شنبه 04 آگوست 12 | 13:45

شهید مصطفی مازح؛ پیام‌ رسای امام خمینی

مصطفی مازح جوان عضو حزب‏ الله لبنان، پس از صدور فرمان امام (ره) مبنی بر اعدام سلمان ‏رشدی، خود را به محل اقامت این نویسنده مرتد در لندن رساند و در حالی که با خود مقادیر زیادی مواد منفجره حمل می‌‏کرد در ساختمان وی جای گرفت. هرچند در این انفجار به سلمان رشدی آسیبی نرسید و مصطفی به شهادت رسید، ولی پیام رسای امام خمینی(ره) در گوش جهانیان به صدا درآمد که پیروان حضرتش، سلمان رشدی را‌‌ رها نخواهند کرد.


«روزنامه دیلی تلگراف» چاپ لندن پنجم اگوست ۱۹۸۹، چهاردهم مرداد ماه ۱۳۶۸: «دیروز یک گروه اسلامی در لبنان اعلام کرد تروریستی که روز پنجشنبه، براثر انفجار بمبی در حال سوار کردن آن در هتلی در غرب لندن بود از بین رفت، یکی از اعضای آن‏‌ها بوده که در حال تدارک حمله‏‌ای به سلمان رشدی بوده است. طی یادداشت دستنویسی که تحویل روزنامه النهار در بیروت گردید، «سازمان جهادگران اسلام» اعلام کرد که مسلمانان اکنون برای از دست دادن «غریب»، اولین شهیدی که به هنگام انجام مقدمات حمله علیه سلمان رشدی مرتد جان خود را از دست داد، سوگوارند و شهدای بعدی به این اهداف خواهند رسید. گروه فوق ‏الذکر در این بیانیه تاکید کرده است هر فردی، از جمله خانم تاچر، که از رمان «آیات شیطانی» از رشدی حمایت کند بهای آن را خواهد پرداخت. «اسکاتلند یارد» در حال تحقیق در این زمینه می‌‏باشد. در حال حاضر، مشخص شده است که پنجشنبه بعد از ظهر دو بمب در هتل «بورلی هاوس» واقع در منطقه «ساکس گاردنز پادینگتن» منفجر گردیده است. تصور می‌‏شود که اولین بمب، به هنگام سوار کردن آن توسط تروریستی که معتقدند الجزایری یا مراکشی می‌‏باشد و بنام «مازح» ملقب است، منفجر گردید و انفجار دومین بمب، ۱۵ دقیقه بعد متعاقب انفجار اول صورت گرفته است. بمب‏‌ها، در مجموع حاوی ۵ پوند مواد منفجره پلاستیک نظامی بوده است که احتمالاً از نوع «سمتکس» می‌‏باشد. اطلاعات زیادی از مازح در دست نمی‌‏باشد، به جز اینکه چنین گمان می‌‏رود که او با قایق وارد انگلستان شده و مواد منفجره را در کوله پشتی سبز رنگی حمل می‌‏کرده است. هیچ پاسپورتی از او در هتل به دست نیامده است. به دلیل ویرانی ساختمان، بازرسی هتل توسط کار‌شناسان مختل گردیده است و بعید به نظر می‌‏رسد که اجزای متلاشی شده بدن بمب گذار برای کالبد شکافی تا اواخر امروز به بیرون از هتل منتقل گردد. «مازح»، که حدود بیست ساله بود، در ساعت ۲/۴۵ دقیقه بعد از ظهر با انفجار بمبی که سه طبقه بالا‌تر و سقف هتل ۵ طبقه را ویران ساخت، در اتاقش کشته شد و تکه‏های بدنش بین طبقات سوم و چهارم پخش گردید. «مازح» با پرداخت ۳۹ پوند و ۵۰ پنس، یک اتاق یک تختی را روز سه شنبه در هتل رزرو کرد و قرار بود دیروز آنجا را ترک کند. آقای «تونی گنوزو» مدیر هتل گفت که ابتدا نامبرده هتل را برای یک شب رزرو کرد، اما بعد با پرداخت نقدی صورت حسابش مدت اقامت خود را تمدید نمود.»

خبر فوق به عنوان سندی عینی، از میان ده‌ها روزنامه و نشریه انگلیسی که تنها ساعاتی پس از به شهادت رسیدن طلبه شهادت‏طلب «مصطفی مازح» نخستین شهید مسیر اجرای حکم تاریخی حضرت امام خمینی (ره) همگام با سایر مطبوعات و رسانه‏ های جمعی کشورهای غربی به انعکاس اخبار و جزئیات مربوط به این واقعه پرداختند، عرضه شد. رسانه ‏های فراگیر غربی چنان با آب و تاب در این باره به ارایه تحلیل و القای نظرات خاص خود می‌‏پرداختند که موج خبری آن تا چند ماه خوراک تبلیغاتی صهیونیسم را تامین می‌‏نمود. دامنه این موج که در واقع تحت تاثیر ارزش عمل قهرمانانه شهید مازح قرار داشت، از مبدأ لندن، مرزهای جغرافیایی را در نوردید و به اقصی نقاط عالم رسید.

بد نیست از باب نمونه به قسمتهایی از مقاله نشریه «سانکی» چاپ توکیو تحت عنوان «سلمان رشدی، حالا…» که در روز چهارشنبه ۳۰ آگوست ۱۹۸۹ متشر گردید، نگاهی بیندازیم:

«آقای کازواو ایشیگورو یک نویسنده ژاپنی تبعه انگلستان و دوست صمیمی سلمان رشدی می‌‏باشد. ما وقتی از وی در مورد محل زندگی سلمان رشدی سؤال کردیم او در جواب گفت: من در این باره هیچ چیز نمی‌‏دانم. اگر هم اطلاع داشته باشم نمی‌‏توانم بگویم. به علت معتبر بودن حکم اعدام سلمان رشدی که از سوی خمینی صادر شده، اطرافیان سلمان رشدی در این مورد بسیار احتیاط می‌‏کنند. سلمان رشدی به همراه همسرش تحت حفاظت امنیتی قرار دارند و هر چند هفته یک بار محل اقامت خود را تغییر می‌‏دهند. همسر وی می‌‏گوید طی مدت چهار ماه، ۵۶ بار محل زندگی خود را عوض کرده‏اند و گویا او از این طرز زندگی خسته شده و در حال حاضر جدا از شوهرش زندگی می‌‏کند. هنوز در لندن کتابفروشی‏هایی که «آیات شیطانی» را می‌‏فروشند، مورد حمله با مواد آتش زا قرار می‌‏گیرند. اخیرا جریان انفجار یک بمب و مرگ یک مرد در هتلی در شهر لندن، موجب نگرانی اسکاتلند یارد، پلیس انگلستان، شد. چون پس از جریان می‌‏گویند این نخستین شهید راه اعدام سلمان رشدی می‌‏باشد. پس از این جریان، نیروهای امنیتی و ضد ترور برای حفظ جان رشدی، تدابیر سخت‏تری اتخاذ کرده ‏اند. پس از صدور حکم مذکور از سوی امام خمینی، انگلستان و ایران روابط خود را قطع کردند.»

این موج کم‏ سابقه خبری تا هنگام تحویل بقایای پیکر پاک شهید مازح به خانواده‏اش (هشت ماه پس از انفجار) و نیز برگزاری مراسم تدفین آن بزرگوار و مجالس یادبود و گرامیداشت نام و راهش ادامه داشت. مثلاً «دیلی تلگراف» تقریبا ده ماه پس از شهادت مازح، همصدا با ده‌ها نشریه دیگر اروپایی، اخبار مربوط به مجالس بزرگداشت وی را با حساسیت عجیبی منتشر می‌‏ساخت: «ماه گذشته، حزب ‏الله تظاهراتی به خاطر مصطفی مازح، یکی از پیروانش، در جنوب بیروت ترتیب داد. این شخص طی یک ماموریت انتحاری در لندن به منظور کشتن سلمان رشدی بر اثر انفجار بمب تکه تکه شد.» (۵/۶/۱۹۹۰) نکته عجیب و باور نکردنی اینجاست که خبر این واقعه بی‏سابقه در داخل کشورمان به عنوان قلب تپنده انقلاب اسلامی، تا هفت سال پس از وقوع آن، مسکوت نگاه داشته شد و پس از شکسته شدن این سکوت مرگبار توسط معدودی از نشریات اصولگرا، سایر مطبوعات و رسانه‏‌های جمعی و حتی صدا و سیمای ام‏القری! به این سکوت ناموجه ادامه می‌‏دهند.

آیات شیطانی

«آیات شیطانی» (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic Verses) رمانی است در ۵۴۷ صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ ۴/۷/۱۳۶۷ (۲۶ سپتامبر ۱۹۸۸) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب، «سلمان رشدی» مسلمان هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می‌شد و «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده ۴۱ ساله بود. «سلمان رشدی» عضو «انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان» بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رییس یهودی انتشارات وایکینگ) با دستمزد بی‌سابقه ۸۵۰ هزار پوند به رشته تحریر در آورد. کتاب آیات شیطانی بر خلاف آنچه گفته می‌شود، یک کتاب علمی و نظری نیست؛ بلکه داستانی است بلند در ۹ فصل که شخصیت‌های آن را حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه)، همسرانش و صحابی شناخته شده‌اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می‌دهند.

سلمان رشدی در یکی از آخرین کتاب‌های خود، به فلاکت و ذلت پس از انتشار کتاب «آیات شیطانی» اشاره می‌کند. وی در کتاب خود با اشاره به مجروحیت مترجم ایتالیایی کتابش توسط مسلمانان ایتالیایی تا سر حد مرگ و به هلاکت رسیدن مترجم ژاپنی آیات شیطانی بر اثر حمله مسلمانان ژاپنی، از روز ترور ناشر نروژی کتابش به این شکل یاد می‌کند: «روزی که ناشر نروژی مورد اصابت گلوله قرار گرفت یکی از بد‌ترین روزهای عمر من است.» او در آن ایام تنها طی ۲۰ روز ۱۳ بار محل خواب خود را تغییر داد. چنان فضای جهنمی بر زندگی او حاکم گردید که همسرش از وی جدا شد و در مطبوعات وی را «فردی بزدل» نامیدند. تنها دو سال پس از صدور حکم اعدام بود که سلمان رشدی جرأت سفر به خارج انگلستان را پیدا کرد و با یک هواپیمای جنگی در سال ۱۹۹۱ میلادی برای سخنرانی به دانشگاه کلمبیا در آمریکا رفت و برگشت. محافظت از او پس از صدور حکم حضرت امام بر عهده «اسکاتلندیارد» (پلیس انگلیس) قرار گرفت.

هزینه‌های محافظت از او در سال بین یک تا ۱۰ میلیون پوند تخمین زده می‌شود؛ در حدی که یک بار شاهزاده چارلز (ولیعهد انگلستان) اعلام کرد: «سلمان رشدی سرباری پر خرج برای مالیات دهندگان انگلیسی است.» همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایر ویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال ۱۹۹۸ ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکانادا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. سلمان رشدی با وجود خشم جهان اسلام علیه خود، از تجدید چاپ کتاب کفرآمیز خود صرف نظر نکرد و زمانی که انگلستان حاضر به چاپ ارزان قیمت این کتاب (بدون جلد گالینگور و با کاغذ کاهی) نشد، آن را به آمریکا برد و به صورت ارزان قیمت (برای سهولت خرید عمومی آن) به چاپ رساند. در سال‌های اخیر، سلمان رشدی در آمریکا زندگی می‌کند و توسط دولت آمریکا محافظت می‌شود. چند سال قبل وی به ریاست انجمن قلم آمریکا رسید. امپراطوری رسانه‌ای غرب بار‌ها اعلام کرد که حکم اعدام این نویسنده از طرف ایران پس گرفته شده است که هر بار با واکنش سریع رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه‌ای این مسأله تکذیب گردید و اعلام شد که حکم یک مرجع قابل نقض نمی‌باشد و حتی پس از مرگ او نیز بر همه مسلمانان لازم الاجرا است.

گفت‌و‌گو با پدر شهید مصطفی مازح

«مصطفی مازح» از دلاورمردان لبنانی بود که در عمل به فرمان امام خمینی (ره) در اعدام مولف کتاب «آیات شیطانی» به لندن رفت و هنگام اجرای حکم، به شهادت رسید. با پدر این شهید، در زادگاه او جنوب لبنان به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

اشاره:

آن روز‌ها که ما، در ایران در سوگ رهبر خود می‌سوختیم و بر سینه و سر می‌کوفتیم، آن ایام که در بخشهایی از لبنان جنگهای داخلی مسلمان و غیر مسلمان ـ و حتی مسلمان و مسلمان ـ جریان داشت و همه چیز در شلیک گلوله خلاصه می‌شد، جوانی دلسوخته که داغ امام بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد، بر آن شد تا با اقدامی مهم، هم اطاعت خویش از ولی امر و امامش را ثابت کند و هم خود به امام و مرادش بپیوندد. آن روز که ـ بر اساس برخی اطلاعات غیر رسمی ـ نیروهای اطلاعاتی انگلستان از وجود جوانی عرب در هتلی که محل تردد سلمان رشدی مرتد بود، با خبر شدند و پس از دستگیری او، برای اینکه خبربازتاب منفی برایشان نداشته باشد، او را روی صندلی اتاق خود نشانده، مقداری از مواد منفجره را به بدنش بستند و او را منفجر ساخته و به شهادت رساندند ـ چون براساس برخی اظهارات دوستان مصطفی، تصاویری که تلویزیون انگلیس از اتاق مازح در آن هتل نشان داده است، نمایانگر مقداری مواد منفجره سالم بوده است که نشان می‌داد همه مواد همراه او منفجر نشده است و فقط مقداری ازآن‌ها عمل کرده‌اند ـ تنها اطلاعیه‌ای در اندازه‌ای بسیار کوچک در میان اخبار مطبوعات ما گم شد که در آن آمده بود: «یک جوان لبنانی که برای اعدام سلمان رشدی به لندن رفته بود، در حین اجرای حکم به شهادت رسید.» آن روز کسی از اسم و رسم او نگفت. کسی از جوان لبنانی‌ای که سالیان نوجوانی‌اش را در آفریقا سپری کرده بود، ولی در‌‌ همان ناکجا آباد، با افکار پاک و انقلابی امام راحل آشنا شده و می‌رفت تا سر بر فرمان او نهد، با خبر نشد. آنچه می‌خوانید گفت‌و‌گوی اختصاصی حمید داودآبادی است با پدر او در «طیرفلسین» لبنان در خانه‌شان.

لطفاً برای ما از ولادت و آغاز زندگی مصطفی بگوئید.
من محمود حسین مازح پدر شهید مصطفی مازح هستم که سال ۱۹۳۵م (۱۳۱۴هـ ش) در روستای «طیرفلسین» در جنوب لبنان متولد شدم. مدتی زیاد برای کار، همراه خانواده‌ام به آفریقا رفتیم که در «گینه کوناکری» و «ساحل عاج» زندگی کردیم، و در آنجا شغل من تجارت بود. سال ۱۹۶۸ م (۱۳۴۷ هـ ش) در گینه کوناکری، مصطفی متولد شد. دو سال از عمرش می‌گذشت که آنجا را ترک کرده و به ساحل عاج رفتیم. تقریباً تا اواخر عمر مصطفی، در آن کشور زندگی کردیم. مصطفی در ساحل عاج به مدرسه رفت. در آنجا زبان فرانسه را فرا گرفت ولی برایش معلم خصوصی گرفتم که عربی را که زبان خودمان بود، یاد بگیرد. سال ۱۹۸۳ م (۱۳۶۲ هـ ش) دو ماه از فصل تابستان را به لبنان آمد و در روستای خودمان طیرفلسین ماند ولی مجدداً به ساحل عاج برگشت و تحصیلاتش را ادامه داد. سال ۱۹۸۷ م (۱۳۶۶ هـ ش) که خواستم به کشور خودمان برگردم، چون به مصطفی خیلی علاقه داشتم و می‌خواستم که او با خودم باشد، در حالی که برادرانش در ساحل عاج ماندند، ما به لبنان برگشتیم. با توجه به اینکه ده سال بود که در گینه زندگی می‌کردیم، لذا برای مصطفی شناسنامه گینه‌ای گرفتیم، و چون آن کشور مستعمره فرانسه بود، و مصطفی نیز متولد آنجا بود، برایش شناسنامه فرانسوی هم گرفتیم. البته شناسنامه لبنانی هم برایش گرفتیم. خلاصه هر طوری که بود باز گشتیم لبنان. در لبنان، مصطفی همراه برخی از دوستانش که مذهبی بودند، اوقات خود را می‌گذراند. غالباً هم به خانه کوچکی که بالای تپه‌ای در میان زمین‌های کشاورزیمان هست، می‌رفتند، و با هم بحث و صحبت می‌کردند. او در کار‌هایم به من کمک می‌کرد و کنار دستم بود. هنگامی که او از ما خواست تا امکانات ازدواجش را فراهم کنیم، خیلی خوشحال شدیم. سرانجام دختری از همین جنوب لبنان از همسایگان اطراف خودمان را برایش خواستگاری و عقد کردیم، ولی پانزده روز بیشتر با هم نبودند که از هم جدا شدند و دختر به نزد خانواده‌شان رفت. البته فقط عقد بودند.

شما چند فرزند دارید؟
من شش پسر و دو دختر دارم که مصطفی ششمین پسر و هفتمین فرزندم بود و برادرانش الان در آفریقا و آمریکا زندگی می‌کنند. *

مصطفی به چه زبان صحبت می‌کرد؟
چون برای او معلم خصوصی گرفته بودم، عربی را فصیح صحبت می‌کرد. دروس عربی را هم بیشتر از نهج البلاغه فرا گرفته بود. زبان فرانسه را هم خوب صحبت می‌کرد و بلد بود. زبان انگلیسی را هم فرا گرفته بود ولی مثل فرانسه نمی‌توانست خوب صحبت کند.

آخرین بار کی او را دیدید؟
سه روز قبل از سال نوی قمری.

آیا مصطفی به ایران سفر کرده بود؟
بله. با وجودی که اوضاع در جنوب لبنان جنگی و خراب بود، او دو یا سه بار برای زیارت به ایران رفت.

آیا مصطفی در درگیری‌های داخلی جنوب لبنان که بین احزاب مختلف جریان داشت هم شرکت داشت؟
نه نبود. البته در سال ۱۹۸۲ م (۱۳۶۱ هـ ش) که به لبنان آمد، سنش کم بود و این منطقه هم کاملا تحت سلطه اسرائیل بود.

در لبنان به تحصیلاتش ادامه داد؟
نه. با توجه به هدفی که در ذهنش داشت، گفت که من دیگر نمی‌خواهم درس بخوانم، به همین لحاظ تحصیلات را‌‌ رها کرد و پهلوی من کار می‌کرد. زمانی که امام خمینی (ره) فتوای قتل «سلمان رشدی» نویسنده هتاک و مرتد را می‌دهد، مصطفی که همراه دوستانش فعالیت مذهبی داشت و خیلی هم علاقه داشت که به اسلام خدمتی بکند، تصمیم می‌گیرد که شناسنامه‌های غیر لبنانی را بردارد و برای رسیدن به هدف مورد نظر خودش اقدام کند. در نظرش این بوده که چون شناسنامه فرانسوی دارد به راحتی می‌تواند به اروپا برود. هنگامی که امام فوت کرد، مصطفی احساس خاصی داشت. همواره علاقه‌مند بود تا در راه او قدم بردارد. یک روز آمد پیش من و گفت که می‌خواهد به بیروت برود. آن روز‌ها در مناطق مختلف لبنان جنگهای داخلی و حملات اسرائیل جریان داشت و هر گوشه را خطری تهدید می‌کرد. او رفت که به بیروت برود. دو سه روز به سال نوی قمری مانده بود. روزهای آغازین سال نو گذشت ولی از او خبری نشد. با دوستانش که تماس گرفتیم، آن‌ها هم اظهار بی‌اطلاعی کردند، البته بعداً فهمیدم که آن مدت را برای دیدن آموزش نظامی و آشنایی با سلاح مواد منفجره به منطقه «جبل صافی» رفته بوده است. یک ماه گذشت ولی باز از مصطفی خبری نشد. ما هم در اینجا شدیداً پیگیر بودیم که کجا رفته است. نزد برادرانش در ساحل عاج هم نرفته بود. مدتی بعد برادرانش اطلاع دادند که از طرف دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی انگلستان و فرانسه به ساحل عاج سراغ آن‌ها رفته و درباره مصطفی پرس و جو کرده‌اند. روزنامه‌های انگلستان هم خبر دادند که جوان عربی به نام مصطفی محمود مازح دست به یک عملیات انتحاری در آن کشور زده است. دوستانش همه با ما تماس گرفتند و می‌پرسیدند که او کجاست؟ وقتی که اظهار بی‌اطلاعی از سرنوشت او می‌کردیم، پرسیدند که آیا کسی پاسپورت او را گرفته است؟ که گفتم نه من خبر ندارم. نیروهای اطلاعاتی غربی سراغ همه دوستان او در کشورهای مختلف رفتند و از احوال او پرس و جو کردند. سوالشان هم بیشتر این بود که آیا او عضو حزب الله لبنان بوده است یا نه؟ که آن‌ها هم گفته بودند که ما نمی‌دانیم ولی او باید پیش خانواده‌اش در لبنان باشد. *

آیا مصطفی قبلاً هم به انگلستان رفته بود؟
نمی‌دانم شاید مخفیانه رفته بود، ما اطلاعی نداشتیم. اینکه او چطور موقعیت حضور سلمان رشدی را در آن هتل شناسایی کرده بود، جزو اسراری بود که او با خودش برد. *

آیا فرد دیگری هم با او بوده است؟
این را هم نمی‌دانیم ولی ظاهراً تنها بوده است.

چه زمانی از او با خبر شدید؟
۵۰ روز پس از آنکه رفت و دیگر خبری نداشتیم، خبری به ما رسید که شهادت او را ثابت می‌کرد.

اخبار چی بود؟
این بود که جوان عربی که ظاهراً اصلیتش مراکشی است، به خودش بمب بسته و به هتل محل افامت سلمان رشدی رفته و در طبقه سوم آن هتل پنج طبقه، خود را منفجر کرده است که هتل هم آتش گرفته ولی به سلمان رشدی آسیبی نرسیده است. البته تلویزیون لبنان هم تصاویری را که از شبکه‌های خارجی گرفته بود پخش می‌کرد که صحنه‌های آتش سوزی هتل را نشان می‌داد. *:

در مورد شهادت او بیشتر بگویید.
آنچه که ما می‌دانیم بیشتر بر اساس گفته‌ها و اخبار است. اینکه چگونه رفته و با کی بود، خبر نداریم. آن گونه که ادعا می‌کنند، در هتل زن خدمتکاری بوده که مصطفی ازاو درباره رفت و آمدهای سلمان رشدی سوال می‌کند و متاسفانه آن زن حساس می‌شود و به دستگاههای اطلاعاتی انگلستان خبر می‌دهد که یک جوان عرب که چند پاسپورت هم دارد، در اینجاست که درباره سلمان رشدی سوال می‌کند. او در آن هتل برای چهار روز اتاقی گرفته بود. روز سوم، روز عملیات بوده است. بر اساس شناسایی‌های او سلمان رشدی در آن روز به هتل می‌آمد و در طبقات بالای هتل اقامت داشت. متاسفانه آن گونه که می‌گویند انفجاری در اتاق مصطفی رخ می‌دهد که به شهادت خود او می‌انجامد. *

چگونه جسد او را شناسایی کردند؟
بدن او را که متلاشی شده بود، کالبد شکافی کرده و از روی دندان‌هایش که قبلاً آن‌ها را نزد دندانپزشکی در ساحل عاج درست کرده بود، شناسایی کردند، البته پهلوی آن دکتر هم در ساحل عاج رفته بودند که او هم هویت مصطفی را تایید کرده بود. *:

از اتفاقات بعد از شهادت او و چگونگی انتقال پیکرش به لبنان بگویید.

مازح: پس از شهادت او بحثی میان انگلستان و فرانسه پیش آمد که چرا به هر کسی شناسامه فرانسوی می‌دهد که به راحتی به اینجا بیایند و از این کار‌ها انجام بدهند؟ فرانسه هم گفته بود که این شناسنامه کامل نیست چون در قانون فرانسه این گونه است که وقتی سفارت می‌خواهد به کسی شناسنامه بدهد، او را به دادگاه می‌فرستد و سپس دادگاه حکم صدور شناسنامه رسمی را می‌دهد. با این حساب شناسنامه او رسمی و کامل نیست. البته این کذب بود، چون شناسنامه‌های فرانسوی‌ای که در گینه می‌دهند همه رسمی هستند. پس از اینکه شهادت او برای ما تایید شد، به فرانسه رفتیم، چون شناسنامه او فرانسوی بود و از وزارت خارجه آنجا و همین طور از طریق سفارت لبنان در لندن درخواست کردیم که جسد او را به ما تحویل بدهند. خواهرش خیلی پیگیری کرد که پرونده‌اش بسته شد و باقی مانده پیکر او را با هواپیما به فرانسه منتقل کردند. مبالغ زیادی پرداخیم تا اینکه او را به لبنان آوردیم. متاسفانه به خاطر وضعیت لبنان و اوضاع و احوال آن روزهای این منطقه، به ما اجازه تشییع جنازه رسمی ندادند و به همین خاطر ساده و فقط با حضور اهالی منطقه خودمان در همین جا تشییع کردیم و کنار خانه خودمان دفنش کردیم. بعد‌ها که اوضاع و احوال بهتر شد، برای او سالگرد گرفتند و گروه گروه برای زیارت مزار او به اینجا آمدند. خداوند روح پاک آن شهید را با شهدای کربلا و همین طور با روح مطهر حضرت امام خمینی (ره) محشور فرماید.

وصیت نامه شهید «مصطفی مازح»

بسم الله الرحمن الرحیم

«تسلیت عرض می‌کنم به اسلام. به رزمندگان اسلام. به مردم مظلوم مستضعف. به مجاهدان در ایران و افغانستان در لبنان و فلسطین و به هر انسانی که در راه حق الهی مجاهدت می‌کند. تسلیت عرض می‌کنم به زنان و مردان و کودکان. آنان که بزرگ‌ترین خسارت تاریخ بر آن‌ها وارد شده، ‌خسارت عظیمی است. خسارتی پر از اندوه و حسرت. خسارتی که از زمان دوازده امام نوشته شده است. صبر پیامبران رفت … این انسان مومن، شجاع، مخلص برای اسلام خود، مخلص برای مردم خود و کسی که به ضمیر خود وفادار بود. آری پدر؛ ‌این انقلاب از افتخارات او بود. این امام دوست داشتنی. خمینی بزرگ رحمت و رضوان خدا بر او باد … آری؛ ‌آسمان هنوز برای این رهبر مخلص اشک می‌ریزد. ملائکه در سوگ این امام ضجه و فریاد می‌کنند … هرگز تو را فراموش نخواهیم کرد … همانا خورشید در آن روز خجالت زده شد و طلوع نکرد و ماه نیز ذوب خواهد شد … مردگان راه را برای تو باز خواهند کرد. هیچ کس زندگی نخواهد کرد … هر گز هیچ کس نخواهد خندید … و هر گز هیچ کس تو را تنها نخواهد گذاشت … هرگز روزهای مقدس زندگی با تو را فراموش نخواهیم کرد … فرمایشات تو را در هر زمان و مکان اجرا خواهیم کرد… شجاعت تو را در هر زمان در برابر دشمنان به یاد خواهیم آورد. در روز برگزاری نماز در قدس شریف، تو را به یاد جهانیان خواهیم آورد. با یاد تو هر دولت و مرامی را که مقابل اسلام بایستد، ‌نابود خواهیم کرد. سعادتمندند کسانی که تو را شناختند … سعادتمندند کسانی که از راه تو پیروی کردند. سعادتمندند کسانی که به کلام تو گوش فرا دادند. و سعادتمندند کسانی که به نام جمهوری اسلامی شما پرچم اسلام را برافراشتند.‌ای امام عزیز … همانا من با تو پیمان می‌بندم که همیشه در راه روشن تو خواهم بود و تحت اوامر نائب بر حقت سید علی خامنه‌ای، بر این راه روشن باقی خواهم ماند. فرمایشات او فرمایشات تو خواهد بود. فکر و اندیشه او‌‌ همان فکر و اندیشه تو و نظرات او‌‌ همان نظرات تو خواهد بود. به درستی که تو شجاعت را به او آموختی و ما الان سرباز او هستیم، ‌همانگونه که امر فرمودی. باقی خواهیم ماند بر این جمهوری اسلامی، ‌ جمهوری اسلامی والایی که برای حضرت مهدی (عج) ‌ ولی عصر زمان است.‌ای امام مهدی … آه‌ای آقای من، ‌ای فریادرس و نجات دهنده من. آیا نمی‌بینی که چه حوادثی رخ می‌دهد … شهدایی که بر زمین می‌افتند. همانا دشمنانمان در حال آماده باش کامل هستند و نفرین خدایی زیاد شده است. و خسارت بزرگی که گمان می‌کردیم. تا چه زمانی‌ای آقای من. تا چه زمانی می‌توانیم در برابر دشمن ستمگر بایستیم. العجل … العجل…‌ای نجات دهنده ما … بر ما رحم نما و به فریادمان رس… بیا برای نجات ما … به نام این رهبر روحانی سفر کرده … به نام شهدا … به نام مجاهدین اسلام.»

 

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.