تریبون مستضعفین- حمید مهاجرانی
چندی پیش مطلبی تحت عنوان «آمین خواهم گفت؛ ارضای روشنفکری بر پرده سینما» به قلم آقای عبدالرضا عاصی در سایت تریبون مستضعفین منتشر شد که نسبت به فیلم سامان سالور انتقاداتی وارد کرده بود. و این بهانهای شد تا چند خطی دربارهی این فیلم بنویسم.
آمین خواهم گفت تنهایی انسان ها و نقاط امیدی که آنها را از این تنهایی نجات می دهد را نشان می دهد.
در واقع دو شهر در طرف رودی که پل آن خراب شده نماد تنهایی افراد و وسیله ای به نام گرگر که مردم را از رود عبور می دهد همان نقطه ی روشنی است که به عشق و محبت و همدلی منجر می شود. قصه ی فیلم هم قصه ی افرادی است که می خواهند از این رود عبور کنند و عبور آنها بستری را برای شناخت این افراد فراهم می کند و همدیگر را پیدا می کنند. شخصی به نام حسن هم که مسئول گرگر است حکم کسی را دارد که عبور با گرگر بدون او ممکن نیست.
در این فیلم در ابتدا فکر می کنیم که حسن فقط به تنهایی خود فکر می کند اما در انتها با عبور وی از رودخانه، بدون گرگر، متوجه می شویم که او فقط به فکر خودش نیست.
شباهت زیاد فیلم به «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» که از آثار سالور است و نمادهای زیاد موجود در آن من را نیز به این سمت برد که این فیلم تیپ روشنفکری دارد (که البته کمی اینچنین است) ولی فیلم با مضامینی که گفته شد را باید قبل از هر چیز آن را یک فیلم هنری تلقی کرد. مخاطب آن هم بر خلاف یک کیلو خرما به جامعه ای خاص محدود نمی شود و خود فیلمساز هم مخاطب اصلی خود را در ابتدا مخاطبان باهوش سینما و سپس مخاطبان دیگر می داند.
درفیلم سوال های زیادی برایم پیش آمد که وادارم کرد با سازنده ی فیلم به گفتگو بنشینم.هرچند پاسخ های وی برای من توجیه کننده نبود:
در این فیلم با دو صحنه ی شراب خواری در مقابل یک روحانی روبهروییم و روحانی عکس العملی انفعالی در قبال این عمل نشان می دهد. آیا به نظر شما یک روحانی در واقعیت چنین عکس العملی نشان می دهد؟
سامان سالور: من به کلیت روحانیت کاری ندارم همچنان که ما نمی توانیم بگوییم کلیه ی فیلمسازان ،کلیه کارگران. در واقع آن شخصی که ما انتخاب کردیم به عنوان روحانی فیلممان کسی بود که از ابتدا امر به معروف را بر نهی از منکر را ترجیح می داد یعنی قرار بود شخصیت مثبت انسانی ای باشد. حتی اگر کسی کار خلافی می کرد قرار بود خیلی انسانی با لبخند، این گونه با او با او برخورد کند که اتفاقا اون آدم را جذب کند و متوجه اشتباهاتش کند.
اما از لحاظ دینی امر به معروف و نهی از منکر مراحلی دارد. آیا وقتی او به طور مستقیم با این صحنه روبرو می شود به این مرحله از امر به معروف و نهی از منکر کفایت می کند؟
سامان سالور: اگر دقت کرده باشید حتی رویش را بر می گرداند، اما گفتم، او ترجیح می دهد امر به معروف کند؛ سعی می کند با رفتار خوبش آدم ها را متوجه اشتباهشان کند. این روحانی، روحانی متفاوتی است که همه دوستش دارند. به نظر من قضایای انسانی برای روحانی ما در درجه ی اول بود همچنان که می بینید آموزه های دینیش را هم دارد می گوید مثلا وقتی به پل صراط اشاره دارد.
وی در ادامه دربارهی فیلمش گفت: آدم ها در این فیلم بیشتر به رفاقت با یکدیگر پی می برند.آدم های مختلفی را می بینیم که از رود رد می شوند. نهایتا منجربه این می شود که آدم های اصلی داستان ما همدیگر را پیدا کنند، یک شناخت جدیدی پیدا می کنند. به نظر من امید همیشه با نا امیدی همراه هست همچنان که در ادبیات داریم که پایان شب سیه سپید است. در فیلم چند کیلو خرما…، با آمدن آن برف، در سیزده پنجاه و نه با برگشتن سید جلال به سمت یاران قدیمی اش، در این جا با حرکت قطار یا گردن بندی که یک طرف آن عکس حضرت علی(ع) و یک طرف آن حضرت محمد(ص) ولمس آن توسط دختری که به جنسیت خودش برگشته و حالا می خواهد جنس خود را نمایان کند و حالا می خواهد بایستد و زندگی کند. به نظرم زندگی در جریان است و باید منتظر لحظات امید و روشنایی باشیم.
به نظر من فیلمساز در صدد نشان دادن مفاهیمی که به آن اشاره شد ، بوده است اگرچه در قسمت های مختلف، اشتباه های فاحش نیز داشته است ؛ اما با صحبت کردن در موردش می توان آن را اصلاح کرد، نظیر دیدی که به روحانی فیلم دارد. در مجموع سالور را می توان فیلمسازی جوان که در مراحل ترقی قرار دارد در نظر گرفت و امید است در آینده اثرات فاخر و بهتری از او ببینیم.
Sorry. No data so far.