محمدصادق فرخی – امیر مومنان علی (ع) در تبیین مرزهای «تقدیر» و «تملق» میفرمایند: مدح و تقدیر بیش از اندازه تملق و چاپلوسی است که هم طرف مقابل را گرفتار عجب و خودبینى مى کند و هم شخصیت گوینده را در هم مى شکند. [۱]
در گفتارهای تاریخی، از جمله خاطرات خارجیانی که در ایران گذران زندگی کردهاند نیز آمده است که ایرانیان در برابر بزرگان و صاحبان مقام بیش از اندازه متملق و چاپلوسند و اغلب میکوشند بدین وسیله در تشکیلات وسیع سلطنتی، شغلی و خدمتی به دست آورند.
شاردن سیاح معروف فرانسوی مینویسد: شاه عباس در مجلس ضیافتی که درباریان و بزرگان حضور داشتند به خدمتکاران خود دستور داد سرقلیانها را به جای تنباکو از سرگین خشک اسب پر ساخته و به دست هر کدام قلیانی بدهند. پس از آنکه درباریان مشغول پک زدن به قلیانها شدند، شاه عباس به آنها گفت: این تنباکو را حاکم همدان برای من فرستاده است و گفته که از بهترین تنباکوهاست و خوبتر از آن در هیچ جا پیدا نمیشود. همگی با لحنی چاپلوسانه جواب دادند: شاهنشاها! این تنباکو فوق العاده خوب است و درجهان بهتر از آن پیدا نمیشود. [۲]
چاپلوسی آفتی است که همه افراد جامعه را در بر میگیرد ولی در این میان، مدیران جامعه و سیاستمداران بیش از همه درخطر آن هستند زیرا چاپلوسان با چرب زبانی و مدیحه سرایی، سبب میشوند که مدیران و زمامداران هیچگاه واقعیتها را درست درک نکنند و خود و کارهایشان را فراتر از آنچه هست پندارند.
اینجاست که دیگر پند ناصحان و نقد منتقدان دلسوز نادیده گرفته میشود و جامعه به سوی جامعه اى تباه، بى هویت و نیز دیکتاتوری کشیده میشود.
رسول خدا (ص) در نکوهش چاپلوسی دستور دادند: به صورت ستایشگران چاپلوس خاک بپاشید. [۳]
آموخته شدگان مدرسه رسول خدا (ص) چنین میکردند.
مجاهد از قول ابى معمر نقل کرده است که مردى در مقام ثناگویى یکى از امیران برآمد، پس مقداد مشتى خاک برگرفت و بر چهره او پاشید و گفت: رسول خدا (ص) ما را امر کرده است که به صورت مداحان خاک بپاشیم. [۴]
امیر مومنان علی (ع) در نامه به مالک اشتر، وی را از چاپلوسی افراد دربارهاش بر حذر داشت:
تا مى توانى با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را براى اعمال زشتى که انجام نداده اى تشویق نکنند، که ستایش بى اندازه و چاپلوسی خودپسندى مى آورد، و انسان را به طغیان و سرکشى وا مى دارد. [۵]
نیز زمانی که امیرمومنان علی (ع) در صفین مشغول سخنرانی بودند، شخصی آن حضرت (ع) را بسیار ستود، امام (ع) فرمود:… خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن مى باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم.
من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود نستایید تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم، برآیم و حقوقى که مانده است، بپردازم و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد، اداء کنم. پس با من آن گـونه که با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید،… و با ظاهر سازى (چاپلوسى) با من رفتار نکنید… [۶]
در دوران معاصر هم، امام خمینى (ره) در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى زمانی که آقاى فخرالدین حجازى (نماینده اول مردم تهران در نخستین دوره مجلس شوراى اسلامى) ایشان را مورد ستایش قرار داد (و البته نیتش نیز خیر بود) فرمود: «من خوف این را دارم که مطالبى که آقاى حجازى فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان براى من یک غرور و انحطاطى پیش بیاید. من به خداى تبارک و تعالى پناه مىبرم از غرور. من اگر خودم را براى خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتى قائل باشم، این انحطاط فکرى است و انحطاط روحى.» [۷]
اما در آثار تملق به ویژه در مسوولان کافی است تنها به یک روایت تاریخی بسنده کنیم: عبداللّه بن عمر که از بیعت با امیر مؤمنان علی علیه السلام امتناع ورزیده بود؛ به محض اینکه عبدالملک مروان به خلافت رسید و حجاج بن یوسف را به استانداری منصوب کرد، – به سبب حدیثی که از رسول خدا (ص) شنیده بود که فرموده بود: «کسى که شب را روز کند و بیعت خلیفه اى بر عهدهاش نباشد، مسلمان نیست.» – شبانه نزد حجاج آمد تا بیعت کند، حجاج که از آمدن بی موقع و «چاپلوسانه» عبدالله، تعجب کرده بود، چون به بسترخواب رفته بود، اجازه نداد که عبدالله با او دست بدهد، بلکه پای خود را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: با پایم بیعت کن [۸]
به راستی در جامعه امروزین ایران، آیا هنوز وقت آن نشده است که بر روی چاپلوسان خاک پاشید تا ریشه این بیماری مزمن (چاپلوسی) بخشکد؟ چراکه یکی از عوامل مهم عقب ماندگی و مانع رشد و توسعه جوامع، انتشار ویروس بیماری چاپلوسی در بین افراد و به ویژه مدیران و سیاستمداران جامعه میباشد. چه آنکه چاپلوسی، نردبان ترقی کوتولهها میشود و چشم بند بزرگترها. بدیهی است نتیجه اشغال پستها توسط نالایقان، چیزی جز عقب رفت جامعه نیست، آن هم در جهانی که مسابقه پیشرفت، غایتی ندارد.
منابع:
[۱] – عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶، ص ۴۶۶
[۲] – جملی کارری، سفرنامه کارری، ترجمه: عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، اداره کل فرهنگ هنر آذزبایجان شرقی، چاپ اول، ۱۳۴۸صص۱۴۱-۱۴۲.
و شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه: اقبال یغمایی، تهران، توس، ۱۳۷۲، چاپ اول، ج۲، صص۷۰۹-۷۱۰
[۳] – علامه مجلسى، بحار الانوار، تهران، اسلامیه، ج۷۰، ص۲۹۴
[۴] – بخاری، الادب المفرد، بیروت، دار البشائر الإسلامیة، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، ۱۴۰۹- ۱۹۸۹، چاپ سوم، ص۱۲۴
[۵] – نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی، قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)، نامه ۵۳.
[۶] – نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی، قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)، خطبه ۲۱۶.
[۷] – صحیفه امام، ج۱۲، صص ۳۴۳ – ۳۵۱.
[۸] – جاحظ، العثمانیه، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، مصر، مکتبة الجاحظ، ص۳۰۱؛ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد أبو الفضل إبراهیم، دار إحیاء الکتب العربیة ۱۳۷۸ – ۱۹۵۹ م، چاپ اول، ج ۱۳، ص ۲۴۲
Sorry. No data so far.