رسانهها در جهان امروز به یکی از قدرتمندترین ابزار تغییر افکار عمومی تبدیل شدهاند. در این میان آنچه که در کنار این تأثیرگذاری باید مد نظر قرار گیرد، جایگاه اخلاق و رعایت قوانین حرفهای رسانهای است. این موضوع از نظر اهالی مستقل رسانهای آن چنان مهم به نظر میآید که شاید این دست کارشناسان بر هیچ مسألهای تأکید این چنینی نداشتهاند. در این میان اهمیت این مسأله از آنجا چندین برابر میشود که بحث استقلال رسانههای مختلف از دستگاههای سیاسی در عرف حرفهای رسانهها بسیار حائز اهمیت است.
این مسأله در حالی مطرح میگردد که در چندین سال اخیر بسیاری از رسانههای غربی برخلاف عرفهای حرفهای رسانه در موارد متعددی بر طبق منافع و دستورالعملهای سیاسی رفتار کردهاند. سندهای این موضوع آن قدر زیاد است که بیان همهٔ آنها در این بحث نمیگنجد. چرا که به هر صورت بر طبق عقیدهٔ بسیاری از افراد از جمله نظریهپردازان جنگ نرم مانند «جوزف نای»، رسانهها باید در راستای اهداف سیاسی گام بردارند. این گونه نظریهپردازی از سوی افرادی مانند جوزف نای به تدریج سبب ابزار گونگی رسانهها در غرب شده که این مسأله، این رسانهها را به سمت «ماکیاولیست رسانهای» سوق داده است؛ یعنی به تعبیری برخی از این رسانهها در موارد قابل توجهی بدون رعایت عرفها و با توجیه وسیله تنها به هدفی فکر کردهاند که مد نظر دستگاه دیپلماسی و سیاسی کشورهای غربی بوده است. برای درک بهتر این مسأله و به نوعی بیان یک مسألهٔ روز و قابل توجه میتوان به رویکرد رسانهای مانند سینمای غرب و در رأس آن هالیوود دربارهٔ ایران پرداخت.
هالیوود که از همان روزهای ابتدایی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران جهتگیری خاصی را نسبت به ایران پیدا کرد تا کنون تولیدات متعددی با محوریت سیاسی-اجتماعی دربارهٔ ایران داشته، فیلمهایی مانند «بدون دخترم هرگز»، «خانهای روی شن و مه»، «سیصد» و «شبی با پادشاه» از فیلمهای مهمی محسوب میشوند که هالیوود تا به امروز دربارهٔ ایران تولید کرده و در هر کدام از آنها به گونهای با پس زمینههای مشترک، به ایران و جامعهٔ ایرانی نگاه کرده است. در این میان برای بررسی عمیقتر رویکردهای هالیوودی و نگاهی به پیوند این رویکردها با اهداف سیاست خارجی غرب به ویژه آمریکا دربارهٔ ایران باید به تولیدات جدیدتر هالیوود علاوه بر محصولاتی که در بالا ذکر شد، نگاهی داشت. با توجه به این مسأله میتوان به دو فیلم از جدیدترین محصولات هالیووی اشاره داشت، فیلم «جاودانهها (IMMORTAL)» محصول سال ۲۰۱۱م. که در ژانر تاریخی تولید شده و دیگری فیلم «شرایط (CIRCUMSTANCE)» محصول ژانویهٔ ۲۰۱۱م. که به نوعی میتوان آن را یک فیلم اجتماعی-سیاسی دانست.
جاودانهها، نسخهٔ تازهٔ سیصد
فیلم «جاودانهها» به کارگردانی «برایان سینگ» مانند فیلمهای «سیصد» و «شبی با پادشاه» در ژانر تاریخی تولید شده و به نوعی نگاه خاصی مانند هر دوی این فیلمها به بحث تاریخ ایران و تقابل آن با دیگر کشورها داشته است. داستان این فیلم جنگ افسانهای و اسطورهای میان یونانیان و سپاه جاودانهها را روایت میکند. فیلم از آنجایی شروع میشود که «هایپریون» فرماندهٔ سپاه جاودانهها به دنبال سلاح قدرتمندی است که در یونان پنهان شده، این سلاح به او کمک میکند تا او به قدرت خارقالعادهای برای جهان گشایی خود دست یابد. در این بین یکی از اساطیر یونانی یعنی «تیتیوس» که از نظر فرهنگ چند خدایی المپیا، یک نیمه خدا محسوب میشود، در اثر کشته شدن مادرش به دست هایپریون وارد جنگ با او میشود. این ورود او به جنگ با سپاه جاودانهها در حالی رخ میدهد که «اوراکل» پیشگوی افسانهای پیشاپیش این مسأله را پیشبینی میکند که تنها «تیتیوس» نیمه خدا، میتواند هاپیریون را شکست دهد. در این بین هایپریون در این فیلم شخصی به نمایش گذاشته میشود که تنها به بدترین شکل ممکن سرزمینها را ویران و خون ریزی میکند و مردم کشورش هم در این راه با عضو شدن در سپاه «جاودانهها، IMMORTALS» او را در این موج خون و وحشت، همراهی میکنند.
این ترسیم و کلیت داستان فیلم در حالی مطرح میشود که در تاریخ غرب به ویژه در اسناد تاریخ نویسانی مانند «هرودوت»، سپاه جاودانهها به فرماندهی هایپریون تنها در مورد ایران ذکر شده و در واقع تنها تمدنی که در زمان افسانههایی مانند تیتیوس وجود داشته، ایرانیان بودهاند. در همین راستا فیلم بدون توجه به واقعیت تاریخی و حتی پشتوانهٔ افسانهٔ جاودانهها و یا هر گونه سند دیگری تنها در یک راستای خاص تولید شده، به نحوی که سکانس به سکانس فیلم در همین راستا شکل میگیرد. از همان ابتداییترین لحظات این مسأله به عینه مشاهده میشود که مخاطب قرار است فیلمی پر از صحنههای خشن و مشمئز کننده را ببیند که در آن ایرانیان که نماد آنها هایپریون و سپاه جاودانهها است، همه را به خاک و خون میکشد و بدون توجه به هیچ معیار اخلاقی تمام دنیا به ویژه یونان که به نوعی نماد غرب تلقی میشود را ویران میکند. در این میان شخیت هایپریون هم که نماد شیطانی ایرانی در این فیلم محسوب میشود، فوق العاده ددمنش و وحشی به نمایش در میآید و در مقابل کاراکتر تیتیوس که از افسانههای نیمه خدایی یونان است فردی قهرمان و سلحشور که در پی نجات جهان میکوشد به تصویر کشیده شده است.
هالیوود که از همان روزهای ابتدایی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران جهتگیری خاصی را نسبت به ایران پیدا کرد تا کنون تولیدات متعددی با محوریت سیاسی-اجتماعی دربارهٔ ایران داشته، فیلمهایی مانند «بدون دخترم هرگز»، «خانهای روی شن و مه»، «سیصد» و «شبی با پادشاه» از فیلمهای مهمی محسوب میشوند که هالیوود تا به امروز دربارهٔ ایران تولید کرده و در هر کدام از آنها به گونهای با پس زمینههای مشترک، به ایران و جامعهٔ ایرانی نگاه کرده است.
ماجرای کمان اپیروس و شباهتهای آن به مباحث سیاسی روز
در این بین بحث کمان اپیروس هم فوق العاده در پی بردن به نقاط مهم این فیلم هدفدار بسیار مهم میباشد. چرا که در این فیلم کمان اپیروس سلاح مهلکی محسوب میگردد که هایپریون در کنار سپاه جاودانهها که نماد مردمش است به دنبال دستیابی به آن تمام دنیا را زیر و رو میکند و در نهایت به یونان میرسد. با این تفاسیر مسألهای که در اولین گام با نگاهی تحلیل گرایانه به این بحث به ذهن متبادر میشود این است که «برایان سینگ» (کارگردان) در این فیلم به دنبال نماد سازی تاریخی با شرایط فعلی میباشد. چرا که گویی نویسندگان فیلمنامه یعنی «ولس پارل اپاندنیس» و «چارلی پارل اپاندنیس» میخواهند این کمان را به بحثهای امروزی که در مورد ایران در مسایل بین الملل مطرح است، پیوند دهند. با نگاهی به مسایل امروز جهانی متوجه میشویم که بحث هستهای از به روزترین مسایل بین المللی در مورد ایران محسوب میشود. با این توصیف به نظر میرسد کمان اپیروس که در این فیلم به تعبیر نویسندهٔ آن، قرار است در اختیار خون ریزی به نام هایپریون قرار گیرد، شباهت عجیبی با بحث هستهای دارد. چرا که در این فیلم این گونه وانمود میشود که جاودانهها همیشه به دنبال سلاح برای ویرانگری در تمام جهان هستند و نمود بارز این موضوع را میتوان در برخورد آنان با یونان که نماد تمدنی غرب میباشد به عینه مشاهده کرد.
این به نمایش گذاشتن ایران به صورت کاملاً خشن در حالی در فیلم «جاودانهها» رخ میدهد که در این فیلم یونانیان و در رأس آن فرماندهٔ آنها یعنی تیتوس نماد و مظهر پاکی و مبارزه با دشمنان بشریت نشان داده میشوند تا پازل ایران هراسی و در کنار آن اسطوره سازی از غرب کامل شود. در واقع در این فیلم تیتیوس یونانی مانعی است که تلاش میکند جلوی دستیابی هایپریون به کمان اپیروس را بگیرد و از این راه بشریت را نجات دهد. نکتهٔ جالب اینجاست که به تعبیر این فیلم حتی خدایان المپ هم به کمک او میآیند.
از سویی در تیزرهای اینترنتی این فیلم، یک جمله به صورت کاملاً هدفدار تکرار میشود و این جمله عبارت است از: «روزگار، روزگار جنگ و خون ریزی است. جنگ بر سر قدرت میان خدایان و تایتانها بالا گرفته و امید به برقراری عدالت و آرامش دمی بود که از بین رفته بود. سالیان سال بود که مردم به جنگ و کشته شدن فرزندان، برادران و همسرانشان عادت کرده بودند. اما در نهایت اتفاقی افتاد که همه را شاد نمود و آن پیروزی خدایان بر تایتانها بود. همه گمان میبردند که دیگر آرامش به زندگیشان خواهد آمد غافل از آنکه این بار موجودی شیطان صفت به نام «پادشاه هایپریون» آمده و قصد دارد با کمک لشکریان خونخوارش سلاحی مرگ بار را به دست آورد که نسل بشر را نابود خواهد کرد. وحشت بر همه مستولی شده، آیا نجات دهندهای خواهد آمد؟
شباهتهای زنجیرهای برای القای پیامی مشخص
با نگاهی به این جملات دقیقاً متوجه نکاتی که در بالا ذکر شد، میگردیم. در کنار این مسأله هم حائز اهمیت میباشد که فیلم شباهتهای قابل توجهی با فیلم «سیصد» دارد. آن چنان که در هر دوی این فیلمها سپاه ایرانیان خشن و خون ریز و همراه با ماسکهایی دیده میشوند که گویی سمبل بدویت و توحش است. نکتهٔ جالب دیگر آنکه در هر دوی این فیلمها سپاهیان ایران که در آنجا تحت فرماندهی «خشایارشاه» بودن و در اینجا تحت فرماندهی «هایپریون» با لباسهای بلند عربی ترسیم شدهاند که بیننده را بیش از هر چیزی به سمت اسلام و چنین فرهنگی سوق میدهد. در کنار این موضوع سکانس پایانی فیلم کاملاً پایانی معنادار به نظر میرسد چرا که در این سکانس صحنهای از آسمان و آینده نشان داده میشود که در آن تیتیوسها و هایپریونها باز هم در مقابل هم میایستند.
گویی که کارگردان تلاش دارد تا این موضوع را به بیننده بباوراند که «جاودانهها» که سمبل ایرانیان هستند همیشه خون ریز خواهند بود و یونانیان که نماد غرب هستند، منجیانی هستند که در مقابل این خون ریزیها میخواهند بایستند و در این راه جان فشانی میکنند. در این میان نباید فراموش کرد که سکانس پایانی فیلم سیصد هم دقیقاً چنین مفهومی را القا میکند چرا که در آن فیلم هم در پایان مرگ «لئونیداس» یونانی که منجی فیلم است به همراه یارانش بسیار حماسی به تصویر کشیده میشود که این مسأله دقیقاً پازل ایران هراسی را کامل کرده و در مقابل همان چهرهٔ اسطورهای را از غرب به نمایش میگذارد که دقیقاً مد نظر سیاستمداران غربی میباشد.
وقتی هالیوود به سراغ ژانر اجتماعی با محوریت ایران میرود
اما در کنار فیلم «جاودانهها» که به نوعی میتوان آن را یک فیلم ضدایرانی در ژانر تاریخی دانست، سینمای آمریکا در جدیدترین فیلمی که در ژانر اجتماعی-سیاسی دربارهٔ ایران تولید کرده با نگاهی هدفدار و کاملاً با پس زمینههای سیاسی مشخص به ایران و جامعهٔ ایرانی نگاه داشته است.
این فیلم که «شرایط (circumstance)» نام دارد توسط یک شخص ایرانی به نام «مریم کشاورز» تولید شده، داستان این فیلم دربارهٔ دو دختر به نام عاطفه (نیکول بوشهری) و دوست صمیمیاش شیرین (سارا کاظمی) است که در ایران زندگی میکنند. آن چنان که در این فیلم نشان داده میشود هر دوی این افراد به شدت به شرکت در پارتی و مصرف مشروبات الکلی و دیگر رفتارهای این چنینی علاقه دارند و بیشتر وقت خود را در این میهمانیها با همدیگر میگذرانند.
اما به تدریج با هم بودن این افراد به سمت و سوی دیگر سوق پیدا میکند و این دو فرد به سمت انحرافهای دیگری مثل همجنس بازی میروند و بر اساس آنچه که در این فیلم مشاهده میشود، به تدریج علاوه بر دوست، همدیگر را شریک جنسی خود میپندارند.
در ادامهٔ ماجرا برادر عاطفه که از بازپروی برگشته به شکل عجیب و غریبی عقایدش تغییر کرده و به تعبیر قصهٔ این فیلم به یک فرد تندرو افراطی در امور دینی تبدیل شده که هر رفتاری از سوی عاطفه را با خشونت پاسخ میدهد و از طرف دیگر به تعبیر این فیلم به فردی مرموز تبدیل شده است. سرانجام برادر عاطفه با حربههایی که در این فیلم از عاطفه خواهرش و دوستش سارا به دست میآورد پس از مدتی سارا را مجبور به ازدواج با خود میکند. در پایان هم فیلم در جایی تمام میشود که این دو تصمیم میگیرند از کشور خارج شوند.
به نظر میرسد که سینمای آمریکا برای سیاه نمایی دربارهٔ جامعهٔ ایران این بار به صورت کاملاً غیرحرفهای و ناشیانه عمل کرده که حتی خود کارگردانان غربی هم این چنین فیلمی را نمیپذیرند. چرا که اولین چیزی که جدای از سیاسی بودن فیلم «شرایط» به نظر میرسد، بیاطلاعی کارگردان و دیگر دستاندرکاران این فیلم از جامعهٔ ایرانی است؛ البته این ماجرا نباید چندان غیرطبیعی هم به نظر برسد چراکه مریم کشاورز، کارگردان این فیلم فارغ التحصیل دانشکدهٔ فیلم «نیویورک» بوده و بیشتر عمر خود را هم در خارج از ایران زندگی کرده است. از طرف دیگر نگاه این فیلم علاوه بر مغرضانه بودن هیچ ارتباطی با جامعهٔ امروز ایران ندارد. آن چنان که در برخی از صحنههای فیلم بیننده کاملاً حس میکند که فیلم تنها یک هدف دارد و آن هم تخریب جامعهٔ ایرانی و حکومت ایران آن هم به شکل ناشیانه!
«شرایط (circumstance)» نام فیلمی است که توسط یک شخص ایرانی به نام «مریم کشاورز» تولید شده، داستان این فیلم دربارهٔ دو دختر به نام عاطفه (نیکول بوشهری) و دوست صمیمیاش شیرین (سارا کاظمی) است که در ایران زندگی میکنند. آن چنان که در این فیلم نشان داده میشود هر دوی این افراد به شدت به شرکت در پارتی و مصرف مشروبات الکلی و دیگر رفتارهای این چنینی علاقه دارند اما به تدریج با هم بودن این افراد به سمت و سوی دیگر سوق پیدا میکند و به تدریج علاوه بر دوست، همدیگر را شریک جنسی خود میپندارند.
فیلمی که تنها تخریب میکند و دیگر هیچ…
در یکی از سکانسها دختران سوار بر ماشین خود در حال تردد در خیابان هستند که ناگهان ماشینی به آنها نزدیک میشود و افراد داخل ماشین فریاد میزنند: کمیته! و یا در صحنهٔ دیگری به عنوان مثال رییس بسیج که «مهران» (برادر عاطفه) برای آنها کار میکند، فردی مذهبی است اما در لحظاتی از فیلم، مهران وی را به یک پارتی که مملو از مشروبات الکلی و خانمهای بیحجاب است، دعوت میکند و حیرت تماشاگران ایرانی را بر میانگیزد! و یا در جایی دیگر در حالی که عاطفه همراه پدرش به رادیو گوش میدهد، این خبر پخش میشود که امروز برادران سپاهی یک گروه ضد انقلاب را دستگیر کردند!
این گونه صحنهها باعث شده که مخاطب در بخشهایی از فیلم حتی آن را به شوخی بگیرد چرا که چنین مسایلی حتی در زمان انقلاب هم به این صورت مطرح نبوده چه برسد به زمان حال که شرایط تفاوت میکند. از سوی دیگر مطرح کردن مسألهای مانند همجنس بازی بین دو دختر که در این فیلم بارها بر آن تأکید میشود، جزو دیگر مسایل پوچی است که بیننده اصلاً به آن توجهی نمیکند و حتی این سؤال پیش میآید که آیا در فرهنگ ایرانی-اسلامی که در اکثریت خانوادههای ایرانی وجود دارد، اصلاً مسایل این چنینی جایی دارد؟
در همین راستا سیاه نماییهای مغرضانه در این فیلم پس از گذشتن زمان کوتاهی از زمان فیلم به شدت بیننده را مأیوس میکند و این احساس به بیننده دست میدهد که گویی به تماشای فیلمی به اصطلاح دربارهٔ ایران نشسته که در آن هیچ اطلاعاتی از جامعهٔ ایران وجود ندارد و فیلم کاملاً در فضایی خلاگونه ساخته شده است. این در حالی است که مسایلی که در فیلم مطرح میشود اصلاً هماهنگی فرهنگی هم با اکثریت فرهنگ خانوادههای ایرانی ندارد و همین موضوع سبب شده که بسیاری از کارشناسان، این فیلم جدید هالیوود را یک فیلم نه چندان منصفانهٔ سیاسی و سطحی بخوانند.
به نظر میرسد که هر دو فیلم جدید «شرایط» و «جاودانهها» را باید تلاش دوبارهٔ سینمای غرب برای تخریب جامعهٔ ایران و کشور ایران دانست. تلاشی که نمیتوان آن را بدون پشتوانهٔ فکری قلمداد کرد، بلکه فضاهای هدفدار سیاسی در هر دو این فیلم دیده میشود. از طرف دیگر نکتهٔ بسیار مهمی که این فیلمها را بیش از حد هدفمند نشان میدهد، خالی بودن هر دوی آنها از هر گونه انصاف و برخورد و قضاوت صحیح دربارهٔ ایران است. گویی که سازندگان هر دوی این فیلمها، چشمهای خود را بر همه چیز بستهاند و یک خط مستقیم یعنی تخریب بیسند ایران، جامعه و فرهنگ آن را دنبال کردهاند.
نکتهای که در کنار تمام این مسایل باید به آن اشاره داشت، این است که بیشک این محصولات آخرین تولیدات سینمای آمریکا دربارهٔ ایران نخواهند بود اما بدون تردید این روند آسیب جدّی به این سیستم خواهد رساند. چرا که کاملاً از روند حرفهای هنر خارج شده و در اختیار سیاستمداران و اهداف سیاسی آنها قرار گرفته است. شاید بتوان بهترین دلیل برای اثبات این موضوع را دو فیلم اخیر هالیوود دربارهٔ ایران دانست چرا که آنچه در هر دوی این فیلمها مشاهده میگردد، تلاش همه جانبه برای تخریب ایران آن هم بدون هیچ استناد و یا مدرک خاصی است. در واقع گویی هالیوود تنها به هدفی سیاسی فکر میکند تا به یک فیلم مستدل و قابل اعتنا دربارهٔ ایران، هر چند که این رویکرد بدون شک در اعتبار حرفهای هالیوود تأثیر نزولی شدیدی خواهد گذاشت
Sorry. No data so far.