پنج‌شنبه 19 آوریل 12 | 12:39

اینکه نشد اسلام! پس بیداری اسلامی چه شد؟

نخبگان فکری جبهه‌ی فرهنگی انقلاب، که در ماه‌های گذشته، صدها سخنرانی و کارگاه فکری در تبیین مسئله‌ی بیداری اسلامی به راه‌ انداخته‌اند، از این حجم نسبتاً قابل توجه، سهمی برای کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان کنار نگذاشته‌اند. این، البته به این معنا نیست که همه‌ی این نخبگان متوجه اهمیت مسئله نیستند، اما عده‌ی اندکی هم که نسبت به موضوع اِشراف دارند، بیش از آنکه خود وارد گود شوند، دیگران را برای ورود تشویق می‌کنند!


پس از پایان یکی از نشست‌های «محکومان شریعت» که در تحلیل ابعاد جریانِ نوین اسلام‌گرایی در کشور جمهوری آذربایجان برگزار می‌شوند، یکی از حاضرینِ حزب‌اللهی به کنایه گفت: «مگر قرار نبود از «بیداری اسلامی» حرف بزنید؟ پس چرا بحث را عوض کردید وسر از آذربایجان درآوردید؟»!

این قبیل واکنش‌ها، که در اطرافمان کم نیستند، چند پیام دارند:

۱. با این همه سر و صدایی که به نام «بیداری اسلامی» راه افتاده، بسیاری از نیروهای انقلاب، هنوز هم نمی‌توانند تحلیل درستی از مفهوم «بیداری اسلامی» و چیستی آن داشته باشند. اگر هم تحلیلی در کار باشد، همراه با نوعی جوّزدگی و شعارگرایی است. نیروهای انقلاب، برآورد روشنی از واقعیات و چشم‌انداز جریان مذکور در دست ندارند و موضوعی به عظمت بیداری اسلامی را یک شوخی رسانه‌ای فرض کرده‌اند. برای همین هم، هیچ جایگاهی برای خود در این مناسبات قائل نیستند.

۲. نیروهای انقلاب، جمهوری آذربایجان را به عنوان مهم‌ترین کشور شیعی بعد از ایران، حتی در اندازهٔ کشورهای افریقایی نمی‌شناسند و نمی‌دانند که چه استعداد و ظرفیتی به نفع امت اسلامی در این سرزمین نهفته است. بنابراین نمی‌توانند حرکتِ‌ نوین اسلام‌خواهی در آن کشور را در ذیل حرکتِ فراگیر بیداری اسلامی معنا کنند.

۳. رسانه‌ها در جمهوری اسلامی ایران، دچار خط‌کشی‌های ناعادلانه‌ در انعکاس مسائل و اخبارند؛ برای همین هم در بازنمایاندن ابعاد حقیقی موج بیداری اسلامی، توفیق چندانی نیافته‌اند. رسانهٔ ملی، که پیشقراولِ تولید و انتشار مسئله در کشور است، در مواجهه با جریان اسلام‌گرایی در جمهوری آذربایجان، به شبکهٔ سحرِ آذری اکتفا کرده که آن هم آن سوی ارس را هدف قرار داده است. حتی شبکه‌های استانی مناطق آذری‌نشین نیز نتوانسته‌اند به راهبرد روشنی در این حوزه رسیده و به طرح مسئله بپردازند.

۴. نخبگان فکری جبههٔ فرهنگی انقلاب، که در ماه‌های گذشته، صد‌ها سخنرانی و کارگاه فکری در تبیین مسئلهٔ بیداری اسلامی به راه‌ انداخته‌اند، از این حجم نسبتاً قابل توجه، سهمی برای کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان کنار نگذاشته‌اند. این، البته به این معنا نیست که همهٔ این نخبگان متوجه اهمیت مسئله نیستند، اما عدهٔ اندکی هم که نسبت به موضوع اِشراف دارند، بیش از آنکه خود وارد گود شوند، دیگران را برای ورود تشویق می‌کنند! در یک کلام، وضعیت به گونه‌ای است که مسئلهٔ آذربایجان را مسئلهٔ اسلام نمی‌دانیم. گو اینکه نسبت به برخی دیگر از بلاد اسلامی نیز چنین موضعی داریم. این یعنی اینکه چشم‌ها را باید شست و از صدر تا ذیل جهان اسلام را نگاهی دوباره کرد.

اما آذربایجان… قصهٔ این سرزمین، قدری با سایر ممالک اسلامی متفاوت است.

۱. عبور از دالانِ وحشتناک الحاد مارکسیستی، شکل ویژه‌ای به مسئلهٔ اسلام در آذربایجان داده؛ و ما ادراک ماالالحاد! آنچه امروز به نام اسلام در سرزمین‌های شمال ارس بدست مانده، با محاسبات ما نمی‌بایست که باقی می‌ماند و این را تنها آنهایی می‌توانند درک کرد که قدرت تجزیه و تحلیل جنگِ تمام‌عیار و بی‌رحمانهٔ مارکسیست‌ها را با تمام مظاهر اسلام‌خواهی داشته باشند. کشتار بی‌اغماض روحانیون و علما، تغییر الفبا از فارسی و عربی به لاتین، امحاء متون دینی، بستن مساجد و تغییر کاربری آن‌ها و از همه مهم‌تر، ترویج رسمی «آته‌ایسم»، هر کدام به تنهایی کافی هستند تا ریشه‌های تدین را در سرزمین‌های اسلامی قفقاز بخشکانند. اما مقاومت سرسختانهٔ مردم و علما، مانع این تدبیر شوم شد.

با این همه، در دراز مدت، تغییراتی در تلقی مردم قفقاز از موضوع دین و سبک زندگی آن‌ها روی داد که با توجه به آنچه بر آن‌ها گذشته، دور از انتظار نیست. اما طیفی از نیروهای انقلاب، بدون توجه به گذشتهٔ این سرزمین، با مشاهدهٔ مظاهری از زندگی مردم آذربایجان، چنین می‌گویند که «اینکه نشد اسلام!»

این عده کافی‌ست که فقط یک دهه از حیات این مردم را در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ میلادی مرور کنند تا حساب کار دستشان بیاید.

۲. آنچه امروز به نام موجِ جدید اسلام‌گرایی در جمهوری آذربایجان از آن یاد می‌کنیم، فرصت قابل توجهی است که به واسطهٔ تاثیرات آشکار انقلاب اسلامی و مکتب امام خمینی‌ (ره) ایجاد شده و بی‌توجهی ما _ به عنوان مدعیان اسلام انقلابی _ به چنین فرصتی، خبط بزرگی محسوب می‌شود. جریان اسلام‌گرایی در جمهوری آذربایجان، این قابلیت و استعداد را دارد که بتواند موج اسلام‌گرایی مردم آذربایجان را سامان دهد و این جریان، منحصر در یک حزب سیاسی نیست.

از انصاف به دور است که همت و مجاهدت مردان بزرگی را که اسلام را با چنگ و دندان از جهنم الحاد عبور داده و به امروز رسانده‌اند نادیده بگیریم.
۳. همزمان با موج جدید اسلام‌گرایی در آذربایجان، مبارزه‌طلبی‌ حاکمان این کشور نیز شدت گرفته است. اگر چه دولت آذربایجان، نمی‌پذیرد که دولتی دین‌ستیز است، اما آشکارا پیداست که نمی‌خواهد شاهد احیای زندگی دینی مردم این کشور باشد. آن‌ها حتی حاضرند خود مسجد بسازند، اما حاضر نیستند عنان مدیریت دین را از کف بدهند!

ایجاد محدودیت‌های قرون‌وسطایی برای فعالیت‌های دینی و برخوردهای چکشی با پیشتازان اسلام‌گرایی، هر چند در لفافهٔ «قانون» صورت می‌گیرد اما در حقیقت، واکنش‌هایی برآمده از درک قوت موج اسلام‌گرایی است.

۴. سرمایه‌گذاری علنی صهیونیست‌ها در این سرزمین، پیام ویژه‌ای برای ما دارد؛ انگار که جبهه‌ای جدید برای مقابله با انقلاب اسلامی در سرزمین اسلامی قفقاز گشوده شده باشد. صهیونیست‌ها، عمق استراتژیک خود را در نزدیک‌ترین نقطه به کانون انقلاب اسلامی تعریف کرده‌اند و اصولاً تحریکات آن‌ها در مقابله‌ با موج اسلام‌گرایی در جمهوری آذربایجان، در این راستا قابل تفسیر است.

با این اوصاف، نشاید که از یکی از نزدیک‌ترین کانون‌های اسلام‌گرایی به خودمان غافل باشیم و کمترین کار ما این می‌تواند باشد که «بدانیم» در این کانون تشیع چه می‌گذرد.

 

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.