سه‌شنبه 17 آوریل 12 | 13:10
نقدي بر ناقدان فلسفه و عرفان اسلامي

منتقدان فلسفه اسلامی، فلسفه را درست نمی‌شناسند

بر هر طلبه یا دانشجوی مبتدی در علم فلسفه اسلامی هویداست که معرفی «ماده اولیه» به عنوان «موضوع علم فلسفه»، آن هم با اعتماد به نفس و قطعیت فراوان، حاکی از جهل گوینده نسبت به اولیات این علم است؛ هم چنان که انتساب نفهمیدن این مطلب به اساتید مسلم و نظریه پردازان بر‌تر این رشته، گویای جهل و جسارت بیشتر.


نقد زیر ناظر به روش کلی مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی است که پیش از این سرقفلی آن در اختیار جریان فکری با عنوان «مکتب تفکیک» بود و در حال حاضر نیز تا حدود زیادی همین‌طور است. در عین حال، اظهارات دو سال قبل آقای دکتر حسن عباسی نیز که به‌تازگی فیلم آن منتشر شده در نقد فلسفه اسلامی و یکی از فیلسوفان معاصر بازتاب‌های زیادی داشت.

نقد زیر به قلم سید محمد حسین سجادی از حوزه علمیه مشهد مقدس در پی انتشار این اظهارات، به‌طور عام روش بحث مخالفان فلسفه را به چالش کشیده است.متن این نقد را در ادامه می‌خوانیم:

مدتی بود که قلم زدن در باب مخالفت‌ها با «فلسفه و عرفان اسلامی»، خصوصا پس از برگزاری چند مناظره در مشهد مقدس بین «جناب آقای مهدی نصیری» و «جناب حجت الاسلام و المسلمین واسطی»، ذهنم را مشغول کرده و مترصد فرصتی برای عملی کردن آن بودم. اما با توجه به انتشار سخنان اخیر «جناب آقای حسن عباسی» ریاست محترم اندیشکده یقین، در یکی از جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ دانشگاهی، با موضوع نقد فلسفه و فلاسفه اسلامی، به‌رغم وجود مشغله‌ها و دغدغه‌های فراوان دیگر، تأخیر بیش از این را جایز ندانسته و از همین رو، نکاتی را به اختصار متذکر می‌شوم:

۱. جناب آقای نصیری، جناب آقای عباسی و دیگر مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی، در عین اختلاف‌ها و افتراق‌های فراوانی که با یکدیگر دارند، در جهاتی نیز با یکدیگر مشترک هستند و می‌توان با بیانی واحد، نکاتی را نسبت به گفتار و رفتار همگی آن‌ها ارائه کرد. در این نوشتار نیز بیشتر نکات و موارد مشترک مد نظر است.

۲. با آنکه جناب آقای عباسی و برخی دیگر از اقران ایشان در جبهه مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی، ‌ مراعات حرمت حوزه علم و ادب حضور در محضر علما را نکرده و بی‌محابا سخن رانده‌اند، اما شایسته آن است که نقد ناظر به ایشان و سخنانشان قرین با ادب بوده و از این طریق، ضرورت همراهی نقد با اخلاق، به شکل عملی و عینی ترویج شود. به‌ویژه آنکه در فرض برخورداری سخن از دلیل، اصلا نیازی به حاشیه سازی و توهین به مخالف نیست.

۳. غرض اصلی در این نوشتار، نقد محتوایی و درونی سخنان ابراز شده از سوی مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی و جریان‌های فعال در این عرصه نیست. چرا که اولا، این کار بار‌ها و بار‌ها، از سوی اهل فن و به انحای مختلف صورت گرفته است و ثانیا، با کمی دقت در هویت این جریان‌ها و هندسه این سخنان، به نظر می‌رسد که پیش از نقد محتوایی و بیش از آن، اشکالات پیشینی و بیرونی متعددی در بین است که چه بسا صِرف توجه کردن و توجه دادن به آن‌ها، تکلیف این بحث را روشن و قضاوت در این باب را ممکن سازد. البته وزن این جریان‌ها و روش‌ها یا راهبردهای آن‌ها در عرصه مقابله با فلسفه و عرفان اسلامی نیز دلایل دیگری برای صرف نظر از «بررسی محتوایی و درونی» و در پیش گرفتن «بررسی پیشینی و بیرونی» مجموعه سخنان ابراز شده در این حوزه است.

۴. بر اساس نکته پیش گفته، به نظر می‌رسد که «نقد روشی»، «نقد تاریخی»، «نقد گفتمانی»، «نقد نقضی» و مواردی از این دست نیز نه به عنوان جایگزین، بلکه در کنار پاسخ‌ها و نقدهای علمی، محتوایی، مبنایی، فنی و اجتهادی ناظر بر جریان‌های مخالف فلسفه و عرفان اسلامی، نیازمند پی‌گیری است و چه بسا که در فضاهای عمومی، رسانه‌ای و تبلیغاتی، به جهت اقتضائات و شرایط خاص، اولویت با دسته نخست از نقد‌ها و پاسخ‌ها باشد. به طور کلی، دفاع از فلسفه و عرفان اسلامی نیز مانند هر فعالیت دینی، فرهنگی و تبلیغی دیگری، نیازمند تیزبینی، هوشیاری، زمان‌شناسی و استفاده از ابزارهای و روش‌های مناسب است.

۵. توجه و التزام به مواردی هم چون: «آداب نقد»، «شرایط نقد» و «روش صحیح نقد»، در عرصه سرنوشت ساز نظریه‌پردازی و آزاداندیشی، آن قدر مهم و اساسی است که بدون آن، فعالیت‌ها و عملکرد‌ها تا مرز «نقض غرض» و «تخریب و آسیب» نیز پیش رفته و بعضا از آن عبور خواهند کرد.

به راستی، آیا می‌توان بر ارائه اندکی اشکال‌های مستند و روشمند که در لابه‌لای انبوهی از «ادعاهای بی‌دلیل» گم شده‌اند، نام نقد را نهاد؟! آیا دست یازیدن به مواردی همچون: «تقطیع»، «حذف قرائن»، «حمل اصطلاحات بر معانی لغوی و عرفی»، ‌ «جزیی نگری»، «نادیده گرفتن منظومه فکر و کلیت دستگاه فکری»، ‌ «تحریف» و «جعل»، آزاداندیشی است؟! آیا این همه «بی‌مبالاتی و سهل انگاری در انتساب اشتباه به مخالف»، این همه «اعتماد به نفس باطل در حق دانستن و وجاهت خود»، این همه «تندی و عصبیت در اظهارنظر نسبت به دیگران» و این همه «بی‌ادبی و جسارت علمی در برخورد با خصم»، از لوازم و آثار نظریه‌پردازی است؟! قباحت این موارد، وقتی بیشتر و روشن‌تر به چشم می‌آید که اندکی در جایگاه و موقعیت خصم این گروه منتقد و مخالف اندیشه کنیم. بزرگان عرصه فلسفه و عرفان اسلامی، به اعتراف دوست و دشمن، آن قدر بزرگند و عزیز که دوستان مخالف و منتقد، بعضا ناچار به مصادره آن‌ها شده و در مواجهه با شخصیت ایشان، چاره‌ای جز سکوت یا تحریف واقعیت ندارند. در گذشته نیز به عرض رسیده است که نفس توجه به عقبه انسانی و اعلام حاضر در جبهه فلسفه و عرفان اسلامی در طول تاریخ و میراث علمی و عملی ایشان، در مقایسه با وضعیت جبهه مقابل، خود به تنهایی گویای بسیاری از حقایق است.

۶. بر اساس آموزه‌های صریح دینی، «آگاهی دقیق از شأن خود و عمل بر طبق آن»، از مهم‌ترین اسباب موفقیت و از اصلیترین نشانه‌های دانش و حکمت انسان به شمار می‌رود. یکی از جدی‌ترین زمینه‌های سنجش این اصل اساسی در افراد، میدان نظر و کنکاش علمی است. نوع ورود به بحث، شیوه مواجهه با طرف مقابل، کیفیت تعاملات علمی و مواردی از این قبیل، علاوه بر اشاره به حقیقت جایگاه علمی و عملی افراد، گویای میزان شناخت آن‌ها از شأن و موقعیت خود نیز هست. فارغ از ضرورت توجه به اصولی چون: «تواضع»، «احترام» و «تقدیم بزرگان، علما و سابقان»، متانت و ادب عام علمی نیز اقتضائاتی دارد که رعایت آن، از ضروریات ورود به حوزه اندیشه ورزی و نظریه‌پردازی است. همچنین ورود در عرصه مناظرات علمی، امر مهمی است. اما فهم جایگاه مناظره، نوع دعوت به مناظره و انتخاب طرف مناظره، از آن مهم‌تر است. بر اساس آنچه بیان شد، خطاهایی همچون: «بدزبانی‌های علمی»، «لاابالی گری‌های فکری»، «عوام زدگی‌های نظری» و در نتیجه «هتک حریم علم و عالم»، همه و همه ناشی از نشناختن جایگاه و شأن خود است. بلیه‌ای که ممکن است تک تک ما به آن دچار شده و گرفتار عواقب سوء آن شویم؛ و الله المستعان.

۷. «ورود عامیانه و بی‌محابا به حوزه‌های علمی و تخصصی» نیز خطای دیگری است که می‌توان به آن توجه داد. بدیهی است که اظهار نظر در هر زمینه‌ای، مستلزم علم نسبت به آن است. خصوصا در مواردی که به دلیل گستردگی و عمق موضوع، به تلاش، جان کندن، مایه گذاشتن، و کسب تخصص احتیاج است. علم فلسفه و علم عرفان نیز به اعتراف دوست و دشمن، از تخصصی‌ترین، مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین علوم بشری است. بر همین اساس، هرگونه اظهار نظری در باب اثبات یا نفی این دو علم و مسائل آن، نیازمند تحصیل تخصص‌های لازم است. بر هر طلبه یا دانشجوی مبتدی در علم فلسفه اسلامی هویداست که معرفی «ماده اولیه» به عنوان «موضوع علم فلسفه»، آن هم با اعتماد به نفس و قطعیت فراوان، حاکی از جهل گوینده نسبت به اولیات این علم است؛ هم چنان که انتساب نفهمیدن این مطلب به اساتید مسلم و نظریه پردازان بر‌تر این رشته، گویای جهل و جسارت بیشتر.

متأسفانه از این قبیل خطاهای علمی، در سخنان منتقدان فلسفه و عرفان اسلامی، بسیار به چشم می‌خورد. کنار گذاشتن پیش فرض‌ها، نادیده گرفتن تعصبات، تمکین به اصول همگانی و فراگیر تحصیل علم و پیگیری‌های مستمر و جدی در حوزه تحصیل و یادگیری فلسفه و عرفان اسلامی در نزد اساتید، البته به شرط برخورداری از شرایط و پس از طی مقدمات معهود در حوزه‌های علمیه، راه حلی است که برای این مشکله و مسئله جدی جبهه منتقدان به نظر می‌رسد. قبول کنیم که در هر زمینه‌ای، اگر بتوان بدون تخصص لازم و صرفا بر اساس مطالعات اولیه و تجربیات ابتدایی اظهار نظر کرد، قطعا و حتما در رابطه با حکمت متعالیه و عرفان اسلامی نمی‌توان. چه می‌شود کرد دیگر؟!

۸. شاید اینکه انسان خود را «مجمع الفواید» دانسته و هر کسی جز خود را «مطلقا بی‌فایده» نیز یکی دیگر از آثار «خود بزرگ بینی» و «کیش شخصیت» است. زشتی این صفت وقتی آشکار‌تر می‌شود که شخصی بدون آگاهی از منافع و فواید علم و عمل دیگران و صرفا بر اساس توهمات و تخیلات واهی خویش، به چنین نتیجه‌ای دست یافته و آن را بی‌محابا ابراز دارد. آیا تلبس به حیا و تواضع علمی و در نتیجه خودداری از بروز و ظهور بی‌جا و نامطلوب و البته افاده در وقت لازم و به قدر توان، «بی‌فایده بودن» و اظهار نظرهای خام و ناپخته در حوزه‌های تخصصی، اکثار در کلام، شانتاژهای مطبوعاتی، هماوردطلبی‌های بی‌مایه و عبور از مرزهای اخلاقی، «فایده‌مندی» است؟! همچنین آیا می‌توان با فراهم ساختن قدری «جدل»، «خطابه» و «شعر»، به مقابله با انبوهی از «برهان» برخاسته، قبل از تحقق مصاف و در کنفرانسی مطبوعاتی، عده‌ای غیرمتخصص در باب موضوع مورد منازعه را به پیروزی خود بشارت داد؟! کمی دقت کنیم.

۹. توجه به تفاوت «عمل گرایی» و «عمل زدگی» در حوزه مباحث دینی و اجرای دین نیز از ضروریات است. قطعا توجه صرف به مباحث نظری، تئوری‌پردازی در خلأ، توجه نکردن به وجهه کاربردی دین و آموزه‌های دینی، سیر در توهمات ذهنی و انقطاع از واقعیت‌های خارجی و نیازهای عینی، اشتباه بوده و منتج نتیجه مطلوب نیست. اما باید دقت داشت که فرار از این بلیه نیز منجر به گرفتاری در دام روزمرگی، عمل بی‌مبنا، تلاش بدون برنامه، آزمون و خطا، سطحی نگری و عمل زدگی نشود.

بسیاری از اشکالات ناظر به عملکرد بزرگان دین و متفکران اسلامی نیز از همین «عمل زدگی»‌هایی که «عمل گرایی» به نظر می‌رسد، ناشی شده و به‌رغم ظاهر عمیق، مسئله محور و ناظر به نیاز خود، بسیار سطحی، بی‌بنیان و دور از وادی است. آنکه در حوزه هنر و سینما، فریاد توجه به فلسفه هنر و سینما سر داده و از بی‌مبنا بودن آثار هنری و سینمایی می‌نالد، باید بداند که این توجه نکردن به مبنا و فلسفه متقن و مبرهن، در حوزه دین، فرهنگ، اقتصاد، سیاست و…، بسیار خطرناک‌تر و مخرب‌تر است. هم چنین باید دانست که در میدان نبرد سخت یا نرم، هر کس وظیفه‌ای بر عهده دارد. نمی‌توان به بهانه حمله دشمن و نیاز به دفاع و حمله متقابل در خط مقدم، ضرورت تلاش فرماندهان برای تهیه طرح‌ها، نقشه‌ها و دستورالعمل‌های لازم یا اهمیت تلاش عده‌ای برای ایجاد فکر، باور، انگیزه و احساس لازم در رزمندگان برای موفقیت در جبهه جنگ را انکار کرد.

مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه و شاگردان ایشان همچون: مرحوم آیت الله شهید مطهری، مرحوم علامه طهرانی، حضرت آیت الله جوادی آملی، حضرت آیت الله مصباح یزدی، حضرت آیت الله حسن‌زاده آملی و سایر بزرگان تربیت شده در مکتب فکری این بزرگوار، ‌ از جمله شخص مقام معظم رهبری، با تلاش‌های علمی و عملی خود، پایه‌ها و بنیان‌های فکری انقلاب اسلامی و نظام اسلامی را طراحی و با مجاهدت در عرصه نظر، مبانی حکومت، زندگی و حرکت دینی را ترسیم و تقویت کرده‌اند. بکوشیم که اگر به جهت قصور در فهم، شکرگزار این تلاش‌ها نیستیم، لااقل منکر زحماتشان نیز نباشیم.

۱۰. در ادامه نکته قبل، توجه به این مطلب نیز ضروری‌است که: اگر کسی تأثیر بی‌بدیل عملکرد حضرت آیت الله مصباح یزدی و حضرت آیت الله جوادی آملی حفظهما الله تعالی، به عنوان دو فیلسوف و حکیم کبیر و عظیم اسلامی، در دفع شبهات فکری، مقابله با تفکرات باطل، مبارزه با منحرفان از صراط مستقیم انقلاب اسلامی و همچنین ایجاد نظام‌ها و سیستم‌های اسلامی و شکل گیری مبانی دینی مورد نیاز در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بین المللی را با این همه وضوح و گستردگی نبیند و منکر شود، به‌راستی آیا نباید در بینایی، توان ادراکی و یا انصاف و سلامت او تشکیک کرد؟!

۱۱. بسیاری از انکار‌ها و استفهام‌های انکاری در باب عملکرد بزرگان، در خوشبینانه‌ترین حالت، ناشی از بی‌بهره بودن از نتیجه عملکرد ایشان است. بسیار بعید می‌نماید که کسی به‌رغم حاضر ساختن گوشی شنوا، چشمی بینا، قلبی سلیم و ذوقی سالم در محضر عالمان حکمت گو و حقیقت جو، تأثیر و کارکرد تلاش ایشان را منکر شود. شاهد آنکه اغلب منکران، به اعتراف خود یا بر اساس نتیجه حاصل از دقت در سیر علمی و عملی ایشان، از لذت فهم حقایق علمی و ذوق لطایف عملی در بوستان‌های فلسفه و عرفان اسلامی بی‌بهره‌اند.

اشاره به کلام متقن و شیرین معمار حکیم و فقید انقلاب اسلامی در این باب خالی از لطف نخواهد بود: «پیش عقل سلیم،‌‌ همان طور که تصدیق بى تصور از اغلاط و قبائح اخلاقیه به شمار مى آید، تکذیب بى تصور نیز همین طور، بلکه حالش بد‌تر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى وحدت وجود را به حسب مسلک حکما نمى دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کورکورانه آن‌ها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم؟ و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه می‌سور نیست. خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمر‌ها زحمت، باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بـه حقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مى خواهى با مطالعه یک کتاب یـا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک کنى؟! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد. رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره….» (چهل حدیث، ص۳۸۹)

۱۲. به مناسبت نقل قول پیش آورده، اشاره به «تحریف شخصیت رهبر حکیم و فقید انقلاب» و به تبع «تحریف حقیقت انقلاب اسلامی» نیز ضروری است.‌‌ همان گونه که بیان شد، مصادره شخصیت‌های موجه و در عین حال حکیم و عارف، در مجموعه عملکرد مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی، بسیار به چشم می‌خورد و این خود از عجایب روزگار ماست. بیان و بنان اعلامی چون بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، حاکی از اعتقاد راسخ ایشان به مبانی حکمت متعالیه و غور در بحار عرفان و معناست، حال آنکه عده‌ای جاهل یا مغرض، دعوی خلاف آن را داشته و از آن استفاده سوء می‌برند.

همچنین انقلاب عظیم اسلامی ایران نیز که به رهبری ایشان و به برکت مجاهدت عالمان و شهیدان اسلام به ثمر رسید نیز قطعا و حتما نتیجه همین نوع تفکر و تلاش عملی بود. اصلا در طول تاریخ، مقولاتی از جنس «انقلاب»، «تحول»، «ارتقا»، «نوآوری» و «تولید»، در عرصه‌های مختلف فردی و اجتماعی، جز از پارادایم حکمی و عرفانی شیعی، و مقولاتی از جنس «سکوت»، «تسلیم»، «جمود»، «اکتفا به وضعیت موجود» و «تقیه‌های باطل»، جز از مکاتب و نحله‌های مخالف حکمت و معنویت ریشه نگرفته است که البته تبیین تفصیلی این مطلب، نیازمند بررسی‌های گسترده‌تر و ارائه شواهد امر، در موقعیتی مجزاست.

در همین راستا، از دیگر عجایب روزگار ما آنکه اشخاصی از جبهه مخالف فلسفه و عرفان اسلامی، به کلی رابطه این دو حوزه با مفاهیمی هم چون «استکبارستیزی» و «عدالت خواهی» را منکر بوده و همین نکته را از نفاط ضعف آن برمی شمرند. حال آنکه «تأمل ورزی جامع نگرانه» و «تاریخ خوانی منصفانه»، به خوبی پرده از حقیقت امر برگرفته و دست بر‌تر مکتب حکمی و عرفانی شیعه در این عرصه‌ها را هویدا می‌سازد.

۱۳. از مهم‌ترین نکات قابل طرح در حوزه مخالفت با فلسفه و عرفان اسلامی آن‌که: نظر مثبت و همراه با اصرار آشکار رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای مد ظله العالی به اصل فلسفه و عرفان اسلامی، بزرگان این مکتب و ترویج آن در جامعه اسلامی، قابل انکار نیست. البته کار به جایی رسیده است که به محض بیان این حقیقت و حقیقت پیش گفته در نکته قبل، گوینده با اتهام «سیاسی کردن بحث» و «سوء استفاده از موقعیت‌های اجتماعی» مواجه شده و مجبور به عقب نشینی می‌شود.

اولا، جای بسی تأسف که برخی از مخالفان، ‌ در عین به سینه زدن سنگ ولایت فقیه، به چنین اتهاماتی روی آورده و با ادعای اعتقاد به نظام اسلامی چنین به مغالطه برمی خیزند. ثانیا، استشهاد به سخن دو عَلَم از اعلام مکتب حکمت و عرفان شیعی، چه ارتباطی با سیاسی کردن بحث دارد؟ ثالثا، چرا برخی از قدرت و عظمت ولی فقیه و جریان نظرات صائب و حکیمانه او در بدنه جامعه اسلامی ناراحتند؟ چرا از این حقیقت شیرین در سوز و گداز بوده و مرهم خود را در تهمت و توهین می‌بینند؟ و چرا به جای پذیرش این واقعیت زیبا و همراهی عاقلانه با آن، همچون ذره‌ای نادیدنی، عِرض خود برده و زحمت ما می‌دارند؟ رابعا، عملکرد این دسته از مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی در برابر نظر قاطع ولی فقیه، همچون کسی است که مثلا بگوید: «دفاع از حق مسلم هسته‌ای ایران اسلامی لازم نیست»، یا «مقابله با فتنه و فتنه گران ۸۸ لازم نیست» و یا «نیازی به تولید علم دینی و بومی نداریم».

به راستی تفاوت تأکید راهبردی رهبر معظم انقلاب بر لزوم احیای تفکر فلسفی و مبانی عرفانی شیعه در جامعه اسلامی، به‌ویژه در مراکز علمی، چه تفاوتی با تأکید ایشان بر لزوم بهره‌مندی از انرژی هسته‌ای، رشد علمی و حمایت از تولید داخلی دارد؟! و خامسا، استناد به فرمایش رهبری عزیز مبنی بر لزوم آزاداندیشی و ضرورت نظریه‌پردازی نیز کمکی به حل و رفع این تناقض آشکار و تخلف واضح نخواهد کرد. چرا که قطعا آزاداندیشی و نظریه‌پردازی مطلق،‌‌ رها و منجر به هر نتیجه‌ای مد نظر و مورد طلب نیست. آیا مثلا می‌توان در باب صَرف نظر از حقوق مسلم ملت ایران، چشم پوشی از نهضت نرم افزاری و دست کشیدن از تدوین الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت، به آزاداندیشی و نظریه‌پردازی پرداخت؟! آیا منظور مقام معظم رهبری از بیان ضرورت آزاداندیشی و نظریه‌پردازی این است؟!‌ای کاش که مخالفان مدعی ولایت فقیه مداری، لااقل همچون برخی از اقران خویش در حوزه مخالفت با فلسفه و عرفان اسلامی، جرأت اظهار علنی و صریح عدم هم‌سویی با ولی فقیه را داشته و با این همه تکلف خنده آور از یک سو و گریه خیز از سوی دیگر، سعی در همراه جلوه دادن خود با رهبری یا همراه ساختن رهبری با خود نمی‌کردند.

۱۴. از دیگر مصائب آنکه: برخی با استناد به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ به اعتراض عده‌ای از اصحاب خود به سؤال اعتقادی فردی در حین جنگ، در مقام توجیه عملکرد خویش برآمده و در مسیر اثبات ضرورت و اولویت آن می‌کوشند. غافل از آنکه با این نحوه از استناد و استدلال، در واقع بصیرت و موقعیت خود را زیر سؤال برده و ناخواسته، پرده از حقایق بسیاری برمی گیرند. اگر میزان بصیرت و آگاهی شما، جایگاه معرفتی شما و تأثیر علمی و عملی شما در جبهه حق، به اندازه آن شخصی که در بحبوحه جنگ و در وقت نیاز حضرت به یارانی آگاه، موقعیت‌شناس و آماده جانبازی در میدان جهاد، از اولیات دینش سؤال می‌پرسد است، که هیچ. اما اگر ادعای شما و تلاشتان چیز دیگری است که پس فکری به حال خود کنید. با این وضعیت نه صلاحیت اظهار نظر در باب «پیش نیازهای تحول در علوم انسانی» را دارید و نه شرایط اشکال به «انسان‌شناسی آقای رئیس جمهور» را. حواسمان باشد که از این سطح اندیشه و تلاش تا «عمار بودن» و «عماری کردن»، فاصله بسیار است.

۱۵. بدانیم و باور کنیم که حکمت متعالیه و عرفان شیعی، به برکت توجه نظاممند به آموزه‌های وحیانی و تغذیه روشمند از معارف قرآن و عترت، هم در عرصه «محتوا و مضمون» و هم در حوزه «روش و قالب» بر‌ترین است. اینکه عده‌ای بر اساس جهل ناموجه یا بی‌انصافی صرف، ‌ چشم خود را بر انبوه تحقیقات صورت گرفته در حوزه مبانی، مکاتب، دستگاه‌ها و نظام‌های قابل استخراج از فلسفه و عرفان اسلامی و نتایج حاصل از این تحقیقات، مانند: نظام سیاسی، مدل حکومتی، نظام اقتصادی، نظام اخلاقی، نظام حقوقی و قانونی، نظام فرهنگی و دستگاه هنری مبتنی بر حکمت متعالیه و عرفان شیعی بسته‌اند، جدید‌ترین نظرات ارائه شده در باب روش‌شناسی حکمت متعالیه و عرفان شیعی را نادیده انگاشته‌اند و بر طبل بی‌حاصلی فلسفه و عرفان اسلامی در عرصه نظام سازی و پاسخ گویی به نیازهای روز می‌کوبند، چیزی از ارزش فعالیت‌های صورت گرفته نکاسته و واقعیت‌های موجود را دگرگون نمی‌سازد.

واقعا جای تعجب و تأسف است که مدعیان رصد دائم و دقیق فضای فکری و فرهنگی جامعه، از وجود انبوه کتاب‌ها، مقالات، پایان نامه‌ها و سخنرانی‌های موجود در عرصه‌های مذکور بی‌خبرند. لذا از باب توصیه:‌ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی…

پایان بخش سخن نیز آنکه: مسیر حرکت کلان نظام اسلامی، به برکت مدیریت و هدایت الهی رهبری حکیم و عزیز انقلاب اسلامی و با بهره‌مندی از دو بال حکمت و معنویت اصیل دینی، به سمت قله‌های کمال در جریان بوده و اتفاق‌های جهانی نیز نویدبخش تحولات مثبت و مهمی است. همراهی و همیاری با افسران و سربازان اسلام در این مسیر است که سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها و گروه‌ها را رقم زده و ماندگاری و اصالت آن‌ها در جریان تغییرات و دگرگونی‌های عظیم ملی و بین المللی را سبب می‌شود. به آن امید که با دین‌شناسی، وظیفه‌شناسی و زمان‌شناسی، از زمینه سازان ظهور منجی کل، حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و تحقق تمدن عظیم اسلام در مقیاس جهانی باشیم، ان‌شاء الله.

 

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.