به گزارش تریبون مستضعفین شیخ نعیم قاسم در مصاحبهای تفصیلی با شبکه تلویزیونی المنار به بررسی فضای سیاسی داخلی جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
معاون دبیرکل حزبالله لبنان در این گفتوگو از افول اصلاحطلبان پس از انتخابات ۸۸ میگوید و مشارکت ۶۵ درصدی در انتخابات مجلس نهم را این گونه تفسیر میکند که «اکثریت ایران طرفدار ولایت فقیه است.» و البته اضافه میکند «مسئله ولایت فقیه درایران یک مسئله تعبدی جدای از زندگی نیست»
در ادامه متن کامل ترجمهی این مصاحبه را به نقل از رجا میخوانید:
«نه شرقی، نه غربی» شعاری بود که امام خمینی سر داد (و همه عالم در آن وقت نسبت به آن ابراز تعجب کردند)، امروز و بعد از تجربه حکومت اسلامی در ایران، این شعار را چگونه ارزیابی میکنید و تا چه حدی حکومت اسلامی توانسته این مفهومی که امام بیان کرد را اجرایی کند؟
شعار «نه شرقی، نه غربی» دو جنبه دارد: یک جنبهٔ فکری و یک جنبهٔ عملی. از جنبهٔ فکری، این شعار، تعبیری است از انتخاب اسلام در مقابل مارکسیسم و سرمایه داری؛ به تعبیر دیگر، در مقابل شرق و غرب و در مقابل دو منظومهٔ فکری که در آن زمان مطرح بودند. امام با طرح این شعار، خواست بگوید که دور از مکتب سرمایه داری و مارکسیسم، مکتب اسلام را دنبال میکند و ملت ایران هم خواهان اجرای اسلام در حیاتشان هستند.
باید گفت که امام قطعا توانست به موفقیت بزرگی دست یابد چرا که موفق شد یک تفکر اسلامی را به یک قانون اساسی و به یک نظام حکومتی روزآمد تبدیل کند و ضمنا این نظام را جهت پذیرش به رأی مردمی هم گذاشت. و هم اکنون ما در ایران یک جمهوری اسلامی داریم که طبق اسلام حکمرانی میکند و ریشهاش به اسلام باز میگردد. این از جنبهٔ نظری.
اما از جنبهٔ عملی، نه شرقی نه غربی یعنی عدم تبعیت سیاسی از شرق یا غرب. و بالفعل هم جمهوری اسلامی از زمان ایجادش تا الان نه از شوروی (زمانی که شوروی وجود داشت) تبعیت کرده است نه از آمریکا. حتی آمریکا از ابتدای پیروزی انقلاب مبارک اسلامی، تحریمهایی علیه ایران وضع کرده است چرا که نتوانسته جمهوری اسلامی را رام خودش کند. ایران حتی پیرو روسیه [که بعد از شوروی ایجاد شد] هم نیست. این واضح است که ایران، امروز یک سیاست مستقل را دنبال میکند و در همین راستا، روابط و توسعهٔ روابطی با دیگر کشورها در جهان دارد ولی در هر حال در تصمیم گیریهایش مستقل است و در این تصمیم گیریها از بلوک بندیهای جهانی تبعیت نمیکند. به همین جهت است که ایران توانسته عملا مفهوم تفکر نه شرقی، نه غربی را به ظهور برساند؛ مفهومی که از آیه شریفه قرآن استخراج شده که میفرماید: «شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ» [سوره مبارکه نوره، آیه شریفه ۳۵]
فلذا امروز ما در برابر تنها کشوری در جهان سوم هستیم که در تصمیم گیریهایش سربلند و استوار و متمایز از دیگران است. وای بسا بیشترین چیزی که نشان دهنده استقلال و تمایز ایران در سطح عملی باشد، این است که ایران تنها دولتی در جهان است که به اشغال حتی یک وجب خاک توسط اسرائیل، «نه» میگوید؛ درحالیکه میبینیم تقریبا همه کشورهای عالم یا بر سر «مساحت» فلسطین و «مساحت» اسرائیل بحث میکنند یا در کیفیت برقراری «صلح» بین این دو با به رسمیت شناختن وجود رژیم صهیونیستی. و این امر برای ایران متمایز کننده است.
در رسانههای غربی دائما از وجود جریانهایی در ایران سخن میگویند که به عادی سازی روابط با غرب معتقدند و یا خواهان خروج از زیر سیطره تفکرات امام خمینی و مشخصا ولایت فقیه هستند. این جریانات در ایران تا چه حدی تشکل مؤثر دارند؟
جمهوری اسلامی ایران از ابتدا، طریق آزادی بیان را پیموده است و از همین رو، از زمان برپایی حکومت مبارک اسلامی، حرکتهایی ایجاد شد و برخی هم از قبل وجود داشت. در بین مجموع این گروهها و جریانها، برخی از اساس با وجود جمهوری اسلامی مخالف بودند. اما به همین گروهها هم اجازه داده میشد که نظر خود را بیان کنند ولی وقتی این گروهها دست به سلاح بردند و شروع به بمب گذاری وترور کردند، نظام در مقابل آنها ایستاد.
از آن پس، جریاناتی ایجاد شدند که نظرگاههای خاص خود را راجع به ساختار نظام داشتند؛ برخی از آنها مایل به ایجاد اصلاحاتی (منتها در چارچوب حفظ نظام اسلامی) و برخی خواهان ایجاد تغییرات ریشهای بودند.
مشخص است کسانیکه از آنها با عنوان «اصلاح طلب» یاد میشود همان کسانی هستند که در سالهای اخیر مسیری را پیش گرفتهاند که خواهان محدود کردن اختیارات ولی فقیه و همچنین اجرای تغییرات بنیادین در نظام اسلامی هستند. وهمان کسانی هستند که همچنین داشتن روابط ویژه با غرب را ترویج میکنند که این امر تجاوز از مواضع بنیانی و مخصوصی است که جمهوری اسلامی بر اساس آنها بنیان گذاشته شده است.
ولی در مقابل، طرفهای دیگری هم هستند که کاملاً پایبند به نظام اسلامی (به همین شکلی که هم اکنون قرار دارد) هستند؛ یعنی چیزی با عنوان تعدیل اختیارات ولی فقیه یا قانون اساسی، نزدشان مطرح نیست. اگرچه اصلاحات و تعدیل مد نظر آنها، بهبود عملکردها در سطح قدرت اجرایی و کارهای خدماتی و چیزهایی از این قبیل و نه اصلاح جوهرهٔ نظام است.
جریان اصلاح طلبی در مقابل جریان دیگر که مؤید قانون اساسی جمهوری اسلامی و رهبری رهبر انقلاب (به همین شکل فعلی) است، جریان محدودی محسوب میشود و میبینیم که اصلاح طلبان پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ بسیار افول کردند. چرا که از آن زمان روشن شد که غرب تلاش بسیار فعالانهای جهت مختل کردن امور ایران و ایجاد هرج و مرج از داخل آن و ایجاد تغییر در ساختار نظام بوسیله آنها دارد و [کسانی که از داخل ایران در حال انجام همین کارها بودند] ازحمایت خارجی حقیقتا گستردهای هم برخوردار بودند. ولی ملت ایران، پشت سر رهبری امام خامنهای (که خداوند او را حفظ و حمایت کند) ایستادند و ساختار پیشنهادی غربی را رد کردند.
انتخابات مجلس شورای اسلامی هم که چندی پیش برگزار شد گرایشات عمومی مردم را نشان داد. کثرت میزان رأی دهندگان (که به شصت و پنج درصد رسید) نشانگر این است که مردم کماکان به همین قانون اساسی فعلی پایبند هستند. خصوصا که باید مد نظر داشت که مسئله ولایت فقیه درایران یک مسئله تعبدی جدای از زندگی نیست، بلکه اتفاقا بخشی از قانون اساسی جمهوری اسلامی است که طی آن اختیارات و وظایف ولی فقیه و ابزاهای اِعمال این اختیارات و ابزارهای بازخواست و یا حتی عزل ولی فقیه ذکر شده است و این یعنی مسئله صرفا در دایره نظریهپردازی نیست بلکه اتفاقا در دایره زندگی روزمره مردم است و در سطح عمل به اجرا درمی آید.
بنابراین طبیعی است که برخی با آن موافق و برخی با آن مخالف باشند. منتها مهم آن است که اکثریت قاطع و مؤثر مردم با نظریه ولایت فقیه و با آنچه قانون اساسی میگوید همراهی دارند و هیچ گونه تعدیلی در این امر اساسا نزدشان مطرح نیست.
امام خمینی (قدس سره) بین ولایت فقیه و نقش مردم ارتباط برقرار میکند و امروز آیت الله خامنهای از «مردمسالاری» یعنی «حاکمیت ملت» سخن میگوید. آیا این بدان معنا است که بین این دو نظرگاه اختلافی وجود دارد و یا آنکه سخن دومی در اصل سخن پیشرفته اولی است که گریزی هم از این پیشرفت نبوده است؟
سخن امام خمینی مبنی بر نقش ملت با سخن امام خامنهای مبنی بر حاکمیت ملت و مردمسالاری فرقی ندارند. شاید بتوان گفت که اختلاف فقط در تعبیر و در تلاش برای کشاندن این مسئله به سطح مباحث نظری و عملی است. چرا که اگر به دقت نگاه کنیم میبینیم که این خود امام خمینی بود که برای ملت مجال نقش آفرینی ایجاد کرد، از طریق رجوع به آرای ملت و نظر خواهیهای عمومی از مردم در بسیاری از مباحث و مجالات. تا جایی که میبینیم این ملت بود که در رفراندم به قانون اساسی جمهوری اسلامی بله گفت و این ملت بود که به شکل نظام جمهوری اسلامی در رفراندمی دیگر بله گفت و ملت بود که اعضای مجلس شورای اسلامی را برگزید و ملت بود که اعضای مجلس خبرگان (که به نوبه خود ولی فقیه را برمی گزینند) را انتخاب کرد و ملت بود که اعضای شوراهای شهر و روستا را برگزید و نمونههای دیگر.
هنوز در خاطرم هست که در اثنای جنگ ایران و عراق هم انتخابات در ایران برگزار میشد. و حتی برخی هم به امام خمینی نصیحت میکردند به دلیل موشک باران تهران از طرف عراق، انتخابات را به تأخیر بیاندازد ولی حضرت امام به تأخیر انداختن انتخابات را ولو برای یک روز رد کردند. و به تبع امام شدیداً تأکید داشت ملت نظر خود را ابراز کند. و این مسئله در تمام طول حیات ایشان و دوره زمامداری ایشان در جمهوری اسلامی مسلک همیشگی ایشان بود.
امام خامنهای هم در خلال طرح عبارت مردمسالاری دینی، تأکید میکند که این روش امام خمینی در رابطه با ملت، روش حاکم در جمهوری اسلامی و یک مسئله بنیانی است. و حاکمیت ملت در حقیقت در چارچوب حاکمیت اسلام قرار دارد. و خارج از آن نیست؛ یعنی ملت میتواند هر چیزی را که مایل بود انتخاب کند منتها در چارچوب حلال و حرام، نه به صورت مطلق. و این چنین حاکمیتی به قوانین فاسد یا انحرافی در سطوح فکری و عملی و اقتصادی و سلوک فردی نمیانجامد. فلذا تأکید امام خامنهای بر مردمسالاری کاملاً با آنچه امام راحل فرمودهاند هماهنگ است. و اگر ما به قانون اساسی نظام اسلامی رجوع کنیم میتوانیم به شکل مستقیم، نص صریح راجع به نقش ملت (که امام راحل مکرر در مکرر بر آن تأکید میفرمودند) را ببینیم.
به عنوان مثال در قانون اساسی نظام اسلامی، در ماده اول آمده است: «حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران… در همه پرسی… با اکثریت ۲/۹۸% کلیه کسانی که حق رأی داشتند، به آن رأی مثبت داد.»
پس این اصل تأکید میکند که ملت، صاحب حق انتخاب هستند. و در ماده ۵۶ آمده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته. هیچ کس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند». یعنی این اصل تأکید میکند که به هیچ عنوان نمیتوان ملت را به انجام کاری که نمیخواهند مجبور کرد یا با استبداد بر آنها حکم راند.
در ماده ششم قانون اساسی امده است: «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آرای عمومی اداره شود، از راه انتخابات.» ضمناً برای آنکه قوانین متعارض با اسلام تصویب نشود و قانونیت نیابد، در ماده ۷۲ قانون اساسی میگوید: «مجلس شورای اسلامی نمیتواند قوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی کشور یا قانون اساسی مغایرت داشته باشد.»
همه اینها نشان میدهد که منظومهای که امام خمینی راجع به ملت مد نظر داشت این بود که ملت در قانون گذاری و جزئیات و اجرا، خود انتخاب کند، منتها ذیل شرع و در چارچوب شرع. ولی هیچ کس نمیتواند حق انتخاب ملت را لغو کند، حتی در مسئله انتخاب کردن ولی فقیه و موافقت با وی.
و اینها دقیقاً همان چیزی است که امام خامنهای مد نظر داشت وقتی از مردمسالاری [دینی] سخن گفت و در اصل بین آن و آنچه دموکراسی میخوانند تمایز قائل شد. یعنی الان امام خامنهای در تعبیر از مردمسالاری در حال ارائه تفسیری از منظومه فکری امام خمینی است. مردمسالاری [دینی] با دموکراسی غربی متفاوت است.
فرق اساسی بین آنها این است که مردمسالاری [دینی] بدین معنا ست که مردم هر چه میخواهند را انتخاب کنند و هر تصمیمی میخواهند بگیرند منتها ذیل اسلام و در چارچوب آن؛ ولی دموکراسی یعنی اینکه مردم مطلقاً هر چه خواستند انتخاب کنند و هر تصمیمی که خواستند بگیرند بدون آنکه ذیل چیزی یا در چارچوب چیزی باشد. از همین رو هیچ تعجبی ندارد که مجلس نمایندگان بریتانیا مثلاً انحرافات جنسی را قانونی میکند و برای آن قوانین خاص تصویب مینماید و برای حرکت در یک مسیر انحرافی، چیزی را تحت حمایت میگیردکه نتیجهاش تخریب و نابودی خانواده در اجتماع است و آثار خطرناک این امر در آینده به شکل نابودکنندهای آشکار خواهد شد. در حالیکه در نظام جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی میتواند در رابطه با خانواده هر قانونی که خواست تصویب کند منتها با در نظر گرفتن ضوابط خانواده و حفظ حالات شخصی افراد همانطور که اسلام بدان امر کرده است.
Sorry. No data so far.