به گزارش تریبون مستضعفین چندی پیش، رئیس جمهور، در همایش تجلیل از فردوسیپژوهان اظهاراتی را در تجلیل از فردوسی بر زبان آورد که به انتقادات گسترده ای منجر شد، حال آن که در کلام رهبری نیز تقدیرهای مستحکمی از فردوسی به چشم میخورد.
احمدینژاد در خلال سخنانش گفته بود: «فردوسي از سويي حقيقت مكتب پيامبر را تبيين و از سويي ديگر هويت حقجوي ملت ايران را زنده كرد و با حقيقت آن پيام پيوند داد.»، «شاهنامة فردوسي در حقيقت توحيدنامه، خدانامه و تفسير قرآن است.» این اظهارات به نوعی ناسیونالیسم غیر اسلامی تعبیر شد تا جایی که حتی خطیب نمازجمعه تهران آیتالله سیداحمد خاتمی در برابر آن واکنش نشان داد و گفت: «گفتن اینکه شاهنامه تفسیری از قرآن کریم است، نشان دهنده نبود آشنایی با قرآن و شاهنامه است.»
این در حالیست که پیش از این رهبر انقلاب فردوسی را «برخوردار از معارف ناب دینى»و دارای «حکمت الهىِ اسلامى» خوانده و تجلیل از او را لازم دانسته است.
در ادامه بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب در تمجید فردوسی را که در گزارشی گردآوری شده است میخوانید:
«شما نگاه کنید، شاعران برجستهى ما اغلب – حالا نمیگویم همه – اینجورند؛ از فردوسى بگیرید تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامهى فردوسى پر از حکمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دینى. همهى آنها حکیم بودند؛ سرتاپاى دوانینشان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت.»
بیانات در دیدار جمعی از شعرا، ۱۳۹۰/۰۵/۲۴
«خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهاى الهى و اسلامى است؛ از جمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید. اول انقلاب عدهیى از مردمِ بااخلاصِ بىاطلاع رفته بودند قبر فردوسى را در توس خراب کنند! وقتى من مطلع شدم، چیزى نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالاى قبر فردوسى نصب کردند؛ نمىدانم الان هم هست یا نه. بچههاى حادى که به آنجا مىرفتند، چشمشان که به شهادت بنده مىافتد، لطف مىکردند و مىپذیرفتند و دیگر کارى به کار فردوسى نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسى یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسى، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسى، حکیم مىگویند. حکمت فردوسى چیست؟ حکمت الهىِ اسلامى.
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسى، یک ذره حکمت زردشتى وجود دارد. فردوسى آن وقتى که از اسفندیار تعریف مىکند، روى دیندارى او تکیه مىکند. مىدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبىِ مبلّغ دین بوده که سعى کرده پاکدینى را در همه جاى ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهىهاى امروز خودمان است؛ آدم خیلى شجاع و نترس و دینى بوده است؛ حاضر بوده است براى حفظ اصولى که به آن معتقد بوده و رعایت مىکرده، خطر بکند و از هفتخان بگذرد و حتّى با رستم دست و پنجه نرم کند. وقتى شما شاهنامه را مطالعه مىکنید، مىبینید که فردوسى روى این جنبهى دیندارى و طهارت اخلاقى اسفندیار تکیه مىکند. با اینکه فردوسى اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویى کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهیى دارد، اسفندیار چه چهرهیى دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسى بر اساس معیارهاى اسلامى، به فضیلتها توجه دارد؛ در حالى که بر طبق معیارهاى سلطنتى و پادشاهى، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروى یزدان و فرمان شاه» یعنى چه؟ یعنى هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنى حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، مىبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنى اسفندیار یک حکیم الهى است. فردوسى از اول با نام خدا شروع مىکند – «به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد» – تا آخر هم همینطور است؛ فردوسى را با این چشم نگاه کنید. فردوسى، خداى سخن است؛ او زبان مستحکم و استوارى دارد و واقعاً پدر زبان فارسى امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامى بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
البته بعضیها زردشتىمسلکند، بعضیها هم زردشتىمسلک نیستند. آنهایى که زردشتىمسلکند، خوششان مىآمد که به زردشتیگرى تظاهر کنند و چیزى دربارهى فردوسى بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامهى فردوسى در مقابلمان است. شما خیال مىکنید که اگر در شاهنامهى فردوسى چیزى برخلاف مفاهیم اسلامى وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامى جا مىافتاد؟ شما مىدانید که در این نسلهاى گذشته، مردم ما چهقدر دینى بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمىشد؟ همه جا مىخواندند و منافاتى هم با مفاهیم اسلامى نمىدیدند. حافظ هم همینطور است. در دیوان حافظ هم با اینکه سخن از مى و معشوق و پیاله و این حرفهاست، در عین حال مردم بین آن اشعار و مفاهیم مذهبى منافاتى نمىدیدند؛ یعنى از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفانى را مىکردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم که همهى شعرهاى حافظ عرفانى است. علىاىّحال، هم در نقدهایتان، هم در برنامهسازیهایتان، هم در گزینش متنهایتان، آن جنبههاى ارزشىِ اسلامى را رعایت کنید.»
بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰/۱۲/۰۵
«من موافقم که از «فردوسى» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسى استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامى است یا غیراسلامى. این بزرگداشتى هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاست جمهورىام بود، به آقاى مهندس «حجت» گفتم که دنبال نمایید و فردوسى را بزرگ کنید. فردوسى باید هم بزرگ شود. فردوسى در قلّه است. امیدواریم کمکارى – که دوستان اشاره کردند – گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسى را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسى» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسى است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتى است، حکمت بىدینى است، حکمت پادشاهى است یا حکمت اسلامى؟ این را مىشود در آورد. اگر کسى به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهى باریک و پنهان و گاهى وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهیهاى امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهى غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران مىکنند.»
بیانات در دیدار اعضای انجمن اهل قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۰۷
«بزرگترین دانشمندان دنیا در رشتههاى مختلف علوم – چه در رشته طبیعى، چه در رشته انسانى، چه در رشته نجوم و چه در ادبیات و فلسفه و ریاضى – ایرانى بودند و از میان آنها «فارابى»ها، «ابن سینا»ها، «فخر رازى»ها، محمّدبن زکرّیاى رازى»ها، «خوارزمى»ها و «خیّام»ها و «فردوسى»ها و «سعدى»ها برخاستند. اینها گذشته ملت ماست.
در مثالى محسوس مىتوان گفت که گذشته تاریخى به مثابه شفته و بتونى است که ستون روى آن قرار دارد. هر چه شفته در عمق بیشترى فرو رفته و قویتر باشد، ستونِ بنا شده روى آن از استحکام بیشترى برخوردار است. ملتى که سابقه تاریخى ندارد مثل ستونى است که آن را روى زمینِ سُست بنا کرده باشند. هر چه هم با عظمت باشد آسیبپذیرىاش خیلى زیاد است.»
با سلام
تصور می کنم این مطلب در وبلاگ زالزالک به کار شما آمده و خدا را شاکر و از اینکه آنرا نشر دادید سپاسگذارم.
http://zalzalak88.persianblog.ir/post/45/
التماس دعا
موفق باشید