پرویز امینی- آرایش گروهها سیاسی و نیروهای اجتماعی در سه دهه گذشته دائما در معرض تغییر و تحول بوده است و صورت بندیهای متفاوتی پیدا کرده است و این تغییرات عموما در انتخاباتها که صحنه زورآزمایی سیاسی گروهها و جریانات سیاسی بیشترین نمود و ظهور و بروز را داشته است. انتخابات مجلس نهم نیز که اولین انتخابات بعد از انتخابات مهم دهم ریاست جمهوری است، نقطه جدیدی در ظهور و بروز جدید فضای سیاسی تحت عنوان موج چهارم تغییرات سیاسی است. به طوری که مفاهیم و مقولات پیشین برای تیپشناسی و جریانشناسی مجموعههای موثر سیاسی کنونی نارسا است و دوگانه اصلاح طلب و اصول گرا نیز به مانند دوگانه چپ و راست موضوعیت خود را در تطبیق با واقعیتهای موجود از دست داده است. در واقع واقعیت سیاسی و اجتماعی ایران آن چنان متکثر و پلورالیستیک است که این دوگانهها چه دوگانه چپ و راست و چه دوگانه اصلاح طلب و اصول گرا قالبی تنگ و حتی گمراه کننده برای تبیین آن به نظر میرسد.
امواج سه گانه فضای سیاسی ایران (بعد از انقلاب اسلامی)
قطب بندی جامعه به دو بخش «خط امام» و «ضد و غیر خط امام» موج اول شکل دهنده فضای سیاسی کشور است. در برابر دیدگاه امام و طرفداران امام و اکثریت مردم ایران، قطب دیگری شکل گرفته بود که اگرچه با یکدیگر تفاوتهایی چشمگیری داشتند اما همگی در مقابله با خط امام اشتراک نظر داشتند و در مقاطعی نیز با یکدیگر همبستگی و ائتلاف سیاسی انجام میدادند.
دولت موقت و جریان نهضت آزادی، جبهه ملی، بنی صدریها، مجاهدین خلق، چپها با گرایشهای گوناگون مانند تودهایها، پیکاریها و فدائیان خلق و در مذهبیها انجمن حجتیهها و خلق مسلمان شریعتمداریها بخشها و گروههایی بودند که قطب ضد خط امام را تشکیل میدادند که با شکل گیری مجلس اول با اکثریت قاطع خط امام و نیز دولت شهید رجایی و نیز سپس ریاست جمهوری آیت الله خامنهای و انزوا و به حاشیه رفتن جریان ضد خط امام در میان اکثریت ملت ایران پایان یافت.
از ابتداى دهه شصت، بعد از انزواى مردمى و سیاسى جریانات لیبرال و چپ و سقوط جریان بنىصدر از یک سو و حاکمیت جریان موسوم به خط امام در مجلس و دولت از سوی دیگر، نوعی یکپارچگی سیاسی در جناحها و گروههای سیاسی پدید آمد که البته عمر کوتاهی داشت. چرا که بر اثر برخى اختلافات عمدتاً فقهى و اقتصادى و تا حدى اختلاف در سیاست خارجى، رفته رفته از دل جریان بزرگ سیاسى خط امام، دو گرایش اصلى شکل گرفت که تا تاسیس رسمى مجمع روحانیون مبارز تهران، بیشتر جنبه غیر رسمى و درون جریانى داشت.
موج دوم که از سالهای نخست دهه شصت آغاز میشود، قطب بندی تازهای را در فضای سیاسی کشور بوجود میآورد که تحت عنوان جریان چپ در برابر جریان راست در فضای اجتماعی شهرت پیدا میکند که با انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز در سال ۶۷ شکل بیرونی پیدا میکند. تلقیهای فقهی گوناگون در مسایل اقتصادی مانند مالیات، تعاونیها، معدن، قانون کار و دخالت دولت در اقتصاد محور اصلی شکاف درون خط امام است که آنها را به دو جریان چپ و راست تقسیم میکند. با تاسیس مجمع روحانیون مبارز تهران و انتزاع آن از جامعه روحانیت مبارز تهران، شکاف درون جریانى، به طور رسمى حالت برون جریانى پیدا کرد و فضاى سیاسى کشور را به طور علنى به دو بخش تقسیم کرد و هریک از جریانات و گروههاى سیاسى حول یکى از این دو تشکل روحانى، جمع شدند و زیر این دو تابلو فعالیتهاى خود را سازمان دادند.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، انجمن اسلامى معلمان و دفتر تحکیم وحدت از عمدهترین جریاناتى بودند که با محوریت مجمع روحانیون مبارز، جریان چپ را تشکیل مىدادند و جامعه اسلامى مهندسین، هیاتهاى موتلفه اسلامى و جامعه اسلامى دانشجویان از عمدهترین گروههایی بودند که با مرکزیت جامعه روحانیت مبارز تهران، جریان راست را بوجود آورده بودند.
موج دوم با ظهور پدیده دوم خرداد پایان مییابد و موج سوم که تقسیم فضای سیاسی به دو جریان «اصلاح طلب» و «اصول گرا» است، شکل میگیرد و چپ و راست کلاسیک خود به بخشهایی از این دو جریان تبدیل میشوند و کم وکم نیز محوریت خود را از دست میدهند و جریانات نوگراتر محوریت این دو جریان را به دست میگیرند. در جریان اصلاحات نوگرایانی مانند حزب مشارکت و مجاهدین و در جریان اصول گرا، نوگرایان در قالب نیروهای اجتماعی حول شخصیتهایی مانند احمدینژاد، قالیباف، توکلی و رضایی محوریت را به دست میگیرند و بخشهای کلاسیک این جریانات که همان چپ و راست سابقند عمدتا به جز برخی افراد مانند موسوی خویینیها به حاشیه میروند.
موج چهارم تغییرات سیاسی در ایران
موج چهارم فضای سیاسی ایران که زمینههای اصلی آن در فرایند یک دهه گذشته خصوصا در انتخابات سال ۸۴ که اولین صحنه تکثر بخشهای کلاسیک و نو هر دو جریان سیاسی کشور است و در یک سطح دیگر در حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸ در سطحی بارزتر بروز کرده است در آستانه انتخابات نهم مجلس با دو ویژگی مهم از موج سوم جدا میشود.
۱) غلبه نیروهای اجتماعی بر نیروهای سیاسی
یک ویژگی مهم موج چهارم بهم خوردن نسبت نیروهای اجتماعی به نیروهای سیاسی است به طوری که این نسبت با ثقلیت پیدا کردن نیروهای اجتماعی در فضای سیاسی ایران تغییر کرده است.
نیروی اجتماعی به عناصر و مجموعهها و گروههایی گفته میشود که مستقیما درگیر عمل سیاسی نیستند و حضورشان در حوزه سیاست غیرمستقیم است و از طریق تشکیل مناسبات فکری، ایجاد فضای فرهنگی و… بر سیاست تأثیر میگذارند اما نیروهای سیاسی مانند احزاب نیروهایی هستند که حضورشان در سیاست مستقیم است و مستقیما در حال کنش سیاسیاند. در شرایط کنونی نیروهای اجتماعی از نظر تاثیر گذاری در حال غلبه بر نیروهای سیاسی هستند.
به عنوان مثال جبهه پایداری یک نیروی اجتماعی نسبتا سازمان یافته است که عناصر اصلی و محوری آن مستقیما درگیر عمل سیاسی نبودهاند و محوریت و مرکزیت قدرت معنوی آن را آقای مصباح که یک نیروی اجتماعی (رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی) است بر عهده دارد. جبهه متحد نیز که مجموعههای سیاسی در آن هستند متصل به آقای مهدوی است که جزو نیروهای اجتماعی (رییس دانشگاه امام صادق ع) محسوب میشود.
یعنی حتی در بین نیروهای سیاسی نیز محوریت با روحانیت است که یک نیروی اجتماعی است. در واقع در شرایط کنونی بر خلاف گذشته این نیروهای سیاسی هستند که مشتق شده از نیروهای اجتماعی هستند. مثال دیگر برای این محور، جریانی است که به عنوان قرارگاه عمار شناخته میشوند که بیانیهای هم در انتخابات صادر کردند. در این جریان عناصری مانند آقای پناهیان حضور دارند که به عنوان یک نیروی اجتماعی شناخته میشود اما سطح فضای سیاسی به شکلی تغییر کرده است که این افراد در حوزه سیاسی بیانیه میدهند و در موقعیتی قرار میگیرند که برای جبهه پایداری و جبهه متحد بیانیه میدهند و آنها را راهنمایی میکنند و توصیه میکنند که نه یکدیگر را تخریب کنید نه از مواضعی که دارید تنازل کنید. هیچوقت نیروهای اجتماعی به این شکل در این موقعیت، حضور چندانی نداشتهاند.
این مسئله از زاویه تقلیل موقعیت نیروهای سیاسی نیز قابل تحلیل است. جریان راست سنتی (موتلفه و جامعه اسلامی مهندسین و..) که متشکلترین نیروی سیاسی در بین جریانات سیاسی موسوم به اصول گرا هستند، تنها یک سوم یا یک چهارم جبهه متحد را شکل میدهند که این جبهه نیز خود یک سوم و یا یک چهارم جریان موسوم به اصول گرا را شکل میدهد. در حالی که تا پیش از دوم خرداد مجموعه راست سنتی تنها نیروی موثر در این جریان بود که به مرور جایگاه خود را در برابر نیروهای اجتماعی از دست داد و اینک در ضعیفترین موقعیت خود در بعد از انقلاب اسلامی است.
«رسانهها» به عنوان دومین دسته از نیروی اجتماعی هستند که تأثیر به سزایی در فضای سیاسی دارند. رسانهها از طریق ظرفیتهایی اجتماعی و ارتباطی که میتوانند با مردم برقرار کنند، در حوزه سیاست ایفای نقش میکنند. با مقایسه تاثیر یک سایت خبری با افراد و مجموعههای سیاسی موجود میتوان به میزان تاثیر غلبه رسانهها به عنوان نیروی اجتماعی نسبت به احزاب به عنوان نیروی سیاسی در فضای کشور پی برد.
«نهاد دانشگاه» محیط عمل و کنش نیروهای اجتماعی است که تأثیر بسزایی در فضای سیاسی جامعه دارد. جنبش دانشجویی و جریانات روشنفکری از جمله نیروهای اجتماعیاند که خاستگاه آنها دانشگاه است که سومین گروه از نیروهای اجتماعی موثر در انتخابات را تشکیل میدهند که ضریب نفوذ آنها از نیروهای سیاسی بیشتر است.
نظرسنجیهای صورت گرفته نیز نشان میدهد که وزن نیروهای اجتماعی از نیروهای سیاسی در انتخابات بیشتر است به طوری که نهاد دانشگاه و نهاد روحانیت دارای بیشترین اقبال در بین مردم هستند و گروههای سیاسی موجود بعد از آنها قرار میگیرند.
۲) تکثر ساختاری در درون گروههای سیاسی موجود
۱-۲) تحریم کنندگان انتخابات مجلس نهم
این بخش شامل بخشی از اصلاح طلبان پیشین هستند که هسته اصلی آنها را به لحاظ جریانی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و بخشهای از مجمع روحانیون تشکیل میدهد، از یک سو جزء سازمان دهندگان اصلی حوادث بعد از انتخابات و از دیگر سو از حمایت کنندگان اصلی مواضع ساختارشکن کروبی و موسوی به شمار میآیند که تحت عنوان جریان فتنه شناخته میشوند. این جریان اعلام کرده است که انتخابات آینده را به رسمیت نمیشناسد و در آن شرکت نخواهد کرد.
البته حاکمیت نیز حضور آنها در انتخابات به رسمیت نمیشناخت و این عدم رسمیت دوسویه است. چنانکه احزابی مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیر قانونی اعلام کرده است.
این جریان تلاش کرده است فضای اجماعی برای عدم حضور اصلاح طلبان بوجود آورد که یکی از بارزترین این تلاشها نامه به خاتمی تحت عنوان نامه ۱۴۳ نفر بود که از وی خواستند به دلیل چشم انداز تاریک آینده در انتخابات شرکت نکند.
البته این مواضع به معنای کناره گیری مطلق از انتخابات نیست بلکه این جریان همچنانی که موسوی خویینیها گفته است تلاش دارد نامزدهای اصلاح طلب را بدون تابلوی اصلاح طلبی وارد رقابت نماید.
در واقع این جریان و برخی بخشهایی دیگر اصلاح طلبان دو هدف را توامان پی میگیرند. از یک سو تلاش میکنند با تحریم و یا عدم حضور فعال در انتخابات، موجب کاهش مشارکت سیاسی مردم در انتخابات بشوند تا با تبلیغات بر روی آن، این مسئله را نماد نارضایتی مردم از حاکمیت خصوصا در مسئله انتخابات ۸۸ و حوادث بعد از آن نمایند و از دیگر سو این امکان را برای آمریکا و متحدان غربی آن بوجود آورند که فشارهای خود را بر روی جمهوری اسلامی تشدیدکنند که این هدف اعلامی و رسمی آنهاست.
هدف دوم این است که تا حد ممکن افراد شناخته شده و خصوصا شناخته نشده خود را وارد مجلس آینده کنند که مکمل فشارهای آنها به حاکمیت از درون حاکمیت باشند که این سیاست اعمالی و غیر اعلامی آنهاست.
۲-۲) حضور مشروط در انتخابات
این بخش از اصلاح طلبان پیشین با محوریت خاتمی بر خلاف جریان تحریم انتخابات بیان کرده بود که با تامین برخی شروط در انتخابات شرکت خواهد کرد.
البته این شرط گذاری محدود به خاتمی نیست بلکه بخشهایی از حاکمیت نیز حضور وی در انتخابات را مشروط به مرزبندی وی با جریان موسوم به فتنه دانستهاند.
خاتمی در آخرین مواضعش اعلام کرده داست که «حرف بنده همان حرفی است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات زد و آن این است که اصلاح طلبان نمیتوانند و نباید در انتخابات نامزد و لیست داشته باشند البته این به معنای تحریم انتخابات نیست.» به این ترتیب این جریان نیز از حضور در انتخابات کناره گیری کرده است. اما به دنبال مرزگذاری بین خود و جریانِ با موضع تحریم است. خاتمی گفته است که میخواهد در انتخابات حاضر شده و رای دهد.
۳-۲) حضور منفعل در انتخابات
این بخش شامل جریاناتی مانند حزب کارگزاران هستند که انتخابات را تحریم نکردهاند و در انتخابات مشارکت و حضور دارند اما در انتخابات مجلس نهم فهرست انتخاباتی که کار معمول احزاب است، ارائه نخواهند داد و آنچنان که گفتهاند در انتخابات حضور دارند و رای میدهند.
۴-۲) حضور فعال در انتخابات
جریان دیگری از اصلاح طلبان پیشین هستند که کاملا در موضعی متفاوت از سایر گروههای پیشین اصلاح طلب قرار میگیرند. احزابی مانند مردم سالاری و بخشهایی از احزابی مانند اعتماد ملی و همبستگی از آن جملهاند که بیشترین پایگاه آنها در حاکمیت در مجلس است که تحت عنوان فراکسیون اقلیت شناخته میشوند، حضور فعال در انتخابات خواهند داشت.
جبهه اصلاح طلب مردم سالاری متشکل از ۱۴ تشکل و مجموعه سیاسی از جمله بخشهایی از اصلاح طلبان است که اعلام کرده است مشارکتی فعالی در صحنه انتخابات به صورت جریانی خواهد داشت.
این جبهه متشکل از احزابی چون حزب مردمسالاری، حزب آزادی، حزب اتحاد ملی ایران، حزب میهن اسلامی، حزب فرزندان ایران، حزب مستقل کار، کانون همبستگی فرهنگیان ایران، کانون فارغالتحصیلان آذربایجان غربی، کانون حضرت ولیعصر (عج)، کانون فارغالتحصیلان ابوریحان بیرونی، جمعیت سیاسی اقتدار ملت ایران، جمعیت طرفداران نظام و قانون، جمعیت ایران فردا و انجمن اسلامی دانشگاهیان استان اصفهان است.
«خانه کارگر» و جریان «جبهه اصلاح طلبان مردمی» و نیز «حضور مستقل» رنگهایی دیگری است که این جریان با آن در انتخابات مشارکت فعال خواهد داشت.
۵-۲) جریان دولت:
نارضایتی احمدینژاد از سایر مجموعههای اصول گرا خصوصا جریان اصول گرایی حاکم در مجلس (لاریجانی و احمد توکلی)، متغیر مهمی است که صف احمدینژاد از اصول گرایان جدا کرده است.
احمدینژاد مجلس کنونی را علی رغم اینکه مجلس اصول گرا نامیده میشود، مجلسی در برابر دولت تلقی میکند و مانع بزرگی بر راه پیش بردن خواستهها و مطالبات دولت میداند. بنابراین به دنبال شکل دادن به مجلسی است که بتواند بیشترین هماهنگی و همراهی را با وی داشته باشد و به همین منظور صف خود را در انتخابات از جریاتات اصول گرا خصوصا جریاناتی که منتقدین اصلی او را مانند لاریجانی، توکلی و قالیباف تشکیل میدهند جدا کرده است و تلاش کرده با گردآوردن وفاداران به خود تحت عنوانین حامیان دولت یا حامیان گفتمان انقلاب اسلامی در انتخابات مجلس نهم، وزن طرفداران خود را در مجلس بالا ببرد و مجلسی همراهتر و هماهنگتر با خود شکل دهد.
تمرکز این جریان بر حوزههای کوچک انتخاباتی است و خواهان شکل دادن به قطب بندی احمدینژاد و ضد احمدینژاد یا دولت و ضد دولت و مفاهیم مشابه با آن در انتخابات است. سرمایه اجتماعی اصلی این گروه برای انتخابات، رسیدگی دولت و رییس جمهور به مناطق محروم شامل روستاها و شهرهای کوچک از جمله پرداخت یارانه هاست که تغییر مهمی در زندگی آنها بوجود آورده است. سفرهای استانی رییس جمهور و دولت و مواردی مانند مسکن مهر از دیگر ظرفیتهایی است که سرمایه اجتماعی دولت در این مناطق را میسازد.
۶-۲) جبهه متحد اصول گرایان (۷+۸)
از عمده جریانات اصول گرا در انتخابات است که در تقابلی دوسویه از احمدینژاد و جریان دولت خود را تفکیک کرده است. اگر احمدینژاد به سبب نارضایتی از جریان اصول گرا صف خود را از آنها جدا کرد، جریانات اصول گرایی مانند جبهه متحد نیز به سبب برخی رفتارها و مناسبات صورت گرفته در دولت دهم و از سوی احمدینژاد مانند طرح مسایلی از قبیل مکتب ایرانی و علی الخصوص چالش بر سر معاون اولی مشایی و قهر یازده روزه احمدینژاد در مسئله وزارت اطلاعات صف خود را از جریان دولت که از سوی آنها تحت عنوان جریان انحرافی تعبیر میشود، جدا کرده است و حاضر نیست با آنها در انتخابات از خود همراهی و هماهنگی نشان دهد.
این جبهه از اضلاعی تشکیل شده است که یک ضلع آن جریان سنتی اصول گراست که تحت عنوان جبهه خط امام و رهبری شناخته میشود و تشکلهایی مانند حزب موتلفه اسلامی، جامعه زینب، جامعه اسلامی مهندسین و… آن را تشکیل میدهند.
ضلع دوم تحت عنوان اصول گرایان تحول خواه شناخته میشود که گروههایی مانند جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و اشخاصی نظیر حداد عادل و توکلی در آن حضور دارند.
ضلع سوم نمایندگان لاریجانی و قالیباف به عنوان اشخاص حقیقیاند که به دلیل ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی که دارند علاوه بر جریانات سیاسی در این جبهه نقش آفرینی میکنند.
چهره محوری و معنوی جبهه متحد اصول گرایان مهدوی کنی دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تهران است که این جبهه خود را تحت هدایت و رهبری وی معرفی میکند.
در این جبهه دو رکن اصلی وجود دارد که سازنده ترکیب ۸+۷ است. شورای داوری ۷ نفره شامل کمیته ۷ نفره متشکل از نمایندگان جامعه روحانیت مبارز (سید رضا تقوی و محمد حسن ابوترابی) و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (هاشم حسینی بوشهری وعباس کعبی) و اعضای کمیته سه نفره شامل عسگراولادی، حدادعادل و ولایتی است. همچنین کمیته هشت نفره نیز شامل باهنر و متکی از جبهه پیروان خط امام و رهبری، زاکانی و فدایی از تحول خواهان، جلالی به نمایندگی از لاریجانی و خاموشی به نمایندگی از قالیباف و دو نفر از جریان رایحه خوش خدمت یا جریانی که بعد از جدایی از دولت و احمدینژاد تحت عنوان جبهه پایداری اعلام موجودیت کرده است که آنها به دلایلی که خواهیم گفت از زیر چتر جبهه متحد خارج و مستقل در انتخابات شرکت کردهاند و به همین دلیل کسانی را به عنوان نماینده خود به جبهه متحد معرفی نکردهاند.
۷-۲) جبهه پایداری انقلاب اسلامی
در مجموعه اصول گرایان جدا شده از دولت نیز نوع مواجهه برخی افراد و اشخاص اصول گرا با مسئله فتنه ۸۸ تحت عنوان ساکتین فتنه، اصول گرایان غیر دولتی را بخشی دیگری تحت عنوان جبهه پایداری انقلاب اسلامی تقسیم کرده است.
این جبهه حضور و عضویت افرادی مانند لاریجانی را برای تاثیرگذاری در جریان اصول گرا برنتابیده و به همین دلیل از آنها فاصله گرفتهاند. محوریت معنوی این جریان با مصباح یزدی و خوشوقت است و عناصر اصلی آن را جدا شدگان دولت مانند محصولی، لنکرانی و بخشهای معترض از مجلس هشتم مانند حسینیان تشکیل میدهند.
۸-۲) جبهه منتقدین دولت (صدای ملت)
عناصری مانند علی مطهری، عباسپور، کاتوزیان و… بخشهایی از اصول گرایان سابقاند که مدعیاند اصول گریان مجلس در برابر دولت از خود نرمش و انعطاف نشان دادهاند و خود انتقادیترین مواضع علیه دولت را دارا هستند. البته این بخش علاوه بر جریان دولت با جبهه متحد و جبهه پایداری نیز دارای چالش دوجانبه است که حضور متمایزی در انتخابات دارد.
۹-۲) جبهه ایستادگی
جبهه ایستادگی در واقع نام تازه برای مجموعههای متصل به محسن رضایی است که در این سالها تلاش کرده است به صورت جریان سوم در انتخاباتها شرکت کند که معمولا با ناکامی روبرو بوده است.
مدل تکثر و پلورالیسم سیاسی و اجتماعی در ایران و قطبهای اصلی در انتخابات مجلس نهم
غیر از نظامها و جوامعی که در برابر هر گونه تکثری نابردبارند و آن را تحمل نمیکنند، با توجه به تعاریف گوناگون از تکثر میتوان دو صورت کلی برای آن در نظر گرفت.
یکی مدل تکثر مطلق و بیقاعده که خودِ تکثر در آن اصالت دارد و تقریبا هیچ گونه قاعده و معیاری مانند جنسیت، مذهب، ایدئولوژی و.. برای مرزبندی و تفاوت گذاری در نظر گرفته نمیشود. در واقع مهم متفاوت بودن است و این تفاوت هیچ امتیاز یا برتری یا هزینه و چالشی را بوجود نمیآورد. مهمترین ویژگی تکثرگرایی مطلق این است که درآن نمیتوان از پوزسیون بودن و اُپوزسیون بودن سخن گفت و مرزهای پوزسیون و اپوزسیون کاملا در هم ریخته است و قابل تفکیک و شناخت نیست. این نوع از تکثر به دلیل نبود شواهد تجربی برای آن را میتوان نمونه آرمانی تکثر نیز نامید.
مدل دوم، مدل تکثر نسبی و قاعدهمند است که علی رغم وجود تکثر، تکثر مطلق و بیقاعده نیست بلکه با تعریف برخی ویژگیها و مرزگذاریها، تکلیف پوزسیون و اپوزسیون در آن کاملا قابل شناخت است.
این مدل یک مدل طیفی است که بر اساس نوع معیارها و قواعد در نظر گرفته شده و نیز شدت تکثر در آن، میتوان انواع گوناگونی از آن را در نظر گرفت اما همگی از مدل نسبی و قاعدهمند تکثر تبعیت میکنند. مدل کنونی تکثر در جامعه ایران تکثر قاعدهمند و نسبی است.
قطبهای اصلی انتخاباتی بر خلاف فضای دو قطبی گذشته، با چهار جریان جبهه متحد، جریان دولت، جبهه پایداری و اصلاح طلبان شناخته میشوند که شکل گیری مجلس اقلیتها را به یک گمانه جدی بدل کرده است.
زمینههای طبیعی و حوادث منجر به موج چهارم فضای سیاسی
در شکل گیری موج چهارم تغییرات، زمینههای طبیعی و حوادث رخ داده توامان نقش داشتهاند که به اختصار برخی محورهای اصلی آنها را بیان مینماییم:
الف) زمینههای طبیعی موج چهارم تغییرات سیاسی کشور
۱) بحران مرجعیت گروههای سیاسی و نخبگانی در اثر:
– تجربه ناکارآمدیهای آنها در یک دهه گذشته خصوصا در انتخابات سال ۸۴ و ۸۸
– بهم خوردن سنت کار تشکیلاتی بر اساس سلسله مراتب سیاسی و حزبی و جایگزین شدن فضای اقناع به جای آن و ناتوانی مجموعههای سیاسی موجود در ایجاد فضای اقناع برای مواضع و دیدگاههای خود در محیط اجتماعی و سیاسی.
– وجود گرایشهای متکثر و مطالبات متنوع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ناتوانی گفتمانهای محدود نگر گروههای سیاسی برای پاسخگویی به آنها
۲) ظهور نیروهای جدید سیاسی بر اثر:
– تغییر هرم جمعیتی کشور به نفع جوانان و مقاومت آنها در برابر شیوههای مدیریت سیاسی جریانات کلاسیک
– گسترش فضای نخبگانی جامعه تحت تاثیر گسترش آموزش عالی خصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی ارشد و دکتری که به طور طبیعی با فضای تبعیت پذیری سیاسی از گروهها سازگار نیست.
– تغییرات وسیع در حوزه ارتباطات سیاسی و اجتماعی با گسترش و تعدد و تنوع رسانهای که اینترنت بوجود آورده است که موجب سهل و آسان و ارزان شدن ارتباطات سیاسی با مردم برای همه شده است و افراد را از وابستگی به تشکلها و احزاب برای ارتیاط با مردم بینیاز کرده است.
ب) مهمترین حوادث پیش برنده تغییرات موج چهارم فضای سیاسی کشور
– انتخابات سال ۸۸ و حوادث بعد از آن
– نارضایتی دولت و احمدینژاد از اکثریت اصول گرایان و خصوصا اصول گرایان حاضر در مجلس کنونی که در شکاف نهاد مجلس و نهاد دولت تجلی و تبلور داشت
– نارضایتی و شکاف اصول گرایان از دولت به سبب برخی مواضع و اطرافیان رییس جمهور خصوصا در بهار سال ۹۰
الزامات موج چهارم فضای سیاسی کشور
موج چهارم سیاسی و تکثر کنونی، فضای دو قطبی گذشته را به فضای چند قطبی تغییر داده است که همین عنصر موجب شده است ظرفیتهای سلبی جریانات سیاسی که عمده تمایز و عمده ظرفیت رای آوری آنها محسوب میشود، ارزش خود را از دست بدهد و دیگر نتوان از موضع اصلاح طلب نبودن و اصول گرا نبودن، پایگاه رایی برای خود بوجود آورد و بدنه اجتماعی متعلق به این گروه بندی دو قطبی را در این موضع ناگزیر قرار داد که برای رای نیاوردن اصلاح طلبان به اصول گرایان و به خاطر رای نیاوردن اصول گرایان به اصلاح طلبان رای دهند. بلکه ظرفیتهای ایجابی و اثباتی گروهها به ظرفیت اصلی آنها بدل میشود که در همین انتخابات میبینیم که به دلیل تکیه سنتی گروهها موجود به مواضع سلبی علی رغم مطالبه جامعه به موقعیتهای اثباتی، ناتوان از برقراری گفتمانی و اجتماعی با جامعه هستند چرا که هنوز از شرایط گذشته بیرون نیامدهاند.
تغییر شیفت از مواضع سلبی به مواضع ایجابی، فضای رانتی سیاست در ایران را تضعیف میکند و گروهها تحت رانتی که محیط اجتماعی و سیاسی به خاطر دوگانه چپ و راست و یا اصول گرا و اصلاح طلب در گذشته در اختیار آنها قرار میداد نمیتوانند عمل کنند. بلکه کارآمدی و ظرفیتهای مثبت خود را در نظر و عمل به میدان بیاورند.
دومین پیامد تغییرات موج چهارم سیاسی این است که گروههای سیاسی مستقل و منفک از نیروهای اجتماعی با چالش «موجودیت موثر» روبرویند و تنها در پرتو گره خوردگی با نیروهای اجتماعی وزن قابل اعتنا در عرصه سیاست پیدا میکنند. بنابراین پیوند با نیروهای اجتماعی مثل نهاد دانشگاه جنبه استراتژیکی و راهبردی برای مجموعههای سیاسی پیدا میکند به طوری که پیوستگی با نیروهای اجتماعی دیگر یک انتخاب و یک شیوه سازماندهی کار سیاسی نیست بلکه ضرورت اجتناب ناپذیر عمل سیاسی است.
همه این جبهه ها فقط یک شهید دارد.محموداحمدی نژاد