واقعیت این است که آنچه اکنون اغلب دانشکدههای اقتصادی ایران با آن رو به رو است تفکرات لیبرالی برخی اقتصاددانان کشور است. این اقتصاددانان نیز تحت تأثیر فضای تحصیلیشان، سرفصلها و دروسی را به دانشجویان تدریس میکنند که میراث آن هموراه تفکرات لیبرالی بوده است.
در نهایت نیز ماحصل کار دانشکدههای اقتصاد خروج فارغالتحصیلان اقتصاد با تفکرات غربی است. بر همین اساس با دکتر «حسین عیوضلو» استاد اقتصاد دانشگاه و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق درباره چرایی این چالش گفتگویی صورت گرفته است.
فضای فکری-سیاسی حاکم بر دانشکدههای اقتصاد ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ برخی اساتید اقتصادی کشور مانند دکتر «درخشان»، دکتر «ابراهیم رزاقی» و… در روزهای اخیر با انتقاد از فضای کنونی حاکم بر دانشکدههای اقتصاد، آن را لیبرالی دانسته و به شدت از آن انتقاد کردهاند. به اعتقاد این اقتصاددانان، فضای فکری-سیاسی کاملاً لیبرالی است و اصولاً نقدی هم در دانشکدههای اقتصاد ایران دربارهٔ نظام سرمایهداری صورت نمیپذیرد. جناب عالی، نخست بفرمایید دلیل حاکم شدن چنین فضایی چیست؟ و دوم آیا تأیید میکنید وضعیت حاکم بر فضای فکری-سیاسی همین گونه است؟
در حال حاضر آنچه در دانشکدههای اقتصاد ما تدریس میشود، ادبیات متعارف اقتصادی است. به این صورت که عمده دروسی که تدریس میشود بر اساس معارف منبعث از ادبیات اقتصاد آزاد یا لیبرالیستی بوده و دانشگاههای متعارف ایران طبیعتاً خاستگاه علم اقتصاد متعارف قرار گرفتهاند. در همین راستا انتظار دیگری جز همسویی با بینشها و افکار غربی و لیبرالی در مباحث اقتصادی مطرح شده در دانشگاهها نمیرود.
باید این نکته را متذکر شوم که در برابر علم اقتصاد متعارف که خاستگاه آن اندیشههای لیبرالیستی است ما با اندیشههای مارکسیستی نیز مواجه هستیم که در اقتصاد سوسیالیستی مطرح بوده و دارای چارچوب مستحکمی است. اما به دلیل گسترش و توسعهٔ دیدگاههای لیبرالی، اندیشههای سوسیالیستی تاحدودی کمتر مورد توجه قرار میگیرند. در این برهه، انتظار بر این بود که اندیشههای اسلامی نیز در دانشکدههای اقتصاد مطرح شوند چرا که به عقیدهٔ بنده این امر از الزامات نظام جمهوری اسلامی محسوب شده و انتظار مردم و مسؤولان نظام باید به سمت آن معطوف شود. اما نکتهٔ قابل تأمل آنکه وجود برخی از مشکلات در سطح جامعه و نهادهای مربوط باعث گردیده که این اندیشهها همچنان از توجه و توسعهٔ چندانی برخوردار نباشند.
چرا تا کنون تغییر محسوسی در حوزهٔ علوم انسانی به ویژه اقتصاد صورت نگرفته است، چه کسانی در دانشکدههای اقتصاد ایران طرفدار نظام سرمایهداری بوده و از پیاده سازی اقتصاد اسلامی در سیستم آموزشی جلوگیری میکنند؟
اساتیدی که در حوزهٔ علوم اقتصاد در دانشگاههای کشور مشغول تدریس میباشند، تحصیل کردهٔ کشورهای اروپایی و غربی بوده و طبیعتاً تحت تأثیر افکار این کشورها قرار دارند. به عنوان نمونه در سوریه، عمده اقتصاددانان آنها تحصیل کردهٔ آلمان یا روسیه هستند که در این راستا، دروس، سرفصلها، نوع تدریس آنها نیز تحتالشعاع ادبیات اقتصادی این کشورها قرار گرفته است.
آیا داعیهٔ جهان شمولی در افکار لیبرالی نیز وجود دارد؟ چرا مکانیزمهایی برای نظارت در نحوهٔ دروس ارایه شده در دانشگاههای کشور به کار گرفته نمیشود؟
این امر به برنامهریزی کلان کشور مربوط میشود. زمانی که انقلاب فرهنگی اتفاق افتاده بود؛ تغییرات اساسی در کشور روی داد که در این مسیر دانشکدههای اقتصاد نیز بر اساس برنامهٔ جدید باز تعریف شدند. اما باید گفت عملاً این اقدامها مقطعی و بسیار صوری و ساده اندیشانه در کشور رقم خورد. به عنوان نمونه در دانشکدههای اقتصاد فقط دو درس «نظام اقتصادی صدر اسلام» و «مبانی فقهی اقتصاد اسلامی» تدریس میشود. واضح است که با این رویکرد نظام سازی، اقتصاد اسلامی در کشور شکل نخواهد گرفت.
اساساً در اقتصاد چهار عرصهٔ «فلسفهٔ اقتصاد»، «مکتب اقتصاد»، «نظام اقتصادی» و «علم اقتصاد» وجود دارد که به جرأت باید بگویم ما بر مبنای اقتصاد اسلامی برای هر کدام از این محورها اندیشه سازی و نظام سازی ویژهای داریم که هیچ یک از جریانهای فعلی علمی در کشور به نحو مطلوب در این حوزهها برنامهریزی لازم را ندارند. مطابق این امر، اولین گام محقق شدن مبنای اسلامی در دانشگاهها، افزایش تعداد واحدهای درسی اقتصاد اسلامی است. زیرا ما با این ۵ واحدی که در دانشکدههای اقتصاد به اضافهٔ واحد اختیاری بانکداری اسلامی که تدریس میشود نه تنها راه به جایی نخواهیم برد بلکه در پیاده سازی الگوهای جایگزین مناسب به جای اندیشههای لیبرالی همانند اقتصاد اسلامی با مشکل مواجهه خواهیم شد.
چرا تعداد دروس اسلامی در حوزهٔ اقتصاد کم است؟ مشکل کار کجاست؟
اشکال اصلی این موضوع به نظام برنامهریزی کشور و چگونگی تبیین آن مرتبط است. انتظار این بود که بعد از انقلاب فرهنگی نوعی رویکرد خاص در چارچوب اقتصاد اسلامی در کشور اتفاق بیفتد. در حالی که شرایط فعلی گویای معنای دیگری از اقتصاد حاکم در سطح کشور است. به لحاظ تاریخی، اقتصاد اسلامی در صدر اسلام شکل گرفته و یکی از دستآوردهای مهم آن میراث فقه است که در حال حاضر نیز شکوفایی اقتصاد اسلامی در ایران عمدتاً به احکام فقه مرتبط است. البته در آن دوران که انقلاب فرهنگی رخ داده بود، انتظار میرفت که مبانی اقتصاد اسلامی در دروس اقتصاد خرد و کلان و بخش عمومی به کار گرفته شود و همسو با آن فصلهایی مبتنی بر اندیشهٔ اسلامی در مباحث درسی نیز گنجانده شود. اما عملاً هیچ کدام از موارد یاد شده تحقق پیدا نکرده است.
ناگفته نماند که برخی از موضوعات و سرفصلهای مطرح شده در بازنگری رشتهٔ اقتصاد در آن دوران حالت تخیلی و غیر علمی نیز داشت. این موضوعات به طور عمده به تبیین وضعیت ایده آل و ویژگیهای انسان مؤمن اختصاص داشته است. به عقیدهٔ بنده با استناد به اینکه شکلگیری علم براساس فلسفه و کلام رخ میدهد با وجود آنکه اقتصاد اسلامی مولود فلسفه و کلام است اما تا کنون توجه خاصی به این ابعاد نشده است و ادبیات علمی مرتبط همانند فلسفه، کلام و اخلاق اجتماعی شکل نگرفته است.
یکی دیگر از مواردی که در این میان مطرح میشود، تغییرات در سرفصلهای آموزشی و محتوایی دروس اقتصاد است. طبق شواهد عینی بسیاری از دروس اقتصاد پس از گذشت ۳ دهه از انقلاب اسلامی تغییر نکرده است، دلیل عدم اعمال این تغییرات چه بوده است؟
واقعیت این است که بسیاری از سرفصلهای تعیین شده در بازنگری شورای انقلاب فرهنگی در دانشگاهها اجرا نمیشود. در عوض در برخی از دانشگاهها حتی در دروس تخصصی استاد در کلاس فقط به ارایهٔ جزوه میپردازد که نشانگر سطح علمی پایین دانشکده است و از این رو اغلب رغبتی در دانشجو برای جستوجوی منابع مناسب به وجود نمیآید. البته در این شرایط حتی اگر اندیشههای اقتصادی به صورت صحیح تدریس شود نیز جای قدردانی دارد اما همین موارد هم لزوماً رعایت نمیشود.
ناگفته نماند در مجموع سطح آموزش اقتصاد در ایران در مقایسه با سایر کشورها ضعیف نیست. ولی با توجه به اینکه بستر نظام فکری و نظام برنامهریزی کشور مبتنی بر قانون اساسی و نظام برنامهٔ اسلامی است، انتظار میرود دانشکدههای اقتصاد با این نوع بسترسازیها هماهنگ باشند که این توقع در حال حاضر اجرایی نشده است. اجرا نشدن این راهبردها از این جهت مشکل زاست که باعث ناهماهنگی و تعارض در مراحل تصمیمگیری و برنامهریزی میشود.
به اعتقاد بنده در شرایط فعلی، دانش آموختهٔ دانشکدهٔ اقتصاد قادر به اثربخشی و کارایی لازم برای تدوین نوعی برنامهریزی در جهت اهداف و چارچوبهای اقتصاد مبتنی بر اندیشههای اسلامی نیست. رفع این مشکلات به سیاستگذاریهای کلان کشور مربوط میشود به این صورت که وزارت علوم باید بازنگریهای لازم را در این حوزه اعمال نماید و بر روند اجرای صحیح آن نظارت کند. البته این امر محدود به حوزهٔ اقتصاد نیست بلکه در حوزهٔ سیاست و به طور کلی در حوزهٔ علوم انسانی نیز باید سیاستهای مؤثری برای تقویت نیروی انسانی توانمند به کار گرفته شود.
وجه تمایز علم اقتصاد اسلامی و علم اقتصاد در چیست؟
مهمترین وجه تمایز علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی در تفاوت ماهوی این دو رشته است. اقتصاد اسلامی در بستر اعتقادی مبتنی بر ربوبیت خداوند و تعالیم وحیانی شکل گرفته است اما علم اقتصاد بیشتر مبتنی بر بیان روابط بین پدیدههای مادی است و از تبیین تأثیر اعتقادها، باورها و ارزشها در شکل گیری پدیدههای اقتصادی ناتوان است. در حوزهٔ علوم انسانی به ویژه در اقتصاد اسلامی ما نیازمند تهیهٔ یک نقشهٔ راه جامع مبتنی بر درک صحیح ماهوی و کاربردی اقتصاد اسلامی هستیم که بتوان براساس آن الگوی اسلامی ایرانی را پیاده سازی کرد. ما به خوبی قادریم به تمام جهان نشان دهیم که اقتصاد اسلامی این آمادگی و پتانسیل را دارد که تمام نیازهای اقتصادی را رفع و حتی موجب توسعه یافتگی علم اقتصاد نیز بگردد.
زیرا علم اقتصاد متعارف خود را در چارچوب مجموعهای از فروض غیر واقعی محدود کرده که این امر باعث گردیده تا اقتصاد لیبرالی حتی از تبیین واقعیتهای روزمره نیز باز بماند. برای مثال واقعیت اقتصاد نه رقابت کامل است نه انحصار، نه تماماً مبتنی بر نفع شخصی است و نه تماماً مبتنی بر منافع گروهی، بلکه امری است، بین الأمرین. در حالی که کل ادبیات اقتصادی متعارف به ویژه از نوع نئو کلاسیک آن مبتنی بر دنبال کردن منافع شخصی است و رفاه فرد تابع ثروت، درآمد و فراغت اوست. بدیهی است با این فرض موضوعی یا مفهومی همچون ایثار یا آخرت جایگاهی در انتخاب افراد ندارد.
در حالی که اقتصاد اسلامی میتواند فروض خود را براساس فروض واقعبینانه بنیانگذاری کرده و حتی به تقویت علم اقتصاد هم منجر شود. ناگفته نماند ما لزوماً میان این حوزه دوگانگی شدیدی مشاهده نمیکنیم. واقعیت رفتار عادی بسیاری از مردم در غرب مبتنی بر نفع شخصی صرف نیست، بلکه آنان در موارد زیادی به شؤون جمعی و موازین لازم الرعایه اجتماعی پایبند هستند، اما ادبیات متعارف اقتصاد آزاد این نوع رفتارها را مورد توجه قرار نمیدهد حتی در موارد زیادی این رفتارها را غیر اقتصادی تلقی میکند. به عنوان نمونه میتوان از تأثیر عوامل معنوی بر تصمیمگیری اقتصادی و شکلگیری پدیدههای اقتصادی یاد کرد. تأثیر تزکیه، ایمان و معاد در تصمیمگیری اقتصادی از جمله مباحثی است که به صورت جوهری میان منافع فرد و منافع جامعه سازگاری ایجاد میکند. با این وجود این جوهره در علم اقتصاد به هیچ عنوان دیده نمیشود.
از نقش پر اهمیت اقتصاد اسلامی و وجه تمایز آن با علم اقتصاد سخن گفتید اما چرا تا کنون اقتصاد اسلامی نتوانسته به جایگاه شایستهٔ خود در کشور دست پیدا کند؟ موانع تحقق این امر در چیست؟
به صورت کلی برداشتهای متفاوتی مانند رابطههای تنازع، تضاد و تعاضدی میان اقتصاد اسلامی و علم اقتصاد را میتوان مورد بحث قرار داد که در نوشتههای اینجانب منعکس است. البته این نوع قضاوت به طور مستقیم منبعث از بحث در خصوص رابطهٔ «علم و دین» است. در رابطهٔ «تفاوت»، اقتصاد اسلامی به بیان بایستهها و آنچه که باید و نبایدهاست، میپردازد. براساس این رویکرد اقتصاد اسلامی فقط در حد یک «مکتب» معرفی میشود.
در رابطهٔ «تضاد» با دقت و تأمل در علل شکلگیری علوم جدید بعد از دورهٔ رنسانس و بر اساس مبانی متافیزیک علمی الحادی آن دوره، گزارههای علمی متأثر از مبانی فلسفی نظیر: دئیسم (اعتقاد به خالقیت و نفی ربوبیت)، اومانیسم (اعتقاد به ماهیت مستقل انسان از خداوند)، مذهب اصالت طبیعت (اعتقاد به معماری برجستهٔ خداوند) و نامینالیسم (اعتقاد به آزادی بیقیدوبند اندیشهٔ انسان و رهایی آن از هر ارزش برونزا) فلسفهٔ علوم جدید در متافیزیک غیر دینی و الحادی توضیح داده میشود. بدیهی است با این توصیف با تغییر مبانی متافیزیکی به متافیزیک اسلامی، علوم مولود این نوع نگرش به طور وجودی تفاوت جوهری با مبانی اندیشههای مولود معارف دورهٔ رنسانس خواهد داشت.
مطابق این دیدگاه تمام معارف وارداتی از غرب به هیچ عنوان قابل استناد و استفاده در جوامع دینی نیست. اما در رویکرد «تعاضدی» (رابطهٔ مکمل میان علم و دین) میان اقتصاد اسلامی هم وجوه اشتراک و هم افتراق وجود دارد. اشتراک این دو معرفت از باب شناسایی قوانین طبیعی اقتصادی است اما وجوه افتراق آن از حیث مکتب و نظام و وجوه ارزشی این دو رشته است. بنابراین میان این دو یک رفت و برگشتی وجود دارد که بر اساس آن هم علم میتواند به دین کمک کند و هم دین میتواند به علم یاری رساند.
با تحقق این برداشتها نه تنها تصویر مطلوبی از اقتصاد اسلامی ترویج مییابد بلکه اقتصاد اسلامی مبتنی بر وحی و اعتقاد اسلامی به رشتهٔ علم اقتصاد نیز کمکهای بسیاری میتواند داشته باشد و از سوی دیگر با فهم روابط اقتصادی حقیقی میتوان درک بهتری از بسیاری از آیات و روایات اسلامی کسب نمود. از این رو یک رابطهٔ همکاری به وجود میآید. بنابراین، لزوماً تمامی دستآوردهای علم اقتصاد منفی و بد نیستند و نباید در حوزههایی رابطهیمیان این دو حوزه را انکار کرد. بنده معتقدم اقتصاد متعارف نمیتواند میان منافع فرد و منافع جامعه سازگاری ایجاد کند در حالی که اقتصاد اسلامی با داشتن چارچوبهای ویژه، خود به خود تأثیر خود را به پدیدههای اقتصادی خواهد گذاشت.
چه دروسی را لازمهٔ تدریس در دانشکدههای اقتصاد میدانید و فکر میکنید چه دروسی باید حذف شوند؟
از آنجا که ماهیت اقتصاد اسلامی در هر چهار عرصهٔ فلسفه، مکتب، نظام و علم اقتصاد اسلامی قابل تعریف است. دروس اقتصاد اسلامی دانشکدههای اقتصاد نیز لازم است به همهٔ این عرصهها گسترش یابد. واحدهای درسی فعلی عمدتاً در دو عرصهٔ مکتب و نظام ارایه میشود اما فراتر از این دو عرصه، لازم است مباحث مرتبط با فلسفه و علم اقتصاد اسلامی نیز در برنامهریزی درسی دانشکدههای اقتصاد مورد توجه قرار گیرد. البته در شرایط فعلی تمامی دانشگاهها هم سطح نیستند، برخی دانشکدهها و مؤسسههای آموزشی همانند «دانشگاه امام صادق (علیهالسلام)» و «دانشگاه مفید» به صورت عمیقتر و جامعتری در این عرصه برنامهریزی کردهاند اما اکثر دانشکدههای اقتصادی متعارف به همان ۵ واحد درسی بسنده کردهاند. ناگفته نماند کیفیت اساتید و منابع آموزشی نیز از دانشکدهای تا دانشکدهٔ دیگر متفاوت است.
به مزیتهای اقتصاد اسلامی در مقابل اقتصاد لیبرالی و متعارف اشاره کردید آیا کمبود اقتصاددان باعث این کوتاهیها شده یا مانعتراشیهایی صورت گرفته شده است؟
همچنان که در مباحث یاد شده اشاره کردم، پیاده سازی اقتصاد اسلامی در کشور و کاهش تسلط افکار لیبرالی در سطح دانشگاهها و نظام برنامهریزی کشور به برنامهریزی و بستر سازی لازم و تصمیمگیری مسؤولان اقتصادی مربوط میشود. اما در حال حاضر این رویکرد به طور مناسب و مقتضی عملیاتی نشده است. واقعیت این است که با شهادت مرحوم «آیت الله مرتضی مطهری» خسارت بسیار بزرگی به حوزهٔ نظریهپردازی اسلامی کشور وارد شد چرا که ایشان اندیشهساز بودند و علم اقتصاد اسلامی میتوانست با اندیشهٔ ناب و تسلط ایشان به فلسفهٔ اسلامی مسیر تکاملی خود را با شتاب بیشتری طی کند.
اقتصاد اسلامی در کشور تا حدودی در حوزهٔ فقه گسترش پیدا کرده است. هر چند که بخشهایی از اقتصاد اسلامی رابطهٔ تنگاتنگی با فقه دارد، اما این تمام موضوع نیست. تأثیرگذاری کلام، فلسفه و جهانبینی اسلامی در علم اقتصاد خیلی بیشتر از فقه است. چراکه علوم انسانی صرفاً فقه نبوده و علم کلام اسلامی، فلسفه و تمدن اسلامی همه در تولید نظریههای اقتصاد اسلامی تأثیر گذار هستند. از این رو اگر فقط به بحثهای کلیشههای فقهی بپردازیم از اندیشه سازی و نظریهپردازی در تمامی ابعاد اقتصاد اسلامی فاصله خواهیم گرفت.
مشکل اساسی این مسأله، نبود اندیشهسازی و برنامهریزی در کشور است. به صورتی که برای توسعهٔ هر اندیشه و الگویی باید مجموعهای از اندیشهسازان وجود داشته باشند که البته لازمهٔ موفقیت آنان حمایت مسؤولین است. به عنوان نمونه در حال حاضر چه حمایتی از انجمن اقتصاد اسلامی که در عرصهٔ اندیشه سازی نقش مؤثری را ایفا میکند؛ صورت گرفته است! قابل توجهتر آنکه، بودجهای که وزارت علوم به این بخش اختصاص داده حدود ۵ میلیون تومان در هر سال است. البته در سالهای اخیر قدری افزایش یافته است.
وظیفهٔ دولت در توسعهٔ اقتصاد اسلامی در کشور چیست؟
بنده معتقدم اگر دولت واقعاً خواستار ترویج اقتصاد اسلامی است باید همانند برخی بخشها نظیر حمایت از برنامههای تحقیقات هستهای و یا بودجهٔ تدوین الگوی اسلامی-ایرانی برنامهٔ ویژهای را برای حمایت اصولی از عرصههای اقتصاد اسلامی و تولید نظریههای اقتصاد اسلامی ارایه دهد. البته ناگفته نماند که در شرایط فعلی بخشهایی از اقتصاد اسلامی در کشور پیشرفت مطلوبی را تجربه کردهاند، اما به واسطهٔ آنکه اکثر این فعالیتها در حوزهٔ مکتبسازی صورت گرفته و جامعیت مطلوبی ندارد، تا رسیدن به هدف اصلی همچنان فاصله داریم. تا کنون در حوزهٔ نظامسازی به خصوص نظامسازی مبنی بر واقعیت جامعه و در حوزهٔ تدوین علم اقتصاد اسلامی کار زیادی صورت نگرفته است. ناگفته نماند در حال حاضر متخصصان خوبی در حوزهٔ معارف اقتصاد اسلامی وجود دارند اما حرف بنده این است که برای استفادهٔ مطلوب از این ظرفیت و پویایی آن لازم است، سرمایه گذاری دولت را نیز داشته باشیم.
زمانی که به پژوهشگری و تولید اندیشه توجهی نمیشود ما نمیتوانیم چشمانداز مناسبی را در اقتصاد متصور شویم. کم و کاستیها در چیست؟
در اوایل انقلاب موضوع اقتصاد اسلامی داغ بود، اما در دورههای بعد بسیاری از مدعیان کنار کشیدند و معلوم شد مسأله پیچیدهتر از آن است که برخی تصور میکردند. در یک تحلیل جامع میتوان دریافت که در پردازش اقتصاد اسلامی ضعیف عمل شده و از این رو در آموزش و پژوهش و سیاستگذاری اقتصاد اسلامی نیازمند بازبینی اساسی هستیم و محقق شدن این مهم، همت خاص وزارت علوم، دولت و بخشهای مربوط را میطلبد.
به اعتقاد بنده، در شرایط فعلی کشور، انجام یک اقدام مهم نیازمند برنامهریزی و اقدام ضربتی و سریع است تا از راه یک ارادهٔ مرئی بتوان به نحو مؤثر عمل نمود. در غیر این صورت به اندازهٔ کافی افراد رشد یافته در افکار غربی یا تلقیهای ناقص وجود دارند که مانع ایجاد اقتصاد اسلامی شوند. برخی افراد یا بدنههای مدیریتی و کارشناسی در برخی نهادهای مهم به نحوی مدبرانه فعالیت میکنند که در مواردی که بحث اسلامیسازی مطرح میشود، مقاومتهای سازمان یافتهٔ دقیقی را انجام میدهند. از این رو به این راحتی نمیتوان این ساختارها را به هم زد تا براساس نهادسازی اقتصاد اسلامی عمل شود.
شما دلیل وجود افکار غربی را در دانشگاهها نبود اندیشههای نوین اقتصادی مطابق با اقتصاد اسلامی عنوان میکنید. حال اگر اندیشههایی به وجود آید اما استقبال چندانی از آن نشود تکلیف چیست؟ آیا فرهنگهای لازم در این زمینه ایجاد شده است؟
اگر این موضوع را در چارچوب عرضه و تقاضا مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده میشود که در برخی از موارد عرضه؛ تقاضای خود را ایجاد و از سوی دیگر در صورت تقاضا، عرضه نیز به خودی خود شکل میگیرد. به عقیدهٔ بنده در این رابطه تقاضایی در کشور وجود ندارد که خواهان عرضهٔ محصول باشد، از این رو لازم است این امر از سوی تصمیمگیران کشور و دستگاههای اجرایی به صورت جدی دنبال شود. اگر دغدغهٔ دولت، مجلس و حاکمیت این مباحث باشد به طور حتم وضع اقتصاد کشور به گونهای دیگر خواهد بود. البته بدون سرمایهگذاری عرضه، امکانپذیر نیست. در عرصهٔ دانشگاهی نیز باید تقاضا وجود داشته باشد تا عرصهٔ مورد نظر تحقق یابد.
براین اساس اگر از جانب مجلس و دستگاههای اجرایی تقاضا و سرمایهگذاری لازم در این زمینه صورت گیرد عرضهٔ آن نیز در دانشگاهها ایجاد خواهد شد. در این زمینه آموزش مبتی بر پژوهش نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است چراکه در بسیاری از این زمینهها نخست باید پژوهشها تقویت شوند و سپس به موضوع آموزش پرداخته شود. البته همه این موارد همان طور که در اوایل بحث عنوان شد مستلزم حاکمیت بسترهای صحیح فکری در چارچوب فلسفه و اخلاق حاکم بر ادبیات اقتصاد اسلامی است.
براین اساس در حوزهٔ اقتصاد اسلامی نیز نخست باید نگرشها و اندیشهها اصلاح شوند چرا که در برخی از موارد ما واقعاً با مشکل اندیشهای و نگرشی مواجه هستیم. در صورت حل آنان نوبت به بحث سرمایهگذاری و تقاضا میرسد که بعد از آن میتوان اندیشهٔ اقتصاد اسلامی را در سطح جامعه پیاده سازی نمود.
بنابراین اگر همین الگوی اسلامی ایرانی از مرحلهٔ گفتمانسازی خارج و به سمت برنامهریزی و سرمایهگذاری هدایت شود خود به خود دانشگاهها درگیر این موضوع شده و آموزش رسمی نیز به دنبال آن شکل خواهد گرفت. اما اگر تقاضایی در این رابطه در کشور وجود نداشته باشد و مدیران و حاکمان از لحاظ نگرشی علم اقتصاد را علم محض بدانند و یا اقتصاد اسلامی را به نحو ناقصی تفسیر کنند، تقاضای مؤثر در جامعه شکل نخواهد گرفت. به اعتقاد بنده تا کنون گفتمان این موضوعات در کشور شکل نگرفته است. به این صورت که اقتصاد اسلامی فقط در عرصهٔ رویکردهای فقهی گسترش پیدا کرده ولی در عرصههای دیگر نیازمند فضا سازی و حمایت آگاهانهایم
Sorry. No data so far.