تریبون مستضعفین- محمد غفاری (شاعر و منتقد ادبی)
با نیت عشق بار بستند همه
از خانه و خانمان گسستند همه
لبیک چو گفتند به سردار سحر
یکباره حصار شب شکستند همه
مجموعه شعرهای سلمان هراتی را باز کردم و این رباعی آمد؛ به نظرم مناسبترین شروع معرفینامه را خود مرحوم هراتی به ما هدیه کرد. سلمان هراتی آذرخشی بود که به سرعت شعلهی اشعارش در آسمان ادبیات درخشید و به ناگاه خاموش شد اما مسیر روشنی که او پیش روی ادبیات انقلاب نهاد هنوز هم که هنوز است چشمها را خیره کرده است.
سلمان هراتی اولین روز سال 1338 در مرزدشت تنکابن مازندران به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا دریافت کاردانی هنر پی گرفت و پس از آن به یکی از روستاهای لنگرود رفت و در مدرسهای مشغول به تدریس شد. در همین سالها سلمان مراحل رشد و پیشرفت در شعر را به سرعت پیمود و خود را به عنوان چهرهای شاخص به جامعهی ادبی معرفی کرد.
اشعار سلمان لبریز است از سادگی و صمیمیت و واژههای او همه از جنس حرفهای مردماند و مخاطب هیچگاه با آن غریبه نیست، به این خصوصیات اضافه کنید تعهد و اعتقادات او را؛ اینگونه است که اشعار سلمان، امروز بهترین نمونهی شعر انقلاب است و زبان گویای آرمانها و اهداف آن. سلمان از دید زادگاه خود به دنیا مینگرد و آسمان شهر و هوای مهآلود آن به همراه جنگل سبز دور و برش حضور پررنگی در اشعارش دارد:
ابری عظیم
از ته مجهول درهها برخاست
همراه باد
دنبال یک فضای مناسب رفت
ابر عظیم
بالای یک فضای مناسب
تن سپیدش را
در دستهای نیازمند درختان ریخت
مه معلّقی
پشت دریچهی تاریک من گریست
آه، ای بهار
تو از کدام سو میآیی؟
سلمان هراتی در قالبهای متفاوت تجربههای درخشانی دارد، چه در شعر کلاسیک، غزل، رباعی، مثنوی و… و چه در شعر نیمایی و سپید به موفقیتهای بزرگی رسیده است. سلمان تخلصش را «آذرباد» گذاشته بود تا رها باشد در واژههای سبز خود و دنیای شاعریاش را پیوند بزند به آسمان آبی. این رهایی به خوبی در آسمان سبز اشعارش نمود دارد و در عبور از مرز خیال ذهن هر خوانندهای را با خود همراه میکند.
تعهد بیشترین تاثیر را در اشعار سلمان هراتی دارد و کمتر شعری از او میتوان پیدا کرد که از اعتقاداتش سرچشمه نگرفته باشد. سلمان فرزند انقلاب است همراه با جریان انقلاب آنروزها پیش میرود؛ آنچنان که «میرزا و جنگل» را چنین حماسی میسراید:
…جنگل به نام تو میروید
جنگل به نام تو میرویاند
در فصل رستن و رستن
جنگل قیامت است
درختان به غرور برمیخیزند
سرود میخوانند:
«جنگل همزاد مرد مقدسیست
که دلدادهی آفتاب بود
و برای کشتن شب
شمشیر شبشکن برآورد»
بیتفاوت نبودن نسبت به اتفاقات پیرامون و حرکت با وقایع روز از دیگر ویژگیهای شعر سلمان هراتی است. هنگامی که کشور در وضعیت جنگ قرار میگیرد، اشعار سلمان هم لباس رزم به تن میکنند و مقاومت و ایثار را به تصویر میکشند:
بیمرگسواران شب حادثههایید
خورشید نگاهیت و در آفاق رهایید
در سینهتان زهرهی صد موج نهفتهست
حالی که سبکبارتر از ابر شمایید
ماندیم و نراندیم، نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
و نمونههای بسیار دیگری که مجال آوردن همهاش نیست، او را به شاعری بزرگ در عرصه دفاع مقدس تبدیل کرده است و در سال 1379 سلمان جزو پانزده شاعر برتر بیست سال شعر جنگ معرفی شد.
سلمان با اعتقادات، فرهنگ و دین خویش به مسائل اجتماعی جامعه نگریسته و لحن اعتراضی اجتماعی اشعار او ریشه در تفکر انقلابی دارد که او و دوستانش با زبان ادبیات به نسلهای بعد منتقل کردند. دوستانی چون سید حسن حسینی و قیصر امینپور که هر سه ابتدای راهی شگفت بودند.
آیینه و آب مهربانی کردند
با جنگل عشق، همزبانی کردند
شب را ز حریم باغ گل تاراندند
تشریف سپیده را جهانی کردند
بیست و هفت سالگی برای یک شاعر آنقدرها فرصت زیادی نیست و موفقیت در این سن جز از یک استعداد درخشان و ذاتی منحصر به فرد امری بعید؛ اما سلمان هراتی بیشتر از بیست و هفت بهار را پشت سر نگذاشته بود که ناگهان از قید و بندهای جسم رها شد و به عالم روحانی خود رسید. اینکه چقدر حضور این استعداد پویا به همراه اعتقادات زلالش میتوانست راهگشا باشد بر هیچکس پوشیده نیست اما آثار باقی مانده از مرحوم سلمان هراتی نیز از آثار درخشان عصر حاضر است. مجموعهی «از آسمان سبز» کتابی است که خود مرحوم هراتی به دست چاپ سپرد و مجموعهی «دری به خانه خورشید» را سید حسن حسینی و قیصر امینپور از لابهلای بیش از ده دفتر جدا کردند و به همراه آخرین برگهای شعرش که روز سانحهی تصادف در ساک دستیاش بوده، به چاپ رساندند. «از این ستاره تا آن ستاره» نیز مجموعهی دیگری است که برای نوجوانان سروده شده است و آن را هم دو دوست همیشگیاش جمعآوری و منتشر کردند. بعدها قیصر امینپور کلیات اشعار مرحوم سلمان هراتی را منتشر کرد، مجموعهای که تمام دنیای شعری شاعری بود که میتوانست بیش از این باشد. در سطرهای نخست پیش درآمد این کتاب قیصر نوشته است:
«هنوز هم که هنوز است، سالها پس از آن واقعه، سخن گفتن از سلمان و شعر سلمان برای ما سخت است. نه از آنرو که چیزی از او و شعرش نمیدانیم یا نمیتوانیم گفت، بل از آنرو که گفتنی فراوان است و هم از آنجا که خود گفتنی فراوان داشت. اما دریغ که فرصت بودن وسرودن و مجال ماندن و خواندن نیافت!»
Sorry. No data so far.