نعمت حسینی – عموماً در ادبیات سیاسی مربوط به مباحث آمریکا عبارتی تحت عنوان «معضل نبود حزب سوم» به بحث گذاشته میشود، در حالی که به نظر میرسد این عبارت کمی نیاز به اصلاح و ابهامزدایی دارد. ابهام مذکور از آنجا ناشی میشود که مسئلهٔ اصلی «نبود حزب سوم» نیست. چه بسا احزاب سوم زیادی در ایالات متحده وجود داشته و دارند و برخی از آنها در برهههایی از تاریخ هم توانستهاند آرای قابل توجهی را به سمت خود جلب کنند. مسئلهٔ اصلی از آنجا ناشی میشود که این احزاب هیچگاه نتوانستهاند در انتخابات ریاست جمهوری به موفقیتی دست پیدا کنند ودرعرصهٔ انتخابات ایالتی وکنگره هم تنها به موفقیتی بسیار محدود دست یافتهاند. به بیان دیگر، بحث بر سر عدم موفقیت این احزاب است و نه بود یا نبود آنها. بنابراین در این نوشتار به این موضوع پرداخته میشود که چرا و به کدام دلیل این احزاب در آمریکا موفق نیستند و ریشههای این عدم موفقیت به بحث گذاشته میشود.
قبل از اینکه به موانع موفقیت احزاب سوم در آمریکا پرداخته شود، لازم است تعریفی دقیق از این مفهوم ارائه گردد تا در ادامهٔ مقاله، مفاهیم مورد بحث با تعریفی خاص و از پیش ارائهشده پیگیری گردند. احزاب سوم یا احزاب مستقل در آمریکا به حزب خاصی اطلاق نمیگردد. از آنجایی که در آمریکا ۲ حزب اصلی وبزرگ وجود دارد، کلیهٔ احزاب موجود در آمریکا غیر از ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه حزب سوم نامیده میشوند و اطلاق حزب سوم به این معنا نیست که آن حزب، سومین حزب آمریکا (به لحاظ قدمت، بزرگی و…) میباشد. این واژه صرفاً بیانکنندهٔ این مفهوم است که حزب مذکور در پی دستیابی به اهدافی است غیر از آنچه ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه در پی آن هستند.
موانع موفقیت احزاب سوم در ایالات متحده
۱. عدم دسترسی کاندیداهای مستقل به رسانهها
جوزف نای در اولین صفحه از کتاب معروف خود به نام «قدرت نرم ابزارهای موفقیت در سیاست بینالملل»، به نقل از ماکیاولی، بیان میدارد: «اینکه مردم از شما بترسند مهمتر است از اینکه شما را دوست بدارند.» او در ادامه در بیان نظر خود میگوید: «اما در دنیای امروز بهتر است که به هر ۲ مورد توجه کنیم.» [۱] دوست داشته شدن از طرف مردم و غلبه بر قلبها و در نهایت انتخاب شدن از سوی آنها در تاریخ کشور آمریکا همواره مهم بوده، اما اهمیت آن در عصر اطلاعات و رسانه دوچندان شده است.
نکتهای بسیار مهم در این گفته نهفته است و آن اینکه آنچه در عصر اطلاعات باعث اهمیت یافتن «غلبه بر قلبها» شده است ظهور تکنولوژی رسانهای و اطلاعاتی و انتقال اطلاعات در مدت زمان کوتاهی در سراسر جهان میباشد. در واقع جوزف نای، با ذکر این جملهٔ کلیدی در آغاز کتاب خود، ما را به این نکتهٔ مهم رهنمون میسازد که «تأثیرگذاری و قدرت» بدون رسانه و تکنولوژی اطلاعاتی امری نامفهوم است و در صورت وجود، حتی از محدودهٔ جغرافیایی یک شهر نیز فراتر نمیرود.
به عبارت دیگر، صرف نظر از اینکه ارزشهای یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری چقدر خوب و گیرا هستند، مادامی که سایرین چیزی دربارهٔ آنها ندانند، هیچ پیامی منتقل نخواهد شد و یک کاندیدا نمیتواند شعارهای انتخاباتی خود را به گوش رأیدهندگان برساند. لذا مهمترین مسئله در رقابتهای انتخاباتی، اشاعهٔ آگاهی راجع به ارزشها و نوع تفکر یک نامزد میباشد. از این منظر میتوان ادعا کرد که کسب کرسی ریاست جمهوری در آمریکا عمیقاً ریشه در ارتباطات و تبادل ارتباطی و در اختیار داشتن کانالهای رسانهای دارد.
بر اساس آخرین نظرسنجی انجامشده توسط مؤسسهٔ گالوپ، حدوداً نیمی از مردم آمریکا اعتقاد به حضور و نقشآفرینی حزب سوم در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دارند. این عقیده در بین رأیدهندگان مستقل، که در واقع حیاتیترین و مهمترین بخش جمعیت رأیدهنده در انتخابات آمریکا محسوب میشوند، تا ۷۴ درصد نیز میرسد [۲] و نشان از آن دارد، در صورتی که نامزدهای احزاب سوم بتوانند با در اختیار داشتن رسانه، خود را به رأیدهندگان آمریکایی و خصوصاً رأیدهندگان مستقل معرفی کنند، از شانس بیشتری برای بر هم زدن معادلات انتخابی برخودار هستند، ولی همان طور که در همان نظرسنجی نشان داده شده است، در مجموع تنها ۳ درصد از مردم آمریکا به نامزدهای احزاب مستقل شرکتکننده رأی خواهند داد.
در این نظرسنجی، نامزدهای احزاب سبز، طرفدار آزادی فردی و قانون اساسی هر کدام تنها یک درصد آرا را به خود اختصاص دادند (هر حزب تنها یک درصد). [۳] تفسیر این آمار و نمودار به این صورت خواهد بود که هرچند نیمی از مردم آمریکا اعتقاد به حضور حزب سوم در آمریکا دارند، ولی احزاب سوم شرکتکننده در رقابتهای انتخاباتی آمریکا آنچنان ناشناخته هستند که مردم با وجود اعتقاد به لزوم حضور حزب سوم، به نامزد این حزب رأی نمیدهند.
به بیان دیگر، همان طور که در صفحات پیشین گفته شد، به علت اینکه بخش اعظم رسانههای ایالات متحده در اختیار ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه میباشد و نامزدهای حزب سوم از امکانات رسانهای کافی برخودار نیستند، در تحلیل نهایی و زیر حجم انبوه تبلیغات ۲ حزب بزرگ، نهایتاً مردم و خصوصاً رأیدهندگان مستقل به یکی از این ۲ حزب رأی میدهند. در تحلیل نهایی از این بخش میتوان گفت که با توجه به فراهم نبودن امکانات رسانهای برای احزاب سوم، پیام آنان انتقال داده نمیشود و حضور آنها در انتخابات تنها به یک تیتر خبری ساده تبدیل خواهد شد.
۲. قوانین دسترسی به صندوقهای رأی
یکی از سختترین موانع و چالشهای پیش روی احزاب سوم در آمریکا وجود قانونی موسوم به «قانون دسترسی به صندوق رأی» میباشد. در حالی که هر ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه اغلب بدون هیچ مشکلی در تمام ۵۰ ایالت حائز شرایط دسترسی به صندوقهای رأی میگردند، احزاب سوم به سختی میتوانند به صندوقهای رأی دسترسی پیدا کنند و نام خود را به عنوان کاندیدای انتخابشونده در هر ایالت ثبت کنند.
مفهوم این قانون بدین صورت است که در مجموع باید شرایطی فراهم گردد تا یک نامزد حزب سوم نامش در فهرست انتخابشوندگان در هر ایالت قرار گیرد. این شرایط شامل مواردی مانند حق ثبتنام (registration fees) است که باید از طرف هر حزب یا نامزد مستقل پرداخت گردد و در بسیاری از موارد این هزینهها آنچنان سنگین است که بسیاری از نامزدهای مستقل قادر به تأمین آن نیستند. در سالهای اخیر، راس پرو، نامزد حزب رفرم، با تکیه بر ثروت افسانهای خود، ۶۰ میلیون دلار هزینهٔ ثبتنام اولیه را به تنهایی پرداخت نمود تا بتواند نامش را در فهرست نامزدهای انتخابشونده در هر ۵۰ ایالت به ثبت برساند.
واضح است که اغلب نامزدهای احزاب سوم از این توانایی مالی بالا برخودار نیستند؛ به طوری که به عنوان مثال، نامزد حزب سبز در انتخابات سال ۲۰۰۰ تنها در ۴۴ ایالت توانست نام خود را در فهرست نهایی ثبت نماید.
این رویه و محدودیت ناعادلانه در انتخابات سال ۲۰۰۴ برای نامزد حزب سبز شرایط بدتری را رقم زد؛ به طوری که این حزب تنها در ۲۷ ایالت توانست نام کاندیدای خود را در فهرست قرار دهد. چنین شرایط مشابهی برای «رالف نیدر»، که به عنوان یک نامزد مستقل در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸ شرکت کرده بود، نیز به وجود آمد. نیدر در انتخابات سال ۲۰۰۴ توانسته بود تنها در ۳۴ ایالت و در سال ۲۰۰۸ در ۴۵ ایالت نام خود را در فهرست نهایی انتخابشوندگان بگنجاند.
حزب قانون اساسی آمریکا نیز در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ تنها در ۴۲ ایالت توانست در فهرست نهایی قرار بگیرد. [۴] از آنجایی که قانون دسترسی به صندوقهای رأی به طور مستقیم ریشه در توانایی مالی یک کاندیدای مستقل دارد، میتوان ادعا نمود که این قانون یکی از ناعادلانهترین قوانینی است که در نظام انتخاباتی ایالات متحده وجود دارد.
از دیگر شرایط دسترسی به صندوقهای رأی میتوان به تأیید صلاحیت نامزد حزب سوم توسط برگزیدگان و نخبگان آن ایالت اشاره نمود؛ به طوری که کاندیدای مستقل باید تعداد مشخصی امضا از بزرگان هر ایالت جمع آوری نماید تا بتواند در فهرست اولیهٔ نامزدها قرار بگیرد. بدیهی است با توجه به اینکه عموماً بزرگان هر ایالت وابسته به یکی از ۲ حزب بزرگ هستند، امکان جمعآوری امضا و اخذ تأییدیه از آنها همواره با مشکلاتی روبهرو خواهد بود.
۳. قوانین مناظرههای انتخاباتی
مناظرههای انتخاباتی یکی از مظاهر بارز و نمودی آشکار از ناعادلانه بودن رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا میباشد. این مناظرهها برای اولین بار در سال ۱۹۶۰ بین ۲ نامزد حزب دمکرات و جمهوریخواه برگزار گردید. پس از آن، بین سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲ به مدت ۳ دوره این مناظرهها برگزار نگردید تا اینکه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ برگزاری این نوع از مناظرهها از سر گرفته شد که تا کنون نیز ادامه دارد.
از سال۱۹۶۰، که اولین مناظرهٔ انتخاباتی بین نامزدهای ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه برگزار گردید، تا سال ۱۹۸۴ برگزاری این مناظرهها متولی خاصی نداشت و فقط به ابتکار یکی از شبکههای تلویزیونی برگزار میگردید که صد البته مشخص است که اهداف و منافع مدیران این گونه شبکهها در اولویت قرار میگرفت. با توجه به تأثیر و اهمیتی که برگزاری این گونه مناظرهها بر روی رأیدهندگان به جا میگذاشت و با توجه به قدرت شگرف و عظیم رسانهها در شکلدهی به این تصمیمات، نخبگان حزبی تصمیم گرفتند تا خودشان این مناظرهها را برگزار نمایند. در راستای اجرایی نمودن این مسئله، رهبران ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه به طور مشترک کمیسیونی را تحت عنوان «کمیسیون مناظرات انتخاباتی» در سال ۱۹۸۷ تأسیس کردند. این کمیسیون یک نهاد غیردولتی و خصوصی است که این مناطرهها را در راستای منافع ۲ حزب بزرگ ساماندهی و برگزار میکند.
نکتهٔ قابل توجه و در عین حال عجیب و صدالبته ناعادلانه در مورد عملکرد این گونه مناظرهها این است که از زمان برگزاری آنها در سال ۱۹۶۰ تا کنون، تنها در ۲ دوره نمایندگان احزاب سوم در این مناظرهها حضور داشتهاند. در سال ۱۹۹۲ «راس پرو» نامزد مستقل حزب رفرم توانست در مناظرهٔ انتخاباتی با جورج بوش پدر و بیل کلینتون شرکت نماید. شرکت و حضور در این مناظرهها چنان به وی کمک نمود که بر اساس نظرسنجیهای انجامگرفته میزان حمایت از پرو، که قبل از برگزاری مناظره تنها ۷ درصد بود، به بیش از ۱۹ درصد در روز انتخابات رسید [۵] و وی با خلق یک شگفتی بزرگ، به میزان قابل ملاحظهای توانست آرای بخش بزرگی از افراد مستقل را به خود جلب نماید و موجبات شکست جورج بوش پدر را فراهم آورد.
این پیروزی آنچنان بر ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه گران آمد که در انتخابات بعدی، یعنی انتخابات سال ۱۹۹۶، به راس پرو اجازهٔ شرکت در مناظرههای انتخاباتی را ندادند. از آنجایی که کمیسیون فوق یک نهاد خصوصی و غیردولتی است، به راحتی اجازهٔ حضور یا عدم حضور یک نامزد مستقل را صادر میکرد و از لحاظ قانونی و حقوقی نیز نامزد دعوتنشده به مناظره قادر به انجام هیچ اقدامی علیه این کمیسیون نمیباشد.
موضوع فوق، که به شدت ناعادلانه و غیرمنصفانه بود، با اعتراض نامزدهای مستقل مواجه گردید. البته آنها هیچ محمل قانونی برای ایفای حق خود نداشتند. با توجه به اینکه این موضوع مورد اعتراض شدید افکار عمومی و نامزدهای مستقل قرار گرفت، این کمیسیون در جهت تلطیف قانون مذکور، قانونی موسوم به قانون ۱۵ درصد را وضع کرد.
بر اساس این قانون، نامزدی میتواند در مناظرههای انتخاباتی شرکت کند که قبل از شروع مناظرهها حداقل ۱۵درصد آرای مردمی را در نظرسنجیها به دست آورده باشد که با توجه به تجربهٔ انتخابات و مراجعه به آمار و ارقام و نظرسنجیها، تقریباً در اکثر دورهها، کاندیداهای مستقل همیشه کمتر از ۱۵ درصد آرا را به خود اختصاص دادهاند و وضع این قانون به معنای حذف یکبارهٔ تمام کاندیداهای احزاب سوم میباشد. [۶] با توجه به این واقعیات و همچنین اهمیت یافتن این مناظرهها و پخش زندهٔ آن از طریق تلویزیون، میتوان ادعا نمود ناعادلانهترین فضا علیه نامزدهای احزاب سوم و مستقل شکل گرفته و عرصه برای حضور نامزد حزب سوم در انتخابات به شدت تنگ شده است.
۴. جذب و به حاشیه راندن احزاب سوم توسط ۲ حزب بزرگ دیگر
در برهههایی از زمان و بنا بر شرایط خاص تاریخی در آن مقطع، کاندیداهای حزب سوم توانستند آرای بسیار بالایی را کسب نمایند و به عنوان یک خطر جدی برای هر ۲ حزب مطرح گردند. در چنین مواردی راهکار احزاب بزرگ، جذب و پیگیری ایدهٔ حزب سوم میباشد، به طوری که با پیگیری آن ایده توسط هر یک از ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه و تحقق آرمانهای آن، به طور خودکار طرفداران آن ایده نیز به سمت ۲ حزب بزرگ جذب میگردند.
شاخصترین نمونهٔ عینی این تاکتیک، جذب آرای «حزب مستقل آمریکایی» به رهبری جرج والاس توسط حزب جمهوریخواه بود. جرج والاس، که فرماندار دمکرات ایالت آلاباما بود و از او میتوان به عنوان تأثیرگذارترین بازنده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در قرن بیستم نام برد، در دههٔ ۱۹۶۰ و در پی سیاستهای «جامعهٔ بزرگ» جانسون، به تدریج از حزب دمکرات فاصله گرفت. در نهایت او و همکاران محافظهکار وی، که همگی از حزب دمکرات بودند، در مخالفت با ایدههای جانسون، که برای تحقق اصلاحات در زمینهٔ حقوق فردی و عدم جدایی بین سیاهان و سفیدپوستان تلاش میکردند، دست به انشقاق از حزب دمکرات زدند و کار به جایی رسید که حتی در کنگره علیه رئیسجمهور همحزبی خود رأی دادند.
بدین ترتیب جرج والاس به طور کامل از حزب دمکرات جدا شد و در سال ۱۹۶۸ به عنوان یک کاندیدای مستقل در انتخابات رئیسجمهوری آمریکا شرکت نمود. وی در این دوره از انتخابات توانست حدود ۱۴ درصد آرا را به دست آورد. [۷] پس از انتخابات سال ۱۹۶۸ و در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، حزب جمهوریخواه با پذیرش ایدههای حزب مستقل آمریکایی، این حزب نیرومند را جذب خود کرد.
نمونهٔ عینی و عملی دیگر این تاکتیک جذب اعضای «حزب پاپیولیست» توسط حزب دمکرات در ابتدای قرن بیستم بود. حزب پاپیولیست، که در سال ۱۸۷۳ و در پی بحران اقتصادی به وجود آمده بود، خواهان برقراری ایدههای یک دولت رفاه بود. برخی از برنامههای این حزب عبارت بود از: اصلاحات اجتماعی، تعیین حداکثر ۸ ساعت کار در شبانهروز، ملی شدن راهآهن و دیگر تسهیلات زیربنایی اصلاح سیستم مالیاتی، بانکی و پولی.
از آنجایی که اهداف و خواستههای این حزب بسیار مشابه آن چیزی بود که حزب دمکرات نیز به دنبال آن بود، با گذشت زمان و پذیرفته شدن بسیاری از خواستههای مطرحشده از سوی این حزب توسط حزب دمکرات، این حزب انسجام خود را از دست داد و با تحقق بسیاری از خواستههای این حزب توسط حزب دمکرات به تدریج جذب این حزب گردید.
۵. عدم حمایت مالی از کاندیداهای حزب سوم
میتوان گفت تمام موارد فوق، که به عنوان موانعی بر سر راه موفقیت احزاب سوم محسوب میشوند، یک عامل و فاکتور مشترک وجود دارد. این فاکتور مشترک دسترسی به منابع مالی میباشد. از قوانین دسترسی به صندوقهای رأی گرفته تا عدم دسترسی کاندیداهای مستقل به رسانهها، همگی ریشه در مسائل مالی دارند و این موضوع ثابت میکند در رقابتهای انتخاباتی ایالات متحده، پول عامل اصلی و تعیینکننده میباشد.
با توجه به خصوصی بودن رسانههای گروهی در آمریکا و هزینههای سرسامآور تبلیغات، نامزدی میتواند در مبارزات انتخاباتی به پیروزی دست یابد که از پشتوانهٔ مالی تقریباً نامحدودی برخوردار باشد و حامیانش بتوانند میلیونها دلار در این راه هزینه نمایند. جمهوریخواهان، با توجه به حامیان ثروتمند خود، همواره بیشتر از دمکراتها در انتخابات پول خرج میکنند.
اگرچه در آمریکا پول شرط لازم برای پیروزی در هر انتخاباتی است، لیکن ضرورتاً شرط کافی به شمار نمیآید، چرا که بارها دیده شده است که یک حزب یا یک فرد با هزینهٔ کمتری به پیروزی دست یافتهاند، ولی آنچه مسلم است این مسئله است که با توجه به هزینههای سرسامآور انتخابات، کاندیداهای مستقل از شانس بسیار کمتری در رقابت با ۲ حزب دیگر برخوردار هستند.
با توجه به تاریخ رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، شاهد این واقعیت هستیم که نامزدی که پول بیشتری داشته باشد بخت بیشتری برای رفتن به کاخ سفید خواهد داشت. داستان ریاست جمهوری ایالات متحدهٔ آمریکا، قبل از آنکه با اعلام برنامههای عملیاتی گره خورده باشد، با پول گره خورده است. در آمریکا نامزدهای ریاست جمهوری صدها میلیون دلار برای یک مبارزهٔ انتخاباتی، در کشوری که دارای بیش از ۱۰۰ میلیون رأیدهنده است، هزینه میکنند.
۶. سیستم همه یا هیچ
سیستم انتخاباتی آمریکا، که برگرفته از قانون اساسی این کشور است، به گونهای طراحی گردیده است که در آن یک فرد یا یک حزب به صورت مطلق برنده یا بازنده خواهد بود و امکان تشکیل هیچ ائتلاف یا اتحادی با فرد یا حزب سوم وجود ندارد. در این سیستم، که به کالج انتخاباتی مشهور است، هر شخص یا حزبی حتی اگر با یک اختلاف بسیار اندک برندهٔ آرای عمومی در یک ایالت باشد، کل آرای الکترال آن ایالت را تصاحب خواهد کرد و نمایندگان کالج انتخاباتی، که در نهایت رئیسجمهور را تعیین میکنند، نیز بر اساس همین آرای الکترال انتخاب خواهند شد.
از سویی دیگر، با توجه به نظام انتخاباتی آمریکا، این رویه به گونهای دیگر در انتخابات کنگره مجال بروز پیدا خواهد کرد. در آمریکا، بر اساس قانون انتخابات، هر ایالت به مناطق و نواحی مختلف تقسیم میگردد. مبنای این تقسیمبندی جمعیت ساکن در آن ناحیه است، به طوری که به ازای هر ۶۰۰ هزار نفر، یک نماینده پیشبینی شده است و آن ناحیه تنها میتواند یک نماینده را روانهٔ مجلس نمایندگان نماید. [۸] بنابراین مشخص است هر نمایندهای که بیشترین آرا را تصاحب نماید به عنوان نمایندهٔ آن ناحیه به کنگره راه مییابد.
نتیجه گیری
محور و کانون نارضایتی آمریکاییها از قانون انتخابات آمریکا، حاکم بودن شرایطی است که منجر به عدم موفقیت احزاب سوم میگردد. از میان شرایطی که منجر به عدم رضایت آمریکاییها میگردد، برخی از آنها مانند قانون «همه یا هیچ» ریشه در قانون اساسی ایالات متحده دارد و اعتراض چندانی را در بین مردم آمریکا موجب نمیشود، ولی برخی از آنها حاصل تمامیتخواهی ۲ حزب دمکرات و جمهوریخواه است که مورد اعتراض مردم قرار گرفته است؛ به طوری که در کلیهٔ نظرسنجیهای انجامشده طی ۱۰ سال گذشته، همواره حدود نیمی از مردم آمریکا صحبت از حضور حزب سوم کردهاند و اعتقاد به این دارند که نظام انتخاباتی فعلی آمریکا علیرغم حضور احزاب سوم ناعادلانه است.
پینوشت:
۱. جوزف نای، قدرت نرم ابزارهای موفقیت در سیاست بینالملل، ترجمهٔ محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشکدهٔ مطالعات بسیج، ۱۳۸۷.
۲. http: //www. gallup. com/poll/۱۵۷۴۲۷/americans-split-need-third-party. aspx by frank newport
۳. ibid
۴. http: //www. fec. gov/pubrec/fe۲۰۰۴/۲۰۰۴pres. pdf-Public Records Office Election Results. United States Federal Election Commission. November ۲، ۲۰۰۴. Retrieved April ۱۶، ۲۰۱۲.
۵. tp: //www. opendebates. org/theissue/۱۹۹۲. html. What Happened in ۱۹۹۲؟، opendebates. org، retrieved ۲۰۰۷-۱۲-۲۰
۶. ttp: //www. debates. org/pages/news_۰۳۰۹۲۴. html. ۲۰۰۴ Candidate Selection Criteria، Commission on Presidential Debates، September ۲۴، ۲۰۰۳،، retrieved ۲۰۰۷-۱۲-۲۰
۷. ttp: //www. archives. state. al. us/govs_list/g_wallac. html. Alabama Governor George Wallace، gubernatorial history «. Archives. state. al. us.. Retrieved ۲۰۱۱-۰۱-۰۸
۸. حسین دهشیار، «تحلیلی بر فرآیند انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ آمریکا و پیروزی جرج دبلیو بوش»، فصلنامهٔ سیاست خارجی، ش ۵۶، زمستان ۱۳۷۹، ص ۱۹
Sorry. No data so far.