در سه سال اخیر داریوش مهرجویی سه فیلم ساخته است که دو فیلم از آنها به سفارش و بودجۀ شهرداری تهران بوده است. فیلم طهران، تهران (۱۳۸۸) قرار بود یکی از سه اپیزودی باشد که توسط سه نسل فیلمساز در خصوص شهر تهران ساخته میشود یعنی آقایان داریوش مهرجویی، سیف الله داد و مهدی کرمپور. با بیماری و درگذشت سیفالله داد در مرداد ۱۳۸۸ عملاً فیلم او به سرانجام نرسید ولی دو فیلمساز دیگر، فیلم خود را ساختند. فیلم در بهار سال ۱۳۸۹ در مدت ۵۵ روز در تهران اکران شد و با فروش ۲۵۸ میلیون تومان در مجموع شکست خورد.
در اول خرداد ۱۳۸۹ نامۀ سرگشادۀ مهناز انصاریان که مهرجویی فیلم لیلا را بر اساس داستان او ساخته بود منتشر شد. انصاریان مدعی شده بود که مهرجویی از کتاب «پانسیون محلۀ مونمارتر» او ده مورد سرقت ادبی کرده است. مهرجویی پیشتر نسخۀ دستنویس این داستان را خوانده و قرار بوده چند فیلم از آن بسازد ولی وقتی انصاریان در این نوبت تصمیم میگیرد بر خلاف داستان «لیلا»، نخست کتاب را به چاپ برساند جناب مهرجویی نیز به رابطۀ کاری خود با او پایان میدهد. انصاریان داستانش را به نشر نوید شیراز میسپارد و کتاب دو نوبت در سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۷ چاپ میشود.
فیلم بعدی مهرجویی آسمان محبوب (۱۳۸۹) نام داشت که در مرکز سیما فیلم ساخته شد و هنوز به اکران نرسیده، از تلویزیون نیز پخش نشده است. این فیلم در خصوص یک طبیب به نام مهرداد (علی مصفا) است که به درد ناعلاجی دچار میشود و با سفری عجیب به یک روستا از روش درمان طبیب گیاهیِ آن روستا به نام دکتر محبوب که تازه مرحوم شده است استفاده میکند. با بازگشت مهرداد از کما، دکترها متوجه میشوند که او کاملاً بهبود یافته است. فیلم آسمان محبوب در واقع اشاراتی دارد به زندگی علی تابنده ملقب به محبوبعلیشاه (۱۳۷۵-۱۳۲۴) قطب دراویش گنابادی که گاهی نیز به طبابت دست مییازیده است. این مسئله بعد از جشنواره فیلم فجر توسط برخی منتقدان همچون آقای سعید مستغاثی مطرح شد و شاید علت عدم اکران این فیلم همین مسئله بوده است. برای میزان علاقۀ مهرجویی به دراویش، میتوان به مهمترین اثر مهرجویی که به واقع مانیفست اوست یعنی فیلم هامون (۱۳۶۸) اشاره کرد که حمید هامون (خسرو شکیبایی) در آن فیلم مرید علی عابدینی درویش مسلک میشود.
موضوع اصلی فیلم نارنجیپوش (۱۳۹۰) نیز بر اساس کتاب فَنگ شواِی بوده که نوعی حکمت چینی در خصوص کاربری بهتر از وسایل خانه و چیدمان آنها و دور ریختن وسایل به درد نخور منزل است. برای راقم معلوم نشد که ساخت این فیلم را داریوش مهرجویی به شهرداری پیشنهاد کرد یا بالعکس، (زیرا شواهدی برای هر کدام وجود دارد) اما به هر حال نتیجۀ دومین همکاری مهرجویی با شهرداری تهران، یک فیلم خوب و جذاب از کار درآمده است با اما و اگرهایی که خواهم گفت.
یک عکاس تبلیغاتی به نام حامد آبان (حامد بهداد) که همسرش نهال نهاوندی (لیلا حاتمی) در خارجه به سر میبرد با پسرش شهاب (محمدجواد جعفرپور) زندگی میکند و از طریق معلم سرخانۀ فرزندش خانم نوایی (میترا حجار) با کتاب فَنگ شواِی آشنا میشود. توجه حامد به این مسائل حساسیت او را به بهداشت و نظافت محیط و پاکی روان برمیانگیزد تا جایی که به استخدام شهرداری درمیآید و به جارو کردن خیابانها مشغول میشود. شهاب نیز گاهی با پدرش همراهی میکند. دوستان روزنامهنگار او گزارشهایی از این پدر و پسر منتشر میکنند. با بازگشت نهال نزاع آن دو بالا میگیرد و زن که شغل شوهرش را وهن خود میداند قصد دارد حضانت قانونی بچه را بگیرد…
فیلمنامۀ این اثر را خانم وحیده محمدیفر همسر مهرجویی نوشته است، کسی که سهم عمدهای در هفت فیلم اخیر مهرجویی دارد؛ از دختردایی گمشده (۱۳۷۷) (اپیزود نخست از داستانهای جزیره) تا نارنجیپوش. فیلمنامهنویسی که فقط برای مهرجویی مینویسد.
نارنجیپوش در سیامین جشنواره فیلم فجر در بخش سینمای بینالملل (جلوهگاه شرق) سیمرغ بلورین بهترین فیلم را کسب کرد. در بخش مسابقۀ سینمای ایران (سودای سیمرغ) نیز این فیلم توانست در هفت رشته نامزد سیمرغ بلورین شود: تدوین، صدابرداری، بازیگر زن (لیلا حاتمی)، بازیگر زن مکمل (میترا حجار)، فیلمنامه، کارگردانی و بهترین فیلم. در نهایت از این میان، فقط سیمرغ بهترین تدوین نصیب هایده صفییاری تدوینگر فیلم شد.
پیامهای چندی در این فیلم مستتر است که به برخی از آنها اشاره میکنم: اهمیت بهداشت محیط و تأثیر آن بر روح انسان، لزوم حفظ طبیعت زیبا، عار نبودن شغل رفتگری، رفتگر بودن در وطن بهتر از استاد دانشگاه بودن در خارجه است. این مسئلۀ اخیر خصوصاً با بازی لیلا حاتمی، به نقش ایشان در فیلم جدایی نادر از سیمین پهلو میزند. در آن فیلم سیمین (لیلا حاتمی) میخواست به امید یک زندگی بهتر با فرزندش به خارجه برود که با مخالفت شوهرش مواجه شد. در نارنجیپوش اما نهال (لیلا حاتمی) با مژدۀ استخدام شدنش به عنوان استاد یکی از دانشگاههای سوئد به وطن باز میگردد با این امید که شوهر و فرزندش را نیز به آنجا ببرد که با مسئلۀ استخدام شوهرش در شهرداری تهران روبهرو میشود.
برخی منتقدان شباهت نقش لیلا حاتمی در این فیلم را با فیلم جدایی نادر از سیمین نوعی هجو مهرجویی بر آن فیلم دانستند. در حالیکه اینطور نیست. خانم حاتمی در هر دو فیلم در نقش منفی ظاهر شده است. در فیلم جناب فرهادی، لیلا حاتمی زنی بود که با ترک منزل، شوهرش را با آن گرفتاریها دچار کرد و چند نوبت توسط دخترشان ترمه و شوهرش نادر ملامت شد و در فیلم مهرجویی نیز با شوهرش همدلی نداشت ولی در نهایت توانست به سبب اقبال مردم به حامد آبان در ذهن خود جایی برای این مسئله باز کند و سکانس پایانی فیلم از این مسئله حکایت دارد. دلیل دیگر ما آن است که داریوش مهرجویی پس از نامزدی فیلم فرهادی در اسکار به او تبریک گفت و آرزو کرد که طلسم اسکار با این فیلم شکسته شود و پس از برنده شدن فرهادی نیز جزو نخستین افرادی بود که به او تبریک گفت: «با شنیدن خبر اسکار «جدایی» بسیار خوشحال شدم و اینجایزه مثل همان گلی بود که در بازیهای مقدماتی جامجهانی در دروازههای آمریکا و استرالیا کاشتیم.» مهرجویی در ادامۀ پیام تبریک خود فیلم خوشساخت فرهادی را جزو بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران نامیده و آرزو کرده است که اکران این فیلم مردم جهان را با فرهنگ ویژۀ کشور ما آشنا کند.
جای توجه و موشکافی دارد که چطور یک فیلم سفارشی، به این خوبی از کار درآمده است. البته با یادآوری سکانس ابتدایی فیلم که خود مهرجویی از آلودگی ساحل دریا شکایت میکرد و در نهایت جارو به دست گرفت میتوان دانست که این فیلم سفارش محض نبوده و جناب کارگردان قبلاً به این موضوع توجه ویژه داشته است. فیلمهای سفارشی دیگری نیز به یاد میآورم که نتایج خوبی در پی داشتهاند مانند فرش باد/ کمال تبریزی (۱۳۸۱) و طلا و مس/ همایون اسعدیان (۱۳۸۸) که هر دو به سفارش نهادهای فرش ایران بودهاند. گاهی نیز یک فیلم دینی یا انقلابی ساخته میشود ولی چون سازندگانش اعتقادی عمیقی به آن مسئله ندارند نتیجه یک فیلم توهینآمیز میشود، مثل فیلم بیداری/ فرزاد مؤتمن که نمایش آن در جشنواره صدای همۀ طیفها و سلیقهها را درآورده بود.
دیده میشود که برخی شهروندان اصولاً تصوری از پاکیزگی محیط ندارند. اما امید است که این فیلم بر روحیات آنها اثر بگذارد. سکانس پایانی نارنجیپوش با طراحی صحنۀ خوب، بسیار زیبا و تکاندهنده از کار درآمده است. همۀ شخصیتهای فیلم از جمله نهال به یک دشت پر از زباله آمده، با یکدلی آن را نظافت میکنند. این صحنه به خوبی از لزوم وحدت ملی و خوشدلی متعاقب آن حکایت میکند. حس عجیبی از وطن دوستی در این سکانس موج میزند.
بازی حامد بهداد با ریتم سریع فیلمهای مهرجویی هماهنگ است. او همان بازی هیستریک خود را که در آن متبحر است در اینجا نیز به نمایش میگذارد. بازیهای لیلا حاتمی و میترا حجار نیز خوب است. محمدجواد جعفرپور بازیگر نقش شهاب پس از بازی خیره کنندهاش در فیلم شکارچی شنبه (۱۳۸۸) در اینجا نیز به خوبی درخشیده است.
در این سالها مرسوم شده است که از اسامی واقعی بازیگران به جای نام شخصیتها استفاده شود. استفادهای که میتواند از توجه ویژۀ بازیگر به آن نقش حکایت کند. در این فیلم نیز برخی بازیگران مانند حامد بهداد، دکتر امید روحانی و طناز طباطبایی از نامهای واقعی خود استفاده کردهاند. انتخاب «دکتر روحانی» با همین نام و عنوانش در نقش رئیس نظافتگران، علاوه بر آنچه مذکور آمد بر ننگ و عار نبودن شغل نظافتگری تأکیدی مجدد دارد. همچنین در این فیلم کامشاد کوشان کارگردان ایرانی مقیم امریکا و اردشیر رستمی کاریکاتوریست و بازیگر نقش شهریار/ کمال تبریزی (۱۳۸۶) نیز بازی دارند، اولی در نقش وکیل نهال و دومی در نقش نظافتگر شهرداری.
آنچه از ارزش فیلم با همۀ خوبیهایش میکاهد این است که حامد آبان به وساطت یک کتاب فنگ شواِی به مسئلۀ نظافت توجه کرد. در حالیکه این معارف در نزد ما مسلمانان بیش از سایر ملل دنیا موجود است و در عمل نیز رعایت میشود. اهمیت بهداشت بدن و نظافت خانه (خصوصاً در نزدیکی بهار) در نزد ما ایرانیانِ مسلمان، شاید غیر قابل مقایسه با هیچ قومی در جهان باشد. حتی یهودیانی که در ایران زندگی میکنند عملاً نتوانستهاند خود را از قومیت یهود جدا کرده و مثل ما ایرانیها اهل نظافت باشند. بنده دوستانی دارم که در مدارس یهودیان تدریس میکنند و از عدم درک صغیر و کبیر آنها از مقولۀ پاکیزگی در رنجند. این مسئله البته ممکن است به سبب عدم «برائت» این قوم از افعال بد اجداد خود باشد (کلمه «برائت» به معنی «پاکی جستن» است). میخواستم بگویم کهای کاش که فیلم از باب اهمیت «نظافت» در اسلام که جزئی از دین به شمار آمده است (النظافة من الایمان) به این مقوله وارد میشد، که دیدم از جناب مهرجویی نمیتوان چنین انتظار برد.
http://mandir57.persianblog.ir/post/7/
نقدی بر نارنجیپوش داریوش مهرجویی
اتفاقا اين فيلم در تضاد و مقابله شديد با جدايي نادر از سيمين بود