امیرحسین ترکش دوز– در این یادداشت، به مناسبت «جنایات و تضییقات اخیر علیه عزاداران حسینی در مناطقی از جهان اسلام» به ذکرِ نکاتی چند در باره این حوادث، ریشه ها و واکنشهای صورت گرفته نسبت به آن و غفلتها و کارهای انجام نشده در ارتباط با آن، پرداخته شده است.
***
عظمت عاشورا، تنها به این جهت نیست که به دهشت بار ترین صورت، فرزند رسول خدا (ص) و ذریه و اصحاب او به شهادت می رسند و اهل بیت وی به اسارت برده می شوند؛ کما اینکه در طول تاریخ، حوادث دلخراش کم نبوده است. عاشورا گرچه در عظمت و مانائی خود وامدار این چگونگیِ دلخراش هم هست اما در درجه نخست، عظمت عاشورا را باید در عظمتِ شخصیتِ امام حسین علیه السلام و اهل بیت او، عظمتِ “هدف وی در آن موقعیتِ خاص تاریخی” وبالاخره عظمتِ دینی دید که امام علیه السلام، برای احیاءِ آن قیام می کنند . البته بازهم همه این توجیه ها و تعلیلها مربوط به چهره مُلکی عاشورا است که تاحدودی در حد فهم ما قرار دارد و اِلا چهره ملکوتی عاشورا را قطعا” باید فراتر از درک انسانهائی چون ما دانست . از اینرو و به جهت همه این ویژگیهای خاص، عاشورا تکرار ناپذیر است و اگر از “عاشورای مکرر” سخن گفته می شود، باید آنرا به حساب تسامح در تعبیر گذاشت .فی الواقع وجودِ مناسبتی در برخی حوادث، با عاشورای حسینی موجب میشده که واقعه عظیم عاشورا در اذهان تداعی شود و به جهت همین” تداعی” از عاشورای مکرر سخن گفته شود.
در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده که پیروان سالار شهیدان صرفا” به جهت بزر گداشت یاد مولای مظلومشان آماج کین دشمنان اهل بیت پیامبر و بخت برگشتگان نا آگاهی قرار گرفته اند که فریب ایشان را خورده اند. اگر بخواهیم برای عاشورای مکرر مصداقی ذکر کنیم این قبیل حوادث از مصادیق بارز آن خواهند بود؛ حوادثی که آخرین نمونه های آن را امسال ، در سالگشت عاشورای حسینی در افغانستان، پاکستان ، عراق، جمهوری آذربایجان و بلوچستان ایران شاهد بودیم.
در حاشیه این حوادث به نکاتی از این دست می توان اشاره داشت:
1- از جمله نخستین پرسشها، که با ملاحظه واکنشهای صورت گرفته به فجایع مزبور به ذهن خطور می کند این است که چرا جریانهائی که تلاش دارند خود را شیعه های دو آتشه معرفی کنند و از این جهت گاه گاه به انقلاب و امام به جهت طرح شعار “وحدت اسلامی” طعن می زنند، در این گونه موارد نه تنها تحرک قابل توجهی از خود نشان نمی دهند، بلکه سکوت پیشه می کنند ؟ اتفاقا” آنها که طرح شعار وحدت اسلامی را یکی از سیئات بزرگ امام و انقلاب می دانند، در این گونه موارد که ظاهرِ فرقه ای پر رنگی دارد، باید تحرک چشمگیری از خود نشان دهند . مگر اینها که شهید می شوند شیعیان امیرالمومنین(ع) نیستند و و مگر در طرف مقابل ،وهابیون ودشمنان مارک دار اهل بیت قرار ندارند . در معرکه های مزبور که دیگر پایِ جمهوری اسلامی در میان نیست و شهدای مزبور وابستگی به حزب الله یا اساسا” حزب و گروهی ندارند ، که دلخوریهای سیاسی بخواهد مانع از موضع گیری جریانهای مزبور شود. البته سالکان مسلک امام خمینی، در این قبیل حوادث ، وَرایِ دستِ وهابیون، دست آمریکا و انگلیس و اسرائیل را می بینند ؛ اما اگر کسانی که از ولایت و تشیع ناب سخن می گویند، با این قبیل تحلیلها میانه ای ندارند، دست کم می توانند نفس حادثه و مباشران مستقیم آنرا محکوم کننند . اینکه از سوی برخی چهره ها از این قبیل جریان ها به مسائلی بسیار کم اهمیت پرداخته می شود و در صورت مساعد بودن فضا جار و جنجال به راه انداخته می شود اما در این گونه موارد، سکوت اختیار می شود نشانه خوبی برای جریانی که از “راست کیشی در تشیع ” سخن می گوید نیست.
2- هنگامی که این حوادث و واکنشهای صورت گرفته نسبت به آن را در نظر می آوریم ، می فهمیم که امام چه خدمت بزرگی به مرجعیت کرد .امام استانداردهای مرجعیت را ارتقا بخشید و جایگاه از کف رفته آن را باز یابی کرد. اکنون واضح تر از پیش می شود که برخوردهای سلبی ایشان در این زمینه نیز-مستقل از قالب ها و تعبیرها – بی وجه نبوده است . شاید در وهله اول گمان شود که هشدارهای امام در ارتباط با حوزه ها بیش از حد تند و تیز و اغراق آمیز است اما وقتی رفتارهائی از آن سنخ که پیش از این ذکر آن آمد ، در نظر آورده شود ، می بینیم که آن هشدارها را نمی توان بی جهت دانست . البته در موقعیت کنونی که نظام جهانی سلطه به سر کردگی آمریکا به شدت علاقه مند به بهره برداری از پتانسیل سنت است باید علی الاغلب به شکل اثباتی رو شنگری کردو برخوردهای سلبی در مواقع ضرور باید با ظرافت و لطافت تمام صورت پذیرد.
3- شاید در موقعیت کنونی ، هیچ گروهی همچون هیئت داران ، خطبا ، مرثیه خوانان ، منقبت گویان و نوحه گرانِ اهل بیت (ع) نتوانند توجه عموم را به چالشهائی که تشیع در امروزه روز با آنها مواجه است جلب کنند تا به جایِ( یا در کنارِ) پررنگ شدن لعن بر خلفا ، که در سالهای اخیر در مجالس مذهبی رو به فزونی گذاشته است ، به چالشهای کنونی شیعه هم توجه شود .علاوه بر آن ،باید با توجه به توضیخاتی که ذکر آن پیش از این گذشت به خدمتی که امام به تشیع کرد، اشاره بلیغ شود.
4- متاسفانه امسال، سالگشت تاسوعای خونین سال گذشته در چابهار، به غربت تمام برگزار شد . حادثه فجیعی که در شمارِشهیدانِ مظلوم و محروم ِ آن ، طفل شیر خوار هم قرار داشت.ظاهرا” در بین شهیدان هم، بعضا” توده ها و بی نا م و نشا نها خیلی زوداز یاد میروند . بزرگداشت شهیدانِ این عاشورا هایِ مکرر، به عنوان بزرگداشتِ یاد مظلوم (آنهم مظلومانی در امتدادِ خطِ سرخ عاشورا)، فی حد ذاته ، موضوعیت دارد ؛ علاوه بر اینکه از این حوادث ، می باید برای تنویرِ افکارِ توده های اهل سنت و وجدانها ی بیداراستفاده کرد . نهادها و گروههای مردمی می توانند پیگیری کنند که تا چه حد دستگاههای فرهنگی نظام یا موسسات دینی بیرون از ساختا رِ رسمی ِنظام ، در این زمینه ، روشنگر ی و آگاهی بخشی کرده اندو به تعبیر دیگر پیام خون شهدا را ابلاغ نموده اند.
5- پیگیری و رسیدگی مداوم به وضعیت خانواده های شهدا و مجرو حان فجایع سالهای گذشته وهابی مسلکان در میهنمان (و حتی در صورت امکان در خارج از کشور) کوچکترین کاری است که در مقابل آنچه خون این شهیدان در عهده نهادهای مسئول گذارده است میتوان کرد. در این زمینه ،هم سازمانهای دولتی و هم مراجع و موسسا ت دینی غیر دولتی ، مسئولند.
6- با تحولات یک سال اخیر در منطقه عربی و به رغمِ ثمرات مثبت این تحولات ، احتمالا” شاهد رشد بیشتر ِ سلفیگری در جان اسلام خواهیم بود . در حالی که چالش با این موج جدید ، نیازمند کار هوشمندانه ، با برنامه و چند جانبه است معلوم نیست نهادهای عریض و طویل و پر خرج رسمی در این زمینه چه برنامه ای دارند و اساسا” مستقل از این موج جدید ، برای مقابله با تفکری که برون دادش فجایع اخیر بوده است، تاکنون در داخل و خارج کشور چه کرده اند . موج جدید سلفیگری، نیاز مند تجدید قوای نرم افزاری است بدین معنا که باید با بازسازی اندوخته های فکری قدیم، سرمایه هایِ ذهنی جدید و ادبیاتی نو به چالش با سلفیگری و به تعبیر بهتر نوحنبلیگری رفت .این ادبیات باید به حسب تنوع مخاطبان از نسخه های متنوعی برخوردار باشد که شامل زبان مشترک با اهل سنت در چالش با نوحنبلی گری و وهابی مسلکی هم ،خواهد شد .خوشبختانه در چالش با سلفیگری ، “تفکر انقلاب” ، اگر به درستی شناخته شود و از غیر آن تمییز داده شود، از زمینه های مستعدی برخوردار است .چند دهه پیش که رو شنفکران نو گرای ایرانی همچون مرحوم بازرگان در برخی از تاثیر گذار ترین مبانی با سلفی های نوحنبلی هم داستان و مشترک بودند، استاد مطهری در مقدمه جلد 5 اصول فلسفه و روش رئالیسم ، نسبت به درون مایه این موج و مبانی وپیامدهای آنچه نقش آفرینانِ اصلیِ سلفیگری، مطرح می کردند، هشدار داد.
7- امام از سال 42 تا پس از پیروزی انقلاب، به درستی بر این معنا تاکید می کرد که دشمنِ شماره یکِ ملت ایران آمریکا است اما اکنون ما با چالشهائی مواجهیم که به حسب ظاهر، نمی توان ، مباشرِ آن را آمریکا به حساب آورد. به نظر می رسد این مشکل آنگاه لاینحل است که به درکی ابتدائی و خام از دو مفهوم چالش اصلی و فرعی و ماهیت و عملکردِ مصا دیق آن اکتفا کنیم . برخی که این حوادث را می بینند به این نتیجه می رسند که پدیده ثابت و لایتغیری به نام چالش اصلی، آن هم با آمریکا وجود ندارد و اکنون شیعه با وهابیها روبرو است .برخی دیگر هم به بهانه اینکه چالش اصلی ما با آمریکا است و نه چالشهای منطقه ای ،به چالشهای منطقه ای و مذهبی بی اعتنایند .جمع بندی اخیر بیشتر در میان جریانهای چپ زده اول انقلاب موجود بود و جمع بند ی اول، در زمان ما از شیوع بیشتری برخوردار است.اما به رغمِ این دو دیدگاه ، هیچ یک از این دو معارض را نمی توان از هم جدا دید؛ البته به این شرط که از ارتباط ، عمدتا” ارتباط مکانیکی وبوروکراتیک را بدین صورت که یکی ، کارمندِ دیگری باشد، نفهمیم . این که یک نیروی معارض ، اصلی قلمداد شود، به عوامل مختلفی وابسته است که از جمله آنها می توان به عمق و گستره تاثیر گذاری آن اشاره داشت. ارتباط ِ معارض اصلی با معارض فرعی، بیشتر ، غیر مستقیم است .معارضِ فرعی، به جهت آنکه قد و قامتش در حدی نیست که نقشه ای را در مقیاس جهانی سامان دهد ، ولو نا آگاهانه، در نقشه ای ایفای نقش می کند که معارض اصلی ، ترتیب داده است .
Sorry. No data so far.