پنج‌شنبه 10 می 12 | 14:50

روایت محمدکاظم کاظمی از رنج مهاجران افغان

شاعر: محمد کاظم کاظمی

اگرچه تلخ شد آرامش همیشه‌تان | اگرچه كودك من سنگ زد به شیشه‌تان‌ ||‌ اگرچه متهم جرم مستند بودم‌ | اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌
|| دم سفر مپسندید ناامید مرا | ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل كنید مرا || تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌| پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌


تریبون مستضعفین- محمد کاظم کاظمی از شاعران توانمند انقلاب اسلامی است که خود را در وبلاگ شخصی‌اش چنین معرفی کرده است :«شاعر و نویسنده افغانستانی. متولد 1346 خورشیدی. فعلا مهاجر در ایران و ساکن مشهد. درس‌خوانده مهندسی عمران. مشغول فعالیتهای قلمی».

کاظمی با این که اصالتا افغانی است، عمر ادبی خود را در خدمت آرمان‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس صرف کرده است و این گونه نپنداشته که انقلاب اسلامی و آرمان‌هایش تنها برای ایران و ایرانیان است.

این شاعر انقلاب در یکی از سروده‌هایش که در مجموعه شعر «قصه سنگ و خشت» سال‌ها پیش منتشر شده است، به رنج مهاجران افغان در ایران اشاره می‌کند و با زبانی برادرانه تلویحا از نامهربانی‌هایی که ایرانی‌ها در حق آن‌ها می‌کنند گلایه کرده است.

شعر از زبان مهاجر افغانی است که به کشور خود باز می‌گردد گرچه رندانه می‌توان آن را از زبان کسی شنید که بار یک سفر معنوی و روحانی را بسته است و از فرش زندگی زمینی به عرش زندگی آسمانی می‌کوچد:

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ای كه تهی بود، بسته خواهد شد

و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت‌
و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌

***

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،
منم كه هر كه مرا دیده‌، در گذر دیده‌

منم كه نانی اگر داشتم‌، از آجر بود
و سفره‌ام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شكست من است‌
به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌

اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌

من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

***

طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ام كه تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

***

چگونه باز نگردم‌، كه سنگرم آنجاست‌
چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌

چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب‌
و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌

اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام‌بستن و الله اكبرم آنجاست‌

شكسته‌بالی‌ام اینجا شكست طاقت نیست‌
كرانه‌ای كه در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌

مگیر خرده كه یك پا و یك عصا دارم‌
مگیر خرده‌، كه آن پای دیگرم آنجاست‌

***

شكسته می‌گذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سكوت شب سردتان خبر دارم‌
شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌

تو هم به‌سان من از یك ستاره سر دیدی‌
پدر ندیدی و خاكستر پدر دیدی‌

تویی كه كوچه غربت سپرده‌ای با من‌
و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

***

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌
و چند بته مستوجب درو هم داشت‌

اگرچه تلخ شد آرامش همیشه‌تان
اگرچه كودك من سنگ زد به شیشه‌تان‌

اگرچه متهم جرم مستند بودم‌
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌

دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل كنید مرا

تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌
به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌

خدا زیاد كند اجر دین و دنیاتان‌
و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌

همیشه قلك فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر كه هست ـ آجر باد

مشهد ـ 27 / 1 / 1370

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.