تریبون مستضعفین- میزگرد نقد و بررسی مستند میراث آلبرتا کاری از مرکز مستند سفیر در دفتر تریبون مستضعفین با حضور حسین شمقدری کارگردان، محمد حسن مددی تهیه کننده و محسن اخوان تصویر بردار این اثر همچنین نعمت الله سعیدی نویسنده و منتقد سینما، داوود مرادیان مستند ساز و جمعی از تحریریه تریبون برگزار شد.
اخوان: مسئله رفتن و ماندن در دانشگاه شریف سکه اش داغ است و اصلا امکان ندارد که شما یک روز در دانشگاه شریف قدم بزنید و از این موضوع چیزی نشنوید. به همین خاطر رفتیم به سراغ این موضوع که تبدیل شده بود به دغدغه ما.
ثقفی: ایده ی شما بیشتر این بوده که چرا دانشجوها می روند؟یا اینکه مستندی بسازید که اثری در بچه ها بگذارد که نروند؟
شمقدری: روزی که ما وارد کار شدیم چهل تا پنجاه درصد کار برای ما روشن بود و با تحقیقات بیشتر و صحبت با دوستانی که در این زمینه خبره هستند هدفمان کامل شد. چیزی که می خواستیم بگوییم شکل گرفت و بعد در مرحله فیلمنامه نویسی سوژه هایی که داشتیم معین شد ولی حرفمان با این نیت بود که آسیب شناسی این مسأله بشود.
ثقفی: موفق بودید؟
شمقدری: به نظر من در وهله ی اول اکثر بچه ها که مستند را می بینند به فکر فرو می روند. الان حجم متنی که بعد از این مستند نوشته شد در جواب تقبیح یا تعریف یا تکمیل خیلی زیاد بود. چه قدر مقاله هایی که راجع به این مستند نوشته شده و این نشان می دهد که این مستند توانست ادمها را به فکر می اندازد از این لحاظ به نظر خیلی موفق بوده تا امروز و موج خوبی راه افتاده است.
سعیدی: کی منتشر شد؟
اخوان: دوازدهم اردیبهشت رونمایی اش بود و چهار الی پنج روزی تعطیل بودیم و بعد از آن منتشر شد. دوازده اردیبهشت در دانشگاه شریف حدود دو هزار و ششصد هفتصد نفر آمده بودند . خیلی از اساتید آمدند که جا نبود و دسیپلینشان اجازه نداد که مثل بقیه بچه ها روی زمین بنشینند و رفتند.
در لحظه دانشگاه شریف چهارده هزار تا دانشجو دارد از مقطع دکتری تا کارشناسی معمولا در طول یک روز بین سه هزار تا چهار هزار دانشجو به دانشگاه می آیند ولی آن روز برای این برنامه بیش از دو هزار دانشجو آمد
سبکبار: چرا میراث آلبرتا ؟
شمقدری: اول اینکه آلبرتا یک استعاره است از غرب مدرن و پیشرفته ای که از لحاظ تکنولوژی که در اوج پیشرفتهای خودش است و می تواند برای بچه های نخبه ی ما شرایط مادی خوبی را فراهم کند . میراثی که آلبرتا برای بچه های ما دارد دو چیز است . اول اینکه کشور ما را از انسانهای اثر گذار و مفید خالی می کند و آرمانشهر و انگیزه هایشان را عوض می کند و دوم اینکه کشور خودش را آباد می کند.
اخوان: حالا از دانشگاه شریف به آلبرتا زیاد می روند ، آلبرتا ایالت نفت خیزی است با مرکزیت ادموندتن و به همین خاطر بچه های نفت و مهندسی شیمی شریف زیاد به آنجا می روند، دانشگاه شریف در آنجا دانشگاه شناخته شده ایست. دانشکده مهندسی شیمی هر سال بیست دانشجوی ارشد از شریف می گیرد. جالب است که در فیس بوک جریانی راه افتاد از دانشجو های آلبرتا و خیلی زیاد هستند، می خواهند یک مستند بسازند در جواب این مستند میراث آلبرتا که بگویند ما بد به تصویر کشیده ایم.
مددی: یکی از اساتید ما که در آلبرتا تدریس کرده بود به ما گفت که من اعتراض دارم . شما در حق دانشگاه آلبرتا اجحاف و ظلم کرده اید. من باید بیایم و از حق دانشگاه آلبرتا دفاع کنم.
ثقفی: تصویری که شما از دانشجویان خارج از کشور نشان دادید چند نفر بودند که در صحبت هایشان دانشکدهی خودشان را توصیف می کردند و قسمت تاثیر گذار فیلم کلیپ شادی بود که پخش شد.
سبکبار:این کلیپ را دقیقا در کنتراست و تضاد با اردوی جنوب گذاشته بودید، یعنی آنهایی که رفتند آن شدند و آنهایی که می ماندند این می شوند.
شمقدری: ما یک هدفی داشتیم و یک سری موادی که از آن استفاده کنیم و اتفاقی که می افتد این است که اکثرا برداشتی می کنند که برداشتی عادی است. هدف ما چه بود ؟ هدف ما این بود که بیاییم دو تا فضا را با هم مقایسه کنیم . فضایی که آدمها به خاطر تعهدشان و آرمان هایشان حاضرند شرایط سخت را تحمل کنند تا برای مردم شان بتوانند خدمت کنند. و در فضایی که طرف برای خودش و زندگی خودش می آید در فضای زندگی آلبرتایی زندگی می کند . زندگی که علاوه بر تمام آن تکنولوژی و علمش رفاه ودر واقع عشق و حال او را هم تأمین می کند و رویکرد کلی اش هم سلبی است، ما پا گذاشتیم به خط سلبی و خیلی ها محتاط اند و در این فضا وارد نمی شوند و حضور اتفاق بیست و دوی اسفند هم به همین خاطر است . اتفاقی که از دید ما نتیجه ی جو زدگی و عمل کرد بدون فکر را نشان می دهد. ادبیات ما شاید یک مقدار ادبیاتی خشک و تندی باشد اما این احساس و ادبیات در کل فیلم جاری است. ادبیاتی که اولا صادقانه حرف می زند و دوم اینکه خشک است و صریح حرف می زند .
بوشهریان: پیش تولید چه قدر طول کشید؟
شمقدری: کل کار از شروع تا پایان سیزده ماه طول کشید از دی ماه 89 شروع و بهمن ماه 90 کار تمام شد، در حدود پنج ماه تحقیقات طول کشید البته در کنارش مقداری فیلمبرداری هم شده بود ولی در حدی که چنین اتفاقی داشت می افتاد و ما می دیدیم چنین سوژه هایی هست و ما می رفتیم فیلم برداری می کردیم . تقریبا سه ماه کار تصویربرداری و تدوین طول کشید . چند ماه در بین آن گپ بود به خاطر فیلم مهارنشده و با بچه ها مشغول بحث و عرضه ی آن بودیم که ما را خیلی درگیر کرد و شب عید بود که نسخه ی نهایی اش در آمد . دو ماه هم اصلاحات روی آن انجام می شد . حضورش در جشنواره هم خوب بود و یک سری پلی بک هایی داشت.
مثلا برای جشنواره فجر به ما گفته بودند قسمت احمدی نژاد را سانسور کنید و ما برگرداندیم . البته در جشنواره سانسور شده بود . اول تحقیقات بود و بعد فیلمنامه اولیه نوشته شد و کاری بود که الحمدلله فیلمنامه داشت . فقط در فیلمنامه این طوری بود که ما می رفتیم خارج از کشور یعنی کانادا . اما سه چهار ماه بعد که دیدیم خبری از کانادا نیست به تدریج انتهای فیلمنامه را تغییر دادیم.
ثقفی: در ادامه این فیلم نمی خواهید به کانادا بروید؟
شمقدری: اگر قسمت باشد چرا که نه!
مرادیان: مستند شما توانسته مخاطب های خودش را پیدا کند . وقتی روی اینترنت یک مستند می آید چه خود شما آن را بگذارید چه دیگران بازخورد دارد. اتفاقا به نظر من عرضه شما عرضه خوبی است . جایی عرضه می کنید که باید ببینند. در خروجی تان هم دل به صدا و سیما نبسته اید به همین خاطر محدودیت های مضحک صدا و سیما را ندارید. موضوعاتی را بیان می کنید که به نظر من از سطح فکر بالاترین مدیران صدا و سیما بالاتر است و این خیلی نکات مثبتی است.
سعیدی: فکر می کنم اولین حسن این کار این است که ما خیلی از مشکلات و مسائل مان هست که خودمان تعریف اش نمی کنیم و می گذاریم دیگران تعریف کنند. وقتی کسی برای تو تعریف می کند هر طوری که خودش می خواهد تعریف می کند. ما مسائلی داریم که سمتش نمی رویم و رسانه های تصویری جرات نمی کنند که به سمتش بروند و به آن بپردازند خودمان هم آن را مغفول می گذاریم. جسارت خیلی خوبی درونش بوده که رفته دنبال موضوعی که خیلی ها ترجیح می دهند که در قبالش سکوت کنند.
اشتری: من احساس نمی کنم که حتی قشر نخبه ای که مخاطب ما بود بعد از دیدن این مستند به این نتیجه برسد که حالا از این به بعد نرود سوال اینجاست که ما می خواهیم آسیب شناسی کنیم و خلا ها وضعف ها را بگوییم و بعد رفع کنیم یا اینکه می خواهیم این عمل را تقبیح کنیم؟ تا آنجایی اش که ما از کمبود ها و مشکلات می گوییم و بعد به احمدی نژاد می رسد در یک فضا است که ما داریم نسبتا آسیب شناسی می کنیم و یک جاهایی اش هم اتفاقاتی است که در بیرون می افتد و کلیپ سوسن خانوم که دوباره بحث تقبیح آدمهایی که بیرون اند هست، من احساس می کنم که آخرش حرف جدی نمی زنیم که اول برای مخاطب عام که می بینند چون مردم به خیلی از این تمایزاتی که ما قائل هستیم قائل نیستند ما یه ضعفی را نسبت می دهیم و بی جواب می گذاریم که دقیقا این هست و راه کار ما چیست؟
شمقدری: آیا فیلم به دانشجو هایی که مبتلا به قضیه رفتن هستند می گفت که درباره اش بیشتر فکر کن؟
اشتری: من معتقدم اینکه خیلی ها به آن توجه کنند یا به ان واکنش نشان دهند و درباره اش فکر کنند اصلا بازخورد خوبی نیست برای اینکه ما بدانیم تاثیر گزار بوده یا نه، مثلا اگر شما یک سری فیلم های خام را هم در کنار هم می گذاشتید و با یک سری مصاحبه ها با افرادی که رفته اند باز هم این کار را می کرد . هنر ما این است که یک سری سوال را طرح می کنیم و یک سری جواب بدهیم بعد ذهن ها را ببریم سراغ یک ضعف و یا آسیبی که باید اصلاح بشه و راهکاری می دهیم برای اینکه از این به بعد باید چه کار کنیم.
مددی: لزوما اینطوری نیست که ما راه کار بدهیم، لزوما این طوری نیست که هر شبهه ای رو جواب بدهیم، خیلی موقع ها هدف ما این است که فقط شبهه مطرح کنیم، فقط ایجاد سوال، فقط ایجاد دغدغه، این خیلی مهم است.
مرادیان: شما معتقدید این دغدغه ایجاد شده، یعنی من به عنوان یه دانشجو اگر این فیلم را ببینم برای اینکه بروم یا نروم دچار تشکیک می شوم؟
مددی: الان در جامعه دانشگاه شریف این مشکل هست و تسری می دهم همین طور دانشگاه تهران و آزاد، روند به این گونه است که کنکور، کارشناسی، ارشد، اپلای و یا کنکور، کارشناسی، اپلای، این کاری است که همه الان انجام می دهند. این فیلم باعث می شود، یک ساعت بیشتر فکر کنند که من بروم یا نروم.
مرادیان: من می گویم که این سوال ایجاد شد.
اخوان: شما فرمودید که به نظر شما نخبگانی که با این مسئله درگیر هستند بعد از دیدن میراث آلبرتا چه می کنند، من می گویم اصلا مسئله رو اینقدر بزرگش نکنیم. بحث مهاجرت نخبگان تا به امروز، یک گوی آتشینی بوده که کسی به آن نزدیک نمی شد، حالا یک تیم سعی کرده اند موضوع رو مطرح کنند و در مطرح کردن آن بسیار مشکل وارد است، همه این مسائل قابل پرداخت است اما خیلی مهمتر از آن پرداختن به مسئله است. میراث آلبرتا در قسمت اول خودش می خواهد بگوید بروم یا بمانم، چرا باید بروم و چرا باید بمانم.
سبکبار: نکته همین جاست، یعنی به نظر شما به چرا ها کامل پرداخته شد؟
اخوان: در حد هفتاد دقیقه پرداخته شد. مثلا ما گفتیم چرا باید بمانم، گفتیم برای ماندن در دید کلی دو انگیزه وجود دارد: ۱- انگیزه های ملی، ۲- انگیزه های مذهبی، شما می توانید نقد کنید اما به صورت کلان ما خواستیم این دو موضوع را بیان کینم و برای آن مصداق در فیلم داریم.
چرا باید بروم؟ اول دلایلی از آزادی های اجتماعی مطرح می شود، کمی به تبعیض ها پرداخته می شود و نهایتا حرف اصلی در اینکه چرا باید بروم این است که: دانشجو در ایران آینده روشنی ندارد. شما باز می توانید این را بررسی کنید و بگویید که به علل رفتن شما خوب نپرداختید، اما دیکته ننوشته که غلط ندارد، سالی چندین میلیون تومان در دانشگاه ما صرف این می شود که کتاب بنویسند در رابطه با رفتن، همه دارند کار می کنند، ولی هیئت رئیسه دانشگاه شریف با ما تماس گرفتند گفتند بیایید فیلمتان را بخش کنید، ما فیلم را برایشان پخش کردیم، از ما پرسیدند این فیلم چقدر هزینه داشت؟ ما گفیتم اینقدر، معاون فرهنگی دانشگاه گفت که آقای رئیس آخرین کتابی که نوشتیم دو برابر این هزینه اش بود.
اشتری: اتفاقا در اینکه کار بزرگی بوده و نزدیک شدن به این موضوع کار بزرگی است شکی نیست، اگر هم بحثی مطرح می شود این است که در نظر ما کدم حوزه ها مغفول مانده، و شما هم بگویید که این گزاره را قبول دارید یا نه اما یکی از جدی ترین مخاطبان ما مدیران هستند، مدیران نظام که این فیلم را می بینند و می توانند در این مسئله سیاست گذاری کنند، آیا در میراث آلبرتا مدیران مخاطب ما هستند یا نه و بر داشت آن ها چیست، یعنی قبل از دیدن میراث آلبرتا و بعد از دیدن آن تفاوتی که در ذهن آن ها از شرایط ایجاد می شود، چیست؟
مددی: ما مخاطبین را اولویت بندی کردیم و سعی کردیم به گونه ای عمل کنیم که اولویت اول اولویت دوم را تحت الشعاع قرار ندهد، ما به گونه ای فیلم را ساختیم که برای کسی زدگی نداشته باشد، هرچند علاقه ای به این موضوع نداشته باشد.
اخوان: بهتر است بگوییم مخاطب فیلم همه کسانی هستند که با این موضوع درگیرند، دانشجو، استاد، پدر و مادر دانشجو، لذا به نظرم مخاطب را عام در نظر نگیریم.
سعیدی: انصافا هم درگیر می کند، اما ابتدا من می خواهم ببینیم در این جلسه اگر با میراث آلبرتا موافقیم دلیلش چیست؟ قطعا نقد داریم.
مرادیان: شما سلسله ای از نکات منفی رو می خواستید کنار هم ردیف کنید و به نتیجه برسید، ولی این منفی بسیار قدرتمند است و جای کار دارد، این همان مشکل اصلی مستند سازی بچه های ماست.
سعیدی: من در دفاع از آقای شمقدری بگویم که حسن این کار این است که در آغاز واقعیت را می گوید، عرصه ای که ما خیلی هم درآن چپمان پر نیست.
شمقدری: گفتید که این مستند پاره پاره است. این مستند نریشن و پلاتو ندارد، یعنی کاملا تجربی است و می خواهیم یک کار را با هم تجربه کنیم، طرحی ریخته شد اما بدلیل اینکه دیدیم نمی توانیم بریم خارج طرح عوض شد، ما خواستیم از روش بمباران استفاده بکنیم تا بتوانیم مخاطب را از لحاظ سوژه و مسئله اغنا بکنیم، تا کشش کار حفظ بشود و شده است، شما ۷۰ دقیقه فیلم را می بینید.
سبکبار: شما فرمودید تجربه ای را می خواستید با مخاطب شریک بشوید، اما به نظر من نتوانستید این کار را انجام بدهید، علت این امر هم این است شما خودتان در فضای این تجربه بوده اید، بسیاری از نکات برای شما بدیهی بوده و از گفتن آن ها صرف نظر شده، برای بررسی کردن یک موضوع باید اول از همه به سراغ قشری که با آن درگیر هستند برویم، بعد از این باید با زیر قشر هایی که در این قشر تعریف می شوند صحبت کینم، یعنی از دید هر کدام نگاه کنیم، حالا این زیر قشر ها چه کسانی هستند؟ کسانی که می روند و بر می گردند، کسانی که می روند و بر نمی گردند، کسانی که نمی روند، کسانی که می خواهند بروند، شما در این مستند بیشتر به کسانی پرداختید که رفته اند و در حال تحصیل هستند و معلوم نیست می خواهند برگردند یا نه، و یک استاد دانشگاه هم که برگشته است،این ها خوب به هم مربوط نشده است، در ذهن شما که در چنین فضایی هستید ربط این ها به هم روشن است، برای مثال ربط خودکشی با این قضیه برای مخاطب بیرونی اصلا مشخص نیست، بیست و دو اسفند هم همین طور، این وقایع داخل روایت جایگاه خودش را پیدا نمی کند، و نکته دیگر اینکه، شما از قشری که می خواهند بروند غفلت کردید، این قشر بیشتر مد نظر ماست، چرا این ها می خواهند بروند مهمترین دغدغه است.
شمقدری: ما می توانیم یه مستند بسازیم چرا نخبگان از کشور می روند، این مستند میراث آلبرتا نیست، سوال کلیدی مستند این است که بروم یا بمانم، نیمه اول فیلم می گوید چرا باید بروم و نیمه دوم فیلم دنبال آدمهایی می گردد که می مانند و می خواهند بمانند و به دنبال این جواب هست که چرا باید بمانم، شما فرمودید که مربوط نیست به همدیگر و نیاز به اطلاعات داریم، اما من معتقدم هیچ جای فیلم نیاز به اطلاعات خارجی نداریم، ولی من قطعا معقتدم خیلی می تواند بهتر باشد، چند دلیل وجود داشت که ایده آل نشد، ما خیلی دوست داشتیم که نظرات اساتید در فیلم زیاد تر دیده بشود، اما هم به خاطر محدودیت زمانی پروژه و هم بی رغبتی اساتید، تعدد اساتید کم شد.
اخوان: من برای قسمت چت ها برای صد نفر ایمیل فرستادم پنج نفر جواب دادند. اساتید شریف الان که می گوییم ما بچه های میراث آلبرتا هستیم، می گویند بیایید بنشینیم با هم صحبت کنیم، در صورتی که قبلا ما باید التماس می کردیم، دکتر نائبی تنها به این دلیل با ما صحبت کرد که یزدان تفنگ ندارد را دیده بود و ما ریش داشتیم! دکتر مشایخی صحبت نمی کردند، گفتم هژیر رحمانداد با ما صحبت کرده، گفت هژیر شاگردم بوده چی گفته به شما؟ گفتم فلان گفت باشد بیاید صحبت کنیم. البته الان برای میراث آلبرتای ۲ خبر خوش این است که ممکن نیست ما برویم سراغ کسی و جواب رد بدهد.
مرادیان: برای میراث دو انتظار تحقیق خوب است، تصویر خوب است و نتیجه بهتر. میراث یک، میزانی از روشنگری را انجام داد.
شمقدری: من نترسیدم از اینکه سیاه نمایی بکنم، این قدرت ما بود که مشکل را نشان دادیم، اول مسئله مطرح شد، مسئله ای که از جنس درد و یک معضل است، بعضی ها می گویند این پدیده است، اما این معضل است. در گام دوم چرایی رفتن، همه المان های فیلم می خواهد بگوید که جوان ما در این مملکت آینده ای را برای خودش متصور نیست، مقصر هم صد در صد مسئولین هستند، ما بعد از خودکشی می رویم سراغ خود اقای احمدی نژاد، و سوال کلیدی پرسیده می شود که آقای احمدی نژاد در دانشگاه ما خود کشی شده چرا باید این جوری بشود؟ و این اعتراض ما به یک مسئولین اجرایی این مملکت به خاطر این وضعیت است،خیلی ها دوست دارند فیلم اینجا متوقف بشود، ولی فیلم ما سوال اصلی اش ماندن یا رفتن است، لذا باید برویم سراغ بچه هایی که رفتند آن طرف، ایده آل این بود که با دوربین می رفتیم آن طرف و تجربه می کردیم زندگی آن طرف را ولی نشد، مجبور شدیم در قاب یک دوربین ثانی با بچه ها چت کنیم، دیدیم خیلی هم راضی نیستند از زندگی آنجا، در گام بعدی دنبال این سوال می گردیم که چرا برخی می خواهند بمانند، سراغ آدم هایی می رویم که استدلال های قوی ای دارند برای این کار، یکی دلایل ملی دارد و دیگری دلایل مذهبی، و در نیمه دوم داریم به خودمان گوشزد می کنیم که درباره این تصمیم فکر کنیم و صرفا به خاطر سختی ها دلزده نشویم و راحتی لزوما خوب نیست و چیزی که بعد جایگزین راحتی و سختی می شود آرمانگرایی است و روح یک سوم پایانی فیلم روح آرمانگرایی است، و اهرم ایجاب و سلبی آن به شدت جدی است، خیلی ها می گویند اینقدر سلبی رفتار نکنید، همه زده می شوند اما چون لهجه مستند ما لهجه صریحی بود وقتی وارد نقد نخبگان شدیم و نقد آرمانگرایی شدیم خیلی صریح گفتیم آدم هایی که می روند آن طرف از دید من مستند ساز غالبا آدم های آرمانگرایی نیستند.
سعیدی: بنا بر فیلم در مملکت ما دانشجویان آینده اقتصادی محکمی ندارند،و اوج این آن جایی است که یک دانشجوی شریف خود کشی می کند، و از طرف دیگر به قول خانمی که صحبت می کند آن طرف فضا خیلی نایس است، در این فضا پیشنهاد برای یک آدم معلومی چیست؟ برود یا بنماند؟ تو می خواهی بگویی که اگر خیلی آرمان گراست بماند و اگر نه برود؟
شمقدری: دقیقا، ما چون دوربینمان نرفت آن طرف، از استدلالمان یک گام جدی آمدیم پایین تر، فرض گذاشتیم که آنجا بهشت است…
سعیدی: اگر دوربینتان می رفت می خواستید چه کار کنید؟
شمقدری: بحث رفتن و آمدن نیست بحث چرا می خواهی بروی است، ما نمی خواستیم بگوییم نروید، استدلال این امر در یک جمله این گونه است که اگر برایت مهم است برای که کار می کنی اگر می خواهی برای مردمت کار کنی، اگر برایت مهم است که آرمان و هدفت برای مردم خودت باشد، بدان که یا نباید بروی یا اگر می خواهی بروی باید مسئله داشته باشی، اگر بدون این ها بروی برای خودت رفته ای.
بوشهریان: در انتهای فیلم آن روح آرمانگرایی که می خواهی بگویی علت ماندن است در نیامده، من در آخر تقابل می بینم، عاقبت اینی که مانده است اردوی راهیان نور است، آنی که رفته سوسن خانم است.
شمقدری: به نظر من تقابل اصلی در آرمان هاست، اینکه آرمانت چیست؟ آرمانت لذات خودت و زندگی خودت است و یا مردمت و این تقابل جدی است و این تقابل را خیلی تیز نشان دادیم، شاید اگر یک مستند ساز دیگر بود سعی داشت این را خیلی گل و بلبل بگوید، بگوید که تو هم که رفتی آدم خیلی خوبی هستی و بیا و بر گرد، تو وطنت را دوست داری.
سعیدی: اصلا خود ایده را قبول دارید که فقط آرمانی ها بمانند، البته این در فیلم گفته نشده اما این موضعی که می گیرید قابل تامل است.
سبکبار: در مصاحبه ای که با آقای انتظامی دارید اصلا آرمانگرایی جایگاهی پیدا نمی کند، وقتی ایشان می گویند پسرشان که رتبه یک شده و رفته برای مصاحبه برای یک سری سوال دینی رد شده و مجبور شده که برود این دیگر جایی برای آرمان گرایی نمی گذارد.
سعیدی: یعنی شما به آن دختر خانم می گویید که گرچه اینجا اعصابت خرد می شود ولی آرمانگرایی کن و بمان و این حرفی غیر منطقی است، دختری که به گونه ای سرمایه این مملکت است، هزینه ای برای او شده، رتبه ای آروده.
شمقدری: یعنی شما می گویید که باید جلویش را بگیریم بگوییم نباید بروی؟
سعیدی: اصلا این ایده را قبول ندارم، حتی فیلم هم این را نگفته است.
شمقدری: خوب ایده جایگزین چیست؟ ایده را من اصلاح کردم که رفتن و ماندن نیست بلکه رفتن به شرط خدمت است، رفتنی که فقط خودت توی آن نباشی، بروی خودت را قوی کنی برگردی
مرادیان: این بی معناست، چرا باید این کار را بکند؟ شما نوک فلش قصه را دیدید، هیچ انتقادی از بستری که این آدم را به آنجا رسانده نکردید، اگر بحث رفتن و ماندن است، شما یک نفر را گرفته اید می گویید تو را کتک می زنند، نانت را نمی دهند، فحشت هم می دهند، بایست و مملکتت را بساز، این خیلی آرمان گرایانه است
شمقدری: من می توانستم یک مستند بسازم نقد حکومت، و در آن معرفی کنیم این پنج تا آدم بهترین آدم های مملکت، این هم سیستم، بروید سیستم را درست کنید، آیا همه چیز حل می شود؟ فردای آن روز همان آدم ها می روند خائن می شوند یا انگ خیانت به آن ها زده می شود.
مرادیان: اصلا قرار نیست شما آدم معرفی کنید، سیستم باید درست شود، شما بگویید سیستم غلط این است، سیستم درست این است
شمقدری: این مشکل چیزی نیست که امروز و فردا داشته باشد، وشما طرف را وعده بدهید که سیستم درست شود.
مرادیان: مثل این است که کسی به من بگوید برای چه رفتی فستیوال؟!
شمقدری: هدف ما این بود که من می خواهم اپلای کنم، بروم یا بمانم، یک مستند می بینم که نظام آموزشی ما این مشکلات را دارد،این هم راهکار ها، خوب برای من چه اتفاقی رخ می دهد؟
سعیدی: مثلا فقط بچه های جبهه ای بمانند باقی بچه ها بروند؟ بچه هایی که راهیان نور می روند، بچه هایی که زیر تابوت شهدا آمدند دفاع کردند، شما می گویید که این ها بمانند، بقیه هم برای مثال طرف خیلی هم آدم بدی نیست شاید آرمانگرا نباشد، با توجه به رویکرد انتقادی شما بروند؟
شمقدری: جواب این سوال این است که نخبگانی که آن طرف آن ها را می خواهند و باید تصمیم بگیرد، اگر او برایش مهم است که برای مملکتش خدمت کند، اگر برایش دینش مهم است، باید تصمیم بگیرد که می خواهد بماند یا برود آن طرف بماند و یا قوی شود و برگردد. این مستند می خواهد نشان دهد که دکتر نایبی و دکتر مشایخی مثل تو بودند و شرایط تو را داشتند و ماندند و خدمت کردند، یعنی جوان هایی هستند که حاضرند سختی ها را تحمل کنند و بمانند.
اشتری: با این نکته که گفته شد باید بپذیرید که انتقاد جدی وارد این است که ما دور این میز تازه با توضیحات شما بسیاری از این ها را متوجه شدیم در صورتی که باید مخاطب هنگامی که فیلم را می بیند متوجه شود. با این فضای آرمانخواهی که فیلم ایجاد کرد، عده ای آرمان دارند و عده ای بی آرمان هستند، در این موضع تقابلی باید یک تفکری تحقیر می شد و باید تاکید می کردید که یک عده آدم های بی آرمان هستند، اما مخاطب با دیدن فیلم این گفته هایی را که الان ذکر شد نمی فهمد، یعنی نمی فهمد که شما عمدا قصد تقابل این دو را دارید و این بحث شهدا رو یک پازل گمشده ای می بیند و هر چه می گردد جایگاهش را پیدا نمی کند.
شمقدری: ما یک اکران خصوصی داشتیم برای جمعی از شاگردان دکتر مشایخی، خانمی آنجا حضور داشتند و بعد فیلم با ما صحبت می کردند و می گفتند که اثر گذارترین بخش فیلم صحبت هایی است که در قطار درباره ماموریت محوری زده می شود، ما همه قطعات رو کنار هم چیدیم تا این قسمت نمایان شود و با توجه به بازخوردها در آمده است و آدم ها به این فکر می کنند که حالا ماموریت من چیست؟ آیا باید بروم و دشمن این نظام شوم؟ اصلا یک عده باید بروند و دشمن این نظام شوند و این فیلم کمکشان می کند این کار را بکنند، می خواهیم بگوییم این مملکت ما و این هم احمدی نژادش می خواهی دشمن شوی؟ برو و بشو، تکلیفش را مشخص می کند.
اشتری: البته من قبول دارم که ما گاها در مساله مخاطب دچار این توهم می شویم که آن کسی که نسبت به نظام عناد دارد یا بغض دارد و می خواهد برود با یک مستند هفتاد دقیقه ای می خواهیم متنبه شود و بگوید من چه کار اشتباهی می کردم. یک قشر خاکستری مخاطب ماست.
شمقدری: عده ای گفتند ما این مستند را دیدیم دشمن نظام شدیم، یعنی اگر می خواهی دشمن شوی بسم الله، این تقابل است شوخی بردار نیست.
سبکبار: شما همین سعی در سیاه و سفید کردنتان هم نقد دارد، نه الزاما کسانی که می روند دشمن نظام هستند و نه الزاما کسانی که می مانند برای آرمان ها می مانند.
شمقدری: این بحث خیلی عمیق است و باید در میراث سه بررسی شود، یعنی بعضی هستند که ماندنشان همان رفتن است. یک حداقلی که ما نشان دادیم این بود که همان بچه حزب اللهی که می خواهد بمانند می گوید اگر من سوالی داشته باشم می روم و بر می گردم، و این را آرمان خودش قرار داده است، درباره ۲۲ اسفند موضوعش مهاجرت نخبگان نیست و کاملا یک اتفاق حاشیه ای است که این وسط قرار گرفته و چون از سبک همان بمباران استفاده شده از لحاظ ساختاری در کار جای گرفته است.
ثقفی: یعنی فقط فضا سازیست؟
شمقدری: در گام اول فضا سازی است که یک اتفاقی است که در دانشگاه شکل گرفته و تاثیری غیر علنی را بر روی مخاطب دارد، این اتفاقی بود که در آن دوطرف به خاطر عمل جوگیرانه خودشان یک محصول قبیه را ایجاد کردند و آن بی حرمتی به شهید بود و این فضای سلبی را در فیلم قوی می کند که با فکر نکردن خیلی راحت به مقدس ترین مسائل هم توهین بشود، چه آن کسی که با زور می خواهد کار خود را جلو ببرد و چه آن آدمی که مخالف است و می خواهد با عناد خود جلوی تدفین شهید را بگیرد.
ثقفی: بعضی ها فکر می کنند در کار های حزب اللهی نباید سیاه نمایی شود، ولی بر خی معتقدند نفس تصویر کردن مشکل بخشی از حل مشکل است، به نظرم آمد شما در مستند از دسته دوم هستید، نظر شما چیست؟
شمقدری: چیزی که ساخته شد حرفی بود که ما می خواستیم بزنیم، حالا چرا اینجوری شد چون ویژگی خود حرف این بود. باید دید سوژه چیست در این مسئله مقصر این اتفاق مسئولین این کشور هستند و دانشجوی ما جو زده ،عمل می کند، مستند ساز حزب اللهی اول باید صادق باشد، دوم باید صریح حرفش را بزند.
سعیدی: هنرمند جوان انقلابی نباید دروغ بگوید. در ماهیت جنگ رسانه ای هرقدر فضا روشن تر باشد به نفع ماست. اگر دقت کنیم در اول فیلم یک کد هایی می دهد از فیلم جدایی نادر از سیمین این را من بدین گونه تعبیر می کنم که خیلی چیز ها در دنیای معاصر نسبی است. مثلا همین فضایی که بسیاری از بچه ها می خواهند بروند خارج محدود به دانشگاه ها نیست، خیلی از پایتخت نشین ها دوست دارند بروند خارج، و خیلی از بچه های روستا دوست دارند بیایند تهران، در این فضا یک بخش عمده ای جنگ رسانه ای است، حسن این فیلم در وهله اول این است که مبین است، در اول فیلم خیلی از فضایی که می بیند می گوید این واقعیات وجود دارد این خیلی حسن بزرگی است، یکی از دلایلی که ذهن را درگیر می کند این است که دروغ نمی گوید، وقتی به فضای جدایی نادر از سیمین اشاره می کند می گوید یک فضای رسانه ای وجود دارد که برای ما تعریف می کند نخبه کیست، الان جدایی برای ما تعریف می کند نخبه کیست، در همین فضا همان حسی که ما نسبت به خارج رفتن داریم آن روستایی نسبت به تهران آمدن دارد، اما بستگی دارد رسانه کدام یک را پوشش دهد؟ باید به یاد داشته باشیم که بخش عمده ای از ابرقدرتی آمریکا ابرقدرتی رسانه ای آن است…
مرادیان: شما نشان می دهید یکی خود کشی کرده و یک عده هم دارند سیگار می کشند، این توهم نخبگی ایست، شما در فیلم می گویید که این فضا فضای نخبه هاست و نخبه ها دچار افسردگی شده اند، اما باید دید این ها واقعا نخبه هستند؟ در حالی که نخبه از جامعه خودش عقب نمی ماند لااقل تعرف نخبه غربی این نیست.
سعیدی: این خوب پرداخت نمی شود، خیلی واقع بینانه دارد می گوید افسردگی در دانشگاه هست، اما می توانست قشنگ تر بیان شود، اگر کمی آگاهانه تر بود می توانست مختصر تر و موجر تر ضربه بزند، شما در بین فضای سیاه و سفید داستان بدلیل فاصله ای که ایجاد شده ممکن است مخاطب را از دست بدهی، ولی نهایتا این فرمول را در آن مشاهده می کنیم که ما شاه کلید داریم، مثلا دفاع مقدس، شهید، جحاب، مثلا مد گرایی نکنیم، اما خوب پرداخت نمی شود.
شمقدری: فکر می کنم ایراد اصلی ما این بود که نتوانستیم برویم آن طرف، وقتی ما به این جواب میرسیم که مد گرایی است، که رفته ایم آن طرف و دیده ایم چه خبر است.
مددی: ما اگر می رفتیم آن طرف اثبات می کردیم که قاطبه ایرانی ها در زباله دانی زندگی می کنند، هرچند ماشین آن چنانی دارند، استاد دانشگاه ام آی تی هستند.
مرادیان: این فیلم یک نقطه جوش کم دارد، که بگوید تو بی حجابی درست، قرتی هستی درست، اصلا اینجا دارند اذیتت می کنند درست، یک چیز دیگر وجو دارد، که آنجا سگ حساب می شوی، شما به این مفهوم خیلی نزدیک می شدی اما کار را تمام نمی کردی، باید دانشجو این را حس کند که من نمی خواهم سگ باشم.
شمقدری: البته به نظر من پاشنه آشیل نه شهروند درجه دو است نه زندگی بد، بلکه این است که هنگامی که می روی آن طرف برده آن ها می شود، در میراث دو ما نباید برویم سراغ آدمی که زندگی بدی دارد، باید برویم سراغ آدمی که بهترین زندگی را دارد، سوال میراث این است که می خواهی بمانی یا می خواهی برگردی، و به این نتیجه برسیم که تو اصلا نمی توانی برگردی، و این جا جای مقایسه خواهد بود با آدم هایی که ماندند و آرمان خودشان را دارند.
سبکبار: گفته شد که هنگامی که برای ادامه فیلم می روند آن طرف باید نشان داده شود که هر چه داری سگ آنجایی، اما نکته ای وجود دارد درباره جامعه آمریکا فکر نکنید ایرانی را افغانی می بینند، جامعه آمریکا از یک جامعه چند ملیتی شکل گرفته است و یک هویت جمعی جعلی دارد، و اگر شما هم بتوانید مثل آن ها شوید استقبال می کنند، این سگ بودن که دوستان اشاره کردند وجود دارد اما نیاز به باز تعریف دارد، یعنی شما باید بروی و معیار های لیبرال دموکراسی را بپذیری، معیار های زندگی آمریکایی را بپذیری، و آنوقت شما یکی از آنها می شوی، و این یکی از آن ها شدن در برابر یکی از ما بودن است همان پستی است.
مرادیان: سگ شدن اینحا به این معنی نیست که در آن جا توی سر تو می زنند، سگ شدن این است تو یک سری از معیارها را می پذیری، می پذیری که دخترت با دوست پسرش بیاید در خانه، بردگی لیبرال دموکراسی را می پذیری، بردگی سرمایه داری را می پذیری، وقتی همه این ها را پذیرفتی خود به خود یک چرخ دنده شدی در این جریان.
سبکبار: یک چیزی که به نظر من خیلی در میراث آلبرتا جایش خالی بود و من حسرت خوردم که چرا نیست، این معضل در واقع یک معضل اجتماعی است، ولی از دیدگاه اجتماعی به آن پرداخته نشد، خیلی خوب بود که با اساتید جامعه شناسی مشورت می کردید، و مطمئنا پایان نامه هایی در این زمینه تا کنون تنظیم شده است و از آن ها هم استفاده می کردید، در قسمت دوم می توانید از این ظرفیت استفاده کنید،
ثقفی: تشکر می کنیم از همه دوستان و بزرگواران که دعوت ما را پذیرفتند.
Sorry. No data so far.