13 آبان 58 بود. 4نوامبر 1979. از انقلاب فوریه مردم ایران چندماهی بیش نگذشته بود. یک خبر مثل بمب در جهان پراکنده شد. سفارت آمریکا در ایران به تصرف جوانان دانشجو درآمد. خبری که در ابتدا حیرت همه را برانگیخت اما خبر واقعی بود. مواضع افراد متفاوت بود. برخی متاسف شدند. برخی سکوت کردند و دیگرانی آن را ناشی از خامی تعدادی دانشجو دانستند که احتمالا بدون توجه به عرف دیپلماتیک از دیوار سفارتخانه یک کشور خارجی که اتفاقا ابرقدرت جهانی به شمار میرفت بالا رفتند، البته گویا فراموش کرده بودند که آنروز که بهترین جوانان این سرزمین مقابل نیکسون قربانی شدند مگر آنان از حضرت اعلی حضرت همایونی اجازه گرفته بودند که این بار دانشجویان برای تعطیلی جاسوسخانه آمریکا از حضرات ایشان اجازه بگیرند؟!
موضع امام بسیار جالب بود. امام با تایید محکم حرکت دانشجویان آن را انقلاب دوم نامید و از دانشجویان تقدیر کرد. این موضع به مذاق دولت موقت خوش نیامد، استعفا کرد و امام هم استعفای انان را پذیرفت.
تلاش آمریکایی ها برای آزادی گروگانها بی نتیجه بود. هواپیماهای آمریکایی در طبس هم به شن نشستند. امام می گفت “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” و هیچ غلطی هم نکرد. کشوری که تا چند ماه پیش پایگاه عمده آمریکا در منطقه بود مایه روسیاهی آمریکایی ها شده بود. اسناد پروژه های فوق سری آمریکا برای براندازی در منطقه بود که توسط دانشجویان منتشر میشد. قضیه در داخل آمریکا هم مایه سرشکستگی کارتر شد و او رویای تسلط دوباره بر مسند ریاست جمهوری آمریکا را به گور خواهد برد.
سفارتخانه آمریکا به تصرف دانشجویان پیرو خط امام درآمد. پس از ان رویداد برخی بر خط امام ماندند و دیگرانی پشیمان شدند. از آن خط امامی های واقعی برخی در خیابانهای تهران به شهادت رسیدند و دیگرانی در صحنه کارزار مقابل عراق. هنوز شعار “مرگ به کارتر” شهید رجب بیگی که رسانه ملی اخیرا اقدام به پخش آن کرده نباید از خاطر آمریکایی ها فراموش شده باشد.
خط امامی های پشیمان همانهایی بودند که دیروزپیش از آن که دیوار نفسشان را فرو بریزند از دیوار لانه جاسوسی بالا رفتند، و همانها اکنون این گونه به آسانی از پله های انقلاب پایین می آیند و پشت به همه آرمان های انقلاب می کنند. همانهایی که به سادگی از گذشته خود توبه می کنند.
32 سال است که از تسخیر لانه جاسوسی می گذرد. آمریکا هرچه تلاش کرد تا سفارتخانه از دست رفته اش را در تهران دوباره برپا کند موفق نشد. چه کسی تصور می کرد که کشوری که خور را ابرقدرت بلامنازع جهان می پنداشت بیش از سه دهه است که در یکی از مهم ترین مناطق جهان پایگاهی نداشته باشد. مگر نبودند بسیاری که معتقد بودند باید الزامات جامعه جهانی را پذیرفت، به مناسبات بین المللی پایبند بود، باید برای قانون جنگل احترام قائل بود، باید نظام ضعیف و قوی حاکم بر جهان را پذیرفت، یک کشور “جهان سوم” خوب بود تا در آینده آنان ما را به لفظ “در حال توسعه” مفتخر سازند، نباید از مرگ سخن گفت، باید از زندگی گفت از گفتگو! باید تنش زدایی کرد و احترام کشورهای پیشرفته را نگه داشت. مگرنه زیر چرخ های جامعه جهانی خرد خواهیم شد و اثری از ما نخواهد ماند. همیشه برایمان ازاقتصاد آزاد می گفتند، از جامعه آزاد، جامعه مدنی. همیشه “وال استریت” را با ته لهجه آمریکایی تلفظ می کردند، با ولعی مثال زدنی داستان شکل گیری شرکت های بزرگ آمریکایی را مانند داستان های حماسی شاهنامه برایمان تعریف می کردند. “بیل گیتس” و “استیو جانز” شخصیت های افسانه ای آنان بودند. اما اکنون کجایند تا داستان تزلزل قلعههای تصرف ناپذیر را ببینند و بشنوند. کجایند تا “رفتار استاندارد” پلیسهای آمریکایی و اروپایی را ببیند، کجایند آنها که انگلیسی را مانند زبان مادری شان تکلم میکنند تا جملات روی پلاکاردهای شهروندان آمریکایی را برایمان ترجمه کنند؟ “occupy wall street” و “ٌwe are 99%”
32 سال است که از تسخیر لانه جاسوسی می گذرد. آمریکا هرچه تلاش کرد تا سفارتخانه از دست رفته اش را در تهران دوباره برپا کند موفق نشد. البته مدتی است دست به کار شده اند! آن پیرزن آمریکایی وارد گود شده، مصاحبه میکند و میگوید که به دنبال ایجاد سفارتخانه مجازی در ایران هستند! البته مشخص نیست که آیا سفارتخانه مجازی آنها قرار است از جنس جامعه مجازی و شبکه های اجتماعی که قبلا براه انداخته بودند باشد یا خیر؟ چون کارکرد این شبکه بیشتر شبیه به بنگاههای دوست یابی شده تا آن که برای براندازی باشد! قبلا رسم براین بود که یک کشور دهها سال بعد به انجام عملیات خرابکارانه در کشور دیگر اعتراف میکرد. آن هم در شرایطی که آن عملیات به نفع آنان تمام شده باشد، اما حضرت ایشان تنها دوسال بعد آن هم با افتخار به حمایت دولت متبوع خود از فتنه88 در ایران و البته شکست آن اعتراف میکند!
32 سال است که از تسخیر لانه جاسوسی می گذرد. آیا سفارتخانه آمریکا تنها ساختمانی در خیابان طالقانی است که 32 سال از تسخیر آن میگذرد؟ آیا با تسخیر سفارتخانه آمریکا ردپای اندیشه آمریکایی هم از ایران پاک شده است؟ آیا مسئولین ما آمریکایی عمل نمی کنند؟ مردم ما با مدل آمریکایی نمی زیند؟ آیا دانشجوی ما و استاد ما آمریکایی نمی اندیشند؟ آیا بازار ما خالی از اجناس آمریکایی است؟ آیا نظام آمریکایی بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست ما حاکم نیست؟ اگر پاسخ به هرکدام از این سوالات منفی نباشد، هنوز تا فتح سفارت آمریکا فاصله بسیاری باقی مانده است!
Sorry. No data so far.