دکتر امیر محبیان – در آستانه هفته دولت قرار داریم، نگاه به نقد عملکرد دولت و نقد رفتار رئیس دولت ضروری است. محمود احمدینژاد هفت سال است که سکان ریاست جمهوری را در دست دارد. احمدینژاد از میان اصولگرایان برخاست، در میان ما نشو و نما کرد و بهعنوان یک اصولگرا بر کرسی ریاست جمهوری نشست.
حامیان او اکثراً ناامید از پیروزی و ناشناخته بودند؛ ولی بیگمان بسیاری از آنها از دل و جان کوشیدند تا این مرد کوچکاندام و پر تلاش را که به نحوی رازآلود از پیروزی خود و شکست رقیبان سرشناسش مطمئن بود، بر سریر قدرت بنشانند و علیرغم تعجب بسیاری او پیروز شد، در مورد پیروزی نامنتظره او هم گمانهزنیهای بسیاری صورت گرفت ولی در هر حال اکنون هفت سال است احمدینژاد رئیس جمهور ماست. از همان روزهای نخست او کوشید اسطورهها را به حق یا نابحق درهم شکند و خود در میان خرابههای پدیدآمده از شخصیتهای بزرگ یا بزرگنمایی شده، برپا ایستد. کم نبودنداصولگرایانی که به حق یا نابحق از زبان، کردار یا مواضع صریح او رنجیدند.
از همان زمان نیز کم نبودند کسانیکه سنگها را به آرامی در جیب مینهادند تا زمانی که سیر افول این مرد آغاز شود، سنگبارانش کنند و اکنون چنین شده است و از هر سو بر او میتازند و نقدهایی بر وی (بحق یا نابحق) روان است. نقدهایی که نه تنها پیکره او را که حتی ایمان او را نیز هدف گرفته است. آیا او شایسته این رفتار هست یا خیر؟
اصولگرایی به باور نگارنده پایبندی به اصولی است که از دین و عقل برمیخیزد. نمیتوان اصولگرا بود و این اصول را زیر پا نهاد. یکی از این اصول، انصاف و مردانگی است که حاصل ترکیب معجون پرقدرت «آزادی و عدالت» است ترکیبی که آزادگی را بهعنوان گوهر تمدن شرق پدید آورده است. انسان آزاده از بند زمان و مکان میگریزد و بر سکوی حقیقت آنچه را که خوشایند حق است و نه مدعیان حق، میگوید. اکنون سئوال این است: ما اصولگرایان با احمدینژاد و فراتر از او در رفتار سیاسی حتی با مخالفان خود آیا مبتنی بر انصاف و آزادگی عمل کردهایم؟ برای پاسخ به این پرسش بایسته است نکاتی را در نظر بگیریم.
۱. هاشمی، خاتمی و احمدینژاد، و بسیاری دیگر از بازیگران و کارگردانان سیاسی جامعه ما، انسانهایی هستند که آنها را در دایره عصمت نمیدانیم، از اینرو، خطا و اشتباه و حتی دخالت نفس و غرض در عملکرد آنها منتفی نیست پس هر که گوید هر آنچه آنان انجام میدهند درست و فاقد اشتباه است، باید در صحت عقل یا نیت پاکش تردید کرد.
۲. منصب ریاست جمهوری فارغ از ظاهر غبطه بر انگیزش با تلاش سنگین همراه است. روسای جمهور پیشین ما و احمدینژاد به جهاتی بهصورت ارجح در مسیر گشودن گرهها از کار مردم بسیار کوشیدهاند و مردم نیز با رأی خود به آنها نمره میدهند، در یک معادله عقلانی برای قضاوت صحیح هم باید تلاشهای آنان را قدر دانست و هم ایرادات را به نقد نشست.
۳. انتقاد مسیر خردمندانه اصلاح است، در صورت بستن باب انتقاد، باب چاپلوسی گشوده شده و انحراف در مسیر حق آغاز میشود. رؤسای جمهور ما، همزمان که باید واقعنگرانه از تلاشهایشان سپاسگزاری کرد، ضروری است زیر تیغ نقد، البته منصفانه و کارشناسانه قرار گیرند. امّا همگان تفاوت نقدهای انتقامجویانه برخاسته از سر تمایلات و کینههای نفسانی را از نقدهای مصلحانه میفهمند، آنان که تصور میکنند بسیاری از مردم تفاوت اینها را تشخیص نمیدهند، درک درستی از مردم ندارند.
۴. متأسفانه بسیاری از نقدهایی را که از احمدینژاد میشود، نمیتوان لزوماً از سر خیرخواهی دانست. بعضی از رقیبان شکست خورده یا آنان که از او به هر دلیلی رنجیدهاند و یا امید دارند در صورت تخریب او، آباد شوند؛ میکوشند این روزها به هر بهانهای بر او سنگی زنند و او را از اساس بیایمان و فرصتطلب نمایانده و بر هر چه کرده است خط ابطال و بر سخنانش رقم مغلطه کشند. این بهواقع نامردمی است.
۵. همشیفتگان احمدینژاد که از سر اعتقاد یا منفعت ایرادهای او را نمیبینند، راه خطا میروند و هم آنان که کینهجویانه، تلاشهایش را نادیده میانگارند، به کجا میروند؟ آیا عاقبت آنان که نفع و نفس را بر سر اعمال خویش حاکم کردند؛ نمیبینند؟
۶. امّا رؤسای جمهور ما وبلکه صاحب منصبان در سایر قوا نیز اشتباهاتی دارند که باید بر آنان خرده گرفت، نخست آنکه گویی علم و معرفت کل همزمان با صدور حکم منصب بر فرد نازل میشود! رؤسای جمهور و وزیران و بسیاری دیگر را گویی اعتقاد بر آن است که به محض انتصاب بر منصبی، پردههای جهل از دیدگانشان کنار رفته و این حق را دارند که در هر مقولهای تخصصی یا معرفتی سخن گویند و بدتر از آن چاپلوسانند که چشم و گوش و بعدها قلب اینها را پوشانده و اینها را بر کرسی وهمی علم و معرفت بینقص مینشانند. آیا نباید به رؤسای جمهور و مسئولان و صاحبان منصب گفت که شمایان، مدیران اجرایی و حلکننده مشکلات روزانه و سالانه مردمانید، نه روشنفکران و نظریهپردازانی کهگاه برای عالم و آدم نسخه مینویسند. چه زیباست رئیس جمهوری که به فرمان و توصیه امام علی (ع) بر چهره مداحان خاک بپاشد و بدور از شعار بواقع منتقد خویش را آئینه راستنمای خود بداند و هرچندگاه یکبار بگوید، نمیدانم، از خبرگان فن میپرسم.
۷. نگاهی به مواضع بعضی از چهرههای برجسته اصولگرا در قبال دولت حاکی از آن است که متأسفانه نمیتوان بر همه آنها مهر «نقد مصلحانه» زد و حتی بازی کودکانه ولی خطرناک نفس را بهراحتی میتوان در میان کلمات بعضی از رقبای پیشین؛ رفقای گذشته، همکاران کنار گذاشته شده و حتی رقیبان آینده مشاهده کرد.
متأسفانه باید گفت، آنگاه نفس جای بازی مییابد که خود را جاودان فرض میکنیم و شاید ما مرگ را فراموش کردهایم. ما فراموش کردهایم که فراتر از بازیگری سیاسی، نقش معلمی نسلهای جدید هم بردوش ماست. فراموش کردهایم که در هر کلام و عمل ما باید پرتوی از اخلاق و منش انسانی جلوهگر باشد و سخن را فاخر، صادقانه و برای رضای حق بگوئیم. فراموش کردهایم که میان جامهای ایمان جوانانمان نباید به هم سنگ بیاندازیم، مبادا شیشه ایمان ناظران جوان ترک بردارد.
فراموش کردهایم که عزت تماماً از خداست و بت لزوماً آن سنگوارههای ابتدایی نیست بلکه هر آن چیزی است که خدایی نیست و درنهایت مشکل آنجاست که فراموش کردهایم، همه میمیریم.
زیر پا گذاشتن ادب نقد بیگمان زشت است ولی از ما اصولگرایان زشتتر خواهد بود. خویشتن را بپاییم. هر چند پایش نفس برای همگان است؛ چه اصولگرا و چه اصلاح طلب.
Sorry. No data so far.