تریبون مستضعفین – رضا پیامی گلهین
فردای دیگر۱: اصالت انسانی که دیگر انسان نیست
فردای دیگر۳: امپراطوری سرمایهداری و دولتهای فرومانده
فردای دیگر۴: بحرانهای اجتماعی غرب؛ تفریق جمع
گفته شد که دو بنیان فلسفی غرب یعنی، معرفت شناسی و انسان شناسی اومانیستی، قرین اضمحلال اند. یعنی آنچه در بنای تمدنی غرب اتفاق میافتد ریشه در مبنای نادرست فلسفی آن داشته و عرضی نمیباشد. بعد از اینکه ثابت شد بنای غربی محکوم به نابودی است، حال سؤال این است که«این سازه عظیم مادی «از کدام نقطه» و«به چه کیفیت» ویران میشود؟»
دست نامرئی آدام اسمیت
ديدگاه به اصطلاح زاهدانهی کلیسا دعوت به ترک دنیا و لذات آن می کند و در مقابل، پررنگترين متعلّق اومانیسم دعوت به اجابت تمنيّات شخصي (منجمله ثروت اندوزي) است. یکی از اصلیترین اندیشهورزان حوزهی اقتصاد لیبرال، آدام اسمیت است. وی مبیّن تئوری «دست نامریی» است. مختصراً اینکه او با شواهدی استدلال میکند منافع انسانها باعث سامان بازار میشود. به فرض اگر کالایی به علّت تولید کم، قیمت بالا داشته باشد، دست نامریی گروهی را به سمت تولید آن کالا کشانده و با افزايش عرضه، قیمت متعادل خواهد شد. وی دخالت دولت در اقتصاد را امری ناصواب پنداشته و به میزانسازی به وسیلهی دست نامریی معتقد بود. این تئوری بر این اساس مبتنی است که مردم عقلانی عمل کنند. خواننده محترم حتماً متوجه است که منظور از «عقلانی عمل کردن» همان «حیوانی عمل کردن» است. چرا که مراد آنها ازعقل، تنها سایهای از قامت رعنای حجّت الهی است که تبدیل شده به مددکار انسان در ارضای شهوانیات. و البته که هزاران سال است انعام و وحوش «عقلانی» عمل میکنند! فی المثل آنجا که توله شیرها، طعمه را از چنگال برادر وخواهرشان می ربایند! جناب اسمیت و همقطارانشان بعد از هم رتبه کردن انسان و حیوان، جامعه را با گله و قانون آن را با «قانون جنگل» معادل کردند!
اگر با بهانهی کلمهی حق «آزادی» باطل را طلب کرده و سدی در مقابل دخالت دولت در بازار بسازیم، به زودی خواهیم دید آزادی قلیلی از سرمایهداران و بردگی کثیری از جامعه را. آیا نباید برای آزادی مستضعفان و طبقه متوسط جامعه و ازآن مهمتر برای عدالت شأنیّتی قائل شد؟
بیعدالتیهای زادهی لیبرال سرمایهداری و زالو صفتی ثروتمندان، مهیّای شرایط دردناکی برای جوامع غربی شد. که صاحب قلم تنها به سه مورد ازآنها اشاره میکند:
اصالت فروش: در نظام سرمایهداری کالا نه فقط برای رفع نیاز جامعه که اساساً برای فروش تولید می شود.«کسب وکار من پول ساختن است نه ماشین ساختن.» این گفته رئیس سابق «بریتیش لیلند» است. کمپانیهای سرمایهداری از هر وسیله نامشروعی برای زراندوزی استفاده میکنند. از ایجاد نیاز کاذب به وسیلهی فضای سنگین تبلیغاتی گرفته تا به راه انداختن جنگ برای فروش اسلحه یا تجارت انسان و بردهداری سنتی (آن هم در ممالکی که سالها از تصویب قانون الغای بردهداری می گذرد!) و سودای مواد مخدر. که از قضا موارد فوق الذکر از سودآورترین صنایع جوامع متمدن غربی است. بسیار ملال آور است که چند کمپانی سرمایهدار مافیای دارویی جهان را تشکیل داده و بر سر جان مردم تجارت کنند.
ربا و کسب درأمد از پول: با غسل تعمید ربا توسط اسمیت و بر پایه سیستم ربوی، ثروتمندان بدون کار و تولید، شیرهی جان جامعه را میمکند و مداوم متورم می شوند. اين باعث انباشت و لختگي پول شده و جامعه را دچار شکاف طبقاتی میكند.
اصالت مصرف و نابودی منابع طبیعی: ایجاد نیازکاذب و تولید بیشتر باعث اسراف و تبذیر در مصرف منابع طبیعی شده و نسلهای آینده به جای منابع طبیعی وارث آلودگیهای زیست محیطی جهان صنعتی امروز خواهند بود.
یک سر دیگر افراط امثال آدام اسمیت و جان استوارت میل تفریط مارکس و انگلس بود که منکر مالکیت خصوصی شدند. آنها به نام عدالت و خارج کردن انسانها از سلطه سرمایهداری آزادی را نافی شدند. البته ایده های مارکس محدود به اقتصاد دولتی نبود و منتج به سازوکاری مخوف و استبدادی شد. که بارز ترین مصداق خارجی آن حکومت بلشویکی شوروی بود.
چرخهی قدرت و ثروت و از کار افتادن دست نامرئی اسمیت
پس از مارکس، جان مینارد کینز نقطهای بین دو سر طیف كاپيتاليزم و سوسیالیزم اختیار کرد و گفت:«دولت برای کنترل تقاضا باید در اقتصاد دخالت کند» در واقع مخارج دولتی باید نسبت معکوس با تجارت خصوصی داشته باشد. این نظریه در دوران رکود بزرگ (۱۹۲۹تا ۱۹۳۳) مطرح شد تا بدیلی باشد برگفته مارکس که: «نوسان بین رونق و رکود به سوسیالیزم منتج میشود.» نظریه کینز با مزاج لیبرالهای کلاسیک سازگار نبود و همچنین کمی به جواب صحیح (که همان اقتصاد اسلامی است) نزدیک شده بود.
دست نامرئی اسمیت مدعی حل عدم تعادلها بود ولی دیده شد چرخههای مخربی شکل گرفته که بدون دخالت قدرتی به مانند لویاتان اصلاح پذیر نبودند. غافل از اینکه دیگر کار از کار گذشته بود؛ چراکه سرمایهداران در مراکز قدرت و قانونگذاری نفوذ کرده و بلکه آنها را تصرف کرده بودند. اگر با اغناء رسانهای بتوان بازار فروش ایجاد کرد چرا به همین وسیله نتوان نماینده به کنگره فرستاد؟ جالب آنکه در تاریخ گزارشاتی دالّ بر همکاری کینز با دستگاههای سیاسی نقل شده است. امروز در غرب پارلمانها و سایر مراکز قدرت محل تجمع افرادی است که یا مرسل سرمایه داراناند یا خریداری شده توسط آنها. 68درصد از اعضای کنگره حداقل از یکی از پنج پیمانکار ارشد نظامی پول دریافت کردهاند. پس هیج عجیب نیست که علی رغم مخافت مردم و برگزاری صدها تظاهرات ضد جنگ، جنگ عراق به درازا بیانجامد.
حکومت رسانهای امپراطوری سرمایهداری
به وسیله بلندگوهای تبلیغاتی است که می توان اذهان را در چنگ گرفت. این بلندگوها انحصاریاند و کسانی که میخواهند وارد نهادهای قدرت شوند باید از این بلندگوها استفاده کنند و یا به تعبیر بهتر به صاحبان رسانه و سرمایه باج بدهند. در عین حال که ظاهر امر همه چیز را آزاد مینماید مشارکت سیاسی مردم حدّ اقلّی است. چرا که مردم متوجه شده اند که مالک اصلی کشورشان آنها نیستند بلکه طبقه ثروتمندان هستند.
اینکه دولت آمریکا با چاپ میلیاردها دلار بدون پشتوانه منابع طبیعی ملتها را به یغما برده و یا شکاف طبقاتی هر از چندی گوشهای از پاریس یا لندن را به آتش میکشد و یا میلیونها نفر در ثروتمندترین کشورهای جهان (و نه ملل مستضعف آفریقایی) شب را گرسنه سر بر سنگ میگذارند و یا هشتاد درصد امکانات مالی آمریکا در اختیار ده درصد جمعیت آن است و نظایر اینها چالش های دیرین نظام سرمایهداری بوده و است ولی این بار جنبش نود و نه درصدی مردم متوجه شدهاند که اصولاً دولت و سرمایهداران در هم امتزاج کردهاند. یقیناً این تزاحم منافع مردم و قدرت حاکم منجر به نابودی نظام سیاسی غرب خواهد شد. امپراتوری سرمایهداران درست از محلی که نقطه قوتش به حساب می آمد، در حال شکست است. یک بار دیگر عوام و نخبگان از لیبرالسرمایهداری منزجر شده و از کفه آزادی به کفه عدالت میکوچند و از آنجا که ایستگاه آخر کمونیزم یک بار آزموده شده، در حوالی اقتصاد اسلامی یا ان شاء الله در خود آن پیاده خواهند شد.
دقت شود که صاحب قلم، نه ورشکستگی یکصد و پنجاه و هفت بانک آمریکایی در طول یک سال و نه کسری بودجه 3/1 تریلیون دلاری و یا اعتراض به کاهش دامنه خدمات بیمه ای را، بلکه بیداری و به پا خاستن مردم را عامل نابودی کاپیتالیزم میداند. صد البته در گذشته هم بحران ها مالی پدید آمده بود لکن در آن موقع منافع مشترک زیادی بین مردم و دولت بود، حال آنکه بحران کنونی ساخته زیاده خواهی سرمایهداران است و از طرف دیگر دولت ملعبه دست سرمایه داران است. و در این میان نود و نه درصد مردم در انتظار فردایی دیگر هستند.
Sorry. No data so far.