار گیری ذهن و نظر ورزی اعم از فلسفه است.
2- اگر هرگونه استدلال آوری و نظرورزي مساوي با فلسفه است، آيا ميزان و معياري براي حقانيت و درست و نادرستي نظرات گوناگون و متضاد وجود دارد يا نه؟ اگر فيلسوفان بگويند، وجود دارد و تنها يك نظر و ديدگاه و فرقه از ميان صدها و هزاران نظر و فرقه درست است، در اين صورت، حكم به بطلان استدلال خود دادهاند؛ چرا كه پذيرفتهاند، ميتوان با نوعي نظرورزي، انواع ديگر نظرورزي را مردود و نادرست و باطل اعلام كرد و اما اگر منكر چنين ميزان و معياري شوند، در اين صورت، به ورطه پلورالیسم و نسبی اندیشی در غلطيدهاند، چرا كه در اين صورت بايد حكم به حقانيت همه فرقهها و نحلهها و انديشهورزان حتي سوفسطاييان دهند، زيرا آنان هم در حال تفلسف و خردورزي و تعقل هستند!
3- استدلال ياد شده حاوي اين نتيجه نيز هست كه گويا تفلسف براي تفلسف است؛ يعني نفس تفلسف، خود مقصد و مقصود است، صرف نظر از هر نتيجهاي كه عايد فيلسوف شود، حتي اگر اين نتيجه ضديت با اساس فلسفه و یا عقلانیت حقیقی و انکار حقایق مسلم عقلی و وحیانی يا دستيابي به هر عقيده و مسلك باطل و منحرف و بی بنیادی باشد. آيا فیلسوفان مسلمان به اين نتيجه ملتزم ميباشند؟
پی نوشت:
سخنان ایشان حتی همان لطیفه و جکی که گفته اند نیست. چنان سخیف است و بی مایه و حتی گاهی دروغ که قلم را نیاز به پاسخ نیست. از نکات سه گانه وی می توان این را فهمید.