تریبون مستضعفین- عبدالرضا عاصی
«انتقامجویان (The Avengers)» کلکسیونی است از قهرمانان کمیک بوکها تا خدایان افسانه ای. این فیلم شاید در نظر اول تنها فیلمی تجاری به شمار آید که با جمع کردن قهرمان های فیلم های پر فروش چون «مرد آهنی»، «کاپیتان آمریکا»، «هالک»، «ثور» و … سعی داشته است تا مخاطبین را به هر نحو ممکن به سینما بکشاند. هر مخاطبی که هر کدام از قهرمان ها را بپسندد وقتی تمام قهرمان را در کنار قهرمان مورد علاقه اش بر پرده سینما می بیند بیشک تماشای این فیلم را از دست نمی دهد. جاس ودون کارگردان «انتقامجویان» در کارگردانی «ثور(Thor)» نیز نقش داشته است. وی همچنین کارگردانی «انتقامجویان ۲» را نیز در دستور کار دارد که قرار است در سال ۲۰۱۵ اکران شود.
از «ثور» تا «انتقامجویان»
داستان «انتقامجویان» به گونهای ادامه داستان «ثور» است، ثور خدای تندر و رعد در اساطیر اسکاندیناوی است که هرگاه پتکش را پرتاب میکند رعد و برق بوجود می آید، داستان فیلم «ثور» جنگ وی با برادر خوانده اش «لوکی» است که به زمین کشیده میشود و در این گیر و دار است که عشق بین این خدا و دختری زمینی شکل میگیرد، اما این عشق با از خود گذشتگی ثور که برای نجات سرزمینی دیگر دروازه جهان خود را از بین می برد به فراق میانجامد.
اما داستان انتقام جویان از آنجایی آغاز میشود که «لوکی» این بار به زمین می آید تا باز کردن دوازهای نیروهای پلیدی را به این جهان آورده و زمین را به تسخیر خود در آورد اما ثور برای توقف او به زمین میآید. در میان ابر قهرمان های زمینی نیز ندای وظیفه را شنیده به جنگ خدای بد و کمک خدای خوب میآیند.
سودای مدیریت واحد جهانی
باز هم قهرمانان تحت لوای مدیریت جهانی آمریکا پا به عرصه جنگ می گذارند، مدیریتی که پس از جنگ جهانی دوم و دخالت آمریکا در آن توسط سردمداران آمریکا تعریف شد. هالیوود پر است از نمونههایی که چنین مدیریتی را تئوریزه می کنند و نمونه بارز آن را میتوان در «تبدیل شوند گان ۳» با نام «نیمه تاریک ماه (tranformers:dark of the moon)» و «رزم ناو (battleship)» مشاهده کرد، مدیریتی که تمام اختیار زمین را در دست آمریکا قرار میدهد و قیومیت آمریکا را به عنوان پدرخواندهای خودخوانده جزو اصول اولیه جامعه جهانی میداند. و مشارکت بقیه کشورها را هنگامی مشروع میداند که در که در ردههای بعدی و تابع این مدیریت واحد باشند.
پوزیتیویسم «آگوست کنت» در نبرد با اسطورهها
اما در انتقام جویان به جز این نقد های همیشگی نکتهای اساسیتر به نمایش گذاشته میشود و آن رویارویی ابر قهرمانهای تکنولوژیک بشری در برابر خدایان پیشین وی است. آگوست کنت (Auguste Comte) بنیانگذار دکترین پوزیتیویسم، تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم میکند. وی دوره اول را دوران الهی، دوره دوم را دوران فلسفی و دوره سوم را دوران علمی می داند. تعریف کنت از دوران الهی دورانی است که انسان همه اتفاقات را به امور ماورایى و فوق طبیعى نسبت مىداد. انسان در این دوره به این دلیل که علل اتفاقها را نمىدانست یا به تعبیرى مشاهداتش را متعلق شناسایى خود قرار نداده بود کارها را به خدایان نسبت مىداد. وی دوره سوم را در تقابل با دوره اول میداند، دورانی که علم شروع به پاسخ گفتن به سوالات بشری و معماهایی میکند که در دوران اول پاسخ آنان «خواست خدا» بود. در این نظریه وجود خدایان ناشی از جهل انسان شمرده میشود و امروزه هر چه علم پیشرفت میکند دایره معلومات انسان از دنیا افزایش مییابد دایره جهل وی و به تبع آن دایره قدرت خدایان در نظر بشر کاهش مییابد.
در انتقام جویان «مرد آهنی»، «هالک» و «کاپیتان آمریکا» هرسه ابرقهرمان، فرزند خواسته و یا ناخواسته تکنولوژی بشری یا همان خدایان علم هستند که در برابر «ثور» و «لوکی» خدایان جهل بشری قدم علم میکنند و بدون کمک این خدایان تکنولوژیک حتی «ثور» که خدای خوبیهاست نمیتواند پلیدی برادر خواندهاش را مهار کند. در بسیاری از دیالوگ ها هم تاکید بر شان خدایی «ثور» و «لوکی» وجود دارد که صحه گذار بر عمد سازندگان در این رویارویی است.
اومانیسم تکنولوژیک
از نقطه نظری دیگر انتقام جویان فیلمی کاملا اومانیستی است. اوج اومانیسم در این فیلم قیام خدایان بر ضد انسان است. انسان دیگر موجودی خودسر است که هر چند خدایان وی را آفریده باشند اما حق تصمیم گیری و حاکمیت بر او را ندارند و بشر با تکیه بر دست آوردها خویش میتواند دربرابر آنان قیام کند و آنان محکوم به شکست هستند. بشر مدرن دیگر نیازی به خدایان ندارد چه آنان وجود داشته باشند چه نه، تمام آنچه امروز مورد نیاز بشر است علم و روحیه ای که باید آن را روحیهی آمریکایی دانست که توضیح آن به تفصیل نیازمند مجالی دیگر است.
خيلي جالب بود.
هرچند انسان غربي هر چه مي گذرد بيشتر به اشتباه بودن مباني اش پي ميبرد.
البته بي نوا ها چاره اي هم نداشتند چون آن خدائي كه مسيحيت تحريف شده برايشان ساخته بود واقعا بد خدائي بود. خدائي كه به زمين مي آيد و با يعقوب كشتي ميگيرد؛ خدائي كه از اول نسبت به انسان حسن نيت نداشته و به او اجازه خوردن از درخت معرفت را نداده بوده تا اينكه شيطان به او توصيه نافرماني از خدا ميكند و انسان ميبيند كه با خوردن از آن درخت معرفت نه اينكه نابود نشد كه حتي قدرت تشخيص خوب از بد را يافت؛ آنچه نوشتم قسمتهائي از كتاب عهد عتيق بود. قطعا اگر اينگونه بود كسي چنين خدائي را دوست نميداشت. قطعا اين شيطان به انسان حسن نيت بيشتري داشته است تا خدا؛
مردم در غرب با خواندن چنين گزاره هائي بايد با دين مسيحيت دشمن شوند.