چهارشنبه 14 دسامبر 11 | 10:32

چرایی عدم ورود حوزه به مباحث «فقه حكومتی» و آسیب‌شناسی آن

متأسفانه مبارزین و مجاهدین برای بحث و تدریس كمتر وقت ‌گذاشته‌اند و درس‌های عمیق و استادانه كمتر دارند. در عوض، آن‌ها كه كمتر دغدغه‌ی دخالت در سیاست و مبارزه را دارند، برای تحقیق و تدریس وقت بیشتری ‌گذاشته‌اند و مباحث متداول را استادانه‌تر تدریس می‌كنند. نتیجه این شده كه هر دو از جامعیت زاویه گرفته‌اند.


یادداشت آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری درباره‌ی چرایی عدم ورود حوزه به مباحث فقه حكومتی و آسیب‌شناسی آن.

آن‌چه در روش آموزش پزشكی مرسوم است كه تعلیمات پزشكی را در دو دوره‌ی دانشگاهی و بیمارستانی می‌آموزند، شیوه‌ی آموزشی صحیحی است. این دو دوره‌ی نظری و عملی مكمل یكدیگرند. اگر دوره‌ی تئوری و آموزش‌های كلاسیك نباشد، دانشجو نمی‌تواند در كنار استاد ضمن معاینه‌ی بیماران، منظور استاد را دریافت كند و اگر دوره‌ی بالینی نباشد، باز هم دانشجو نمی‌تواند مفاهیم و مصادیق دوره‌ی آموزش نظری را تجربه كند. آموزش رانندگی هم به همین صورت است و دو بخش دارد؛ امتحان آیین‌نامه و امتحان شهری. در آزمون آیین‌نامه شاگرد مقررات رانندگی و راهنمایی را امتحان می‌دهد، در حالی كه در امتحان شهری باید قدرت رانندگی خود را به آزمون بگذارد. با تجربه، اشكالات تئوری را می‌فهمند و با تئوری، تجربه را تفسیر و تجزیه و تحلیل می‌كنند. عیناً مثل انسانی كه گام برمی‌دارد، یك پا را تكیه‌گاه قرار می‌دهد و با تكیه بر آن، پای دیگر را یك گام به جلو می‌برد. در گام بعدی این عمل معكوس می‌شود و پای جلورفته تكیه‌گاه می‌شود و پایی كه قبلاً تكیه‌گاه بوده، گامی به جلو برمی‌دارد.

اصحاب ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام در خدمت ایشان احادیث را فرامی‌گرفتند، سپس در تجربه‌ی عینی معاشرت و مشاغل و ارتباطات خود با مردم آن‌چه را كه شنیده یا دیده بودند، به كار می‌بستند و در این كار شنیده‌ها و دیده‌ها را در عمل ملاحظه می‌كردند. علمای بزرگ ما هم كه امت ما را در لحظات حساس نجات دادند و خطرهای گران را از آن‌ها دفع كردند، به همان اندازه كه در تئوری مدرس بزرگی بودند، در رهبری نیز كارشناس و خبره بودند. آن‌ها در امر رهبری كارشناس موضوع و در تئوری مرجع تقلید و صاحب رساله بودند.

مثلث مقابله با امام
پس از رحلت آیت‌الله بزرگ شیخ مرتضی انصاری -صاحب رسائل (فرائد) در اصول و مكاسب در فقه كه تاكنون از بهترین كتب درسی هستند و پیدا است كه مرگ این مرجع چه زلزله‌ای در عالم و جامعه‌ی روحانیت و تشیع به وجود ‌آورد- جلسه‌ای برای تصمیم‌گیری پس از حضرت شیخ مرتضی انصاری تشكیل ‌شد. در این جلسه‌ی بسیار مهم، حدود ده نفر از اعاظم شاگردان و اصحاب شیخ حضور داشتند. وقتی نوبت تكلم به میرزای شیرازی ‌رسید، ایشان گفت یك نفر را انتخاب كنید كه علمش یك و عقلش ده باشد. مرحوم میرزا حبیب‌الله رشتی هم ‌گفت: خودت میرزا. میرزا در پاسخ گفت: به جدم منظورم خودم نبودم. بالأخره هم بقیه حرف میرزا حبیب‌الله رشتی را تأیید ‌كردند و میزا را به عنوان مرجع پس از شیخ مرتضی به حوزه و عالم تشیع معرفی كردند. دیده‌ایم و در تاریخ خوانده‌ایم كه چگونه میرزای شیرازی با سلطان مقتدری چون ناصرالدین شاه یا استعمارگر غریبی چون امپراطوری انگلستان دست و پنجه نرم كرد و چگونه ملت را از دام شركت هند شرقی رهانید؛ شركتی كه از راه تجارت، هندوستان و پاكستان و بنگلادش امروز را بلعیده بود. مرحوم میرزای شیرازی ملت شیعه‌ی كشور ما را از حلقوم گشاد این استعمارگر بیرون كشید و طعم شكست را به ناصرالدین شاه و شركت هند شرقی چشانید و این به بركت فقه حكومتی بود.

در عصر ما نیز امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه اگر چه در باب رساله و مرجعیت اعلم زمانه بود، در مردم‌شناسی و تجربه‌ی سیاسی هم دست همه را از پشت بسته بود. انگلستان پیر و اسرائیل پیچیده و آمریكای پرتوان و پرانگیزه، مثلث مقابله با او را برای حفظ شاه ایران كه تجربه‌ی 37 ساله‌ی سلطنت را داشت، شكل دادند و برای براندازی امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه و پیروان او همه‌ی دام‌های تهدید و تطمیع را گستراندند. شكنجه‌ای نبود كه كارشناسان اسرائیلی به ساواك نیاموخته باشند و وسیله‌ای نبود كه در كاربرد آن تردید كرده باشند. اطرافیان بزرگان را تا آن جا كه میسر بود، خریده بودند كه امت را از اعتدال پایدار به افراط و تفریط و حركت‌های بی‌پایه بكشانند. گروهك منافقین (مجاهدین خلق آن زمان) ساعت‌ها وقت گذاشتند كه از امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه مجوز مبارزه‌ی مسلحانه را بگیرند. امام اما گفت ما نمی‌كنیم و شما هم نكنید وگرنه شكست می‌خورید.

امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه امت را از افراط و تندروی نگهداشت و البته تفریط و سهل‌انگاری را هم از طرف دیگر محكوم كرد. انجمن حجتیه كه برای داشتن مجوز تبلیغ و حضور در محافل بهائیت و داشتن مجوز تشكیل جلسات مذهبی حاضر شدند با شهربانی و ساواك دست به نوعی معامله بزنند و تا حد گرفتن تعهد شرعی برای عدم دخالت در سیاست از پیروان خود پیش رفتند، بالاخره بازی خوردند. جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی هم كه تنها برای روی كار آمدن نخست‌وزیری چون امینی به آمریكا روی خوش نشان دادند، در نظر مردم از انتفاع افتادند ولی امام راحل رضوان‌الله‌علیه حتی برای براندازی شاه به واسطه‌ها روی خوش نشان نداد. بیچاره عراقی‌ها و افغان‌ها كه برای براندازی صدام و طالبان لحظه‌ای از خصومت ذاتی آمریكا و اسرائیل و انگلستان غفلت كردند و امروز می‌بینیم كه این‌ها و نیز تركیه چه وضعی دارند. هر چهار همسایه‌ی كلاه‌گشاد ما لحظه‌ای غفلت را تجربه كردند.

امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه و خلف صالح او -رهبر بلندپایه‌ی حاضر- لحظه‌ای از هشدار به امت بازنایستادند، چون تجربه‌ی فقه حكومتی داشتند. این تجربه را باید در حوزه‌ها نیز نهادینه كرد. آیین فقه حكومتی را باید تدوین نمود تا نسل حاضر و نسل‌های آینده به جای وابستگی به شخصیت رهبر، با تكیه بر فقه حكومتی رهبران آینده را تربیت كنند.

امام پاسخ می‌دهد…
اما چرا حوزه‌های دینی این‌گونه مباحث را وارد درس سطح و خارج نمی‌كنند؟ پاسخ را امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه فرموده است: متأسفانه حوزه‌ها تجریدی هستند. امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به دلیل تجریدی بودن حوزه‌ها ناچار بود ملایم‌تر حركت كند تا حوزه‌ها خود را به او برسانند. ایشان مطالب را با مردم در میان می‌گذاشت و مردم نیز در ایثار و شهادت كوتاه نیامدند و دیدیم كه از اجرای فرمان‌های امام چگونه پیروز و سربلند بیرون آمدند. اما بعضی از بزرگان حوزه به دلیل سطحی‌نگری كه داشتند، لحظه‌ی پیروزی در جنگ هشت‌ساله را لحظه‌ی عقب‌نشینی و باخت بزرگ تلقی كردند. امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه منشور جنگ را انشاء نمود كه حاصل فقه حكومتی ایشان بود و مردم را از بیراهه رفتن بازداشت. این‌كه چرا لحظه‌ی پیروزی به نظر یك عالم مبارز و مجاهد عوضی دیده شود، به ساده‌انگاری و تكیه بر فهم شخصی و نیز اعتماد به اطرافیان پیچیده و كارآزموده‌ای برمی‌گردد كه غیر مطمئن هستد و لذا زاویه گرفتن از خط اصلی همان و نهایتاً گم شدن در بیراهه‌ها همان.

متأسفانه مبارزین و مجاهدین برای بحث و تدریس كمتر وقت ‌گذاشته‌اند و درس‌های عمیق و استادانه كمتر دارند. در عوض، آن‌ها كه كمتر دغدغه‌ی دخالت در سیاست و مبارزه را دارند، برای تحقیق و تدریس وقت بیشتری ‌گذاشته‌اند و مباحث متداول را استادانه‌تر تدریس می‌كنند. نتیجه این شده كه هر دو از جامعیت زاویه گرفته‌اند. البته نباید عده‌ای گمان كنند كه كسانی كه نتوانسته‌اند با تحقیق و بحث مراتب استادی بالا را به دست آورند و سیاسی شده‌اند تا به بركت بحث سیاسی خلأ علمی‌خود را جبران كنند. نباید برچسب كم‌سوادی به سیاسیون بخورد و نیز برچسب درس موشكافانه‌ی عمیق به بحث‌های دور از مباحث حكومتی. اما چرا چنین شده است و مثل آموزش پزشكی نیست كه دوره‌ی بالینی جزء دروس و دوره‌ی كاری شده باشد؟ همه می‌دانیم كه برجسته‌ترین اساتید دانشگاه علوم پزشكی كه كار بالینی را رها كرده‌اند، جرئت نوشتن یك نسخه هم ندارند. هیچ بیماری هم حاضر نیست كه تحت معاینه و مداوای استاد برجسته‌ای قرار گیرد كه كار بالینی نمی‌كند.

حوزه نیاز به كار بالینی دارد
حوزه باید كار بالینی دخالت در تبلیغ و ارشاد و مبارزه را جزء رسالت حتمیه‌ی خود بداند. طلاب از همان ابتدا كه درس می‌خوانند، پا‌به‌پای آن تجربه‌ی تعلیم و تربیت و رهبری را در برنامه‌ی خود داشته باشند. به درد مردم آشنا باشند. پابه‌پای مردم در مبارزه و منازعات بین حق و باطل حضور پیدا كنند. این آیه‌ی قران ظاهرش ورود و حضور در جبهه‌ها است و چرا از ظاهر این آیه صرف نظر كنیم؟ «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَر مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»1

اگرچه با تنقیح مناط می‌توان آمدن به حوزه و تحصیلات علوم حوزوی را زمینه‌ی تفقه دانست، ولی ظاهر این آیه به هیچ دلیلی از حجیت نیفتاده است. به جبهه رفتن و دشمن را تجربه كردن را مبنای تفقه و اندیشمندی در دین دانستن، خود معنای بسیار بدیعی است. مثلاً بهائیت جبهه‌ای باز كرده و طلبه باید برای مبارزه با آن‌ها دوره ببیند و ابزار و وسائل مباحثه را در ضمن تحصیل با خود بردارد و با آنان به محاجّه و مباحثه بپردازد. همین عمق فهم و فقاهت انسان را بالا می‌برد و مردم‌شناس و كارشناس امر مباحثه با فرقه‌ها می‌گردد.

مثال دیگر این‌كه اگر دشمن وارد كسبه شود و در آن‌ها عرفان كاذب و سلیقه‌ای را راه بیندازد، طلبه باید برود كتب لازم را در شناخت عرفان حقیقی از مجازی مرور و مداقه كند تا با دستی پُر با اهل عرفان سطحی روبه‌رو شود و مردم را نجات بدهد. خلاصه هر جا كه استعمار بساط خود را پهن كند، راه را بر او ببندد و مردم را از دست او خلاص كند.

مرحوم امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه فرد مخلصی بود و برای شهرت و محبوبیت و ریاست كیسه ندوخته بود. هر وقت لازم بود كیسه‌ی عزت و خوشنامی را خالی می‌كرد تا قدمی برای اسلام برداشته باشد. وقتی كسروی و پیروان فكری او افكار الحادی خود را وارد میدان كردند، امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه كشف الاسرار را نوشت و دیگران منتشر كردند. مرحوم حاج سید نورالدین حاضر شد در روزنامه‌ی كیهان با كسروی بحث كند. كسروی یك روز و آن بزرگوار روز دیگر پاسخ می‌داد. مجموعه‌ی این مناظره كتاب كسر كسروی او شد.

حوزه نباید اجازه بدهد برچسب بی‌سوادی بر كسانی بچسبانند كه كار بالینی تعلیم و تربیت مذهبی می‌كنند. آن‌ها كه درس بهتری دارند و توانایی علمی بیشتری دارند، باید جنبه‌ی بالینی دانش خود را بپایند وگرنه از خط مستقیم زاویه پیدا می‌كنند. تعادل بین زرنگی و تسلط در درس و زرنگی و چابكی از كار بالینی مبارزه با استعمار باید با هم هم‌وزن باشد. هركدام كه یك‌طرفه رشد كرد، از خط اعتدال زاویه پیدا می‌شود. هرچه درس طلبه قوی‌تر باشد، باید حضور بالینی او در مبارزه با اشكال مختلف استعمار بیشتر شود و برعكس، هرچه حضور بالینی او در مناطق نفوذ استعمار در اشكال مختلف آن بیشتر شود، باید در كار خواندن و تدریس و مباحثه عمیق‌تر شود و دقیق‌تر پیش برود.

نیاز به استاد اخلاقِ جامع
این ضعف و كم‌جنبه‌ای انسان است كه وقتی از چیزی پُر شد، از چیز دیگری تهی شود. امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه اما در عرفان كار كرد تا به حد بالا رسید. هم‌زمان با آن نیز مباحثه و درس را پیش برد تا به مقامات عالیه‌ی علمی هم رسید، هم‌زمان با عرفان و تحصیل وارد بحث سیاسی نیز شد و خطوط سیاسی زمان خود را شناخت و از این‌كه غرق در یك جریان سیاسی شود، خود را پایید تا سیاست و مدیریت و مدبریت را بر كمالات خود افزود. امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه فلسفه را خواند ولی با فقها زاویه نگرفت. عرفان را دریافت، ولی با فلسفه‌ زاویه نگرفت. فقاهت را تا حد بسیار بالا به دست آورد، اما از عرفان و فلسفه روی برنگرداند. شعر و شاعری را در حد پیشرفته‌ی آن تمرین كرد، اما از كارهای اساسی خود بازنماند. ایشان استاد اخلاقی همچون مرحوم شاه‌آبادی جامع داشت. حوزه نیاز به استاد اخلاق جامع دارد تا از ابتدای تدریس، اعتدال و جامعیت را وارد زندگی طلبه كند. قاعده‌ی «لا یشغلُه شأن عَن شأن» شایسته‌ی طلبه‌های ما است تا بین تحصیل و كار بالینی جمع كنند و همان‌طور كه در درس و بحث جدی هستند، در درك درد مردم و یافتن راه درمان آن نیز جدی باشند.

امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه وقتی ناچار شدند برای حفظ بانك‌ها، قانون بانكداری بدون ربا را تأیید كنند، به مسؤلین بانك توصیه كردند كه راه نجاتی برای گریز از كار كردن پول پیدا كنید. عبارت امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه این است: كاری كنید پول كار نكند، در اسلام پول كار نمی‌كند. امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه كار بالینی در مسائل اقتصادی كرده بود كه به قانون بانكداری بدون ربا بسنده نكرد. اگر برای حفظ مردم از تشتت و حفظ بانك‌ها از ورشكستگی قانون بانكداری را پذیرفت، اما وصیت كرد كه در این‌جا درجا نزنید و بالاتر بروید تا از كار كردن پول به راه نجاتی برسید. آفرین بر این همه جامعیت؛ هم حفظ بانك‌ها و هم حفظ اسلام. اعتدال یعنی همین كه برای حفظ بانك‌ها اسلامیت قربانی نشود و برای رسیدن به اسلامیت حركت تندی نشود كه موجب فروپاشی بانك‌ها باشد و از راه اقتصاد لطمه به نظام پیش بیاید. فقه حكومتی یعنی همین.

عقلی كه به هفت سالگی نیامد…
اجتهاد چیزی نیست كه در بزرگی به دست آید. اگر در خردسالی حاصل نشود، در سالخوردگی هم حاصل نخواهد شد. اجتهاد مصطلح را نمی‌گویم كه افراد نظرشان برای خودشان یا دیگران حجیت پیدا كند؛ اجتهاد در روش منظور نظر است. آن كه به روش اجتهاد تربیت می‌شود، از روز اول چون و چرا می‌كند. «إنْ قُلْتَ قُلْتُ» می‌كند. آ‌ن كه درس می‌خواند تا در امتحانات نمره بیاورد و مرحله را بگذراند و بالاخره مدرك تحصیلی را بگیرد، از راه تقلید صرف هم می‌توان بالاترین مدارك را تحصیل كرد، اما خود دردی بر درد‌ها خواهد افزود، زیرا اندیشه‌ی اجتهادی حاصل نشده است. هر زمان مقلد یك رأی و یك نظریه و یك روش می‌شود، عنوان‌ها را یدك می‌كشد اما از اجتهاد خبری نیست. جمله‌ی مشهور «عقلی كه به هفت سالگی نیامد، به هفتاد سالگی هم نمی‌آید» در اجتهاد هم همین طور است. امتحان باشد، اما درس خواندن برای امتحان فاجعه است. مدرك باشد، اما درس خواندن برای مدرك سقوط فرد و جامعه است. نمره باشد، اما برای نمره كار كردن عین زاویه گرفتن از صراط مستقیم است.

فعالیت سیاسی و اجتماعی خوب است، اما اگر برای كسب عزت باشد، ملازم با سقوط اخلاقی است. كسانی كه در كنار درس و بحث كار اجتماعی سیاسی انقلابی و مبارزاتی نكرده‌اند، چگونه می‌توانند درباره‌ی فقه حكومتی حرف تازه‌ای داشته باشند؟ فقه حكومتی در میدان مبارزه‌های با اهل باطل شكل می‌گیرد و راه‌كار دست می‌دهد. این آیه را ملاحظه فرمایید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»2

ملائكه «فساد فی الأرض» و «سفك دماء» را مانع تعالی و تقرب الی الله می‌دانند و می‌گویند این دو عامل هر جا پیدا شود، زمینه‌ی سقوط مجموعه فراهم می‌آید و خداوند می‌فرماید چنین نیست. ملائكه معتقدند كه هر جا تسبیح و تقدیس هست، عالی‌ترین مقامات در آن‌جا است و خداوند می‌فرماید چنین نیست. بلكه هر جا خون‌ریزی و فساد هست، آن كه با خون‌ریزی و فساد مبارزه ‌كند به مقام أعلی می‌رسد و آن كه خون‌ریزی و فساد ‌كند، به أسفل سافلین ملحق می‌شود. می‌گوید خون‌ریزی و فساد هر جا شكل گرفت، مبارزه با خون‌ریزی و فساد است كه عالی‌ترین نوع تسلیح و تحمید را در پی دارد.

فقه حكومتی در مبارزه حاصل می‌شود
مبارزه با انواع استعمار همان كار بالینی است كه انسان را از ملائكه برتر می‌كند. آن‌ها كه برای محفوظ ماندن از ریاست‌طلبی و به دور ماندن از گرایش‌های سیاسی، هرگونه دخالت در سیاست و مبارزه را بر خود تحریم می‌كنند تا فرشته بمانند، به جایی نمی‌رسند. انسان اگر قرار بود فرشته شود، به این حیات خاكی مبتلا نمی‌شد. انسان آمده است تا با انواع مفاسد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فردی بجنگد. آداب این جنگ را فقه حكومتی تبیین می‌كند و رساله‌ی عملیه‌ی این كار با فقه حكومتی نوشته می‌شود. ملائكه فاقد این فقه بودند كه بدانند عامل ترقی مبارزه‌ی با مفاسد است و نه دور بودن از مفاسد. تسبیح و تقدیس در جای امن و امان كجا و تسبیح و تقدیس در خط مقدم جبهه كجا؟

امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، یك نمازصبحش را به‌ناچار و زیر فشار مأموران ساواك، با تیمم و پشت به قبله خوانده و امید دارد كه همان نماز برایش كارساز باشد، چون در اوج منازعه و مبارزه با فساد واقع شده است. این فقه حكومتی امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه است كه به این نماز با تیمم و پشت به قبله اما در حال مجاهده افتخار می‌كند، چون توأم با عملیات بالینی مبارزه با استعمار است.

بالاخره استاد اخلاق لازم است كه از روز اول با طلاب بر سر ضرورت كار بالینی و اهتمام به درس و بحث و اهتمام به خودسازی و رشد عقلانیت كار كند تا محصولات جامع این درس اخلاق بتوانند در اوج كار عرفانی، درسخوان باشند و در اوج فعالیت سیاسی از درس و بحث فاصله نگیرند و در اوج درس و بحث از خودسازی و مبارزه با شیاطین فردی و اجتماعی بازنایستند تا فقه حكومتی را در مبارزه بیاموزند. به عنوان نمونه نكته‌ای را در خاتمه تقدیم می‌كنم:

به دنبال «آلهة الا الله»!
سال 1345 بود و من 30 ساله بودم و جوان. دوره‌ی بازجویی در ساواك را تجربه می‌كردم. شب و روز آزادی و خلاص خود از بند را از خداوند و همه‌ی بندگان صالح او درخواست می‌كردم و خبری نمی‌شد. از شدت ناراحتی‌ها دست‌هایم دانه‌ها زد. یك روز صبح آیه‌ای به نظرم آمد كه بارها به آن استناد كرده بودم و دلیل توحید و وحدانیت خداوند بود؛ «لو كان فیهما آلهة الاّ الله لفسدتا». اما این بار فقه حكومتی به دادم رسید و از این آیه معنی جدیدی دریافت كردم كه در غیر حال مبارزه و منازعه حاصل نمی‌شد. همیشه از عدم فساد جهان به عدم تعدد آلهة می‌رسیدم این دفعه از وجود فساد به وجود الهة اما نه در همه‌ی عالم، كه در خودم پی بردم. از خودم پرسیدم آیا من هم جزء «فیهما» هستم؟ آیا حال و وضع خوبی دارم یا وضع بدی دارم؟ به خودم جواب دادم اگر وضع خوبی داشتم، چرا این همه دعا می‌كنم كه خلاص شوم؟ خوب است به دنبال «آلهة الا الله» می‌گشتم، دیدم خودم هستم كه می‌خواهم الوهیت كنم و برای خودم تصمیم بگیرم. الله برای تربیت من ماندن در زندان را لازم می‌داند و آلهة الاّ الله كه خودم باشم، برای راحت شدن خلاص خود را می‌طلبم. با خودم گفتم یكی از این دو باید كوتاه بیایند: یا الله یا آلهة الاّ الله. به خود گفتم با چه چیزت می‌خواهی خدا به نفع تو كنار برود؟ با علمت؟ با اطلاعاتت؟ یا با خیرخواهیت نسبت به خودت؟ دیدم در همه‌ی این قسمت‌ها حق با خدا است. پس با خداوند عهد كردم كه آزادی خودم را مطالبه نكنم و راضی به رضای او باشم. در این حال بود كه در جهنم ساواك برایم یك حوزه‌ی بهشتی حاصل شد. در جهنم ساواك پلاس و فرشی بهشتی برایم پهن شد و راحت شدم.

مرحوم آیت‌الله طالقانی بحث «قرآن در صحنه» را با همین مقدمه در تلویزیون پیش می‌برد كه ما در زندان از آیات و روایات نكات تازه‌ای می‌فهمیدیم. لذا فقه حكومتی در حال مبارزه‌ی سیاسی-اجتماعی-اقتصادی شكوفا می‌شود. غفلت از فقه حكومتی نتیجه‌ی از حوزه خارج نشدن و در اطاق دربسته ماندن و به فهم كتابی بسنده كردن است.

پی‌نوشت:
1- سوره‌ی مباركه‌ی توبه، آیه‌ی 122: «سزاوار نیست كه همه‌ی مؤمنان (به سوی جبهه‌ی جهاد) رهسپار شوند. چرا از هر طایفه‌ای از مؤمنان گروهی كوچ نمی‌كنند تا در دین فقیه شوند و هنگامی كه به سوی قوم خویش بازگشتند، آنان را انذار كنند تا شاید آنان (از گناه و نافرمانی) دوری كنند.»
2- سوره‌ی مباركه‌ی بقره، آیه‌ی 30: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت، [فرشتگان‌] گفتند: آيا در آن كسى را مى‌گمارى كه در آن فساد انگيزد، و خون‌ها بريزد؟ و حال آن‌كه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مى‌كنيم و به تقديست مى‌پردازيم.» فرمود: «من چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.