چهارشنبه 20 ژوئن 12 | 08:00

نظریه سیاسی شریعتی؛ یک نظام سیاسی نام‌آشنا

وحید اشتری

«و سپس غیبت کبری آغاز می‌شود… در این دوره رهبری و هدایت «امت» بر عهده خود «امت» گذاشته می‌شود تا بر اساس همان ایدئولوژی مترقی تشیع عالم‌ترین و عادل‌ترین راهبر را از میان خود برگزینند تا به نیابت امام معصوم و همانند او بر اساس استراتژی ائمه شیعه سنت مبارزه دویست و پنجاه ساله آنها را ادامه داده و امت اسلام و جامعه بشری را در راه مبارزه مستمر آنها بر علیه نظام مستمر تاریخ زورمند زرمند و مزدور راهبری کنند.»


تریبون مستضعفین- وحید اشتری

دکتر شریعتی و بازخوانی نظام سیاسی مورد نظر وی همچنین تعریف دموکراسی و نقش مردم و جایگاه حاکمیت در اندیشه سیاسی ایشان حداقل از دو جهت حائز اهمیت است.

اول اینکه شریعتی سالها پیش از انقلاب برخلاف بسیاری از روشنفکران و متفکران و استفاده شان از واژه های مصطلحی چون دموکراسی برخلاف روح حاکم بین انقلابیون از هیچ فرصتی برای محکومیت دموکراسی و نقد ریشه ای و مبانی نظری لیبرال دموکراسی نمی گذرد.

وی همچون بسیاری از متفکران انقلابی به خصوص مقام معظم رهبری و امام خمینی علی رغم تاکید بسیار زیاد بر مردم و نقش آنان حساسیت بسیار بالایی در استفاده از واژه دموکراسی دارد. شریعتی طرح بحثی را از یک نظام سیاسی می کند که می توان آن را دموکراسی متعهد نام نهاد و بسیار شبیه چیزی است که بعدها در ادبیات انقلاب به مردم سالاری دینی معروف می شود. این نوع نگاه مترقی ایشان به مقوله دموکراسی خود یکی از نکات جالب توجه در اندیشه سیاسی اش در دوران دموکراسی زده روشنفکران است که هر ناقد دموکراسی را مرتجع می‌خوانده‌اند.

دوم اینکه نگاه شریعتی به دوران غیبت و حکومت مطلوب از دیدگاه شیعه و وظیفه مردم در این دوران یکی از جدی ترین حوزه‌های مغفول فضای نظری وی بوده که به اعتقاد بسیاری بدون شک می توان نظریه سیاسی وی را «ولایت فقیه» نامید که در همین نوشتار مفصل در موردش بحث خواهیم کرد.

یکم: محکومیت دموکراسی و طرح یک نظام سیاسی

وی در گفتار «امت و امامت» تعریفی از رابطه مردم با ولی ارائه می‌دهد و نقدهایی جدی به دموکراسی وارد می‌کند. از آن‌جایی که بحث این نوشتار دموکراسی در اندیشه شریعتی نیست صرفا به این یک جمله قناعت می‌شود که استاد در این کتاب با نگاهی جامعه‌شناختی به حکومت، طرح یک ساختار سیاسی با رهبری متعهد ایدئولوژیک دینی را مطرح می‌کند که می توان آن را از بنیادی‌ترین بحث‌هایش در تعریف ساختار سیاسی مطلوبش به شمار آورد.

«وظيفه من اين بوده كه بارها اعلام كرده ام ؛محکومیت شدید دموکراسی و دفاع از رهبری متعهد ایدئولوژیک که سالهاست از آن دم می زنم و علیرغم روح حاکم بر روشنفکران و آزادیخواهان رسماً عنوان کرده ام.»[۱]

دوم: تعریفی دوگانه از اسلام در رابطه با تشکیل حکومت در دوران غیبت

یک روح جاری در اندیشه دکتر شریعتی تعریف دوگانه ای‌ست که از شیعیان در عصر غیبت ارائه می‌دهد. این‌جا را هم می توان بعدها بعنوان یک کار تطبیقی با بحث دوگانه امام بعنوان «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی» و شاخص‌های هرکدام بررسی کرد. دکتر شریعتی در مقوله‌ی حکومت، یک تعریف انحرافی از شیعه که موسوم به حجتیه مسلکی است ارائه می‌کند و یک تعریف شیعه ناب که به طور خلاصه در کتاب «تشیع علوی تشیع صفوی» وجوه تمایزشان با یکدیگر را روشن می‌کند.

ایشان در موارد فراوانی به تفکر حجتیه که وظیفه فقها را در عصر غیبت محدود به گرفتن خمس و زکات می‌کنند و وظیفه تشکیل حکومت به دوش آنان نمی‌دانند حمله می‌کند و این تفکر را تشیع صفوی و منحرف معرفی می کند:

«امام حقیقی معصوم غیبت کرده است و بنابراین، اسلام اجتماعی تعطیل است و افتتاح نمی شود تا خودش بیاید و باز کند چون امام نیست، جمعه و جماعت و جهاد هم نیست البته نائب امام هست اما نه برای جهاد، برای اخذ مالیات گرفتن و “سهم امام غائب”. امر به معروف و نهی از منکر هم ساقط است.»[۲]

«حتی برخی از فقها به این نظریه گرایش داشتند که اجرای «حدود»، یعنی عمل به احکام و قوانین حقوقی اسلام نیز باید در عصر غیبت امام تعطیل شود! یعنی از سال 250 هجری تا روزی که امام دوازدهم ظهور فرماید، هیچی به هیچی! آنارشیسم مذهبی را ببین.»[۳]

و بعد تشیع ناب را بدین گونه معرفی می کند که در دوران غیبت رهبری جامعه را به دست نایب امام زمان(عج) می‌سپارد:

«حدود اسلامی را اجرا کنند، جامعه‌ی اسلامی را تشکیل دهند، مردم را رهبری کنند، از اسلام، مسلمین، قدرت و وحدت اسلامی در برابر یهود و نصاری و دیگر دشمنان دفاع کنند، جهاد کنند، اجتهاد کنند و از میان خود گروهی را برای تخصص در شناخت علمی اسلام و استنباط قوانین اسلامی و حل مسائل جامعه و رویدادهای زمان وادار نمایند و رهبری اجتماعی و فکری و مسئولیت سرنوشت مردم را به دست آنان بسپارند و خود بهترین و لایق‌ترین و آگاه‌ترین، دانشمندترین و پاک‌ترین شخصیت موجود را برای رهبری تشخیص دهند و از میان خود کسی را به «جای امام» که جای پیغمبر اسلام است- برگزینند و بنشانند و در انجام مسئولیت های سنگین او- که مسئولیت های امامت است- خود مردم احساس مسئولیت مداوم کنند و علم را، علم متعهد را- آن چنان که افلاطون آرزو می کرد- مستقر سازند.»[۴]

سوم: انتخاب نایب امام زمان توسط مردم برای حکومت

طرح بحث دکتر شریعتی در «شیعه یک حزب تمام» نیز تقریبا بحثی است شبیه کتاب انسان 250 ساله مقام معظم رهبری که اخیرا چاپ شده است. دکتر شریعتی در آن سخنرانی که ظاهرا در سال 1351 ایراد شده است شرایط متفاوت ائمه و دوران‌های هر یک را در قالب یک مبارزه مستمر توضیح می‌دهد. (جالب اینکه جمله ای که از رهبری در مورد کتابشان در پشت جلد انسان 250 ساله چاپ شده هم اشاره به شکل‌گیری این بحث در ذهنشان در همان حدود سالهای 1350 دارد) تا می‌رسد به دوران حضرت حجت ابن الحسن(عج) و بعد از به امامت رسیدن و غیبت صغری به غیبت کبری می‌رسد که مرتبط با بحث ماست. دکتر در اینجا در صفحات آخر که می‌خواهد غیبت کبری را توضیح دهد با صراحت طرح سیاسی مورد نظرش و وظیفه شیعیان در عصر غیبت را ذکر می کند:

«و سپس غیبت کبری آغاز می‌شود… در این دوره رهبری و هدایت «امت» بر عهده خود «امت» گذاشته می‌شود تا بر اساس همان ایدئولوژی مترقی تشیع عالم‌ترین و عادل‌ترین راهبر را از میان خود برگزینند تا به نیابت امام معصوم و همانند او بر اساس استراتژی ائمه شیعه سنت مبارزه دویست و پنجاه ساله آنها را ادامه داده و امت اسلام و جامعه بشری را در راه مبارزه مستمر آنها بر علیه نظام مستمر تاریخ زورمند زرمند و مزدور راهبری کنند… مبارزه آن‌ها را در امر به معروف و نهی از منکر دائما راهبری کند تا از این‌راه مردم را… بیدار، هوشیار، مومن، آگاه و آماده مبارزه نگاه دارد که در جهان دیگر زور را نپذیرند، فقر را تمکین نکنند و نا آگاهی را تسلیم نشوند و بر علیه آنها قیام کنند تا قائم برسد.»[۵]

چهارم : انتخاب غیر مستقیم مردم توسط متخصصان (ساختار مجلس خبرگان)

البته شاید فراوان اشاره های این‌چنینی استاد شریعتی به مقوله ولایت فقیه را بتوان مفصل‌تر در سخنرانی «انتظار مذهب اعتراض» جست. دکتر در آن‌جا حتی نقش مردم و شکل انتخاب را هم مفصل شرح می‌دهد که متن کاملش بدون هیچ توضیحی در ادامه می‌آید:

«با آغاز دوران غیبت بزرگ و خاتمه کار نُواب انتصابی – که امام به وسیله آنها، در نهان، بر مردم خویش حکم می راند و مردم، از طریق این باب‌های تعیین شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظیفه اجتماعی خود را از او کسب می کردند و حقیقت اعتقادی مذهب خویش را از او می‌پرسیدند – رابطه قطع می شود و مسئولیت امام به مردم واگذار می شود و دوران انتصاب پایان می گیرد و عصر انتخاب فرامی‌رسد.

توقیع (فرمان) مشهور امام که پیش از ورود به دوران غیبت بزرگ صادر شده است نظام ویژه ای را که جانشین نظامِ امامت می‌شود ، بدین گونه اعلام می دارد:

فَامّا الحَوادث الواقِعَه ، فارجِعوا فیها اِلی رُواةِ احادیثُنا ، فَانّهُم حُجَتی عَلَیکُم وَ اَنا حُجَتُ الله عَلَیهِم.
اما دربارۀ پدیده ها و رویدادهایی که در مسیر زمان و در طی تحولات و تغییرات اجتماعی وقوع می یابد، به راویان سخن ما – دانشمندان و متفکرانی که به سخنان ما ، هم دانایند و هم آشنا – رجوع کنید ، که آنان حجت منند بر شما و من حجت خدایم بر ایشان

اما اینها چه کسانی اند؟ و چگونه و چرا انتخاب می‌شوند؟

ضوابط و شرایط ِ انتخاب آنان را امام صادق علیه السلام برای توده مردم اعلام کرده است:

امّا، مَن کانَ مِن الفُقَهاء صائِناً لِنَفسِه، حافِظاً لِدینه، مُخالفاً لِهواهُ، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام اَن یُقَلّدوه
اما، از دین شناسان، آنکه نگهدار و خویشتنش بود، نگهبان ایمانش، مخالف هوسش، فرمانبردار خدا و مطیع امر مولایش، بر توده مردم است که تقلیدش کنند.

تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هر گاه نمی داند، از آنکه می‌داند تقلید می‌کند و لازمه عقل این است که در این‌جا خود را نفی کند و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند کسی است که در برابر طبیب متخصص خردمندی نکند. چه‌، خردمندی کردن در اینجا بی‌خردی است و اقتضای تعقل، تعبد است و تقلید. مهندس، طبیب، حقوقدان و رهبر یک تشکیلات انقلابی یا حزبی، همیشه تربیت شده‌ترین و فهمیده‌ترین افراد را در میان مراجعان و اعضای خود مطیع‌تر و مجری‌تر از همه یافته اند. زیرا شعور، این فضلیت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نمی‌دانند، فضولی است و این شیوه عقل است که در یک رشته علمی، از متخصص تقلید کند و این قانونی است که در همه رشته‌های زندگی جاری است و هر جامعه‌ای که پیشرفته‌تر و متمدن‌تر است، اصل تقلید و تخصص در آن استوارتر و مشخص‌تر است.

بنابراین می‌بینیم که در این دوره غیبت کبرا یک نظام انتخاباتی خاص به وجود می‌آید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر… گرچه این انتخاب‌شونده به وسیله مردم انتخاب می شود، اما در برابر امام مسئول است و در برابر مردم نیز. بر خلاف دموکراسی که منتخب به وسیله مردم، فقط در برابر خود مردم که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند مسئول است.

این است که مردم، نایب عام را خودشان، با تشخیص و آرای خودشان، بر اساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را می پذیرند، و او را جانشین امام تلقی می کنند و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی بر خلاف نماینده ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسئول این نیست که ایده ها و ایده آلها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده اند بر آورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام و رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کرده و آنها را بر اساس آن مکتب تغییر و پرورش دهد.

البته این انتخاب که یک انتخاب مُقُیّدی است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می کند کسانی که آگاهی و علم دارند و می دانند که عالم ترین و متخصص ترین و آشنا ترین فرد به این مکتب کیست، یعنی عالِم شناسان به این انتخاب مبادرت ورزند و مردم هم که خود به خود با فضلا و و روحانیان و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی می کنند، طبعاً رای آنها را برای انتخاب نایب امام می پذیرند و این یک انتخاب طبیعی است، همان طور که درباره متخصصان دیگر این کار را می کنیم، مثلاً من که بیماری قلب دارم و شخصاً هیچ گونه آگاهی طبی ندارم، بزرگ ترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمی کنم و معمولاً از دانشجویان پزشکی، اطبا، داروسازان و یا کسانی که آگاهی به این مسایل دارند استخبار می کنم که بهترین متخصص قلب کیست و بنابر اعتقادی که به ایشان دارم، رای ایشان را به عنوان رای خودم می پذیرم ؛ یک نوع انتخابات دو درجه ای طبیعی.

این امام، در دوره غیبت، مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را برعهده علمای روشن و پاک و آگاهان برمذهب خود می گذارد تاظهورش فرا رسد و آن هنگامی است که رژیم های حاکم و نظام های اجتماعی در سراسر زندگی انسان ها به حضیض فساد رسیده باشد.»[۶]

پنجم: شریعتی و گزینه مورد نظرش برای رهبری امت

اگر تمام تحلیل‌هایی که تاثیر پذیری دکتر شریعتی از کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی در رابطه با عبارات و روایاتی که ذکر می‌کند را نادیده بگیریم و از کنار  خاطرات و نقل‌های در این‌باره همچون استاد رحیم پور ازغدی که از تعلق خاطر شریعتی به امام خمینی می گوید (+) بگذریم باز هم به موارد متعددی در میان آثار شریعتی برمی‌خوریم که صراحتا یا تلویحا از گزینه ایده‌آلش برای رهبری امت نام برده است.

استاد در کتاب «خودسازی انقلابی» از آن قِسم دوم و انحرافی تشیع نام می‌برد و به آن حمله می‌کند و از سکوت در برابر قتل عام فلسطینی‌ها و از غیر مسلمان خواندن مجاهدان و مبارزان فلسطینی گلایه می کند و از اشغال بیت المقدس توسط صهیونیزم می‌گوید. سپس از تخصیص ندادن سهم امام می‌گوید و از یک مرجع انقلابی تجلیل می‌کند:

«وقتی بیت المقدس را صهیونیزم اشغال می‌کند و برای آزادی آن چهره یک اسقف کاتولیک را در میان مبارزان می‌بینیم اما جز یک تن -یعنی به استثنای آیت‌الله خمینی که خود پیشتاز مبارزه ی ضد اسرائیلی است- هم‌دردی لفظی مراجع خویش را هم نمی شناسیم.»[۷]

ایشان در «تولد دوباره اسلام» هم وقتی از روحانیت اصیل تشیع می‌گوند و از روح حاکم بر حوزه انتقاد می‌کند چرا که از سیاست کناره‌گیری کرده است و از اسلام ناب که سیاستش آمیخته‌ی دیانت است جدا شده، چندین نفر از پیش‌گامان جهاد و مبارزه چون سید جمال‌ها و میرزای شیرازی‌ها را مستثنی می‌کند و در این بین از یک نفر با تجلیل بیشتری یاد می‌کند:

«آیت‌الله خمینی – که مرجع بزرگ عصر ما هستند- نماینده ی روح حاکم بر حوزه نیست.»[۸]

دکتر شریعتی هم‌چنین چندین دست‌نوشته یکی دو صفحه‌ای با نام های «ربا»، «عدل و قسط»، «پراکسیس» و… دارد که مختص به چند روایت و چند خط توضیح است، ظاهرا طرح کلی بحث‌هایی بوده که انجام شده یا می خواسته اند انجام بدهند. جالب این‌که یکی از این دست‌نوشته ها به نام «حکومت، حکومت علما» است. در این دست‌نوشته استاد 6 حدیث در تأیید ولایت فقیه نقل می‌کند که با شرحی که در مقابل هریک می‌نویسد ماخذ نقل عبارات مشخص می‌شود. استاد در برابر هر حدیث چندخطی نوشته که مثلا نظر روح الله در خصوص این حدیث چنین است. یک‌جا می‌گوید روح الله این را تایید کرده، یک‌جا می‌نویسد از نظر روح الله شاید صحیح نباشد، یک‌جا می نویسد به تصریح روح الله رجال همگی ثقه اند و… . جالب‌تر این‌که در آخرین حدیث حتی استاد شریعتی پاورقی می‌زند و آدرس حدیث را از ولایت فقیه صفحه فلان ذکر می کند.[۹]

با مقدمات پیش گفته شده و یافتن فراوان چنین عباراتی در آثار دکتر شریعتی به راحتی می توان نظام سیاسی مورد نظر وی که همان ولایت فقیه است را دریافت. شاید به خاطر همین نوع نگاه بوده که سال‌ها شریعتی از طرف بدنه ای از شبه روشنفکران مذهبی و سکولار از سروش و حجاریان گرفته تا نراقی و دیهیمی و گنجی مورد انتقادات صریح قرار گرفته است. شاید الآن بتوان راحت‌تر فهمید وقتی گنجی در روزآنلاین مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان «شریعتی: امام زمان و ولایت فقیه» که آن را می‌توان شاه‌بیت تمامی محکوم‌کردن‌های طبقه شبه روشنفکران و انتقاداتشان به شریعتی دانست و این‌که مثلا نراقی در انتهای تمامی انتقاداتش به دکتر می‌گوید «مدینه فاضله شریعتی همین چیزی است که در جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده است» یعنی چه؟

پی‌نوشت‌ها:
۱. مجموعه آثار، ج26، ص347
۲. همان، ج9 ، ص219
۳. همان، ج9 ، ص219
۴. همان، ج9، ص223
۵. همان، ج7، صص 167 و 168
۶. همان، ج19، صص 254- 252
۷. همان، ج2، ص181
۸. همان، ج27، ص245
۹. همان، ج10، صص 186-187

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.