آنچه در ادامه می آید متن سخنرانی «سهیل کریمی» در «مجمع مطالبه مردمی مشهد مقدس» پیرامون تحولات سوریه میباشد. وی که برای ساخت مستند «فتنه شام» چند ماهی را در سوریه و لبنان به سر برده است پیش از این نیز در گفتوگو با رسانهها و در جمع فعالان فرهنگی، از اوضاع سوریه سخن گفته بود ولی این سخنرانی کاملترین شرحی است که از تحولات سوریه ارائه داده است.
دانلود فایل پیدیاف (برای چاپ)
دانلود فایل پیدیاف (برای مطالعه در رایانه)
متن کامل سخنرانی کریمی در ادامه میآید:
چهرهی پشت نقاب دولت به اصطلاح اسلامگرای ترکیه
بچههای ترکیه الحمدلله متوجه خیلی موضوعات شدند. ما الان نیروی یکی، دو میلیون نیروی پای کار در ترکیه داریم. آدم هایی که خودشان را از لحاظ سیاسی و اعتقادی مقلد امام و آقا می دانند، همان قصهی کشتی ماوی مرمره، اینها بچههایی بودند که به عبارتی دولت ترکیه از اقدام اینها سوء استفاده کرد، روی موج انقلابیگری اینها سوار شد. در صورتی که اینجا تحلیلی که دوستان داشتند این بود که دولت ترکیه میخواهد پرچمدار اسلامگرایی باشد و میخواهد ما را گول بزند، در حالی که اصلا ماجرای کاروان آزادی غزه ارتباطی به دولت ترکیه نداشت و اتفاقا دولت ترکیه همانی را که میخواست شد و رسما تحلیلهای ما را دور زد و با سوء استفادهی از این جریان، اقدام انقلابی بچههای حزباللهی ترکیه را مخدوش کرد.
ترکیه اولین هدف بیداری اسلامی
بارها به دوستان گفتهام، اگر این دولت با این روش اغواگرانهاش نبود، اولین کشوری که دچار بیداری اسلامی میشد ترکیه بود. یعنی میرفتند به سمت ساقط کردن دولتهای موجود. خیلی حساس است. من بارها به بچههای جنبش گفتهام که بیایید متمرکز شوید روی ترکیه. کاروان ببرید، بهانههای مختلفی برای این موضوع وجود دارد. یکی از این افرادی که شهید شد دانشجویی بود، ۱۹ ساله. این فرد سیتیزن آمریکا بود. وقتی شنید چنین قضیهای دارد اتفاق میافتد و نیروهای مؤمن قصد دارند کاروانی برای اعلام مظلومیت مردم فلسطین راه بیندازند، از آنجا آمد به کاروان پیوست. جالب است ما عکسهای یک ماه قبل از شهادتش را دیدیم اصلا قابل قیاس نیست. بعد از این قضیه محاسن و چفیه داشت مثل بچه بسیجیهای خودمان. پیشنهاد من این بود که یک اتوبوس جمع شوید و بروید از نزدیک این آدمها را بینید. این همه هزینههای الکی که برای امور فرهنگی و بعضا به قول خودمان تحرکات انقلابی داریم! رفتن به آنجا و دیدار با آن آدمها خیلی تاثیر دارد. صرف اینکه ببینند در ایران بچهها برایشان ارزش قائلند بسیار مؤثر است. شما الآن در فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی که با اینها ارتباط میگیرید، میبینید به یک سرودهایی علاقهمند هستند که بسیار تعجب برانگیز است. سرودهای اول انقلاب را بدون اینکه معنیاش را بدانند گذاشتهاند در صفحاتشان. مثلا ایران ایران را گذاشتهاند با تصاویر دفاع مقدس! خودشان کلیپ درست میکنند میگذارند روی فیسبوک و یوتیوب.
ثمرات فتنه ی سوریه: مشخص شدن چهره ی حکومت ترکیه
حالا در ماجرای سوریه و موضعگیری حکومت ترکیه در همراهی کشورهای ارتجاع عرب و غربیها، مواضع شفاف شد. این خیلی خوب است. هم این بچهها فهمیدند دولتشان چه کاره است هم ما این وسط چیزهایی نصیبمان شد. این یکی از ثمرات فتنه سوریه است. فتنه معمولا ماهیتش همین است. خیلی از چیزهای پشت پرده را رو می کند. مثل فتنه ی ۸۸ خودمان. این غربالی که نیروها شدند و این روندی که راه افتاد که خوب و بد را تشخیص بدهیم خیلی خوب بود. حالا در سوریه هم همین شده است. این اتفاق به نوعی نشان داد که آمریکا کجای قضیه است، اسرائیل کجای قضیه است. حالا اسرائیل به شدت می ترسد که دخالت کند، چرا که بهانه میدهد به نیروهایی که مخالف اسرائیلند. الان وقتی حماس دفتر سیاسیاش را از سوریه جمع میکند و میگوید که ما جهاد میکنیم علیه سوریه و علیه دولت بشار اسد، این نشان دهنده این است که اسرائیل نباید دخالت کند. اسرائیل اگر دخالت کند حماس میگوید ما باید طرفدار دولت سوریه باشیم. اسرائیل اصلاً دخالت نمیکند، حتی در گفتار سعی نمیکنند درگیر کنند خودشان را با موضوع سوریه. از این سمت هم میدانند که هرکسی جای بشار بیاید، با این نگاهی که در سوریه بسیار تأثیر پذیر شده است (نگاه سلفی گری) اینها اصلا قابلیت سازش با اسرائیل را ندارند.
ترس های مستکبرین برای فردای حکومت بشار
در کنار این مباحث از جنس انقلاب رنگی می خواستند در آنجا هم داشته باشند که نگرفت. پرچم را عوض کردند. قرمزی بالای پرچم را سبز کردند، وسط پرچم به جای دو ستاره ، سه ستاره گذاشتند. پرچم را کلا عوض کردند .شما الان طرفدارنشان را میبینید پرچمشان را به عنوان نماد اصلیشان قرار دادند. در حمص پرچم سوریه را آوردند پایین. طبیعتا باید پرچمی که خودشان درست کردند را نصب کنند. ولی پرچم اسرائیل را بالا بردند و گفتند که ما اولین اقدامی که بعد از ساقط کردن حکومت خواهیم داشت این است که با اسرائیل دوست خواهیم شد. ولی خوب صدایش را در نیاوردند و گفتند که خطا بود این کار. اسرائیل هم به این نتیجه رسیده است که هر کسی جای بشار بیاید یقینا مثل بشار عاقل نیست و با تسامح و تساهل به قضیهی جولان نگاه نمیکند. یک مقدار خطرزاست. به خصوص اگر سلفی باشند قابل کنترل نیستند. مثل طالبان در افغانستان. درست است که آمریکا آنها را آورد در رأس کار، ولی دیگر نتوانست کنترل کند. مجبور شد که درگیر شود. مثل القاعده ، مثل بن لادن ، مثل صدام. خود اینها مجبور شدند با حکومتی که خودشان پی ریزی کردند درگیر شوند و جمع کردنشان مشکل شد. در سوریه هم میدانند این اتفاق میافتد. بعد از بشار که حکومتش یک حکومت لائیک است و حکومت دیرپایی هست، هر حکومت دیگری جای این بیاید جمع کردنش سخت میشود. برای همین می توان گفت که اسرائیل هم دخالت نمیکند، هم اینکه تثبیت بشار را به نفع خودش میداند تا آن کسی نمیداند با چه ایدئولوژی و چه مکتب و رویکردی بعد از بشار ممکن است قدرت را به دست بگیرد. الا اینکه مطمئن شود این حکومت ساقط شدنی نیست. و همین است که شاید این عامل اختلاف بین آمریکا و اسرائیل است.
نقشه ی براندازی قبل از بیداری اسلامی
ولی از این سمت ما می بینیم یک دیوانهای مثل حَمَد آل ثانی قطر و ملک عبدالله وجود دارد. حمد میگوید من همهی آبرو و حیثیت خودم را میگذارم تا بشار ساقط شود. الآن هرچه سلاح و کمک مالی میبینید ، همه را حَمَد و ملک عبدالله سعودی میدهند. ملک عبدالله اردن هم خودش را بیطرف نشان می دهد در حالی که از مرز درعا به راحتی سلاح میآید و می رود. تونلهایی که در مرز اردن و سوریه هست به همین منظور احداث شده. در درعا مرز باز است. تعدادی از عشایر، این سمت مرز هستند و تعدادی آن سمت مرز. مثل خیلی از مرزها که باز هستند و بعضی از افراد خانواده این سمت مرز و بعضی آن سمت مرز زندگی میکنند.
از ماهها قبل، اینها طرح داشتند ولی وقتی به اتفاقات منطقه و بیداری اسلامی خورد، غافلگیر شدند. اینها از ماهها قبل، بیمارستان صحرایی زده بودند. تونلهای بسیار پیشرفتهای حفر کرده بودند، خیلی چیزهای عجیب و غریبی آماده کرده بودند. به اتفاقات منطقه خوردند و در عمل انجام شده قرار گرفتند و خواستند سریعتر تمامش کنند. شروع کردند پیگیری این مسأله به شکل مسلحانه و در شرایطی بودند که باید مسلحانه وارد میشدند. اشتباه بزرگی بود. بزرگترین اشتباه تاکتیکی اینها این بود که مخالفان را مسلح کردند. دیروز دیدید که سازمان ملل اقدامات اینها را محکوم کرد. بحث گروگانگیریها ، کشتار نظامیان، شکنجه نظامیان، کشتار مردم را محکوم کرد. حماقت دولتهای حاشیه خلیج فارس بود. خوب به نفع دولت سوریه بود. به نفع این مجموعهی مقاومت علیه اسرائیل بود. دیگر در دور کشتار کور افتادهاند. در آن روزهای اول، حمص سقوط کرد، درعا سقوط کرد در یکی دو روز.
سلفی های سوریه و شیخ عرعور
در جبههی مخالفان سوریه، شخصیت جالبی وجود دارد به نام شیخ عرعور! پدر معنوی مخالفان حکومت بشار اسد که در سعودی هست (ایشان به دلیل فساد اخلاقی، اخراجی ارتش سوریه بود، شخصیت مسؤولی بود که اخراج شد. یک مدت در صحنه نبود، بعد از ۷، ۸، ۱۰ سال غیبت از انظار، در عربستان به عنوان یک شیخ سلفی ظاهر شد) الان مرجع فکری نیروهای سلفی سوریه است.
همینجا در پرانتز عرض کنم که در سوریه سلفی خیلی داریم. سالهای پیش که در عراق بودم، در اردوگاه آمریکایی «بوکّا» حدود ۱۳ کمپ داشتیم، که کمپ ما در آن بین، کمپ بین المللی بود که در مرز کویت واقع شده بود. از ۱۸ کشور دنیا با جمعیت حدودا ۲۵۰ نفر در این کمپ بودیم. از این ۲۵۰ نفر ما، ۱۵۰ نفر سوری بود . از این ۱۵۰ نفر حدود ۱۲۰ نفر سلفی بودند. خواستم بگویم ضریب نفوذ و حضور سلفیها در این کشور چهقدر است. البته به نسبت جمعیتی درصد خیلی زیادی را تشکیل نمیدهند. حالا در یک چنین شرایط اعتقادیای و با شروع شدن این فتنه، به این شکل اینها آمدند این شهرها را در اختیار بگیرند. از موضوع شیخ عرعور زیاد دور نشویم. بعد از سقوط باباعمرو در حاشیه حمص شیخ عرعور اعلام کرد که حکومت در حال سقوط است و همه چیز تمام شده است. از این سمت دولت گفت چنین چیزی نیست. عرعور کُری خواند و گفت اگر بشار وجود کند و برود بابا عمرو من ریشم را میزنم. ما فردا صبح در آنجا شاهد بودیم که یک دفعه تلویزیون نشان داد بشار رفت باباعمرو! مردم آمدند و به نفعش شعار میدادند.
فتنه ی انفجاری
بعد از این برخوردها و بازخوردهای روشنگرانهی حکومت شرایط کلا متفاوت شد. دشمن رفت به سمت خرابکاری و انفجار و ترور و… در عین حالی که از اشغال شهرها و به قول خودشان طرح سوریهی آزاد هم درماندند. چون اصلا شهرهای حمص و درعا توسط دولت از این درگیریها نجات پیدا کرد. مثلا درعا که رفتم همین شرایط بود. به هر حال دولت اوضاع را تحت کنترل دارد. هم حمص، هم درعا، هم حلب، هم اِدلِب. اوایل اردیبهشت بود که یک انفجار در منطقهی المیدان در یکی از مناطق قدیمی دمشق اتفاق افتاد . اولین انفجار انتحاری در این فتنه بود. همانجا به دوستان گفتم که کلید فاز بعدی فتنه امروز خورد و دقیقا همان شد یعنی سلسله انفجارهای انتحاری بعد از آن اتفاق افتاد. ادلب یک شهر نظامی است، اکثرا تشکیل شده از خانههای سازمانی نظامیان. اینها (تکفیریها و وهابیون) خیلی راحت در مناطق مسکونی بمب منفجر میکنند. در صورتی که شرایط سیاسی در این شهر به هیچ عنوان به نفع فتنهگران نیست. دمشق هم مرکزیت دولت است و اکثر مردم طرفدار حکومت هستند.
فرصتی به نام علوی ها
لاذقیه یک دست بشاری هستند. اهالی استان لاذقیه چون عموما علوی هستند و بشار هم علوی است از لحاظ امنیتی خیلی کم اتفاقات ناجور در آن میافتد با وجود اینکه سلفی هم دارد. از لحاظ امنیتی رویش اشراف دارند و کنترل شده است. ما در منطقهی سویدا اصلا مشکل حمایت از تکفیریها را نداریم. چون کل منطقه دروزیاند و دروزیها کلا طرفدار بشار هستند. هم دروزیها و هم علویها لائیک هستند. من در اینجا یک چیز دربارهی علویها و موضوع لائیک بودنشان بگویم. بنیانگذاران حکومت لائیک در ترکیه هم، علویهای ترکیه بودند. عثمانیها شیعیان و علویها را قتل عام میکردند و به همین دلیل علویها تلاش میکردند نظام عثمانی آن زمان را ساقط کنند. در آن اوضاع از هم پاشیدگی حکومت عثمانی پس از جنگ جهانی اول، تقویت کردند آتاترک را که بیاید بالا. الآن هم خیلی از علویها پای کار لائیکها ایستادهاند و تقریبا علیه حکومت به اصطلاح اسلامی اردوغان هستند. در سوریه هم همین طور است. علویها هستند که طرفدار حکومت سوریه هستند. البته اینجا نه به خاطر شخصیت لائیکشان. به خاطر برخی روحیات دیگر این قشر و این فرقهی مذهبی.
سایر مذاهب سوریه
شیعیان هم پای دیگر مدافعان حکومت سوریهاند. درصد بالایی را ندارند ولی کم هم نیستند. مثل مناطقی در حمص که شیعه هستند. یا در حومه دمشق شیعه خیلی داریم. در منطقهی زینبیه تقریبا یک دست شیعه هستند. ولی در عین حال در درعا یک دست از برادران اهل سنت هستند و بسیار مذهبیند که وهابیت خیلی در آنجا سرمایهگزاری کرده و از سالها پیش در آنجا فعالیت تبلیغی داشته است. به خاطر همین گرایش به سلفیگری و وهابیت خیلی زیاد است. دقیقا به موازات اینها و در استان مجاورشان، منطقه سویدا است که اینها هم از لحاظ اعتقادی و مذهبی لائیک هستند. در فقه دروزیها شرایط دینی خیلی متفاوت با احکام اسلام است. تا ۴۰ سالگی همه جوره آزادند! یعنی به قول خودشان تا ۴۰ سالگی به سن تکلیف نمی رسند! اصلا حجاب ندارند، یا مثلا ذبح اسلامی ندارند ولی شدیدا اخلاقمحورند و به انسانیت نگاه ویژهای دارند و خیلی هم مهمان نوازند. حالا این دو منطقه دقیقا مجاور هماند. از دمشق که به سمت جنوب میرویم یک مسیر میرود به سمت درعا و مسیر دیگر به سمت سویدا. ۱۸۰ درجه از لحاظ اعتقادی با هم فرق دارند. وقتی میروی در درعا اصلا بیحجاب نمیبینی. مثلا در دمشق حدود ۶۰، ۷۰ درصد بیحجابند. دقیقا در سویدا ما مطلق باحجاب نمیبینیم. در کنار آن درعا آن شرایط را دارد و طبیعی است از تکفیریها حمایت بیشتر بشود در آنجا، چون آن جماعت پوسته و رویهای از مذهب را تبلیغ میکنند و از اعتقادات مردم سوءاستفاده کرده و عقاید خودشان را به اسم اسلام راستین جا میاندازند. و البته ناگفته نماند یکی از این بزرگان اهل سنت استان درعا که شیخ عشیرهای هم هست، اخیرا شیعه شد و کل عشیرهاش را هم شیعه کرد. آدم خیلی محکمی هست و در همان منطقه مانده است. الآن هم با کل عشیرهش نزدیک مرز اردن در دل سلفیها محکم ایستاده است. عشیرهی بسیار صاحب نفوذی در منطقه هستند برای همین کسی نمیتواند علیهشان اقدام کند. در کل منطقه و استان درعا، شیعیان فقط همین یک عشیره هستند که تازه شیعه شدند.
اینها همه حاشیهی بحث بود تا بگویم که به همین دلیل دیدند اگر درعا و حمص سقوط کند و حلب و مناطق دیگر هم سقوط کند شاید بتوان اقدامی کرد ولی این اتفاق نیفتاد و وقتی نشد، در فاز نظامیگری افتادند.
کشتار به دست دولت سوریه؟!
حالا سؤال میشود که چرا حکومت سوریه مردم را میکشد؟پر واضح است که وقتی خیلی از این مخالفان در حال جنایتند و دارند ملت را میکشند، حکومت مرکزی هم باید اقدام متقابل داشته باشد و علیه جنایتکاران وارد عمل بشود. اصلاً اگر اقدام نکند باید همهی دنیا یک صدا اعتراض کند که چرا حکومت سوریه جنایتکاران را به حال خودشان رها کرده است. الآن شرایط جنگی سوریه بدتر از کردستان ما که نیست. هر کجای دنیا هم که شورشیان مسلح باشند دولت مرکزی باید با آنها بجنگد. اینجور نیست که بگوید بیایید با هم مذاکره کنیم! اصلا برای چه باید مذاکره کند؟
مخالفین توبه کار
و البته از این سمت مخالفینی در دمشق داشتیم که من با خیلی از اینها مصاحبه داشتم. هم گفت و گو بود و هم بحث بود. ساعتها مینشستیم و با هم مُحاجّه میکردیم. خیلیهایشان آمدند پای دوربین و حرفهایشان را جلوی دوربین زدند. اینها عامل بدبختیشان را وهابیت میدانند و دلیل شکست آن چیزی که میخواستند. رسماً گفتند ما در آنچه که ما میخواستیم به اسم تغییر، انقلاب یا ساقط کردن حکومت شکست خوردیم. ما میخواستیم که به شکل مدنی وارد این قضیه بشویم، ما اصلاحات میخواستیم. میخواستیم فساد و دیکتاتوری را از بین ببریم. دو چیز عامل شکست اینها شد . یک؛ اقدام مسلحانهی تکفیریها که واقعا اینها میگفتند که با این کار، کل مبارزهی ما را به بن بست رساندند. دو؛ اصلاحاتی که بشار اسد انجام داد. یعنی کاملاً خلع سلاحشان کرد. اینکه حکومتی ۴۰ سال تک حزبی بوده باشد بعد یک دفعه ۲۹ حزب ثبت میشود خوب این خیلی است. در همین ایام گذشته دو انتخابات ظرف دو سه ماه انجام شد. رفراندم قانون اساسی و انتخابات مجلس. تاثیر زیادی داشت. در نظر بگیرید ۴۰ سال دیکتاتوری مطلق به یک باره مردم آزادند تبلیغات کنند، انواع شعارها روی در و دیوار بود مثل اوایل انقلاب خودمان که بچه مسلمانها و سوسیالیستها و چریکهای فدایی خلق و… شعارهای خاصی که داشتند و گعدههایی که داشتند و… آنجا یک همچین حالتی شده بود.
اقدامات آرام کننده ی دولت سوریه و تلاش سلفی ها برای ایجاد شرایط جنگی
شرکت بالای ۵۰ و ۶۰ درصد مردم به نوعی تیرخلاصی بود به همهی نقشههای دشمن و همین باعث شد که الآن سازمان ملل (علیرغم همهی تلاشهایی که علیه سوریه دارد) رأی به نفع سوریه میدهد. یعنی در شرایطی که شورای امنیتی میرود به سمت اقدام نظامی و چیزی نمانده که دول غربی و ارتجاع عرب، جنگ ویرانگری را علیه سوریه به راه بیندازند و تنها مانع اولیه و بازدارنده و عامل تأخیر اقدام عملی این کشورها برای عملیات قطعنامهی شورای امنیت، وتوی روسیه و چین است، این خیلی عجیب است که رای به نفع سوریه میدهند. پس از این موضوعات دولت به نشانهی حسن نیت در پایان دادن به این فتنه، آتشبس اعلام کرد، دقیقا از زمانی که دولت اعلام آتشبس کرد موج ترورهای کور و انفجارهای تروریستی شروع شد. برای اینکه شرایط دیگر به نفع تکفیریها و دشمنان حکومت سوریه نبود. باید شرایط رعب و وحشت و جنگی در سوریه باقی میماند تا برای دشمنان این کشور فرجی بشود. باید ارتش را مجبور به درگیری مسلحانه میکردند. آخر ارتش نیروهای خودش را از خیلی از شهرها خارج کرده بود و این اصلا به نفع دستگاه تبلیغی غرب و اعراب وابسته به غرب نبود. اینها حتی نیروهای سازمان ملل را هم زدند، ماشین اینها را منفجر کردند و دو سه نفر از اینها کشته شدند. ناظران سازمان ملل از نزدیک شاهد بودند که نه تنها دولت در این جنایتها دست ندارد بلکه این مخالفانند که دست به جنایت و آدمکشی میزنند. جنایتهای بسیار فجیع. چیزی شبیه آنچه در پاراچنار دیده بودیم. هم بحث عملیات انتحاری کور بود، هم بحث انفجارها و کشتارها و حملهی مسلحانه و هم ذبح انسانها.
همسایه کشی میوه ی سلفی گری
توفیق شد من به دیدار خانوادههایی که عزیزانشان در جریان این فتنه به جنایات وهابیون دچار شدهاند رفتم. مادری را دیدم از شیعیان شهر حمص. پیرزنی مؤمنه و مقاوم. میگفت: «از وقتی این فتنه پا گرفت، همه چیز ما از دست رفت. خانهام، آسایشم، امنیتم. یک عده از خدا بیخبر به اسم نجات سوریه افتادند به جان سوریه. همسایه را به جان همسایه انداختند. یکی از این افراد که پیش از این مانند دیگر همسایگان سنی مذهب ما سالها در کنار ما نشسته ولی این اواخر با تکفیریها نشست و برخاست داشت، یک روز بدون هیچ مقدمهای آمد دم در منزل ما. در خانه را زد. تعارف کردم، وارد خانه شد. بعد ناگهان باز هم بدون مقدمه اسلحهاش را در آورد و در دم پسرم را کشت. حیران مانده بودم که چه شده، این بار اسلحه را به سمت من گرفت و فریاد زد بمیر رافضی! و به سمت من شلیک کرد ولی تیر به قسمتی از پای من خورد بیهوش به زمین افتادم و او فکر کرده من هم مردهام.»
شبیه سازی اسلام ناب از جانب اسلام آمریکایی
این اتفاق، خیلی عجیب بود و این وسط آل ثانی قطر و آل سعود عربستان بیشترین نفع را میبردند. چون شرایط جهانی رفت به سمت بیداری اسلامی و انقلابهای منطقه. اینها خواستند ذهن ها را به این سمت بچرخانند. ما میبینیم در این میان یکی مثل ترکیه علمدار شده است. این هم دلیل دارد. اینها بعد از انقلاب، به شکلهای مختلف، از روی نمادهای انقلاب ما شبیهنمایی کردند. ما امام خمینی را به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک انقلابی و اعتقادی داشتیم، اینها بن لادن و ملاعمر را علم کردند به عنوان خلیفه مسلمین. ما عملیات استشهادی داشتیم اینها عملیات کور انتحاری را آوردند و شکل دادند. واقعا هم یک جاهایی ما را خلع سلاح کردند. ما در عملیات استشهادی ماندیم. منتها ما تعریف خاصی از عملیات استشهادی داشتیم، به دل دشمن میرفتیم و صهیونیستها را میکشتیم، اینها میآیند مردم عادی و شیعیان را میکشند. البته قبلترش شیعیان را کافر میدانند پس طبیعی است کشتن آنها! برای کشتن مردم عادی از ابنتیمیه چند صد سال پیش فتوا دارند. و با استناد به همان فتاوا، الآن به این نتیجه رسیدند که برای ساقط کردن حکومتی مثل حکومت بشار اسد، مجوز شرعی دارند تا نصف مردم سوریه را هم بکشند. ایرادی هم ندارد! وقتی عامل فسادی هست، میشود نصف مردم را هم به راحتی کشت. آبشخور فکریشان برای اینها این را تضمین کرده است.
در مورد معادلسازیهای نمونهی انقلاب ایران، اینها برای مقولهی سوریه هم نیاز به یک ایدئولوژی کافی و وافی داشتند. امروز دیگر کسی نیست که نداند از اول انقلاب، جمهوری اسلامی، پرچمدار اسلام نابمحمدی بوده است که نقطه مقابل اسلام آمریکایی است. این اسلام که به اسلام خمینی در دنیا معروف شد به نوعی خار چشم کشورهای ارتجاع عرب شد و آنان با همهی دنیایشان آمدند به میدان تا در مقابل این اسلام راستین بایستند. یک روز صدام را به جان انقلاب انداختند… یک روز بحث جزایر را شروع کردند و به همین ترتیب موضوعات مختلف را مطرح کردند تا اسلام خمینی را بخوابانند و به هیچ نتیجهای نرسیدند. یعنی اسلام آمریکایی نتوانست موفقیتی کسب کند.
اسلام عثمانی اردوغان و اسلام خمینیچی ها
در این گیر و دار اسلام عثمانی را مطرح کردند. یعنی راضی به این شدند که اسلام عثمانی دوباره پا بگیرد تا شاید اسلام خمینی بخوابد و در این بین اردوغانی که فکر میکرد کسی شده است با سوار شدن روی موج بیداری اسلامی در ترکیه و ماجرای کاروان آزادی عزه، سعی کرد در بین نیروهای انقلابی منطقه جایی باز کند. خوب است بدانید در ترکیه مجموعهای بچههایی دارند فعالیت انقلابی میکنند که شاید اسمشان سنی باشد و حنفی مذهب باشند ولی خیلی شیعهاند! یعنی این اعتقادات و باورهای انقلابی ما مثل حب اهل بیت و لزوم مبارزه با استکبار و غیره در اینها پررنگتر از خیلی از ماهایی است که در ایران زندگی میکنیم. اینها خودشان را وابسته به انقلاب اسلامی میدانند، وابسته به امام و آقا میدانند و این غیر از ۶ یا ۷ درصد شیعه اثنی عشری است که در خود ترکیه هستند. اینها اکثرا حنفی مذهبند . تخمینی که زده می شود الآن بالای یکی، دو میلیون بچهی جهادی پای کار انقلاب در ترکیه هست. من همان زمان که رفتم ترکیه به دوستان گفتم به خدا قسم اگر این نظام مترسک گونهی به اسم اسلامگرایی و سوپاپ اطمینان اردوغان یا هر کدام از این احزابی که هستند نبود، اولین کشوری که درش بیداری اسلامی اتفاق میافتاد ترکیه بود و اینها انقلاب میکردند و پرچم داشتند و این را خود ترکها متوجه شده بودند. یعنی وقتی این کشتیها به سمت غزه راه افتاد و آن قضایا پیش آمد و ۹ نفر از این افراد به شهادت رسیدند این اتفاق دیگر این غیرقابل کنترل بود. یعنی از یک اقدام بسیار هوشمندانهای دولت ترکیه سوء استفاده کرد و آن این بود که همراهی کند با این جریان. لذا پرچمداری کرد آن تجمع عظیم را در میدان تقسیم استانبول، سخنرانی روز عاشورای اردوغان هم که همهاش در راستای کنترل این نگاه بود. یعنی اگر این موج را کنترل نمیکرد خود دولت دچار مشکل میشد. روی این موج آمد سوار شد. تحلیل اشتباهی که بچههای ما کردند این بود که کل قضایای کشتی ماویمرمره برای آزادی غزه، ساخته دشمن بود و میخواستند پرچم را از دست ایران بگیرند! درست است که در نهایت عین همین موضوع را دولت ترکیه به نوعی مورد سوء استفاده قرار داد ولی این سوءاستفادهی دولت بود نه عمل اشتباه انقلابیون. در این بین سایتهای خودمان آمدند تحلیلهای بسیار مسخره و اشتباه ارائه دادند. این تحلیلها خیلی بچهگانه بود. همیشه میگویم که در اینگونه مسائل تا میدانی و عینی وارد جریان نشوید و نبینید نباید نظر بدهید. این جور نیست که از دور بنشینیم و بگوییم لنگش کن. خیلی وقتها خیلی از معادلات ما به هم میخورد وقتی که بین همین آدمها میرویم و از نزدیک لمسشان میکنیم. اردوغان بر سر این مسأله آمد بالا. بر سر دعوای ساختگیای هم که با پرز در داووس داشت اینها دیدند بهترین گزینه است برای احیای یک ایدئولوژی قدیمی تا بیاید و اسلام عثمانی را علم کند در مقابل اسلام خمینی. آن موقع دیگر اسلام صفوی نداشتند به قول خودشان. بلکه یک اسلام انقلابی که کل دنیا را دارد متحول میکند. همهی راهها را هم رفته بودند تا این اسلام را زمین بزنند. این بود که همچنان نیاز به یک مهاری داشتند که این مهار را هم غرب قبول کند و هم ارتجاع عرب و هم جریانهای تندروی سلفی. و این همان اسلام عثمانی بود که اینها باید میرفتند زیر بیرقاش. و واقعا رفتند زیر بیرقاش و میبینید که الآن علیه سوریه است. اکثر سلاحهایی که دارد تامین میشود از آن سمت است. البته خود ترکیه هم دارد متوجه میشود که دارد بازی میخورد. بد هم بازی دارد میخورد و اینکه ساقط شدن حکومت بشار اشتباه است و خیلی به ضرر دولت ترکیه است.
مشکلات مرزی سوریه و ترکیه
البته من در جریان تحقیقات میدانی برای ساخت مستندم رفته بودم نقشهای بگیرم برای اینکه بدانم کجا هستم و کجا باید بروم. دیدم در برخی از نقشههایی که در مغازهها هست و به در و دیوار چسبانده شده، سوریه به یک شکل دیگر است. مثلا کل سوریه قهوهای است و بقیه کشورها صورتی کم رنگ. بعضی از سرزمینهایی از کشورهایی که نزدیک سوریه است مرز رویش قرار دارد . از بچههای سوریه پرسیدم شما در سوریه هم بندر اسکندرون دارید؟ گفتند بله. ما دو تا اسکندرون داریم یکی بندر اسکندرون ترکیه و یکی بندر اسکندرون سوریه است. البته من خودم در سال ۲۰۱۰ به بندر اسکندرون ترکیه سفری داشتم. بعدا فهمیدم که در حکومت عثمانی برخی مناطق مانند مصر و عراق و حجاز و سوریه و غیره با نمایندگان خلیفهی عثمانی و با عنوان پاشا اداره میشود. سالها پس از فروپاشی عثمانی و در سال ۱۹۳۹ و آخر جنگ جهانی اول و ابتدای جنگ جهانی دوم و در زمانی که عثمانی قسمت قسمت شده بود و فرانسویها حاکم بر لبنان و سوریه بودند و انگلیسیها بر عراق مسلط. این منطقهی اسکندرون هم در آن زمان جزء قلمروی پاشای سوریه بوده و کشورهای غربی در عوض عقبنشینی ترکیهی نوین از برخی سرزمینهای پیشین خود مانند جزایر مربوط به یونان و بخشهایی از اروپای شرقی، استان اسکندرون را از مستعمرهی سوریه گرفته و ضمیمهی خاک ترکیهی نوین کردند . یعنی در زمانی که آتاترک بر سر کار آمده و رضایت داد به اینکه مرزهایش چند صد کیلومتر بعد از استانبول و منتهی علیه غرب ترکیه در اروپا باشد، این در حالی بود که این منطقه از لحاظ اقلیمی و جغرافیای بومی، جزء منطقهی سوریه در نظر گرفته میشد و این اختلاف مرزی بیش از هشتاد سال است که وجود دارد ولی اکثر بچههای سوریه این را نمیدانستند. لذا این اختلاف مرزی سالهاست که وجود داشته است. مثلاً سوریه همیشه از کردهای پ. ک. ک. حمایت میکرد علیه ترکیه و ترکیه هم همیشه دنبال بهانه میگشت برای دخالت در امور داخلی.
بهانه ای به نام سرکوب اخوان
میشود گفت آخرین و جدیترین مشکلی که در گذشتهی سیاسی سوریه وجود داشته، جماعت اخوان المسلمین و سلفیها در منطقهی حمص بودند که در اوایل حکومت حافظ اسد سرکوب شدند ولی بعد از آن دیگر هیچ اتفاقی نیفتاد. ولیکن این بغض و کینه در اینها بود . حالا این موضوع بهانهای شده برای دولتمردان ترکیه تا اقدام کنند علیه حکومت بعث سوریه ولی سوریها بهانههای زیاد داشتند برای اقدام علیه ترکیه. و اصلیترین موضوع اختلاف مرزی و اشغال یکی از مهمترین سرزمینهای سوریه توسط ترکیه است. این شرایط وجود داشت تا اینکه این اتفاقات پیش آمد. حالا ترکها داعیهی دفاع از مردم سوریه را به نمایندگی از طرف کشورهای غربی و عربی دارند و هی در بوق و کرنا میکنند که چرا مردم را میکشید؟! مخالفان و معارضان را مسلح کردند، به ضد حکومت سوریه میدان دادند، آوارگان مسلح را پناه دادند و… در صورتی که با شواهد موجود اکثر این پناهندگان الآن در اردوگاههای ترکیه تحت آزار ترکها بوده و بدترین شرایط را میگذرانند.
حمایت ترکیه و پشت صحنه ی اقدامات تروریستی
با توجه به موضوعات پیشگفته، حکومت ترکیه از هیچ کوششی در برخورد با سوریه دریغ نمیکند. مثلا یک جمعه میدیدیم که چهار یا پنج انفجار در دمشق اتفاق میفتد. نیروهای امنیتی میگفتند ماجرا، عملیات انتحاری کور نیست. بلکه قصه چیز دیگری است. فردایش میگفتند انفجارهایی که دیروز اتفاق افتاد، پیشنمایش جریانات پشت پردهی دشمنان سوریه بود و اینکه در همان لحظات اولیهی پس از انفجارها، ما در منطقهی طَرطوس، قایقهای تندرویی را که در خلیج اسکندرون و از ترکیه سلاح میآوردند توقیف کردیم. یعنی این انفجارها برای این بود که ذهنها و افکار عمومی، متوجه دمشق شود تا سلاحها به راحتی به دست تروریستها بیاید و اینها حواس شان بود که چنین اتفاقی در جای دیگری می افتد و بلا فاصله اقدام می کردند . اینها به دنبال ساقط کردن حکومت هستند و این حکومت اگر ساقط شود به نوعی انگیزه ای می شود برای برخی افراد . در کشورهایی که انقلاب می شود افراد جدیدی که میآیند سعی میکنند اتفاقات قدیمی را پررنگ کنند و روی آن تمرکز کنند و این به نظر من بسیار بد است برای ترکیه . با این انگیزه قوی که در مردم سوریه وجود دارد. در نقشههایشان هنوز اسکندرون را جزء کشور خودشان می دانند ولو اینکه یک مرزی داشته باشد ولی آن را جزءای از نقشه خودشان میدانند درست مثل جولان.
بشار اسد اسطوره ی مقاومت
من احساس می کنم که دعواست بین غرب و اسرائیل ، خود اینها هنوز به توافق نرسیدهاند. اولاً اینکه اختلافهای بسیار زیادی در گروههای معارض هست. بشار اسد خاری است در گلوی غرب. به جرئت می توانم بگویم که همه به این نتیجه رسیدهاند، هم دیپلماتهای خودمان، هم نیروهای امنیتی که آنجا بودند و هم خودم که از نزدیک دیدم، بشار اسد واقعا یک اسطوره است برای مقاومت. یعنی این آدمی که تصور میشد بعد از اینکه پدرش رفت، آدم جوانی است که آمده است پای قصه. بچهی اتوکشیدهای که اصلاً به سیاست کار نداشت، در لندن سرش پایین بود درس چشم پزشکیاش را میخواند. برادرش باسل قرار بود جانشین پدرش شود، عمویش قصهی کودتا را علم کرد، برادرش ماهر آدم سیاسی و نظامی بود، این آدم یک دفعه آمد جای پدرش. همه تصور میکردند که سوریه تمام شد. ولی در مقولهی مقاومت و آرمان فلسطین، بسیار انگیزهی بیشتری نسبت به پدرش دارد. خیلی عاقل است و اهل مداراست . روشنفکر است. حافظ اسد خیلی جاها نگاه دیکتاتور مآبانه داشت. البته بشار خودش درگیر حکومتی است که دیکتاتوری جزئی از آن است. این آدم دیدهبان خاکریز اول ماست، تعارف نداریم. چه از طرف لبنان و چه از طرف ایران. یعنی اگر این حکومت ساقط شود پل ارتباطی ما با لبنان قطع میشود و موقعیت سیاسی و نظامی ما هم در لبنان مختل میشود. بدون تعارف. درست است که حزب الله با همان انگیزهی قوی و هدف متعالی خواهد ایستاد، ولی دست آمریکا و غرب برای شیطنت خیلی باز میشود. اگر جنگ ۳۳ روزه را ما بردیم برای این بود که پل ارتباطی ما سوریه بود و اگر سوریه این وسط نباشد ما چگونه قرار است به لبنان برسیم؟ در جریان جنگ تموز یا همان ۳۳ روزه، دولت وقت ترکیه، هواپیمای مسافربری ما را که عازم اروپا بود با جنگندههای خود مجبور به فرود میکرد، هواپیمایی را که میخواست برود اروپا با هواپیمای جنگی مینشاندند و بازرسی میکردند که موشک و سلاح نبرد لبنان. شما فکر کن این پل ارتباطی ما و سوریه قطع شود. یقینا آن پشتوانهی لجستیکی که برای مقاومت تامین میشد از بین میرود. این یک وجه قصه است و وجه دیگر اینکه این آدم پای مقاومت ایستاده است. بر اساس باورهای دینی ما آدم معتقدی هم نیست.
پول مفت نفت در سوریه؟!
شاید بشود گفت از نظر مذهبی آدم لائیکی است. ولی مردمش دوستش دارند. در مناسبات و مراسم مذهبی و اعتقادی دست شیعیان بسیار باز شد بعد از روی کار آمد بشار. ما هیچ وقت اذان شیعی در سوریه نداشتیم ولی در دوره بشار سر دادن اذان شیعی از مأذنهها مقدور شد. ما حتی اجازه عزاداری برای اهل بیت را نداشتیم، ولی در دوره بشار اسد اینها اتفاق افتاد. بعضیها میگویند که ما نفت ارزان یا مجانی به سوریه میدهیم. اگر هم ما نفت میدهیم عوضش خیلی چیزهای دیگر میگیریم. میگویند پراید آنجا ۳ میلیون است. نمیدانم مصدر این شایعات کجاست و چرا مسؤولان ما در قبال آن عکسالعمل نشان نمیدهند؟ ولی پراید آنجا به معادل پول ما نزدیک به ۱۷ میلیون تومان است. سمند ۲۳-۲۴ میلیون تومان است. عجیب هم دوست دارند این خودروها را!
حسون فرصتی برای مقاومت و تشیع
همچین اوضاعی آنجا دارد با همچین شخصیتی. قاطبهی کسانی که اعتقادی به مقاومت دارند شخصیت بشار اسد برایشان قابل قبول است. حضرت آقا را هم دیدید که در فرمایشهایشان اصرار بر اصلاحات داشتند و در عین حال باقی ماندن حکومت سوریه. چرا که این کشور و این حکومت رکنی از مقاومت است علیه اسرائیل. و من احساس میکنم بشار هم حرفهای آقا را مو به مو دارد اجرا میکند. در بحث اصلاحات واقعا خوب دارد جلو میرود. اصلاحات دینیای که پیش از این کمی فعال بود و داشت بازتر هم میشد با آمدن مفتی حسون بیشتر هم شد و به عبارتی شیخ حسون بازوی دینی بشار اسد شد. مفتی حسون بسیار با انقلاب اسلامی همراه است. مفتی قبلی سلفی بود و شیعیان را محدود میکرد و خود بشار هم تحت فشار بود. وقتی مُرد بشار هم شخصیتی روشن ضمیر مثل دکتر حسون را در صدر امورات دینی سوریه گذاشت. آدم بسیار روشنفکری است و از لحاظ اعتقادی به شیعیان نزدیک است و شیعیان هم تنها همپیمانشان در سوریه، همین صوفیهی اهل سنت و علویها هستند.
مذهب علوی ها
علویها را هم حضرت امام فتوا دادند که یکی از شاخههای شیعیان هستند. تا پیش از این جزء شاخههای شیعه شناخته نمیشدند. البته در بسیاری از قائلان این مذهب تاکید بر مناسک دینی درشان وجود ندارد. تاکید بیشترشان در انسانیت و کمک به خلق است. مانند ما ۱۲ امام را قبول دارند ولی فقه پویا و مرجع ندارند. یعنی در واقع مذهب ندارند. نماز و حجاب و اینها برایشان مهم نیست، ولی احترام به حقوق دیگران و دستگیری از نیازمندان و رعایت اصول انسانی خیلی برایشان مهم است. یعنی مراعات حقالناس را بسیار به جا میآورند.
نظام های دیکتاتوری ضد مذهب و بازشدن فنر جمع شده ی اسلام گرایی
در کنار این مباحث، ما نظامهای دیکتاتوری زیادی هم در منطقه داشتیم که بلامنازع میتاختند و جولان میدادند. رژیمهای دیکتاتوریای که در منطقه وجود داشتند و از ۳۰ یا ۴۰ سال پیش حاکم بودند. بیشتر اینها فشارشان به قشر مذهبی بود. کشوری مثل تونس یک جور اروپای کوچکی بود در آفریقا. از همه لحاظ آزاد بودند ولیکن سدی بودند در مقابل قشر مذهبی. در دانشگاهها حجاب ممنوع بود، و حتی در معابر عمومی و اجتماعات. نمازخواندن در جاهایی ممنوع بود و بیشترین فشار روی قشر مذهبی بود. اسمش هم این بود که کشوری با آزادیهای زیاد است. ولی این فشار به قشر مذهبی مثل فنری که هی جمع میشود، شرایط را به شکل دیگری رقم زد. اولین کسانی که انگیزه پیدا کردند برای تغییر در حکومت تونس، قشر مذهبی بودند. یعنی با اولین جرقه و با اولین بهانه، موجی از خیزش کل تونس را فراگرفت. و این است که تاکید حضرت آقا روی بحث بیداری اسلامی زیاد است. جمع شدن این فنر را غربیها میدیدند. آمریکاییها متوجه این موضوع بودند. بعضا دنبال این بودند که تغییری اتفاق بیافتد. شما میبینید یکی به نعل میزدند یکی به میخ. وقتی یک اتفاقی میافتاد یک جوری به مبارک خبر میدادند که شما یک انتخاباتی هم باید داشته باشید. ولی نگاهشان این نبود که برای آزادیهای مدنی و مذهبی قدمی بردارند. میخواستند اگر تغییری هم میخواهد رخ دهد، کنترل شده باشد. این از دست اینها خارج شد و وقتی که از دست اینها خارج شد خیلی هم حواسشان بود که دیگر نمیتوانند جمع کنند. یعنی هر چقدر هم مقاومت کنند جز اینکه خودشان بیشتر خراب شوند هیچ تاثیر دیگری هم ندارد. در تونس یک نفر خودش را آتش زد قشر مذهبی قیام کردند. در مصر همین اتفاق افتاد. در لیبی هم همین طور. غربیها موضعشان ۱۸۰ درجه تغییر کرد. چند ماه قبل از این اتفاقات میبینید سارکوزی با قذافی دیدار دارد و خوش و بش میکند ولی حالا یک مرتبه تغییر موضع میدهد. این برای کنترل کردن مسأله است. تا الآن با هم بودند. اگر باز ادامه دهند خودشان را خراب کردهاند پس همراهی میکنند. وقتی دارند همراهی میکنند این همراهی از جنس اول انقلاب خود ماست. آمریکا وقتی مطمئن شد شاه سقوط میکند دیگر حمایت نکرد. حتی شاه را راه ندادند به آمریکا. وقتی شاه برای درمان بیماری به نیویورک برده شد روادیدی که برایش گرفتند به اسم یکی از کارمندان وزارت خارجهی آمریکا بود. حتی اوراق هویت آن آدم را به شاه دادند تا با اسم او در بیمارستان پذیرش شود. لذا اینجاست که میبینیم آمریکا آمد با انقلاب همراهی کند تا آن را مهار کند. بعد بحث نفوذ به دولت موقت بازرگان بود و مباحث عباس امیر انتظام و آن قضایا که بتواند جمعش کند. الحمدلله آن اتفاق تسخیر لانه جاسوسی پیش آمد و رو شدن اسناد خیانت . در اینجا هم همین است. یعنی حضور کشورهای غربی در این مناطق، چیزهایی که دیکته میکنند، آدمهایی که به این کشورها میفرستند و… همه برای این است که بتوانند این خیزشها را مهار کنند. ولی در مجموع انگیزهی اصلی ساقط کردن حکومتها عموماً اسلامی بود. اصلیترین شعارها الله اکبر و لا اله الا الله بود و اینها شعار دم دستی چهار تا آدم لائیک نیست. آدم لائیک اتفاقاً فرار میکند از این شعار. ولی وقتی این شعارها غالب است بر بقیهی شعائر و نظرات، طبیعتا موضوع این است که اینجا یک تحول اسلامی دارد اتفاق میافتد. ولی به هر حال مثل جمهوری اسلامی قشرهای دیگری هم حضور دارند.
تاریخچه ی تصمیم دشمن برای مقابله با خط مقاومت در منطقه
اما در مورد سوریه باید عرض کنم که قبل از این اتفاقات اینها تصمیم داشتند در این کشور اتفاقاتی را پیش بیاورند. در سالهای گذشته بحث اینکه روی ایران متمرکز بشوند مطرح بود. از کودتاها بگیرید تا جنگ عراق و تجزیه استانهای مرزی را روی ایران آزمایش کردند. ولی در ایران این نقشه عملی نشد. آمدند روی لبنان.موضوع قشونکشی در بیروت بود در سال ۱۹۸۲ و بعد پا گرفتن و قوت گرفتن حزبالله و تشکیل مقاومت اسلامی برای اینکه بتوانند در مقابل اسرائیل بایستند. تا بحث آزادسازی جنوب لبنان و بعد از آن فعالیت سیاسی حزبالله و اقبال عمومی که نسبت به این حزب سیاسی- اعتقادی پیدا شد. و بعد از آن، جنگ ۳۳ روزه که همه معادلات را به هم زد. بعد از آن، لبنان هم دیدند نمیشود. این وسط همان چیزی که خدمتتان گفتم وجود داشت. پل ارتباطی بین ایران و لبنان، یعنی سوریه. گفتند به جای زدن ایران و لبنان ما اول پل ارتباطی را بزنیم و بعد از دو قسمت شدن این جبهه، با هرکدام جدا میشود درگیر شد.
برنامه ریزی های دشمن برای شروع مخاصمه در سوریه
آمدند روی سوریه متمرکز شدند که سوریه را ساقط کنند. لذا پیش از این جریانات شروع کردند تونلهایی در نقاط مرزی سوریه و همسایگانش حفر کردند تا شورشیان نظامی به راحتی حمایت شوند. بیمارستانهای صحرایی بسیار مجهزی با ریالهای قطر و غاصبان حجاز در آنجا آماده شد تا اگر جنگی رخ داد بتوانند از این بیمارستان استفاده کنند و خیلی چیزهای دیگر که همهی این پیشبینیها خورد به این بیداری اسلامی. آنها دستپاچه شدند و در شرایطی قرار گرفتند که نقشه قبلی داشت به هم می خورد. گفتند از همین مقطع زمانی شروع کنیم. دیدند با راهپیمایی نمیشود. در هر شهری ۴ نفر آدم جمع شدند و دیدند که جلو نمیرود. گفتند که فاز بعدی جنگ مسلحانه است که باید به تدریج به سمتش برویم. پس شروع کردند به این موضوع پرداختن. یک سری از ارتشیها استعفا دادند و ملحق به فهرست شورشیان مسلح شدند و در فازی دیگر، قسمتی از انقلاب مخملی را برداشتند مثل بحث تشکیل و تغییر نمادها و عوض کردن رنگ پرچم و… و بعد دیدند که جواب نداد لذا رسما وارد فاز مسلحانه شدند. ارتش آزاد یا همان جیش حر اعلام موجودیت کرد. اینها ارتشیهایی بودند که اخراجی، فراری و یا به دلایلی استعفا داده بودند. در این مرحله یک تشکیلات نظامی راه افتاد و نقشه این بود که قسمتی از سوریه توسط اینها اشغال شده و از این کشور جدا شود. گردانهای یزید ابن معاویه و عمر ابن سعد و ولید این عتبه اعلام موجودیت کرد. از اسامی اینها میشود فهمید هدف چه بوده و چه کسانی نشانه رفته بودند. اینها رفتند به این سمت که ما از حمص و درعا شروع کردیم و این جبهه را داریم میبریم وسط. اینها مثل خلق عرب در خوزستان که توسط صدام حمایت میشد و مهره بود میخواستند بلوا و شورش را شروع کنند و به این شکل وارد شوند. مثلاً کشتیهای غربی بیایند در مدیترانه اینها را تقویت کنند. ولی از چند جهت اینها شکست خوردند. یک مورد اینکه کسی همراهی نکرد با اینها. آن انتظاری که از مردم داشتند اتفاق نیافتاد.
نقش آفرینی روسیه
یک جهت دیگر اقدام روسیه بود در وتو و اعزام کشتیهایش به لاذقیه و طرطوس که راه را کامل بر غربیها بست. روسیه با این اقدام اعلام کرد که این کشور هم پیمان من است و درگیر شدن با آن مثل درگیر شدن با من است. سوریه کشوری نیمچه سوسیالیست است. و در کنار آن بازار خوبی برای روسیه است به همین دلیل خاکریز روسیه در خاورمیانه هم محسوب میشود.
سالها پس از فروپاشی شوروی، روسیه خودش را جمع کرد و الآن نسبتا یک کشور قدرتمند است. سعی میکند که حاشیه ی امن خود را داشته باشد. ما که در ایران بیش از ۳۰ سال است داعیه مبارزه با استکبار غرب را داریم، بحث مبارزه با کاپیتالیسم را داریم، خیلی از شعارهایمان در مقولات حقوق اجتماعی با سوسیالیستها و کمونیستها نزدیک به هم است، هنوز نتوانستهایم اعتماد روسیه را برای خرید موشک اس ۳۰۰ جلب کنیم. ولی همین روسیه سلاح اس ۳۰۰ به سوریه میدهد. این یعنی سوریه برایش قابل اعتماد است. یعنی منافع بسیار زیادی در سوریه دارد که ارزش هزینه کردن نیز دارد. از مایحتاج عمومی سوریها گرفته تا ماشینهایشان وکارخانههایشان روسی است. این دو کشور همیشه همپیمانهای قویای برای هم بودند. مثل کوبا یا ونزوئلا که کمونیست و سوسیالیست هستند ولی با روسیه که دیگر این ایدؤلوژیها را ندارد همپیمانند.
روسیه حواسش جمع است که این کشور الآن حیاط خلوتش است. روسها همهی کشورهای منطقه را از دست دادهاند. قفقاز و آسیای میانه را از دست دادهاند. بسیاری از جمهوریهای غرب شوروی و اروپای شرقی را از دست دادهاند و با این شرایط اگر سوریه را هم که تنها کشور خاورمیانه است که در آن حضور سیاسی و اقتصادی و نظامی نسبتا بالایی دارند از دست بدهند منافعشان خیلی به خطر میافتد. به همین خاطر به هر قیمتی که شده سوریه را برای خودشان نگه میدارند. و این است که پس از ۲۰ سال از حق وتو استفاده میکنند تا منافعشان در سوریه حفظ شود.
تهدید و ترور، ادامه ی نقشه ی مخالفان سوریه
حالا ادامهی نقشهی مخالفان سوریه چگونه در آنجا پیاده میشود؟ در این فاز مردم را با تهدید و تخریب و ترساندن به این سمت میبرند که دنبال کسی باشند که دستشان را بگیرد. با تبلیغات وسیع از طریق رسانههایشان، خود را ناجی مردمسالاری و دموکراسی و حقوق بشر معرفی میکنند. مثل عراق که مردم را مجاب کردند حضور آمریکاییها برای آسایش شما واجب است. وقتی هم مجبور به ترک عراق شدند تعداد حملات انتحاری به مردم بیدفاع را افزایش دادند که این غیبت اجباری را به رخ بکشند! در سوریه هم وقتی دیدند شعارهای دموکراسی و حقوق بشر و همچنین مبارزه مسلحانه جواب نداد روی نارضایتی مردم تمرکز کردند. با این انفجارها که اتفاق افتاد حضور مردم در صحنه خیلی کمرنگ شد و این خیلی بد است. در رفراندمی که برای قانون اساسی بود حدود ۶۰، ۷۰ درصد حضور پیدا کردند ولی در انتخابات اخیر کمی بیشتر از ۵۰ درصد شرکت کردند. البته این دلیلی نیست برای اینکه گفته شود نیمی از مردم سوریه مخالف حکومتند. بلکه تعداد افرادی که در مناسبات سیاسی در صحنه بودند کاهش محسوسی پیدا کرد و همین بهانهای شد برای دشمن که مانور بدهد مشارکت مردمی در سوریه بسیار پایین است و با این وضع حکومت از مشروعیت شکنندهای برخوردار است. و این همان مقولهای است که حضرت آقا هر از گاهی نسبت به گرفتار شدن در آن، چه در برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن و روز قدس و چه در حضور در عرصهی انتخابات هشدار میدهد. لذا این شکنندگی به ضرر حکومت سوریه هم هست. اینها دنبال این هستند که با ترساندن خلق، مردم را از صحنه خارج کنند. این خالی شدن صحنه برایشان چند دستاورد دارد. اول اینکه اگر قرار است اقدام نظامی انجام شود مثل عراق کسی پشت حکومت نیست. دوم اینکه با برگزاری انتخابات و عدم حضور جدی مردم وجهه ی مردمی حکومت از بین رفته و از مشروعیت جمعیتی ساقط میشود و پشت بند آن خوراک رسانهای دشمن تأمین میشود و در ادامه، باز بیشتر از پیش مردم دلسرد میشوند و در آخر شاید مردم به این نتیجه برسند که قیام کنند و بر حکومتی که مقبولیت ندارد بشورند، پس در این مرحله نسبت به کفایت حکومت ابهام به وجود میآید.
مردم سوریه، لطیف اما مقاوم
اجازه بدهید به همهی این نکات گفته شده اضافه کنم که سوریها نسبت به دیگر اعراب بسیار متفاوتند. خیلی آدمهای لطیفی هستند در عین حال وفادار به اصولی هستند که برایشان به مثابه یک باور شده است. برای همین خیلی محکم میگویم که حکومت بشار اسد به این سادگیها سقوط نمیکند . این فتنه حالا حالاها ادامه دارد و می رود به سمت دلسردی غربیها چرا که حالا دیگر حساب دست بشار آمده و نصایح دلسوزان را هم گوش کرده و عملی میکند و با اصلاحاتی که در این چند ماهه انجام داده، عملا دنیای غرب را خلع سلاح کرده است.
روشن گری شبکه های تلویزیونی سوری
یکی از کارهای قشنگی دیگر که آنجا وجود دارد و ای کاش مسئولان جمهوری اسلامی از آن درس بگیرند، روشنگری شبکههای تلویزیونی است. سه شبکهی اصلی تلویزیونی در سوریه وجود دارد که یکی از اینها خصوصی است و به نفع حکومت فعالیت میکند. از ۲۴ ساعت، ۲۰ ساعت روی فتنه کار میکنند. روشنگری میکنند. مثلا در شبکهی العربیه گزارشی پخش میشود در این راستا که در چند نقطهی حمص، تجمع اعتراضی است. کارشناسان در شبکههای سوریه مو را از ماست بیرون میکشند. میگویند این پنجاه نفر در یک جا هستند و پنج دوربین از جهات مختلف گزارش را تهیه میکند. با نشانیهای دقیق و بسیار ریز این را اثبات میکنند. یا گزارشی از یکی از این شبکههای معاند را کالبد شکافی کرده و ثابت کردند که این تجمع در سوریه نیست. پلاک ماشین و نشانههای دیگر ا بر ملا کرده و نشان دادند که این لوکشین اصلاً در قطر است نه سوریه. و اینگونه روشنگریها را انجام میدهند. کاری که در فتنه ۸۸ درست صورت نگرفت. به دوستان گفتم اگر صدا و سیمای ما در جریان فتنه عاقلانه عمل میکرد و روشنگری صحیحی داشت، شک نکنید وسط مرداد فتنه میخوابید. در زمان فتنه یکی از آقایان مسئول که خدمت آقا رسیده بودند را ملاقات کردم. ایشان مواردی که حضرت آقا در آن ملاقات فرموده بودند را در چند فراز دسته بندی کرده و نوشته بودند. من با گوشی خود از آن یادداشت ایشان عکس گرفتم. از ۵ یا ۶ فراز یادداشت شده، سه موردش در مورد لزوم روشنگری و آگاهی دادن مردم و مسؤولان بود. حالا سوریه این کار را انجام داد و بسیار هم تاثیرگذار بود. انفجاری که رخ میدهد سیستم پخش مستقیم تلویزیونی سوریه سریع در نقطهی مورد نظر حاضر میشود. در یک نمونه یک چند روزی در لبنان بودم و شب به سوریه و دمشق برگشتم. خیلی خسته بودم و سریع خوابیدم و در خواب شیرین پس از نماز صبح بودم که با صدای غرش رعد و برق بیدار شدم، کمی خوشحال شدم چرا که روز قبلش هم هوا بسیار گرم بود. با صدای رعد و برق دوم بیرون را نگاه کردم، هوا صاف بود. سریع با بچههای سوری تماس گرفتم که ظاهراً بمبی در جایی منفجر شده است. دوستان اظهار بیاطلاعی کردند. در اولین اقدام من تلویزیون را روشن کردم و همانطور که پیشبینی میشد، شبکهی الدنیا اعلام نمود صدای دو انفجار پی در پی در دمشق شنیده شده ولی محل آن هنوز مشخص نیست. تا من آماده شوم و دوستان سوری با خودرو به دنبالم بیایند، باز این شبکه اعلام نمود که انفجارها در فلان منطقه بوده و به زودی تصاویر مستقیمی از جزئیات این انفجار را از این شبکه مشاهده خواهید کرد. وقتی من در راه رفتن به محل انفجار بودم، همسرم که در هتل حضور داشت به من زنگ زد و گفت شبکهی الدنیا دارد تصاویر زندهای از سوختن آدمها در آن انفجار و فجایعی که تروریستها به وجود آوردهاند نشان میدهد. یعنی این شبکه، چند دقیقه بعد از این انفجار با سیستم SNG خود بلافاصله گزارش زنده از واقعهی پیش آمده را ارسال میکرد و مردم هم سوختن اجساد را میدیدند پیش از آنکه دشمن پیشدستی کند و تحلیلهای دروغ و کذب به خورد خلقالله بدهد. ولی در فتنه ۸۸ اینگونه نبود. اخبار با چند روز فاصله و آن هم پس از مانورهای تخریبی و جنگ روانی و کارشناسانهی دشمن پخش میشد. ولی سوریها اهمیت این بحث را فهمیدهاند. بمباران تبلیغاتی که در اصل باید توسط دشمن انجام شود، اهالی رسانهی سوری آن را علیه دشمن انجام میدهند و با روشنگری و افشاگری دست دشمن را رو میکنند. یک واقعه را چند بار در تلویزیون نشان میدهند و حسابی روی آن مانور میدهند. لذا اینگونه است که بحث فتنه در بین مردم آنطور که دشمن پیشبینی میکرد رسوخ نکرده و همچنان ابتر مانده است.
اسلامگرایان ناب ترکیه و اخوان
در مورد موضع بچه مسلمانهایی که در ترکیه بودند و در جریان کشتی ماوی مرمره و کاروان آزادی غزه وارد شدند باید عرض کنم که الحمدلله تقریبا اینها نسبت به بحث سوریه توجیه شدهاند و الآن دیگر میدانند که قصهی سوریه یک موضوع انحرافی است و در این بین بحث ظلم به مظلوم از آن جنسی که در غزه یا دیگر ممالک اسلامی دیده می شود نیست. حالا خودشان وارد این جریان شدهاند تا این بحث را جمع کنند. خود اینها دارند تلاش میکنند که اخوانالمسلمین و حماس را هم آگاه کنند. منتها در بحث اخوانالمسلمین یک گیری که وجود دارد این است که اعتقاد برخی از اینها به سلفیگری و بعضاً وهابیت محکم است. البته اعتقاد به سلفیگری در همهی معتقدین به آن لزوما تقابل با شیعه یا مقولهی انقلاب اسلامی نیست. ما در لبنان برخی از سلفیون را داریم که با جمهوری اسلامی بسیار همراه و هماهنگند. در مصر هم همینطور بوده و گروه جهاد اسلامی که بخشی از آنها با اقدام انقلابی شهید خالد اسلامبولی و یارانش بر سر زبانها افتادند هم گرایشهای سلفی داشتند ولی اینها به جزء گروههایی هستند که آبشخور فکریشان لزوما از منابع وهابیت در عربستان تأمین میشود. قشری از اینها هستند که صدام را اسطوره میدانند. بن لادن را هم همینطور.
موضع حماس و حمایت های جمهوری اسلامی
ما نباید همهی موضوعات را به هم گره بزنیم. اگر امروز گفته میشود حماس در ماجرای سوریه با دشمن صهیونیستی همصدا شده و به همهی خدمات این کشور و مسئولان آن که همپیمان با ایران هستند پشت کرده، دلیل بر اشتباه بودن مواضع ما نیست، دلیل بر بیبصیرتی دوستان ماست. ما با هیچ کس و هیچ گروهی عقد اخوت نبستهایم. مثل سازمان آزادیبخش فلسطین و فتح که یک زمانی ارتباط تنگاتنگ با هم داشتیم و بسیاری از نیازهای آنها را ما ایرانیها تأمین میکردیم ولی یک جایی احساس کردیم که دارند منحرف میشوند و موضوع آرمان فلسطین برای اینها یک دکان و نان دانی شده است بلافاصله ارتباط را قطع کردیم و سالها بعد دیدیم که چه شد و عرفات با چه کسانی پشت میز مذاکره نشست و با چه کسانی و چهطور سازش کرد و عامل چه رژیمی شد و دست گه را بوسید و در کل عاقبت به خیر نشد! ولی ما همچنان پای آرمان فلسطین هستیم و همرزمان ما در هر گروه و جبهه و جمعیتی، اگر پای کار نباشند ما با آنها تعارف نداریم. برای ما فرق ندارد هنیه باشد یا عرفات، مشعل باشد یا محمود عباس.
به همین جهت است که خیانتی که دوستان نادان فلسطینی به سوریها کردند بسیار برایشان سنگین بود. اینکه خالد مشعل پس از ترک دمشق و انتقال پایتخت سیاسی حماس، بگوید ما علیه سوریه جهاد میکنیم، حتما برای سوریه سنگین است، برای ما هم سنگین است. متأسفانه آبشخور فکری حماس، تمام و کمال به اخوان مصر بر میگردد. و این برای آرمان فلسطین بسیار زیانآور است که به ورطهی تندرویهای برخی گروههای به ظاهر اسلامی بیفتند. کارنامهی اخوانالمسلمین در مبارزات اسلامی، چنان کارنامهی درخشانی نیست…
مرد حسابی. سوریه چهل ساله که خاکش دست اسرائیله یک تیر به سمت اونها شلیک نکرد. حالا به این حکومت بعث میگی جبهه مقاومت. به نظرت مردم گوششون درازه. واقعاً برای شما متأسفم.
بله دولت سوریه یک تیر هم به سمت اسرائیل شلیک نکرد .. ولی به قول سید حسن نصرالله “مهم ترین موشک هایی که حزب الله در جنگ 33 روزه به حیفا و بعد از حیفا شلیک کرد ساخت سوریه بود و سوریه به مقاومت اهدا کرده بود . ”
ما هم 30 سال از انقلابمون گذشته و یک تیر هم به سمت اسرائیل شلیک نکردیم.دلیل می شه که ما با اسرائیل دوست هستیم؟ !
استفاده نمودم.
مطالب خوب و جالبی بود و منطبق با واقعیت.
امیدوارم مردم و دولت سوریه هر چه زودتر بر این فتنه داخلی و خارجی فائق آیند و طعم آرامش و امنیت و آزادی را مجدد بچشند.
برای آقای کریمی مستند ساز که مردی با بصیرت و اهل خطر و میدان است و کمتر کسی مثل ایشان پیدا می شود آرزوی توفیقات روز افزون و سلامتی دارم.